خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

منشاء سیاسی شعارهای مطالبه محور

کوروش اعتمادی

koroush_etemadi@hotmail.com

شنبه 24 اسفند ماه 1392 ـ 15 ماه مارس  2014

اين روزها موضوع امکان «تغییر» در رفتارهای سیاسی جمهوری اسلامی از يکسو، و مسئلهء انطباق دادن اين رفتارها با مطالبات امروز مردم و جامعهء جهانی، از سوی ديگر، تبدیل به مبحث مجادلهء آمیزی در مراکز مذهبی و سیاسی حکومت شده و حواشی آن عرصهء فعالیت های اپوزیسیون برون مرزی را نیز در برگرفته است.

بحران کنونی نتيجهء انزوای بين المللی حکومت و نيز اعمال تحریم ها در حوزهء اقتصاد از سوی جامعهء بین المللی علیه رژیم است و به همين علل دولتمردان جمهوری اسلامی ناچار گشده اند تا با اتخاذ «تدابیر» سیاسی جدید، راه حلی برای گریز از فشارها بيابند. به عبارت ديگر، تنگناهای سخت اقتصادی و مالی موجب شده اند تا حکومت اسلامی در آستانهء یک دگردیسی سیاسی به تسویه حساب درونی با خود قرار گیرد تا با عبور از خط قرمزهای خويش، ماندگاری اش محرز گردد.

به نظر می رسد که مدیریت سیاسی این حرکات در حالِ حاضر به عهدهء رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هاشمی رفسنجانی، است که در دورهء کنونی مکررً تأکید می کند که برای خروج از بن بست سیاسی کشور، بازگشت به «عقلانیت سیاسی» در ادارهء نظام ضروری است. او از آیندهِ حکومت اسلامی سخت بیمناک است؛ حکومتی که او خود یکی از بنیانگزاران اش بوده اما امروز، با وقوف به نتايج همهء فجایع انسانی ببار آمده در آن، در پی یافتن راهکاری است کم هزینه که در عين «عبور از بحران»، حفظ موجودیت نظام را نيز تضمين کند.

در این ره گذر امّا هاشمی تنها نیست و به مدد زیرکی خاص خود موفّق شده تا برخی از مدیران سیاسی و قضایی نسل نخست حکومت را، که اغلب پیشینهء آخوندی دارند و در مراکز دینی کشور از نفوذی گسترده برخوردارند، با خود همراه سازد. علت اين رويکرد روشن است: او در این کوشش و در درجهء نخست نیازمند نیروهایی است که توانمندی های لازم در توجیه ایدئولوژیک مطالبات او را بر پایهء شرع اسلام داشته باشند. از این رو همراهان او در این کارزار بخشاً آیت الله های مراکز حوزوی در کشور می باشند که در گذشته هم از مسئولین حکومتی بوده اند و امروز قادرند با تمسک به آیات قرآن و احادیث دینی نقطه نظرات او را تئوریزه کنند.

بطور طبيعی، منبع الهام هاشمی و یاران اش در امر تعيين «مطالبات سیاسی»، مجموعهء مطالبات عمومی جامعهء شهروندی و سیاسی امروز ایران است که نظام را از بیرون و به سختی تحت فشار قرار داده. آنها، برای تخفيف اين فشار ها و مسيرسازی برای انحراف شان، چاره ای جز دگرگون سازی و کتمان واقعیت های تاریخی مربوط به آنچه که در گذشته بر مردم رفته ندارند. پس تلاش می کنند تا نشان دهند که بنیانگزار جمهوری اسلامی، آیت الله خمینی، هرگز معتقد به حجاب اجباری، یعنی حجاب اسلامی، نبوده و حتی از طرح شعار مرگ بر آمریکا و یا قطع همیشگی روابطه دیپلماتیک با آمریکا رضايت نداشته است. همچنین استدلال می کنند که خمینی هرگز در حوزهء قضایی به اتهام «مفسد فی الارض» در مورد مجرمینی که به حمل اسلحه و یا اقدام مسلحانه علیه حکومت اقدامی نکرده اند، باور نداشته است.

بدينسان، آنچه که بعنوان مبانی «عقلانیت» سیاسی در مدیریت سیاسی حکومت اسلامی، بوسيلهء هاشمی رفسنجانی و یاران اش مطرح می شود بر حول چند شعار سیاسی معین دور می زند: لغو حکم اعدام، آزادی زندانيان سياسی خودی، برچیدنِ بساط شعار مرگ بر آمریکا و برقراری رابطهء سیاسی با اين کشور در راستای بهبود وضع معيشت مردم، و الغای حجاب اجباری. از اين ميان چند وظيفهء توجيهی چند امر «شرعی» را، به شرح زير، خود آقای هاشمی و ديگر آيات بر عهده گرفته اند و بقيه را هم بر عهدهءديگرانی گذاشته اند که رفته رفته از پس پرده بيرون می آيند:

در رابطه با الغای شعار «مرگ بر...» صحنه گردان اصلی نمایش خود هاشمی است که می گوید: «[ما] موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما "مرگ بر بنی صدر" شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. "مرگ بر بازرگان" بود که خواهش کردم نگویند».

و در ارتباط با برقراری رابطهء دیپلماتیک با آمریکا، اين آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی، دبیر کل مجمع مدرسین حوزهء علمیهء قم و دادستان اسبق کل انقلاب در زمان آیت الله خمینی، است که می گوید: «شما فکر می‌کنید جریان مک فارلین، و مذاکراتی که دوستان آن موقع راه انداختند و خیلی هم مذاکرات خوبی بود، بدون اجازهء امام خمینی (ره) بود؟ نه؛ با اذن امام خمینی و با اطلاع امام و با اطلاع بزرگان بود؛ حالا شرایط جوری عنوان شد که مسئله دیگری است».

در خصوص حکم اعدام و اینکه چه کسانی مستحق این عقوبت غیر انسانی هستند، آیت الله موسوی بجنوردی سخن می گويد. او که در مکتب فقهی آیت الله خمینی پرورش يافته و در دورهء حیات او عضو شورای عالی قضایی بوده در خصوص حکم فقهی «مفسد فی الارض» می گوید که هیچگاه چنین احکامی مورد تأیید امام نبوده و در گذشته برداشت از اين حکم بسیار با آنچه که امروز در قوهء قضایی جمهوری اسلامی به تصویب و اجراء درمی آید متفاوت بوده است.

به اين ترفند آخری توجه بيشتری کنيم. آیت الله موسوی بجنوردی، در مقایسهء تاریخی مابین عملکرد قوه قضائیهء حکومت اسلامی در گذشته با امروز، خاطره های بسیاری را بازگو می کند. یکی از اين خاطره ها به دیدگاه بنیانگزار حکومت اسلامی در خصوص صدور حکم قضایی علیه پادشاه سابق ایران مربوط می شود: «در زمان حضور حضرت امام در نوفل لوشاتو، من شب‌ها در پاریس می‌خوابیدم. آنجا روزنامه‌ای عربی با عنوان "السفیر" به چاپ می‌رسید. یک روز دیدم مصاحبه‌ای با امام انجام داده و این پرسش را مطرح کرده بود که، در صورت پیروزی، شما با شاه چه می‌کنید؟ امام در پاسخ فرموده بودند که اقل عقوبت اش حبس ابد است. من همیشه صبح‌ها بعد از نماز از پاریس می‌رفتم نوفل لوشاتو خدمت امام. بعد از خواندن آن روزنامه، همان اول صبح رفتم خدمت امام. ایشان پرسیدند خبری شده؟ من هم گفتم بله. در روزنامه صبح امروز خواندم که شما اقل عقوبت شاه را حبس ابد عنوان کردید. ایشان فرمود: "ما به چشم مان ندیدیم که کسی را کشته باشد. ایشان آمر به قتل است." خب اگر قرار است کسی مفسد باشد، شاه که دیگر فرد اکمل و اتم آن است. ببینید، مذاق امام این بود. مبنای فقهی آن هم همان طور که خدمت تان عرض کردم و در«تحریرالوسیله» آمده این گونه است که فردی اسلحه بکشد، در جامعه ایجاد رعب و وحشت کند، و در زمین فساد کند. در قرآن هم که از همه مهم‌تر است اینگونه آمده: "إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فسادا" در اینجا هم "و" واو عطف است. "یحاربون الله و رسوله" را فقها همان "جرّد سلاحه او جهّزه لاخافه الناّسگ، معنا می‌ کنند. بنابراین حضرت امام، حکم اعدام برای مفسد را قبول نداشت و در 9 سالی که من در شورای عالی قضایی بودم، احکام اعدام را هم بعد از اینکه مراحل آن در دادگستری انجام می‌شد، نظارت می‌کردم تا ببینم با اصول مطابقت دارد یا خیر که در خیلی از موارد هم می‌شد، ایراد می‌گرفتم و به دیوان عالی کشور برمی‌گرداندم تا مجدداً رسیدگی کنند. در آنجا هیچ وقت یادم نمی‌آید که حکمی را که به عنوان مفسد فی الارض باشد، امضاء کرده باشیم. چون دادگاه‌ها موظف بودند طبق "تحریرالوسیله" عمل کنند. اما چون اصرار برخی از بزرگان این بود که برخی که مستحق اعدام هستند، اعدام شوند، امام به فتوای آقای منتظری ارجاع می‌دادند».

در مورد اینکه اظهارات این آیت الله تا چه حد به واقعیت نزدیک است، شواهد تاریخی فراوانی در دست است. می دانیم در همان نخستین شب های سیاه پیروزی انقلاب شوم اسلامی، در پشت بام مدرسه علوی، محل سکونت آیت الله خمینی، بسیاری از مسئولین سیاسی و نظامی رژیم سابق در شرایطی به دست جوخه های اعدام سپرده شدند که هرگز در زندگی سیاسی و فرهنگی خود جز خدمت به مردم و کشور کار دیگری نکرده بودند. یقیناً در آن شب های سرد، بنیانگزار جمهوری اسلامی غرش و صفیر گلوله های مرگ را به گوش خود می شنید و آگاه بود که قصبانان حکومت اش چگونه سینه فراخ این خدمتگذاران به ایران را نشانه گرفته و کمر همت به قتل عام آنها بسته اند. اگر، بر اساس توجیهی که بنیانگذار حکومت اسلامی در نوفل لوشاتو با آیت الله بجنوردی در میان گذاشته بود، با احکام اعدام مخالف بود، چرا در مقابل آن بیشمار اعدام زندانیان سیاسی در دههء 60 که هرگز در مبارزهء سیاسی خود علیه رژیم اقدام مسلحانه ای را انجام نداده بودند لب به شکوائیه نگشود؟ چرا آیت الله موسوی بجنوردی به حکم حکومتی و فقهی آیت الله خمینی برای اعدام وحشیانه هزاران زندانی سیاسی که قریب باتفاق آنها بجرم فعالیت سیاسی و نه به جرم مبارزهء مسلحانه با حکومت در زندان های جمهوری اسلامی گرفتار بودند اشاره ای نمی کند؟

در عين حال لازم است که این نکته را هم در اینجا یادآور شوم که در این «گریزگاه» تنگ و تاریک تاریخی، بخشی از جامعهء سیاسی برون مرزی نيز، همداستان با آیت الله های مدافع «دگرسازی» روش اداره کشور، سخت پایبند به شعارهای مطالبه محوری که منشاء تدوین آنها شخصی است که امروز خود را فراتر از امیرکبیر برمی شمارد شده اند. يعنی معمار و سخنگوی سیاست های کلان حکومت، بر محوریت شعارهای مطالبه محور، کسی نيست جز خود «سردار سازندگی» که بیشتر از هرکس دیگری در این نظام مذهبی می داند که دولت اسلامی کنونی با قوانین غیر انسانی فقهی اش دیگر پاسخگوی نیازهای امروز جامعهء بشری نیست و ناگزير است برای ماندگاری خود به یک «عقلانیت» سیاسی کنترل شده روی آورد.

در راستای اين «کنترل» است که اکنون صحنه گردانان سناریوی «طرح شعارهای مطالبه محور» ترجیح می دهند که کارزار تبلیغ مطالبات حداقلی مردم از بین دسته بندی های گوناگون «اپوزیسیون» به سر منشاء اصلی خود، یعنی به درون بخش هایی از حاکمیت، منتقل شود. روشن است که در یک چنین شرایط سیاسی بغرنجی، وظایف سنگین تری پیش روی جنبش سکولار دمکراسی انحلال طلب و نيز جامعهء شهروندی قرار می گیرد: آنها بايد، در مقابل این چرخش سیاسی، روش هائی مبارزاتی را برگزینند که مغایرتی با پرنسیپ ها و آرمان های استراتژیک جنبش سکولار دمکراسی نداشته باشد. 

10 مارس 2014

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه