|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
مروری بر کتاب خاطرات رابرت گیتس، وزير جنگ قبلی امريکا
عزیز حکیمی
رابرت گیتس، وزیر پیشین دفاع ایالات متحده، در کتاب خاطرات خود ـ «وظیفه: خاطرات یک وزیر در جنگ» ـ که به تازگی به بازار آمده، به زبانی ساده زوایایی از جنگ در افغانستان و عراق را روشن میسازد که اغلب برای تحلیلگران و روزنامهنگاران غیر قابل دسترس و مرموز است. همزمان اما، کتاب تصور معمول خوانندهء افغان از ظاهر با صلابت و آراستهء سیاست آمریکا در قبال افغانستان و عراق را به هم میریزد و آن را به مجموعهای گیج کننده از سوء تفاهم ها، برداشتها و تحلیلهای سیاستمردان آمریکایی، افغان و عراقی از جنگ، سلیقههای آنها، و دوستیها و اختلافاتِ (بعضاً به صورت باور نکردنی پیش پا افتادهء) آنها تقلیل میدهد.
آقای گیتس در اين کتاب در دو بخش به مرور خاطرات سیاسیاش از جنگ عراق و افغانستان میپردازد. در این مقاله به بررسی خاطرات آقای گیتس از افغانستان پرداخته شده است.
کرزای: عجول، متوهم، عصبی
رابرت گیتس خاطرات زیادی از رابطه و دوستیاش با حامد کرزای، رئیس جمهوری افغانستان، نقل میکند. او در جایی از کتابش کرزای را فردی میخواند که "هرگز برای قضاوت کردن منتظر فکت نمیماند." با این حال در برخی موارد گیتس اعتراف میکند که حق با کرزای بوده است.
وزیر دفاع پیشین ایالات متحده مینویسد با وجود آن کرزای موقف سیاسی و حتی زندگی خود را مدیون حمایت آمریکاییها بوده "با آن هم کرزای یک رهبر پشتون و یک ناسیونالیست افغان بود و عدم اعتماد به بریتانیاییها و انزجار از آنها، در DNA او است." گیتس میگوید در طول چهارسال و نیم دورهء خدمت اش به عنوان وزیر دفاع، بارها با حامد کرزی، اغلب به صورت خصوصی، ملاقات کرده و هر دو همواره گفت و گو های صریحی با هم داشتهاند.
گیتس کار کردن با حامد کرزای را "به شدت خسته کننده و دیوانه کننده" توصیف میکند و میگوید شخص او راز کار کردن موثر با رئیس جمهور کرزای را در گوش فرا دادن بهتر به حرفهای او یافته بود؛ کاری که به گفتهء رابرت گیتس کمتر کسی از مقامات غربی، به شمول سفیر آن زمان آمریکا در افغانستان، تمایلی به آن داشت. چرا که به نظر بسیاری حامد کرزای در طرح نگرانیهای خود بسیار صریح و تند بود.
آقای گیتس مینویسد: «مدتها قبل از آنکه موضوعاتی مثل تلفات غیر نظامی، عملکرد کمپانی های خصوصی امنیتی، حملات شبانه و استفاده از سگ ها در جستجوی خانهها به موضوع مورد اختلاف شدید و علنی میان کرزای و ائتلاف بینالمللی تبدیل شود، رئیس جمهوری افغانستان این مسائل را به طور خصوصی به ما گوشزد میکرد. اما ما در درک اهمیت این اشارات و اتخاذ اقدامات لازم کُند عمل کردیم».
رابرت گیتس میگوید کرزای «به طور استثنایی نسبت به اقدامات و یا نظریات خارجیها که در آن به حاکمیت ملی افغانستان، شهروندان این کشور و یا خود او احترام در نظر گرفته نمیشد، حساس بود. او بخصوص نسبت به انتقادات خارجیها از خودش و خانوادهاش، به ویژه در ارتباط با فساد، حساسیت داشت».
در چندین مورد وزیر دفاع پیشین آمریکا به گرایش رئیس جمهور کرزای به تئوری توطئه اشاره میکند که به مرور زمان بدتر شده بود. گیتس میگوید، کرزای در جلسهای خصوصی در سال 2007 به او گفته بود:
«کار کردن با ائتلاف شمال کشور را در معرض خطر قرار داده و اینکه "متحدین پوتین" [ائتلاف شمال] اکنون اعضای پارلمان و حتی کودکان را میکشند. حامد کرزای به من گفت: این کار طالبان یا القاعده نیست بلکه کار مردم بد خود ما است». و اینکه حکومت افغانستان «برای مهار این وضعیت نیاز به مشوره با آمریکاییها دارد».
به گفتهء گیتس، از آنجا که بیشتر فعالیتهای طالبان در جنوب افغانستان متمرکز بوده است، حامد کرزای به او گفته که پشتون ها بیشترین ضربه را از این جنگ دیدهاند و او [کرزی] احساس میکند که پشتون ها هدف قرار گرفتهاند. گیتس مینویسد «او این را گفت تا اشاره کند که ما نیاز داشتیم با قبایل پشتون بیشتر کار کنیم» و ادامه میدهد: «این [شخصیت] کلاسیک کرزای بود؛ بیش از حد هیجان زده و پارانوید اما الزاماً حرفش اشتباه نبود».
رابرت گیتس در جایی دیگر به گفتوگوی مفصل اش با کرزای در مورد قضیهء «کابل بانک» اشاره میکند و میگوید به رئیس جمهوری افغانستان خاطر نشان ساخته که مقصر دانستن آمریکا برای تمام مشکلات افغانستان کمکی به وضعیت نمیکند و از او خواسته که باید در مورد موضوع روند انتقال و قضیه کابل بانک با یکدیگر کار کنند. گیتس مینویسد به آقای کرزای هشدار داده که افرادی در اطراف او هستند که از نگرانیها و نارضایتی های او سوء استفاده میکنند و تلاش میکنند که او را نسبت به آمریکاییها بدبین سازند و برای اینکار «تئوریهای توطئه مسخرهای» را به خورد او میدهند.
گیتس میگوید: «[با این وجود] پاسخهای کرزای در آن ملاقات و سپس سخنان اش در طول ضیافت شام آن شب این سوال را برایم مطرح کرد که آیا واقعاً کرزای به حرف کس دیگری، به جز همان ذهنهای آلوده به توطئه گوش میکند؟»
رابرت گیتس مینویسد آن شب کرزای به او گفت که شنیده است ایالات متحده میخواهد افغانستان را تضعیف کند و آن را به کشورهای کوچکی تجزیه کند. او عملکرد آمریکاییها در ایجاد پلیس محلی و کار با رهبران محلی را «به شدت بیثبات کننده» توصیف کرده و نیز پرسیده بود که «برنامهء واقعی واقعی آمریکاییها در افغانستان چیست؟" به نوشتهء گیتس، او به طور مفصل در مورد «رادیکالیزه شدن پشتون ها» سخن گفته و افزوده که «هندیها به او گفتهاند که ممکن است آمریکاییها یا انگلیسها پشت این قضیه باشند».
ابهام در استراتژی غرب
گیتس در چند جای کتاب خود به صراحت اشاره میکند که فرماندهان نظامی و مقامهای سیاسی غربی و افغان به ندرت ارزیابی واقعی از وضعیت افغانستان داشتهاند. او میگوید گزارشها و معلومات مفصل ِ بیش از حد از منابع مختلف نظامی و ملکی (غیرنظامی) باعث میشد که هر کس ارزیابی خود را داشته باشد و غالباً این ارزیابیها به شدت متناقض بود. او مینویسد:
«در اواسط جون 2008، در جریان یک کنفرانس ویدیویی با ژنرال ها در کابل و بروکسل و مقامات ارشد پنتاگون در واشنگتن، بار دیگر عصبانیت شدیدم را نشان دادم و خطاب به مقامات نظامی در کابل گفتم: “شما از کابل حرفهای بسیار خوبی میزنید اما گزارشهای استخباراتی (اطلاعاتی) نیز به من میرسد که نشان میدهد همه چیز در افغانستان به سمت جهنمی شدن میرود. من نمیتوانم بفهمم که چطور وضعیت به سمت درستی در حال حرکت است. من حتی فکر نمیکنم که رئیس جمهوری [آمریکا] هم تصور روشنی داشته باشد از اینکه ما واقعاً در افغانستان چه میکنیم؟"»
آقای گیتس اعتراف میکند که «ناکافی بودن سرباز، مربی و کارشناس غیرنظامی، سلسله مراتب فرماندهی مبهم و گیج کننده، نبود هماهنگی لازم در بخش های غیرنظامی و فقدان مکانیسمهای ارتباطی موثر و واضح میان بخشهای نظامی و غیر نظامی غربی از یک سو، و فساد اداری در تمام سطوح دولت افغانستان، دمدمی مزاج بودن رئیس جمهور کرزای، نبود وزرای کاردان و اختلافات میان ولایات و دولت مرکزی» از جمله چالشهایی بوده که منجر به سردرگمی و ابهام در وضعیت افغانستان شده است.
گیتس میگوید دو هفته بعد از ملاقات فوق با دو مقام دیگر وزارت دفاع با "یاب دی هوپ سخیفر"، دبیرکل وقت ناتو، در واشنگتن دیدار کرده بود و آقای سخیفر به او گفته بود: «احساس من این است که میتوانیم طالبان را مهار کنیم، اما نمیتوانیم بر آنها چیره شویم».
در جایی دیگر، رابرت گیتس میگوید که تعهد و باور رژسای جمهوری افغانستان و ایالات متحده به استراتژی نظامی [افزایش نیرو] برای موفقیت آن حیاتی بود، اما هر دو رهبر «اگر نگوییم که به این باور رسیده بودند که آن استراتژی [افزایش نیرو] شکست خواهد خورد، حداقل نسبت به کارایی آن تردید داشتند». وزیر دفاع پیشین آمریکا میگوید «استراتژی لازم و منابع آن بسیار دیر به افغانستان رسیده بود؛ زمانی که کاسه صبر در آن کشور و ایالات متحده لبریز شده بود».
آقای گیتس در بخش دیگری به گزارش محرمانهای اشاره میکند که در آن ژنرال دیوید پترایوس در اوایل سال 2011 در یک جلسهء ناتو گفته بود که انتقال مسئولیت های امنیتی به افغانها میتواند در پایان 2014 "آغاز" شود، در حالیکه برنامهء رئیس جمهور اوباما "تکمیل" انتقال مسئولیت امنیتی به افغانها در پایان 2014 بود. اوباما این اظهارات پترایوس را «مورد دیگری از سرپیچی از دستور از سوی نظامیان» تلقی کرد. او جلسهء شورای امنیت را فراخواند و در جریان آن [در حضور پترایوس] با خشم گفت که قصد او آغاز انتقال مسئولیت امنیتی در جولای 2011 و تکمیل آن در پایان 2014 است.
به گفته گیتس، اوباما در آن جلسه تاکید کرد: «من با هرکسی که بگوید برنامهء خروج به تعویق بیفتد، سرسختانه مخالفت خواهم کرد. من ترجیح میدهم برنامهء خروج تسریع شود. نیازی هم به توصیههای زیرکانه در مورد دستوراتم ندارم». گیتس میگوید «رئیس جمهور اوباما سپس افزود: "اگر به این باور برسم که با من بازی میشود…" و جملهاش را ناتمام گذاشت، به وضوح به این معنا که عواقب بسیار سختی خواهد داشت».
رابرت گیتس در ادامه مینویسد که به نظر او این تلقی اوباما که ژنرال پترایوس او را بازی میدهد، نادرست بود و نسبت به پترایوس نیز بیحرمتی حساب میشد. رابرت گیتس احساس خود در آن لحظه را این طور تشریح میکند: «همانطور که [در جلسه] نشسته بودم با خود اندیشیدم: رئیس جمهور به فرمانده خود [پترایوس] اعتماد ندارد، نمیتواند کرزای را تحمل کند، به استراتژی خودش باور ندارد و نمیپذیرد که این جنگ [افغانستان] جنگ اوست. برای او، تمام مساله خروج از افغانستان است. [جو] بایدن همچنان به تحریک او ادامه میدهد و دستیاران اوباما برای نشان دادن اخبار و معلومات تهییج کننده به او، که عملکرد پترایوس و دیگر فرماندهان ارشد نظامی را زیر سوال میبرد، هیچ فرصتی را از دست نمیدهند».
گیتس میگوید با همهء اینها پیروزی مأموریت افغانستان حیاتی بود: «چرا که شکست خوردن یک ابرقدرت دیگر در افغانستان از تندروان اسلامگرا عواقب ویران کننده و طولانی در سرتاسر جهان اسلام میداشت. این تصور که ایالات متحده در افغانستان شکست خورده تلقی شود، آن هم در حالی که آمریکا با بحران اقتصادی روبرو بود، تاثیرات مهمی بر جایگاه این کشور در جهان باقی میگذاشت. نیکسون و کسینجر قادر بودند با ایجاد ارتباط با روسیه و چین عواقب شکست آمریکا در ویتنام را مهار کنند و نشان دهند که ما هنوز هم در صحنهء جهانی با قدرت هستیم. اما ایالات متحده در سال ۲۰۱۰ چنین شانسی نداشت».
تلاش آمریکا برای مهندسی انتخابات 2009
ریچارد هالبروک که در دسامبر 2010 درگذشت، نمایندهء ویژهء آمریکا برای افغانستان و پاکستان بود و نقش مهمی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 ایفا کرد.
رابرت گیتس به صراحت به تلاش آمریکاییها برای تاثیر گذاشتن بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال 2009 اشاره میکند. این موضوع احتمالاً میتواند به درک بهتر اینکه چرا حامد کرزای تضمین شفافیت و آزاد بودن انتخابات از سوی آمریکا را به عنوان یکی از شرایط امضاء توافقنامهء امنیتی مطرح کرد، کمک کند.
آقای گیتس اشاره میکند که انتخابات سال 2009 باید در ماه می آن سال، برگزار میشد اما ایالات متحده اصرار داشت که این انتخابات تا آگوست 2009 به تعویق افتد. ریچارد هالبروک، فرستادهء ویژهء آمریکا برای افغانستان و پاکستان، معتقد بود که برگزاری انتخابات در ماه می میتوانست توانایی اپوزیسیون سیاسی افغان برای رقابت در انتخابات و نیز قابلیت "ایساف" در تأمین امنیت را تضعیف سازد. گیتس به تعویق افتادن انتخابات به ماه اگوست در نتیجهء اصرار اداره اوباما و هالبروک را «نقض قانون اساسی این کشور و مسامحه در نگهداشتن کرزای در قدرت به صورت غیرقانونی برای چند ماه» میخواند.
رابرت گیتس اما اضافه میکند که هدف از این کار، وقت دادن به دیگر نامزدان ریاست جمهوری برای سازماندهی خود و شرکت در "انتخاباتی معتبر'پ" در افغانستان بود. این کار به هالبروک نیز وقت کافی میداد تا جایگزین مناسب کرزای را انتخاب و از او حمایت کند و به گفته گیتس «به جهنم که قانون اساسی افغانستان بر سر راه دستیابی به این هدف نقض می شد!»
رابرت گیتس سپس به تشریح فعالیتهای هالبروک برای حصول اطمینان از شکست کرزای در انتخابات بیستم آگوست 2009 میپردازد. فرستادهء ویژهء آمریکا برای افغانستان و پاکستان، اصرار داشت که تمامی نامزدها به صورت مساوی از امنیت شخصی، دسترسی به رسانهها و امکانات کمپین انتخاباتی برخورددار باشند. اما خواست واقعی او این بود که به رقبای کرزای اعتبار کافی بدهد تا کرزای در دور اول رأی کافی کسب نکند و انتخابات به دور دوم کشیده شود. به گفتهء وزیر دفاع پیشین آمریکا، با آنکه برخلاف انتخابات 2004، موضع رسمی آمریکاییها در انتخابات 2009 بیطرفی بود، اما ریچارد هالبروک و کارل ایکنبری، سفیر وقت آمریکا در کابل، با نامزدهای رقیب کرزای ملاقات میکردند، با آنها عکس میگرفتند و حتی در گردهماییهای آنها شرکت میکردند.
رابرت گیتس میگوید این امر باعث شد که کرزای به این نتیجه برسد که ایالات متحده از او فاصله گرفته و در حال معامله با «جنگ سالاران» و کمک به برنده شدن آنها در انتخابات است.
گیتس مینویسد که انتخابات با دشواری های امنیتی زیاد و "با وجود تقلب گسترده از سوی کرزای" به دورم دوم کشید. کای آیده، نمایندهء سازمان ملل متحد در افغانستان، گزارشی در مورد انتخابات تهیه کرد تا به کنفرانس وزرای دفاع ناتو ارائه کند. رابرت گیتس مینویسد: «در آن کنفرانس کای آیده کنار من نشسته بود و قبل از آنکه به سخنرانی بپردازد، در گوش من گفت با وجود آنکه میخواهد در سخنرانی خود بگوید که دخالت خارجی گستاخانهای در انتخابات افغانستان وجود داشت، اما می خواست من بدانم که ملاحظهء ایالات متحده و ریچارد هالبروک را خواهد داشت».
آقای گیتس اعتراف میکند که قضایای انتخابات باعث شد که کار با کرزای از قبل دشوارتر شود و انتقادات تند او حداقل در «ماجرای تلاش ناکام و ناشیانه ما برای براندازی حکومت اش» توجیه پیدا کند.
رفتارهای «بیفکرانه»
رابرت گیتس در کتاب خاطرات خود بارها از عملکرد سیاسی و نظامی آمریکاییها در افغانستان به تلخی انتقاد میکند. او تلفات غیر نظامیان را یکی از چالشهای جدی آمریکایی ها به حساب میآورد و مینویسد: «هر حادثه [تلفات ملکی] یک شکست استراتژیک بود و طالبان همیشه از آن به نفع خود استفاده میکردند و کرزای آن را بزرگ نمایی میکرد».
رابرت گیتس اذعان میکند که عملیات مختلف نظامی آمریکاییها جنبههای دیگری نیز به جز تلفات ملکی داشت که باعث نارضایتی مردم عادی و عصبانیت رئیس جمهورکرزای میشد.
وزیر دفاع پیشین ایالات متحده به تشریح ملاقاتهای خود با کرزای در مورد تلفات غیر نظامیان و حملات شبانه میپردازد و میگوید که در یکی از این دیدارها، به طور خصوصی به کرزای در مورد تدابیر آمریکاییها برای جلوگیری از کشته شدن مردم عادی در جریان حملات توضیح داده است. گیتس میگوید به حامد کرزای گفته که «میل شدید او به ابراز علنی خشم اش از کشتار غیر نظامیان که بر مبنای معلومات اغلب نادرست صورت میگیرد، متحدین اش را در بدترین وضعیت ممکن و در معرض آسیب واقعی قرار میدهد. از او خواستم که در مورد تلفات غیر نظامی تا زمانی که واقعیت را نمیداند، حرفی نزند و خاطر نشان ساختم که طالبان عمداً غیرنظامیان افغان را میکشند و [با استفاده از آنها به عنوان سپر انسانی] افراد ملکی را در معرض خطر قرار میدهند و او [کرزی] باید نسبت به این موضوع نیز با همان تندی و صراحت اعتراض کند».
گیتس میگوید این توصیههای او تاثیری روی کرزای نداشت.
با همهء اینها، رابرت گیتس اذعان میکند که عملیات نظامی آمریکاییها جنبههای دیگری نیز به جز تلفات ملکی داشت که باعث نارضایتی مردم عادی و عصبانیت رئیس جمهورکرزای میشد. او میگوید «حملات شبانه، با وجود موثر بودن شان در کشتن یا دستگیری رهبران طالبان، باعث واکنش خصمانه از سوی مردم عادی میشد». آقای گیتس، جستجوی خانهها با استفاده از سگ [که از نظر آموزههای اسلامی حیوانی نجس به حساب میاید] رفتار غیرمحترمانه با مردم، تخریب داراییها و مایملک روستاییان در جریان حملات را از جمله دلایل برانگیخته شدن خشم مردم نسبت به سربازان آمریکایی میشمارد.
او «رفتار بیفکرانه» با مقامات افغان از سوی آمریکاییها را نیز چالش دیگری میداند و مینویسد: «وسایط نقلیهء آمریکاییها و نیروهای ائتلاف در جادهها به صورت رعب آوری در حرکت بودند و باعث هراس مردم میشدند. ما اغلب به فرهنگ اسلامی آنها بیاحترامی میکردیم و حرمت بزرگان قومی آنها را نگه نمیداشتیم. ما با آن عده از مقامات افغان که از شهروندان عادی افغان اخاذی میکردند، همکاری میکردیم. در کابل و در دیگر ولایات ما و همچنین سازمان های غیر دولتی، به طور مرتب به اجرای پروژه های توسعهای، بدون مشوره گرفتن از مردم محل، تصمیم میگرفتیم و کمتر از آنها میخواستیم که بگویند چه چیزی نیاز داشتند. با این وضعیت آیا جای تعجبی است که کرزای و دیگران شکایت میکردند که در کشور خود هیچ صلاحیتی ندارند؟ یا اینکه مقامات نسبتاً صادق و باکفایت افغان شکایت میکردند که مردم عادی به آنها احترامی ندارند؟»
آقای گیتس به سهم داشتن غربیها در فساد گسترده اعتراف میکند و میگوید: «با وجود تمام کشمکش ها و گزافه گوییهایمان در مورد فساد، ما از این موضوع غافل بودیم که خود ما چقدر در آن دست داشتهایم؛ [نقش ما در فساد] در حدی بود که حجم تجارت مواد مخدر در برابر آن ناچیز جلوه میکرد. دهها میلیارد دلار از سوی آمریکا و سایر متحدین ما به افغانستان سرازیر میشد و ما به این که چقدر از این پول صرف رشوه میشود و به حسابهای بانکی در دوبی انتقال مییابد، توجهی نداشتیم. بازرسان خود ما به ما گفته بودند که مکانیسم های تفتیش ایالات متحده تا چه حد ناکارآمد است و در مواردی اصلا چنین تفتیشی وجود نداشت. با همه اینها، از کرزای گرفته تا پایینترین فرد افغان مجبور بودند در مقابل شکایتهای ما از فساد [در دولت افغانستان] سر خود را تکان دهند».
ارزیابی از وضعیت افغانستان
آقای گیتس مینویسد به تدریج تعریف او از 'پیروزی' در افغانستان تغییر کرد: «در دسامبر 2006 اهداف من از جنگ، ساده، واضح و نسبتاً کوچک بود، اما به نظر میرسید که حتی همان اهداف حداقلی هم قابل دستیابی نیست… من در افغانستان فقط به دنبال یک حکومت افغانی و ارتشی بودم که به حد کافی قوی باشند و بتوانند از بازگشت طالبان و القاعده به کشورشان جلوگیری کنند. این اهداف بسیار کوچکتر از اهداف جورج بوش بود. بخصوص از زمانی که به این باور رسیدم که ایجاد حاکمیت دموکراتیک در هر دو کشور [افغانستان و عراق] به زمان بسیار بیشتر از آنچه ما در اختیار داشتیم، نیاز داشت».
او میگوید هنوز باید منتظر نتایج مأموریت غرب در افغانستان ماند اما نسبت به آن ابراز خوشبینی میکند. آموزش قوای افغان از نظر او به خوبی پیش میرود و مسئولیت امنیتی نیز با موفقیت در حال انتقال به نیروهای افغان است. با اینحال اضافه میکند که آیندهء افغانستان نشان خواهد داد که آیا ماموریت نظامی در افغانستان موفق بوده یا اینکه تمام تلاشها و سرمایهگذاری مالی و جانی غرب به هدر رفته است.
آقای گیتس، با اشاره به جنگ داخلی در افغانستان پس از خروج قوای شوروی سابق، میگوید:
«ادامهء حضور محدود نظامی ناتو بعد از 2014 به منظور آموزش قوای افغان، حمایت لوژستیکی و استخباراتی، حمایت هوایی، عملیاتهای ضدتروریسم، همزمان با حمایت مالی از قوای مسلح افغان، شانس موفقیت ما را به طور قابل ملاحظهای [در مقایسه با شوروی سابق] افزایش خواهد داد. اگر از همین حالا نشان دهیم که این نقش حمایتی را بر عهده خواهیم گرفت، دوستان و دشمنان ما خواهند دانست که ما اشتباه استراتژیک اوایل دههء نود را تکرار نخواهیم کرد و افغانستان را به حال خود رها نمیکنیم. همهء ما عواقب آن اشتباه را به خوبی به یاد داریم».
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2014/01/140125_zs_robert_gates_book_review.shtml?print=1
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.