خانه   |   آرشيو مقالات   |   فهرست نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

 

جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

جمعه 16 ارديبهشت ماه 1393 ـ 16 ماه مه 2014

 

 پيوند برای شنيدن و دانلود فايل صوتی با صدای سعيد بهبهانی

عمامه مداران پارسی می شوند!

يک ماه ديگر مسابقات جام جهانی در برزيل آغاز می شود و تيم ملی ايران هم توانسته است در اين بازی ها حضور داشته و در گروه «اف» به مصاف تيم های ملی کشورهای نیجریه، آرژانتین، بوسنی و هرزگوین برود. آغاز اين مسابقات، برای ملتی که در عرض سه دهه قسمت اعظم آبرو و حيثيت و اعتبار اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خود را در جهان از دست رفته می بيند، لحظات هيجان و دلواپسی وافری را بهمراه دارد، همانگونه که ملايان حاکم بر ايران، و نوکران يقه آخوندی شان نيز، به اينگونه سربلندی های ممکن الوقوع دل بسته و اميدوارند که از شيرينی برخی از بردهای احتمالی تيم «ملی» ايران چيزی هم نصيب اين ضد مليون قسم خورده شود.

اما نکتهء جالب آن است که، بنا بر سنت مسابقات جام جهانی، برای تيم ملی ايران هم شعاری انتخاب کرده اند که ماهيت مزور و مکار و در عين حال حقير حکومت ملايان را سخت آشکار می سازد. شعار امسال تيم ملی «ايران» چنين است: «افتخار پرشيا!» (Honor of Persia)

براستی چگونه شده که این جماعت ضد ايران و ایرانی امسال شعار  تيم ملی کشورمان را نه «افتخار اسلام» و نه «افتخار انقلاب اسلامی» و نه «افتخار امت مسلمان» که «افتخار پرشیا» انتخاب کرده اند؟ آنها اين «پرشيا» را از کجا آورده و با انتخاب آن قصد دارند چه پيامی را به جهانيان برسانند؟: اينکه ما آدم شده ايم و دست از اسلام بازی خونريزمان برداشته ايم؟ ما حتی نام عزيز «ايران» را آنقدر با نحوست «جمهوری اسلامی ِ» خود آلوده ايم که ديگر شرم مان می آيد شعار تيم اين سرزمين را «افتخار ايران» قرار دهيم؟ و يا اينکه ما ديگر به «اصل ملی» خود برگشته ايم؟

البته اين تنها مورد توسل و آويختن حکومت اسلامی ـ در چهرهء خندان رئيس جمهور جديدش ـ به دامن نمادهای ايران پيش از اسلام نيست. همين چند روز پيش بود که مشاور رئيس جمهور اعلام داشت که اگر به دست من بود نام «هلال احمر» را با نام قبلی اش که «شير و خورشيد سرخ» باشد عوض می کردم. او با وقاحت تمام به روی خود نمی آورد که امام اعظم اش، در بدو ورود به ايران و رفتن به بهشت زهرا، در کنار وعدهء اتوبوس و برق و آب مجانی، اعلام داشت که «شير و خورشيد منحوس» را هم از همه جا محو خواهد کرد. لابد امام مزبور از اطلاعات دست اول آخوند علی یونسی خبر نداشته که افشا می کند: «شير نماد علی ابن ابيطالب است و خورشيد هم نماد محمد بن عبدالله و ايرانی ها پس از ايمان آوردن به اسلام عزيز اين ترکيب را نماد ملی خود کرده اند!» بيهوده نيست که (به نقل از نيک نيوز!) «علیرضا زاکانی، در واکنش به اظهارات اخیر علی یونسی دربارهء تعویض آرم هلال احمر با نماد شیر و خورشید دوران طاغوت، اظهار داشته: وی، به عنوان مشاور اقوام و مذاهب دکتر روحانی، و در حقیقت به واسطهء "نوع ورود به عرصهء سیاسی" و تلاش در جهت کسب آراء در انتخابات آینده از بسیاری از اصول، مبناها و چهارچوب‌ها عبور کرده است!»

در اين کلام واقعيتی جالب نهفته است: روحانی و دستياران اش به دو جهت به ايران قبل از حکومت اسلامی رو آورده اند: هم برای نوع جديدی از «ورود به عرصهء سياسی» و هم برای «کسب آراء در انتخابات آينده!» معنای صريح اين امر آن است که سياست های دولت روحانی تنها متوجه مذاکره با بيگانگان نيست و جلب رضايت «انتخاب کنندگان» (يعنی ملت ايران) را هم در هدف خود دارد؛ چرا که می داند اين مردم جز به «انفکاک از امت مسلمان» و بازگشت به ماهيت خود که «ملت ايران» باشد با امر ديگری خشنود نخواهند شد و اگرچه اين حکومت برای تعطيل ايران و از ميان برداشتن ترکيب «ملت ايران» آمده اما ـ اگر شرايط بازی اقتضا کند ـ از پرشيا و شير و خورشيد و ملت و ملی هم برای بقای خود استفاده می کند؛ استفاده ای که ممکن است همهء اين مفاهيم و نمادهای کهن و گرامی را نيز به چرک و کثافت اين حکومت جهل و جنون بيآلايد؛ همانگونه که احمدی نژاد ِ بيگانه با ايران و ايرانيت، منشور کورش را از بريتانيای پير بی پير به وام گرفت تا به گردن کورش هخامنشی چپی عگال فلسطينی ببندد و او را با رهبر عليل المغز حکومت اش يکسان سازد؛ که ديديم، خوشبختانه، کسی فريب اين بازی کثيف را نخورد.

با اين همه که گفتم، اقرار می کنم که همهء اين اقدامات حکومت روحانی خوشحالم، چرا که همهء اين کارها نشان از آن دارند که واقعيت های افتخار آفرين سرزمين ما در چه نمادها و مفاهيمی ذخيره گشته اند، آنگونه که دشمنان ملت ايران، اين بازماندگان فاتحان ظاهراً مسلمان يا نومسلمان کشورمان، نيز اکنون ناچارند به دامن آنها بياويزند تا شايد باريکه آبروئی هم نصيب آنان شود.

باری، هر لحظه بيشتر آشکار می شود که دولت روحانی، برای حفظ رژيم، و با موافقت زيرجلکی رهبر پريشان گوی حکومت، قصد دارد ماسک نوينی از «ايران دوستی» بر چهرهء منحوس حکومت اسلامی بگذارد و کاری را که خاتمی نتوانست انجام دهد خود به سرانجام برساند. خبر می دهند که بعد از سی و پنج سال تابلوهای گرانقيمت موزهء هنرهای معاصر ايران را (با کارهائی از پيکاسو و گوگن و...) که در زير زمين های نامطمئن اين موزه خاک می خوردند بيرون کشيده اند و قصد دارند آنها را در لندن و پاريس و ديگر شهرهای مغرب زمين بگردانند، که اين منم طاووس عليين شده، اين منم که از وحش برون آمده ام و پيکاسو سرم می شود! بگذار چنين کنند. کسی از ما ضرر نخواهد ديد. اينها همه نشان پيروزی مواضعی است که فرزندان انقلاب مشروطه داشته اند. اينها نتايج کاری است که عين رام کنندگان روباه از دست آنان برآمده است، چرا که آنها نمادها و آئين ها و مفهوم های کهن خويش را پاس داشته اند و اکنون جبر زمانه اين ناکسان حيله گر را مجبور کرده که، عليرغم پستان به تنور چسباندن بنيادگرايان و فرياد های حسين شريعتمداری ها، بخواهند دزدانه، و با سوء استفاده، از اين منابع کسب آبرو کنند.

اينها همه بجای خود، اما من در مورد شعار انتخاب شده برای تيم ملی ايران در مسابقات جهانی فوتبال امسال ملاحظه ای دارم و آن اينکه، دليل انتخاب کنندگان هرچه که باشد، ما ايرانيان نبايد فراموش کنيم که نام کشورمان «ايران» است و نه «پرشيا». پرشيا نامی است که غربی ها به کشورمان (که اکنون به يمن مديريت قاجارها، از لحاظ وسعت، بسيار کوچک تر از قبل شده است) داده اند؛ شايد به ملاحظهء آنکه کورش هخامنشی از ميان قوم «پارس» برخاسته و نخستين امپراتوری پهناور جهان را برساخته است. اما نهادن نام «پرشيا» بر «ايران» نشان يک غفلت ـ اگر نگوئيم عمد ـ بزرگ است. ايران تنها کشور «پارس» نيست و به همهء اقوام رنگارنگ و کهن بيخی تعلق دارد که در زير آسمان آن زندگی کرده اند و می کنند. شايد به همین دليل بود که دولتمردان عصر رضا شاه توانستند از جهانيان بخواهند که کشورمان را «پرشيا» نخوانند و آن را به نام اصلی اش «ايران» بنامند. ايرانی ها را حتی نمی توان «پرشين» (Persian به معنای پارس ها) خوان. در واقع، در طول تاريخ، اگر قومی از اقوام ايرانی بيش از همه رنگ باخته و اصالت از دست داده باشد همين قوم پارس است و بنا براين تيم ملی ما نيز نمی تواند «افتخار پارس يا پرشيا» باشد و، اگر واقعاً چنين افتخار آفرين باشند، و اگر بخواهيم برای اين تيم شعاری چنين اختصاری و ناگويا انتخاب کنيم، بايد آن را افتخار تمام ايرانيان بخوانيم و نه افتخار پارس ها. تازه، اين شعار حاوی هيچ نکتهء جالب توجهی نيست جز اينکه تلويحاً به ما می گويد که بازماندگان فاتحان خونريز و نومسلمان ايران نيز اخيراً مجبور شده اند خود را جزو «امت پارس» جا بزنند! در اين ميان، به نظر می رسد که آنچه در زير و پای ملايان له می شود ملت ايران است که گاه تا حد امت اسلامی کش می آيد و گاه در حد قوم کوچک پارس تقليل می يابد اما بعنوان «ملت ايران» نه تنها شناخته نمی شود بلکه حقوقی هم ندارد؛ هر چند که، از لحاظ قوانين بين المللی هم که شده، صاحب و مالک و حاکم اصلی آن سرزمين همين «ملت» است.

در عين حال، کسانی که، اغلب شرمسارانه و برای حفظ آبرو و اينکه گفته باشند تروريست و بنيادگرايای خرمذهب نيستند، خود را در سرزمين هائی که زندگی می کنند بجای «ايرانی» با عنوان «پرشين» معرفی می کنند به قريب نود و نه در صد اساساً «پارسی» نيستند اما قطعاً «ايرانی» اند. در جهان امروز «پارسی» نام يک سرزمين و يک ملت نيست بلکه صرفاً به زبانی اطلاق می شود که اتفاقاً پارس ها در آفرينش آن کمتر نقش اوليه را داشته اند؛ يعنی زبانی که در خراسان بزرگ و سيستان و بلوچستان شکل گرفت و سال ها بعد به خطهء پارس رسيد و شاعران شيرين سخن پارسی گوی آن خطه را آفريد. [اينکه چرا اين زبان را «پارسی» (يا به قول عرب ها «فارسی») خوانده اند خود مبحث مفصلی است که جای طرح آن در اين مقاله نيست].

بدينسان، دولت آقای روحانی که برای اولين بار برای خود مشاور اقوام و مذاهب هم، در قامت ناساز بی اندام حجة الاسلام علی يوسفی، انتخاب کرده است، در اتخاذ شعار امسال برای تيم ملی ايران به مزورانه ترين شکلی حقوق همهء اقوام ايرانی را زير پا نهاده تا مدعی شود که حکومت اسلامی کنونی جانشين امپراتوری پارس پيش از اسلام است.

اما، دريغم می آيد که مقاله را در همينجا ببندم بی آنکه، در مقايسه با شعار تيم های ملی کشورهای ديگر، به فقدان هرگونه تخيل و ذوق و آفرينشگری در اين انتخاب اشاره ای نکرده باشم. کافی است به چند شعار تيم های ملی کشورهای ديگر توجه کنيم:

غنا: «ستارگان سیاه» برزیل را روشن می کنند

ساحل‌عاج: «فیل ها» به برزیل میِ‌روند

الجزایر: «جنگجویان صحرا» در برزیل

بوسنی: «اژدها» در قلب، اژدها در زمین

کامرون: «شیر» همیشه شیر است

ژاپن: سامورایی! زمان جنگ فرارسیده

مکزیک: همیشه متحد، همیشه "آزتک" (قوم اصلی ساکن مکزيک)

ایتالیا: جام جهانی را آبی کنیم!

آرژانتین: نه فقط یک تیم، که ما یک ملت ایم

استرالیا: امیدوار به تاریخ سازی

بلژیک: در انتظار غیرممکن

برزیل: خودت را نشان بده! ستارهء ششم در راه است

شیلی: شی شی شی! لی لی لی ! شیلی شروع کن

فرانسه: "غیرممکن" کلمه ای فرانسوی نیست

انگلیس: آرزوی یک تیم، نبض یک ملت

آلمان: یک کشور، یک تیم، یک آرزو

یونان: همهء قهرمانان مثل یونانی‌ها بازی می کنند

پرتغال: گذشته‌ها به تاریخ پیوستند، موفقیت در آینده است

ارگوئه: با سه میلیون رؤیا، اروگوئه شروع کن

آمریکا: متحد به عنوان تیم، سرمشق گرفته از عشق

ايران: افتخار پارس!

ای کاش ذره ای از شعور شعارسازان تيم های ديگر در گردانندگان ورزش ما هم وجود داشت!

 

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه