خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

اتلانتیکی تر از من...

)جهت گیری سیاست خارجی فرانسه(

آن سيسيل روبر

برگردان: شهباز نخعی

شنبه 16 فروردين ماه 1393 ـ 5 ماه آوريل  2014

با در پیش گرفتن سیاستی مصالحه ناپذیر در برابر سوریه، ایران یا روسیه، فرانسه وضعیت دیپلوماتیکی را که در زمان ریاست جمهوری فرانسوا میتران آغاز شد به انجام می رساند. فرانسه از این پس ساز گرایش به سوی واشنگتن را در اتحادیهء اروپا کوک می کند که از زمان ایجاد این اتحادیه وجود داشته و بلندپروازی در پیش گرفتن راهی مستقل در صحنهء بین المللی را رها می کند.

ساختمان های نمایندگی اتحادیهء اروپا در واشنگتن، بی آنکه توجهی برانگیزد، در منظر یک محلهء بازرگانی معمولی قرار گرفته است.  نمای ساختمان ها به زحمت پرچم آبی رنگ 12 ستاره ای قدیمی ترین نمایندگی جامعهء اروپا در خارج (1954) را به رخ بازدید کنندگان می کشد. در آن روز 11 فوریه 2014، در چند صد متری شمال این محل، پایتخت امریکا با شادمانی خود را برای دیدار رسمی رییس جمهوری فرانسوا ـ اولاند ـ آماده می کند. رنگ های [پرچم] فرانسه در طول خیابان ها در فاصله های 50 متری در اهتزازند.  آن شب در کاخ سفید مهمانی شام رسمی با 300 مهمان برپاست؛ ضیافتی که یک نشریهء محلی را ناراحت کرده و آن را «پرهزینه» توصیف نموده است.

این تناقض که هیچ کس از هیات نمایندگی اتحادیهء اروپا به این مهمانی دعوت نشده، چندان موجب شگفتی آقای فرانسوا راویسو، معاون این هیات، نمی شود.  او با تسلیم و رضا می گوید: «طبیعی است که حکومت های بزرگ سیاست دو جانبهء خود را حفظ کنند».  اینک فرانسه است که در نقشی که پیشتر انگلستان به عهده داشت ظاهر می شود - نقش نایب اول ایالات متحده، که در حالی که نشانهء اوکراین بر صفحهء رادارهای دیپلومات ها بزرگ تر می شود، با ولع «رابطهء ویژه» خود با واشنگتن را به نمایش می گذارد.

رییس جمهوری امریکا به نوبهء خود می خواهد متحد خود، که به تازگی در مقام فرماندهی نظامی نظامی سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) قرار گرفته، را به خاطر این که او را در بحبوحهء جنگ صلیبی اش علیه رژیم سوریه رها کرده تسلی دهد. آقای باراک اوباما که به اندازهء آقای اولاند روحیه جنگجویی ندارد – و اخیراً افزایش حقوق کارکنان دستگاه اداری خود را اعلام کرده – کمی از او تعریف و تمجید نموده و او را راست گرا معرفی می کند.

رییس حکومت فرانسه، به ترغیب وزیر امور خارجه اش، لوران فابیوس، که به هواداری از امریکا شناخته شده، کار نزدیکی دو سوی اتلانتیک را، که در زمان فرانسوا میتران آغاز شده، به انجام می رساند. او به نام فرانسه از مصالحه ناپذیری تردستانهء محافظه کاران نوی امریکایی تقلید نموده و اعلام می کند که می خواهد «تروریست های» شمال مالی را «تنبیه» کند و به نفع گزینهء نظامی علیه رژیم دمشق موضع می گیرد. پاریس، پس از به شکست کشاندن نخستین مرحله مذاکرات با ایران (ژنو 2)، در برابر مسکو موضع جنگ سرد در پیش گرفته، از اروپایی سازی اوکراین پشتیبانی، قدرت ناشی از شورش زمستانی اخیر را به رسمیت شناخته و، با کمک به آن، توافق 21 فوریه را، که یک دولت اتحاد ملی و قانون اساسی جدید مقرر می کرد، رها می نماید. آقای فابیوس، با رجوع به واژه نامه ای که یک صفحه بیشتر ندارد، برای هرکه خواهان شنیدن باشد تکرار می کند که وضعیت «دشوار» است و باید «قاطعیت» نشان داد.

 

سازمان ملل به گروگان گرفته شده

این رفتار بر مبنای چه دیدگاه ژئوپولیتیکی استوار است؟ هیچ! این ارزیابی یک دیپلومات است که در رفتار رهبران فرانسه آمیزه ای از «کند ذهنی و عدم شناخت تاریخ ملی» می بیند. در سال 2011، برخی از همکاران این دیپلومات از «تحریک پذیری»، «تازه کاری» و «دغدغه های رسانه ای» ساکنان وزارت امور خارجه انتقاد می کردند  ازجمله سفیر پیشین، فرانسیس گوتمن، در سال 2011 می نوشت: «سیاست خارجی نمی تواند فی البداهه باشد.  داشتن دیدگاه علمی و همه سونگر می طلبد.  (صبح، هنگام بیدار شدن از خواب در "پنوم پن" نبود که ژنرال دوگل از خود پرسید در سخنرانی خود در استادیوم چه می خواهد بگوید)(3)».  وضعيت در مورد اوکراین، بنابر آنچه که دبیرکل وزارت امور خارجه تشریح می کند، نشان دهندهء فرانسه ای «در حد ناخوشایندی جانبدار(4)» است؛ فرانسه ای که در درگیری گرجستان در سال 2008 نقش میانجی داشت، اکنون این نقش راهبردی را به آلمان، متحد واشنگتن از سال 1945، که شریک اقتصادی ممتاز مسکو نیز هست، واگذار کرده است.

در برابر یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک که توان دیپلوماسی 28 کشور عضو اتحادیهء اروپا را کاهش می دهد و تقریباً در همه چیز دچار اختلاف است و اظهارات مبهم در مورد حفظ صلح یا پیشگیری از بحران ها، رهبری ایالات متحده به عنوان کوچک ترین وجه مشترک چهره می کند.  آقای کورت ولکر، سفیر پیشین امریکا در ناتو، در دیداری در واشنگتن رضایت خود را پنهان نمی کند: «از زمان "عادی سازی" سیاست فرانسه، روابط اروپا - اتلانتیک "سالم تر" شده است». او، که جمهوری خواه است، تاسف می خورد که رییس جمهوری اوباما بیش از این بر اقتدار خود بر متحدان اروپایی، که به نظر او «جدل گرا» و در حد افراط محتاط هستند، تاکید نمی کند. فرانسه و انگلستان ظرفیت خود را برای به عهده گرفتن سهم خویش از «بار سنگین» مشهور دفاع مشترک، با ایفای نقش بازوی مسلح «جامعهء جهانی» زیر سلطه غرب نشان داده اند. سازمان ملل به خاطر نداشتن ستاد منسجم، با آن که در منشور بنیادی آن پیش بینی ولی هرگز ایجاد نشد، به صورت گروگان ناتو درآمده است.

بدیهی است که جهت گیری اتلانتیکی اتحادیهء اروپا ناشی از یک تغییر توارثی پیش بینی نشده نیست.  از زمان آغاز جنگ سرد، جذب جوامع در این اتحادیه با نظر مثبت ایالات متحده و زیر چتر نظامی آن صورت می گیرد. در سال 1952، واشنگتن نخستین پایتختی بود که جامعه اروپایی ذغال و پولاد (CECA) را به رسمیت شناخت. این پیوند هرگز گسسته نشده است: نخستین کسی که سمت نماینده عالی سیاست خارجی اتحادیه را عهده دار شد، دبیرکل پیشین ناتو، خاویر سولانا، بود. جانشین او خانم کاترین اشتون است که ملیت بریتانیایی او موجب خوشنودی کاخ سفید است. او که توسط 28 رییس حکومت و دولت برگزیده شده، درعین حال نایب رییس کمیسیون اروپا و رییس بخش امور خارجی آن است که بنابر توافق نامه لیسبون ایجاد شده است.

تا سال های دههء 1980، پاریس چشم انداز یک «اروپای اروپایی» و «راه سوم» بین دو ابرقدرت اتحاد شوروی و امریکا را ترغیب می کرد. به رغم مخالفت فرانسه، که تا زمان میتران به طور مداوم ابراز می شد، همهء توافق نامه ها بر پیوستگی اتحادیهء اروپا به "ناتو"یی «از نظر روانی وابسته» به ایالات متحده را تایید می کرد. یک کارمند عالی رتبهء اروپایی در واشنگتن، که ترجیح می دهد ناشناس بماند، این را تاکید می کند. در زمان فروپاشی بلوک اتحاد جماهیرشوروی، رییس جمهوری امریکا و همتایان اروپایی اش در سال 1990 طی بیانیهء فرا اتلانتیک بر توافق راهبردی خود و ضرورت تعمیق آن مهر تایید زدند.

مجموعهء هدف های مشترک، از جمله صلح، دموکراسی و امنیت، به ویژه جهش اقتصاد بازار و مبادلهء آزاد بر رابطهء از نظر دیپلوماتیک نامتعادل سنگینی می کند: مشارکت اقتصادی فرا اتلانتیکی (1998)، توافق در مورد مشارکت اقتصادی جدید و ایجاد شورای اقتصادی فرا اتلانتیکی (2007).  توافق مشارکت فرا اتلانتیکی (APT) در جریان مذاکرهء آخرین نهاد لیبرال تولد یافته از زوج اروپایی – امریکایی است که کمیسیون ماه عسل دایمی آن را ترغیب می کند. خوائو واله آلمیدای پرتغالی، سفیر اتحادیهء اروپا در واشنگتن، از هیچ کوششی برای متقاعد کردن نمایندگان کنگره، که نگران اثرگذاری بر میزان اشتغال در ایالت هایشان هستند، به فواید توافق مشارکت فرا اتلانتیکی فروگذار نمی کند. در پاریس، وزیر مسئول امور اروپایی، آقای تی یری رپانتن، موضع فرانسه را عادی جلوه می دهد: «فرانسه همواره از اصل توافق مبادلهء آزاد پشتیبانی کرده است». او، در زمینهء ژئوپولیتیک تأکید می کند که: «در چشم انداز نشست آتی ناتو، که برای سپتامبر 2014 پیش بینی شده، ما کوشش خواهیم کرد مشارکت بین اتحادیه اروپا و ناتو را تقویت کنیم».

خانم فرانسس بورول، نایب رییس «شورای فرا اتلانتیک» ـ اندیشکده ای که خیلی وابسته به جنگ سرد است و در سال 1961 تاسیس شده ـ بی صبرانه در انتظار قطعی شدن توافق است زیرا این امر به مجموعهء اتلانتیک (40 درصد از بازرگانی جهانی) امکان خواهد داد تا «قواعدی اقتصادی برای سراسر دنیا تعیین کند». مبادلات بین دو سوی اتلانتیک حدود 1.7 میلیارد دلار در روز و هر یک از دو طرف بزرگ ترین شریک بازرگانی طرف دیگر است. رابطهء فرا اتلانتیک یک کشتی تفریحی تجملی است که کشتی های بازرگانی پشت سر آن می کوشند به ضرب توافق نامه ها منافع اروپایی – امریکایی را در دنیا تأمین کنند. در ورای جمله های متعارف در مورد دموکراسی و حقوق بشر، توافق های مذاکره شدهء اتحادیهء اروپا با کشورهای شرق قارهء اروپا مانند اوکراین بیش از هرچیز توافق های مبادلهء آزاد است.  از دید واشنگتن، فکر یک اروپای سوسیال غبارآلودتر از چیزی است که در اروپا دیده می شود.

به نظر خانم هیتر کانلی، معاون پیشین وزیر روابط با اروپا، مفهوم رابطهء فرا اتلانتیک از این پس «به مفهوم وسیع» آن جریان می یابد.  با دست انداختن بر دو سوی اقیانوس، این توافق مجموعهء قلمروی ایالات متحده و 28 کشور اتحادیه اروپا را در بر می گیرد. در واقع، این توافق از شرق به غرب – از کالیفرنیا تا لیتوانی – و از شمال به جنوب – از گروئنلند تا "تر دو فو" در افریقای جنوبی – را شامل می شود. با چنین برداشتی است که کمیسیون در ژانویهء 2013 برنامه ای ویژه به منظور «تحلیل تحولات اساسی حوزهء اتلانتیک» در عرصه های اقتصادی، امنیتی، نهادی و زیست محیطی ارایه کرد. کمیسیون دراین مورد می نویسد: «بسیاری از ناظران بر اثر تضاد بین نرخ چشمگیر رشد در آسیا و مشکلاتی که غرب با آنها رو در روست، به کارآمدی فضای اتلانتیک توجه نکرده اند. پیوند بین امریکای شمالی و اروپا قوی ترین پیوندی است که بین دو قارهء جهان وجود دارد».

همهء عوامل با پیوندی معقول و منطقی ساخته شده است.  آقای ولکر به سادگی تأیید می کند که: «اگر ایالات متحده امنیت کنشگران را تامین نکند، بازرگانی جهانی کند خواهد شد».  ولی آیا چنین دیدگاهی با «هویت اروپا و و استقلال آن» که در دیباچهء توافق لیسبون – اگرچه دارای ارزش الزام آور نیست – تجانس دارد؟ چند ده متر آن سو تر از نمایندگی اتحادیه اروپا در واشنگتن، در دفاتر مجلل «صندوق جرمن مارشال» ایالات متحده (GMF) ـ یک اندیشکدهء امریکایی که با پول آلمان بر پا شده ـ آقای آندرو فیشبین از شنیدن این پرسش تعجب می کند: «در حالی که آسیا خود را تثبیت می کند، منافع ما تغییر نیافته اند. فزون بر این ما ارزش های مشترکی مانند دموکراسی و دفاع از "جامعهء مدنی" داریم که موجب ارتقای حقوق بشر می شود».

این عبارت های کلیشه ای – که بر زبان بیشتر مخاطبان ما می آید – بر فقدان سیاست در 28 کشور اتحادیه اروپا نور می تاباند. برای واشنگتن، مشارکت با اروپا یکی از سویه های گازانبری است که، با توافق های انجام شده در اقیانوس آرام، می باید در عین حال روسیه و چین را نیز در میان بگیرد. برای اروپایی ها که اتحاد در درجهء اول برای توسعهء اقتصاد و بازار است، هدف راهبردی مبهم تر است.

 

هیچ دیدگاه راهبردی وجود ندارد

روسیه، با دخالت در سیاست اوکراین، اروپایی بودن خود را به قدرت های غربی که می کوشند تحت رهبری ایالات متحده آن را به سوی آسیا برانند یادآوری می کند. برلين، در ورای منافع ملی آشکارش، نسبت به چشم اندازی که در عین حال با تاریخ و جغرافیا منافات دارد اکراه نشان می دهد.  اتحادیهء اروپا که از زمان تولدش، «به معنای وسیع کلمه»، در حوزهء اتلانتیک غوطه ور است، اکنون سوهان نفوذ کنندهء روسیه را حس می کند.

اتحادیهء اروپا نه فقط هیچ دیدگاه راهبردی از منافع قاره ای خود ندارد، بلکه به نظر نیز نمی آید که در صدد ساخت چنین راهبردی باشد. از این بدتر، هراسی نیز از تناقض با اصولی که با زحمت به آنها دست یافته ندارد. به این ترتیب، سیاست موسوم به «همسایگی» می باید رسماً در برقراری صلح در قارهء کهن مشارکت داشته باشد. ولی پشتیبانی که از گسترش اتحادیهء اتلانتیک در قاره اروپا می شود و ارادهء ابراز شده برای امتداد اتحادیهء اروپا تا بالکان غربی، به عنوان نمونهء فشار به بلگراد برای دور شدن از مسکو، امضای اعلام شده یک توافق مشارکت با "کی یف" (پايتخت اوکراين) – دروازهء پیوستن به اتحادیهء اروپا –این خطر را دارد که کمی در این بلند پروازی اصیل تناقض گفتاری به وجود آورد.

با آن که آقای ولادیمیر پوتین هوادار کاربرد زور است و سیاست خارجی در نظرش ابزاری معمولی است اما، به رغم نیت اش، خود را در نوعی «قایم باشک» با بروکسل می یابد. پس از سال ها محو شدگی، روسیه ناظر پیشروی اتلانتیک به سوی مرزهای خویش است. اتحادیهء اروپا، که خود را به ساده لوحی زده و تا "میدان" هم به پیش آمده است [میدان "استقلالگ در "کی یف" که مرکز تظاهرات هواداران پیوستن به اتحادیهء اروپا بود]، مانند کودکی که تقلب می کند، منکر فعالیت خویش است.

درج شده در لوموند ديپلماتيک

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه