خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

طرح نوين آقای سازگارا پیرامون جنبش همبستگی

کوروش اعتمادی

شنبه 10 اسفند ماه 1392 ـ 1 ماه مارس  2014

پيشگفتار

گفتمانِ «اصلاح» و نه «تغییر» رژیم، با هدفِ تعدیل حوزهء قدرتِ ولی فقیه حکومت، قدمتی طولانی دارد، بویژه در برون مرز. اما، در شرايط کنونی، به نظر می رسد که لازم است گسترهء اخير «حضور ِ گفتمان اصلاح طلبی در برون مرز» بیشتر از آن جهت موردِ بررسی قرار گیرد که سرکردگانِ رژیم اسلامی، پس از یک دهه فرمانِ کشتار و ترور مخالفین در خارج از کشور، متّوجه این امر شده اند که ادامهء این روش ها پیگیردهای قانونی را بهمراه داشته و دشواری هایی را برای رژیم پدید خواهند آورد. از این رو اصلاح طلبان ساکن برون مرز می کوشند تا، در راستای یافتن تدبیر دیگری برای درهم کوبیدن و هدایتِ اپوزیسیون در برون مرز، با طرح پروژه های معین ِ سیاسی مطالباتی و اصلاحگرایانه، نداهای دادخواهانه ای را که در فراسوی مرزهای کشور سر داده می شود به  تدريج و ماهرانه خاموش سازند.

 

در اردوگاه اصلاح طلبان طراز نوين!

آنچه که از اشتراکاتِ جریانات گوناگون وابسته به طیف اصلاح طلبان می توان برشمرد آن است که هيچ يک نه تنها به کارائی آن نیروی بالقوهء اجتماعی که قادر به ايجاد تغییرات سیاسی بنیادی در ایران کنونی است امید و باوری ندارند، بلکه اساساً از وقوع هرگونه تحول سیاسی که به فروپاشی حکومت اسلامی منجر شود استقبال نمی کنند.

برخی از این نیروها و شخصیت ها «دیدگاه اصلاح طلبانه»ی خود را اینگونه توجیه می کنند که اگر حکومت اسلامی در شرایط کنونی سقوط کند جامعه، به دلیل بی  سر و سامانی نیروهای جانشین، دستخوش جنگ داخلی و نهایتاً تجزیهء کشور خواهد شد. این اندیشه تا بدانجا پیش می رود که آنها هیچ رسالتی نه برای خود و نه برای هیچ نیروی اپوزیسیونال که بتواند نیروی جانشین و آلترناتیو رژیم اسلامی شود قائل نیستند. نهایتِ اقدامی که این جناح در سر می پروراند و بدان عمل می کند، تمايل به اجرای یک سری پروژه های اصلاح طلبانه است، در چارچوب نظام.

دسته ای دیگر از اصلاح طلبان یادآور می شوند که به سبب ریشه دار بودنِ هزار و چهارصد سالهء باورهای مذهبی در بین افکار عمومی، ايجاد تغییرات سیاسی و فرهنگی بنیادی در راستای مدرنیته و برپایی جامعه ای سکولار در ایران ناممکن است؛ و نتیجه می گیرند که برای بهتر شدنِ وضعیت موجود سیاسی در داخل کشور بايد به طرح یک سری مطالبات حداقلی بسنده کرد، بطوری که حاکمیت هم از طرح آنها چندان برآشفته نگردد.

بارزترين نمود تلاش های اصلاح طلبانه اخيراً بصورت کوشش برای محدود ساختن شعارهای مبارزاتی به چهار خواست معين جلوه گر شده است: نه به اعدام، آزادی زندانیان سیاسی، رسیدگی به وضعیت معیشتی مردم و لغو حجاب اجباری؛ خواست هائی که آفرينندگان اش از نشان دادن اين نکته که در صورت تحقق شان حکومت فرو خواهد پاشيد خودداری می کنند.

اما در عين حال اين خواست ها در يک «چهارچوب مبارزاتی» عنوان می گردند که تلاش می شود آن را برگرفته و بر اساس شباهت هايش با مبارزات پيروزمند مردم اروپای شرقی عليه حاکميت های دست نشاندهء اتجاد جماهير شوروی سابق معرفی کنند.

 

مدل سازی جعلی

يکی از بارزترین مواردِ این تلاش ها، راهکار پیشنهادی آقای سازگارا است(1) که با الگوبرداری نادقیق و غیرواقعی از روش مبارزاتی «جنبش همبستگی مردم لهستان» در آغاز دههء 80 میلادی تدوين شده است. ایشان می کوشد تا اين روش مبارزاتی را، همچون مدلِ راهنمای مبارزاتی «جنبش همبستگی مردم ايران»، ارائه دهد. اما به آشکارا می توان ديد که ایشان از بیان اهداف واقعی «جنبش همبستگی لهستان» طفره می رود و تفسیری بغایت غلط از ماهیت این جنبش ارائه می دهد؛ جنبشی که در حدود سه دههء پیش به قصد درهم کوبیدن تار و پود دولت نظامی آقای «یاروزلسکی»، نه اصلاح دولت او، در قلب اردوگاه سوسیالیسم آن روزگار سامان یافت و بعدها گشایندهء دریچهء آزادی برای دیگر جنبش های همبستگی در شرق اروپا و جهان شد.

آقای محسن سازگارا تلاش می کند تا، با توجیه تئوریک به سبک خود و همسان سازی آکتورهای سیاسی و سمبولیک جنبش همبستگی لهستان با «جنبش همبستگی» خود و یاران اش، بگونه ای سخن بگویند که همگان گمان برند یکبار دیگر، امّا این بار در قلب مشرق زمین، الگوی واقعی از مبارزات رهائی بخش جان تازه ای یافته و مبتکر آن هم شخص ایشان است.

آقای سازگارا هیچ ابایی ندارند که، برای تحمیق افکار عمومی در رابطه با ماهیت «جنبش همبستگی» خود، به یک تحلیل مارکسسیتی آبکی از شرایط اقتصادی کنونی ایران نيز روی آورد تا اين نکته را تداعی کند که روابط تولید درایران همانند روابط تولید در لهستان دههء 80 میلادی است و از این رو وقوع جنبش همبستگی در ایران همانند لهستان دههء 80 میلادی امری است اجتناب ناپذیر، منهای در نظر گرفتن سرنگونی جمهوری ملایان.

ايشان، در اين راستا و علیرغم این واقعيت که کل ساختار اقتصاد ایران وابستگی بسیاری به تولید و درآمد نفت دارد، عنوان می کند که 38 درصد درآمدهای دولت به تولیدات صنعتی غیر نفتی وابسته است و شاغلین صنعتی بخش های غیر نفتی در ایران حدود 6 میلیون نفر می باشند. و با چنین توجیهات سیاسی و اقتصادی است که به این نتیجه می رسد که هم اکنون همهء مؤلفه های لازم برای برپایی یک «جنبش همبستگی» در ایران، و در شباهت تام با جنبش همبستگی لهستان، فراهم است.

 در اين ميانه، و از نظر ايشان، «جنبش همبستگی ايرانی» بالاتر از هر چیز دارای يک «آدم میشکنین» خودی هم هست که در قالب آقای «اسانلو» بعنوان سمبول مبارزات کارگری ظاهر شده است. پس، آنچه که باقی می ماند، تبعیت گروه های اجتماعی و سیاسی در داخل و خارج از کشور از تراوشات ذهنی آقای سازگار بعنوان تئوريسين جنبش و فعاليت های سطاسی آقای اسنلو بعنوان رهبر کارگری آن است.

امّا آقای «سازگارا» در صحنه پردازی این نمایش به یک واقعیت توّجه نکرده و يا عامداً قصد دارند آن را ندیده گرفته و به فراموشخانهء تاریخ بسپارند و آن اينکه «هدف اصلی» جنبش همبستگی لهستان و نيز دیگرجنبش های همبستگی در دهه های 80 و 90 میلادی در شرق اروپا «در هم کوبیدن» نظام های فروبسته و سرکوبگری بود که چندین دهه بر جان و سرنوشت مردم این بخش از جهان حکومت می کردند. آقای سازگارا نمی گويد که «هدف اصلی» جنبش همبستگی لهستان نه اصلاح دولت آقای «یاروزلسکی»، بلکه از بنیاد برکندن حاکمیتِ پلیسی نظامی بود که حمایت های گستردهء بزرگترین ابرقدرت شرق را هم با خود همراه داشت.

برای اثبات این واقعیت های تاریخی کافی است تا به اهداف و نتایح سیاسی مبارزات همهء جنبش های همبستگی کشورهای شرق اروپا در آن دوران نظری بیاندازیم و شرایط سیاسی امروز این کشورها را نيز مشاهده کنيم؛ شرايطی که پس در هم شکسته شدن حکومت های توتالیتر آن دوران، بصورت استقرار دمکراسی مدرن در این کشورها آفريده شده اند. مثلاً، در پی پیروزی قطعی جنبش همبستگی لهستان بر دولت نظامی آقای «یاروزلسکی» است که مشاهده می شود جنبش همبستگی در چکسلواکی به رهبری نویسنده و منتقد برجستهء این کشور، آقای «واسلاو هاول»، به شاهراهی می رسد که پیش از آن جنبش همبستگی لهستان در آن گام برداشته بود. همچنين، در تداوم رشد این تحول سیاسی است که امروزه مردم اوکراین موفق می شوند تا، در پناهِ اتحّادِ گستردهء خود و برای دست یازیدن به آزادی، کاخ ریاست جمهوری این کشور را تسخیر کنند و پارلمان این کشور را مجبور سازند تا به برکناری رئیس جمهور دست نشانده و همچنين «انحلال دولت او» رأی بدهند.

انسان در برابر اين همه جعل و تحریف وقایع تاریخی و همطراز دانستن «جنبش همبستگی» مطالبه محور اصلاح طلبان ايرانی با آن جنبش همبستگی که هدف اش درهم کوبیدن استبداد و استقرار دمکراسی مدرن و انسانی بود، دچار شگفتی می شود. جنبش همبستگی لهستان چراغ راه آینده همهء جنبش های رهائی بخش شرق اروپا و جهان محسوب می شود؛ جنبشی که هم از آغاز و بعنوان «اهداف استراتژیک» خود آزادی و دمکراسی را برگزید، و نه راهکار چانه زنی با رژيمی که در تنگنای کار خود روزنهء گريزی می جويد؛ آن هم در محدودهء چهار مطالبهء سیاسی از رژیمی که بخشی از آن، از رئیس جمهور اش گرفته تا وزیر ارشاد اش، خود داد سخن از تحقق همین مطالبات را سر داده اند.

 

1. رجوع کنيد به ويدئوی مجلس سخنرانی آقايان اسانلو، سازگارا و حسامی در واشنگتن و بمناسبت سالگرد انقلاب اسلامی:

http://www.youtube.com/watch?v=_0IBQh2aLoQ#t=68

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه