خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

چهارشنبه 24  ارديبهشت ماه 1393 ـ 14 ماه مه  2014

آیا ملت از «گذشته» عبور کرده یا از «اصلاح‌‌طلبان»؟

عباس تموچین

خلاصه‌ای از جوابیه محمدرضا خاتمی (با عنوان: ملت از گذشته عبور کرده است) به نامهء نارسیدهء حائری شیرازی به سید مير حسین موسوی را می‌خواندم. پاسخ محمدرضا خاتمی به این نامه، حداقل در آن قسمت تعیین‌کننده، آن‌چنان در لفافه پیچیده بود که مرا به یاد زبان فلسفه هگل انداخت که با وجود تسلط کامل من به زبان انگلیسی و فارسی و نثر فلسفی، گاهی در فهمیدن این‌که او چه می‌گوید دچار مشکل می‌شدم و من خیال می‌کردم که اشکال از من است تا این‌که در یکی از نقدهایی که به فلسفه هگل نوشته شده بود دیدم که حتی فلاسفه هم در فهم زبان این فیلسوف دچار مشکل‌اند و این از بغرنجی زبان هگل است و نه از پیچیدگی موضوع.

کل ماجرا روشن است و آن این‌که حاکمیت در باتلاقی خودساخته افتاده که راه برون‌رفت می‌جوید و در عین حال می‌خواهد تن و البسه‌اش نیز پاکیزه بماند. این است که مدت‌هاست، از زمان قبل از عسگراولادی، شروع کرده به حاشیه‌چینی که «بله، شما بگویید غلط کردم که ما شما را از حصر غیرقانونی بیرون بیاوریم و البسه آلوده به لجن خود را بر تن شما بپوشانیم و لباس تمیز شما را هم خود به تن کنیم».

عجبا، به قول ظریفی که بعد از شنیدن اولین سخنرانی علی خامنه‌ای دربارهء اعتراضات ۸۸ گفت که این سخنرانی صاحب اش را در محضر عموم لخت و عریان کرد؛ حال هم باید گفت که کدام البسه؟

هر چند در این نامه محمدرضا خاتمی کوشش می‌کند که موضوع را طوری بپیچاند که مبادا فردا پاگیرش شود، ولی در عین حال، جناب حائری را به جستجوی راهی دیگر فرا می‌خواند و می‌گوید با این عذرخواهی، محصور شما درجه اعتبارش بالا می‌رود. و ضمنا پیغامی هم برای میرحسین و کروبی می‌فرستد که اگر شما قبول کنید و عذرخواهی از درگاه رهبری نمایید، این از کرامت شما نمی‌کاهد.

یعنی این آدم، یک «کلاه‌سیاه» به تمام معنی است! رندی که شبانه هم به مسجد می‌زند و هم به میخانه و شگفتا که می‌گوید امروز ملت از گذشته عبور کرده است و معلوم نمی‌کند که به باور وی آن‌چه که در گذشته روی داده، چه بوده که ملت از آن عبور کرده است.

اگر منظور وی عبور ملت از اصلاح‌طلبان کلاه‌سیاه است که طبعا ملت در همان اواخر دوره اعتراضات که آقای کروبی گفت که هم قانون اساسی را می‌پذیرد و هم چون رهبری احمدی‌نژاد را به ریاست جمهوری قبول دارد، لذا او هم این رئیس جمهور را قبول می‌کند به وضوح از وی عبور کردند و دیگر کم‌تر نامی از وی در اعتراضات به گوش می‌خورد.

یادم هست که چند روزی قبل از عاشورا هم زهرا رهنورد در یک گفتگو پایبندی خود را به قانون اساسی به طور کامل اعلام کرد. این‌ها مصادف بودند با روزهائی که مردم در خیابان‌های پایتخت «جمهوری ایرانی» می‌خواستند و نه اجرای قانون اساسی و ولایت فقیه.

در همان روزها مردم از اصلاح ‌طلبان کلاه‌ سیاه، یعنی معتقدین به ولایت فقیه و قانون اساسی، عبور کرده بودند و تنها رشته باریک موسوی آن‌ها را به اصلاح‌طلبان متصل نگاه داشته بود که آن هم با آن خطای عظیم موسوی - که قبلا درباره‌اش در مطلبی تحت عنوان «خطای آن روز موسوی جنبش را به شکست کشانید» توضیح داده‌ام - از هم گسیخت و با وجود درخواست موسوی بر تداوم گسترش طولی اعتراضات، ریزش گسترده نیروها شروع شد و تنها تعداد معدودی به خیابان آمدند و آن‌ها هم سریعا سرکوب شدند.

لذا بی‌تردید باید پذیرفت که ملت از اصلاح‌طلبان، نه امروز که در همان سال ۸۸ عبور کردند و اگر به حسن روحانی و یا دیگر اصلاح‌طلبان کلاه‌سیاه روی آورد، این بار نه به امید تغییرات اصلاح‌طلبانه، بلکه تنها به دلیل پاسخ دادن به قرائت ۸ ساله حاکمیت از اعتراضات ۸۸ که دائما می‌گفتند که جنبش سبز مرده است، به حسن روحانی رای داد.

اگر منظور محمدرضا خاتمی عبور ملت از اصلاح‌طلبان نیست، پس لابد از خودشان باید عبور کرده باشند که آزادی، دموکراسی و جمهوری ایرانی می‌خواستند؛ که این هم به دلیل عدم تحقق تا کنون قابل گذشت نیست.

ما می‌توانیم از هر خواسته‌ای به دو دلیل گذشت کنیم؛ یا آن را به دست آورده باشیم و از آن عبور کرده باشیم، یا این‌که آن خواسته به نحوی از انحاء اشتباه بوده باشد و لذا از آن صرف نظر کنیم.

چه کسی امروز می‌تواند ادعا کند که آن سه شعار اصلی جنبش، اموری نادرست و بر خطا بوده‌اند که ملت امروز از آن‌ها عبور کرده باشد؟ و یا چه کسی می‌تواند ادعا کند که آن شعارها امروز تحقق یافته‌اند و ملت از آن‌ها عبور کرده است؟

اما تردیدی نیست که ملت از اصلاح‌طلبان کلاه‌سیاه عبور کرده و یک دوره بی‌رهبری را می‌گذراند که نشان از ناکارآمدی طبقه سیاسی در داخل و خارج از کشور دارد. من در این‌جا خیال ندارم به بی‌کفایتی سیاسی احزاب و گروه‌های سیاسی خارج‌نشین بپردازم که این خود بحث مستقلی را می‌طلبد. اما بحران رهبری سیاسی اپوزیسیون ترقی‌خواه داخل و خارج از کشور هر چند پروسه گذار به دموکراسی در کشور را به تاخیر انداخته، اما باعث هوشیاری بیش‌تر مردم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی نیز گردیده است.

امروزه اگر حسن روحانی یا اکبر هاشمی و یا خاتمی هنوز می‌توانند در فضای سیاسی ایران جای پائی پیدا کنند، این نه به واسطه محبوبیت آنها که به واسطه بحران رهبری سیاسی در کشور و فقدان یک تشکیلات سیاسی فراگیر و دموکراتیک است که ملت را ناچار به روی آوردن به کسانی می‌کند که در بازی حاکمیت با ملت، نقش اپوزیسیون را ایفاء می‌کنند.

امروزه همه ما می‌دانیم که فساد مالی، اجتماعی و سیاسی و نقض حاکمیت ملی در کشور به امری چنان بدیهی و عرفی بدل گردیده است که سخن گفتن از آن‌ها جرم محسوب می‌شود. امروز روزنامهء «قانون» را به خاطر درج خبر برکناری فلان مسوول دولتی (رویانیان) و یا بازداشت و یا آزادی وی توقیف می‌کنند. اگر یک روزنامه‌ای نتواند خبر بازداشت و یا آزادی یکی از افراد مملکت را، در هر درجه و مقامی که می‌خواهد باشد، منتشر کند اصلا روزنامه نیست و جای تعجب نیست که این امر، زمانی اتفاق می‌افتد که رئیس جمهور برگزیده مردم بر سر کار است.

امروز زندانیان سیاسی در زندان اوین زیر ضرب و شتم و هتاکی وحوش وابسته به دستگاه رهبری قرار می‌گیرند و خانواده آن‌ها به رئیس جمهور برگزیده خود برای عرض‌حال متوسل می‌شوند و رئیس جمهور ککش نمی‌گزد.

لذا طبیعی است که ملت از چنین دولت‌مردانی و چنین دار و دسته‌ای گذر کرده باشند. ولی مع‌الوصف هم‌چنان از سر ناچاری به سر گندیده ماهی هم پناه آورده‌اند و این محصول بی‌کفایتی سیاسی حداقل اپوزیسیون خارج از کشور است که سی و چند سال است به جای ساماندهی مردم برای دستیابی به دموکراسی و آزادی، به جان هم افتاده و در بی‌حیثیت‌سازی هم‌دیگر گوی سبقت را از دیکتاتور هم در ربوده‌اند.

این امری بدیهی است که همه احزاب و جریانات سیاسی می‌توانند اختلاف نظر در نحوه کاربست اصول اساسی دموکراسی با توجه به وضعیت ویژه کشور داشته باشند و دموکراسی یعنی گرد هم آمدن همهء این مختلف ‌العقیده‌ها؛ این یعنی تکثرگرایی و وحدت در عین کثرت؛ ولی کو؟ گویی همه منتظرند که یک قدرت خارجی این مملکت را تصرف و حکومت را بسپارد دست آن‌ها؛ خواب و رویایی که با آن شب‌ها سر به بالین می‌گذارند و روزها به روده ‌درازی ‌های بیهوده و تهمت ‌زنی‌های بی‌حاصل به هم سپری می‌شوند.

طبیعی است که ملت، که خود در درون بحران و مصیبت زندگی و آن را با پوست و گوشت خود احساس می‌کند، از همهء این جریانات عبور کند و راه مستقل خود را خود پیدا کند که از این امامزاده‌ها صحتی حاصل نمی‌شود.

20/ارديبهشت/1393

https://khodnevis.org/article/57502

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه