خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

 سه شنبه 26 فروردين ماه 1392 ـ 15 ماه آوريل  2014

اعتراف به آزادی کُشی همچون ماهيت واقعی جمهوری اسلامی

شکوه ميرزادگی

چند روزی است که همه جا سخن از گفته های اخیر آیت الله مصباح یزدی درباره ی «آزادی» است. چکیده ی سخن او آن است که آزادی بتی است ساخته شده به دست آمریکا که، برای حفظ اسلام، شکستن و نابودی آن، حتی به قيمت از دست دادن جان، ضروری بوده و در این مورد «تقیه» (دروغ و پنهان کاری شرعی) حرام است.

اما، شگفت انگيز است که می بينيم نشریات و افراد مختلف، از اصول گرا گرفته تا اصلاح طلب طرفدار حکومت، يا گفته های او را بدون ابراز هرگونه نظری نقل می کنند و یا، اگر اظهار نظر مخالفی هم در ميان باشد، بیشتر بصورت نقل و يادآوری سخنان آیت الله خمینی و جمله ی معروف (و البته دروغین) او است مبنی بر اينکه «میزان رای ملت است». يعنی کسی هنوز در برابر سخنان آزادی کُش و اعلام صریح جنگ با آزادی از جانب اين آيت الله موضع صريحی اتخاذ نکرده است. شوخی نیست؛ اين تماشای جماعتی است برخاسته از اعماق قرون وسطا که از میانه ی قرن بیستم برخاسته و در بیست و یکمين قرن گوینده و تصديق کننده ی سخنانی هستند که در ذهن هيچ انسان متمدن امروزی نمی گنجد.

از يک چشم انداز حقوق بشری می توان ديد که سخنان صریح مصباح یزدی درباره ی ضرورت آزادی کشی و، متقابلاً، سکوت وابستگان به حکومت، که آشکارا تأییدی غیر مستقیم بر آن سخنان اوست، بيان روشن و کاملی است از ماهيت و چگونگی واقعی حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان: حکومتی ضد حقوق بشری، ضد تمدن، و منکر تحول شگرف انسان از قرون وسطا تا به روزگار کنونی. 

 

آزادی در دنیای امروز

بر پپشانی نوشت اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، يعنی سندی که تا این زمان و اکنون آخرین دستاورد انسان در راستای بهتر زیستن و تصديق «حیثیت و کرامت» او ست، تاکید شده که «حقوق برابر و سلب ناشدنی تمامی اعضای خانواده بشری» اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است.

سپس، کل اعلامیه بارها و بارها به اهمیت «آزادی» در جهات مختلف زندگی شخصی و اجتماعی همه ی انسان ها، با هر مذهب و مرام و عقیده و فرهنگ، تاکید کرده و حضور و اهمیت آن را ضامن بلاترديد حیثیت و کرامت انسان شناخته است.

از آنجا که تمامی کشورهای متمدن و مدعی تمدن جهان زیر این اعلامیه را امضا کرده اند، می توان دريافت که اکنون اگر حکومتی، با هر نوع ایدئولوژی، با هر نوع فرهنگ و سنت، يا هر پشتوانه ی مذهبی و غیر مذهبی، به جنگ با آزادی بر خیزد، و یا آزادی هایی را که حق هر انسان امروزی است نابود کند، و یا حتی در راه رسیدن به آن سد ايجاد کند، بی هيچ ترديد فاقد هرگونه قابلیت یا حقانیت یا مشروعیت برای ادامه ی حکومت خويش است.

چنین حکومت آزادی کشی را با عناوینی چون استبدادی یا دیکتاتوری مشخص می کنند. اما دیکتاتوری ها، با اینکه همگی مخالف آزادی اند، در عين حال، تفاوت های زیادی نيز با یکدیگر دارند. در اين رابطه دو نمونه در جهان امروز مشخص تر از همه هستند: دیکتاتوری هایی که، در عين سلب و محو آزادی مردم، علاقه دارند کشور ِ زیر سلطه شان با آخرین پدیده های پیشرفته جهان، چه از لحاظ اقتصادی و چه در زمينه های فرهنگی، اداره شود، و دیکتاتوری هایی که مردم زیر سلطه شان را نه تنها از لحاظ آزادی های سیاسی محدود می کنند بلکه از برقراری همه ی ملاحظات مربوط به فرهنگ و آشنایی با مبانی حقوق بين المللی نيز باز می دارند و آن ها را محکوم می کنند که تنها در محدوده ی تنگ آنچه که حکومت برایشان تعیین می کند زندگی کنند. بقیه ی انواع دیکتاتوری ها در بین این دو گروه قرار دارند.

در اين ميان می توان بسادگی ديد که بدترین نوع دیکتاتوری، که همه ی اين ويژگی ها را در خود دارد، دیکتاتوری مذهبی است؛ چرا که در حوزه ی اينگونه حکومت، وسعت «ممنوعه ها» و شدت سرکوب آزادی مردمان در عمل و گفتار بیش از هر نوع دیگر دیکتاتوری قابل مشاهده است.

 

انکار آزادی کشی؛ همچون راهی برای گریز از مجازات

در اين ميان يک نکته جالب و تأمل برانگیز است: به دلیل تلاش های چند دهه ای فعالان حقوق بشر، و نيز آگاهی يافتن مردمان کشورهای پیشرفته بر آنچه در ديکتاتوری ها می گذرد و، در نتيجه، بالا گرفتن فشار افکار عمومی در اين کشورها بر دولت ها در راستای قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی با کشورهای ناقض حقوق بشر، امروزه کمتر دیکتاتور یا حکومتی دیکتاتوری وجود دارد که آشکارا به آزادی ستیزی خود اعتراف کند. یعنی دیکتاتورها و دیکتاتوری ها مرتباً در حال جا انداختن این دروغ و فریب بزرگ اند که هرچه می کنند به صلاح مردم یا کشور و یا ایدئولوژی خاصی است که اساس حکومت شان بر آن نهاده شده. بیشتر آنها مرتباً تاکید می کنند که کاری به آرامش و سلامت و  آزادی های مردم ندارند، و فقط خطا کارانی را که آزادی های مردم را مورد تهدید قرار می دهند، یا کسانی را که برای مردم مزاحمت ایجاد می کنند، و یا خرابکار به حساب می آیند مورد مجازات قرار می دهند. در واقع، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر این دیکتاتورها یا دیکتاتوری ها را ناگزیر کرده است تا ماهيت واقعی عملکرد خود را به عناوین مختلف پنهان کنند تا در لیست مخالفان حقوق بشر قرار نگیرند.

به این ترتیب، اينگونه دیکتاتور و دیکتاتوری ها، با انکار آزادی کشی خود، به قاتلی می مانند که منکر قتل می شود و تنها شواهد و مدارکی کاملاً مستند می تواند او را بر صندلی یک محکوم بنشاند. مثلاً، دیکتاتور پرقدرتی چون پینوشه، که هزاران هزار انسان را کشته بود، و میلیون ها دلار از اموال مردم را دزدیده بود، تا آخرین سال زندگی اش حاضر نشد که به آن چه با مردمان اش کرده اعتراف کند. در همين قياس می توان ديد که وقتی يک دیکتاتور یا دیکتاتوری به آزادی کشی خود اعتراف می کند، حکم قاتلی را دارد که از همان لحظه ی اعتراف محکوم شناخته می شود و هیچ کسی، حتی وابستگان و طرفداران او، که معمولاً به خاطر منافع خود همیشه مدافع او هستند، دیگر نمی توانند او را «بی گناه» قلمداد کرده و یا بهانه ای برای دفاع از او داشته باشند.

 

آزادی کشی هدف کل حکومت است

اگرچه سخنان آزادی ستيزی که مصباح يزدی بر زبان آورده اعلام مواضع رسمی حکومتيان نيست اما بديهی است که سکوت و ندیده گرفتن اين سخنان از سوی تک تک مسئولین حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان، اعم از بنياد گرا و اصلاح طلب و اعتدالی، آنها را در کنار او قرار داده و شريک اين جرم می کند.

در عين حال، فراموش نکنیم که مصباح یزدی یک شخص معمم ساده نیست. او خود یکی از ارکان مهم اين حکومت است، عضو مجلس خبرگان رهبری، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، رییس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت است. او کسی است که  رهبر این حکومت، سیدعلی خامنه ای، در موردش گفته است: «بنده نزديك به چهل سال است كه جناب آقاي مصباح را مي شناسم  و به ايشان، به عنوان يك فقيه، فيلسوف، متفكر و صاحب نظر در مسايل اساسي اسلام، ارادت قلبي دارم. اگر خداي متعال به نسل كنوني ما اين توفيق را نداد كه از شخصيت هائی مانند علامه ی طباطبايي و شهيد مطهري  استفاده كنند اما به لطف خدا اين شخصيت عزيز و عظيم القدر خلاء آن عزيزان را در زمان ما پركرده است».

آيا در مباحث مربوط به حقانيت و مشروعيت حکومت ها جمع سخنان مصباح يزدی و رهبر حکومت اسلامی همان ضربه ی آخری نيست که اين حکومت را رسما ضد حقوق بشر و فاقد هرگونه حقانيت بين المللی برای اداره ی جامعه معرفی می کند؟ 

و آيا هنوز هم ممکن است که بکوشيم خود را فريب داده و این مواضع ضد بشری را يا به حساب «بخشی از حکومت» و یا «شخص خاصی در حکومت» بگذاريم؟ آن کس که در برابر وقوع جنايت سکوت می کند، در هر جبهه ای که باشد، شريک آن جنايت است.  

10 می 2014

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه