خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

دوشنبه 26 خرداد ماه 1393 ـ 16 ماه ژوئن  2014

شرح انتهای داستان، بدون توجه به راهی که پيموده شده!

کامبیز باسطوت

info@iranpolitics.org

خانم عفت ماهباز گزارشی نوشته اند غم انگیز و تأسف آور در مورد زندانيان زن همبند خود در حکومت اسلامی در سال های 1367 و 68 خورشیدی، با تأکید بر شخصیت و سرنوشت خانمی با نام فردین [فاطمه مدرس تهرانی]. خانم فردین، که پیش از انقلاب اسلامی و تغییر طبقهء حاکمه، کارمند حسابداری شرکت نفت بوده است، اینگونه معرفی می شوند:

«فردین، پیش از انقلاب از کادرهای برجستهء سازمان مخفی نوید بود و پس از انقلاب در تشکیلات غیرعلنی حزب یکی از اعضای رهبری کمیته تهران و عضو مشاور کمیتهٴ مرکزی حزب تودهٴ ایران بود." همچنين می خوانيم که همسر ایشان نیاز یعقوب شاهی، شاعر، نویسنده و زندانی سیاسی بوده که بروشنی گفته نمی شود عاقبت اش چه شده، لیکن ظاهراً به حزب توده پشت کرده است.

این نوشتار دو «تم» (مضمون) معین دارد؛ یکی توصیف رنج و زجری است که فضای مرگ و شکنجه در میان همهء زندانیان ایجاد کرده است، و دیگری زجر و شکنجه ای است که خانم فردین برای وفادار بودن به حزب توده تحمل می کند. بطور کلی نگاه غالب در این نوشتار شامل تمرکز موضعی بر وضعیت زندانیان است و شکنجه ای که دچار آن شده اند و نيز وفاداری زندانیان به گذشتهء خود و نقشی که در انقلاب و پیش ازآن بازی کرده اند.

در این نوشتار، مانند بیشتر نوشتارهای تبلیغاتی یک نیروی سیاسی مغلوب، سخنی از رسیدن به مکان «ب» از مکان «الف» به ميان آورده نمی شود بلکه همه چیز متراکم است بر مجازاتی که محکومین باید تحمل کنند. نویسنده اشاره ای نمی کند که به چه دلیل یک کارمند تحصیل کرده و بطور نسبی مرفه شرکت نفت دچار چنین سرنوشتی شده است. آنچه در این نوشتار نمی توان در آن تردیدی کرد درست بودن تعهد سیاسی خانم فردین است. خواننده باید بپذیرد که تعهد سیاسی توده ای خانم فردین تغییر ناپذیر و ارزشمند است، و او آماده است تا برای برنگشتن از آن تعهد حتی بدروغ زندانی بماند، شکنجه و در نهایت اعدام شود. الگوهای خانم فردین در راستای «توده ای ماندن در هر شرایطی» دو افسر توده ای ـ روزبه و سیامک ـ هستند؛ افسرانی خائن به ارتش مشروطه و سکولار و وفادار به سیاست های آن زمان شوروی کمونیستی.

آشکار است که خانم ماهباز، با تشريح وضعیت جسمی شکنجه دید و دلگداز خانم فردین و پایداری او برای توده ای ماندن و برنگشتن از عقيده، قصد ارزشمند کردن حزب توده و درست بودن سیاست های آن را دارد و آنچه کوشش می شود تا به خواننده منتقل شود این است که سیاست های حزب توده بهر روی درست بوده است ـ حتی وقتی رهبری آن قابل محکوم کردن باشد.

اولین وظیفهء یک جریان سیاسی مردمی و ملی، مانند حزبی که هموندان و کادرهائی دارد که از روی صمیمیت و باور به منشور اش به آن پیوسته و آماده اند تا از سیاست های رهبری (با اینکه کوچکترین نقشی در تعین آن ندارند) پیروی کنند، پاسداری از منافع هموندان حزب است؛ منافعی که شامل جان شان نیز می شود. حال آنکه حزب توده همواره کادرهای خود را بی رحمانه با خطرات بزرگی روبرو کرده که در موارد زیادی به مرگ آنان منتهی شده است. کادرهای حزب توده نيروهای سکولاری بوده اند که توسط رهبری حزب به شکنجه گاه های حزب الله و چوبه های دار فرستاده می شدند. این اقدام حزب توده وقتی اتفاق افتاد که کمونیست ها، بر ضد رژیم مشروطه سکولار، با اسلامی های سیاسی همکاری کردند و این همکاری حتی با بروی کار آمدن دولت بختیار نيز شکسته نشد.

بايد توجه داشت که در سپهر سیاسی ایران در انقلاب مشروطیت و پس از آن، تعيین کننده ترین  بخش هائی که تشکیل شدند به «اسلام سیاسی» و «سکولاریسم سياسی» مربوط بودند. حزب توده در ابتدای تشکيل خود جزو ان بخش دوم بود و «غیر اسلامی» بودن اش در دههء بیست بزرگترین نیروی جاذبه حزب در میان مردم متجدد، به ویژه بانوان، محسوب می شد. شکاف بزرگی که بین روش زندگی سکولارها (با هر وابستگی سیاسی) با اسلامی های سیاسی وجود داشت حتی تا انقلاب 57 هم پا بر جا بود. اما با آغز همکاری توده ای ها با اسلاميست ها اين جدائی به پايان رسيد اما دوران خطرناکی آغاز شد که نمی توانست جز به نابود شدن کادرهای حزبی نيانجامد. و عمل کرد حزب توده نشان داد که اگرچه، با عدم همکاری با خمینی، می شد نه تنها جان هزاران نفر از کادرهای حزب را بلکه جان دها هزار از مردم ایران را نجات داد و حفظ کرد و در عين حال وجه سیاسی حزب را نگه داشت، اما رهبران حزب، بی اعتناء به خطر، کادرهای حزب را به دم تيغ اسلاميت ها دادند. براستی کدام ارتشی است که نداند با پیوستن به حزب توده به تعهد نظامی خود خیانت کرده است و سرنوشت غم انگیزی برای خود انتخاب کرده؟ و حزب توده با گرفتن کادر از میان نظامیان بی باکانه جان آنها را بخطر می انداخت.

مسلم است که رهبران حزب توده مسئول  قربانی کردن کادرهای خود هستند اما آنها همواره تلاش می کنند با استفاده از سرنوشت غم انگیز و شوم کادرهای خود برای حزب شان تبلیغ کنند و قربانیان جدیدی را برای سیاست های مرگبار بعدی خود تهیه ببينند.

شاید به جرأت بتوان گفت که خانم ها بزرگترین بازندهای انقلاب 57 هستند. با این وجود بانوانی هستند مانند خانم عفت ماهباز که آماده نیستند تا با واقعيت سرگذشتی که انقلاب 57 برای بانوان ایجاد کرد روبرو شوند و همچنان، بی اعتنا به علل تباه شدن زندگی هائی مانند زندگی خانم فردین، به داستان سرائی هائی می پردازند تا برای حزب توده اعتبار کسب کنند و، در پی آن، قربانیان جدیدی را برای ماشین سیاسی آدمخوار حزب توده فراهم کنند.

در واقع، تمام نیروهای سیاسی و افرادی که در انقلاب 57 با خمینی همکاری کردند مسئول نگونبختی ویژه ای هستند که زنان ايران (البته در کنار همهء مردم کشور) با تشکیل حکومت اسلامی به آن دچار شده اند. خانم عفت ماهباز و دیگران می توانند به قهرمان سازی از قربانیان حزبی که خود مسئول سرنوشت شوم شان است ادامه دهند لیکن باید بدانند که آنها نيز با اين کار مسئولیت نگونبختی های انسان ها را بر عهده می گيرند.

تاریخ مشروطیت به ما می گوید که چگونه روسیه تزاری با انقلاب مشروطیت مخالف بود و برای سرکوب آن هر کاری که می توانست کرد. در این دوران عوامل پیشبرد سیاست روسیه تزاری در ایران بخشی از درباری ها و آخوندهای وابسته به آن بودند که نماد اصلی شان محمدعلی شاهی بود که در راه سرکوب حکومت مشروطه، بکمک قزاق های روس هر اقدامی را که می توانست انجام داد. در دوران جنگ های داخلی روسیه، پیش از اینکه بلشیویک ها حکومت را بدست گیرند، ایران برای دوران کوتاهی از دخالت آشکار روسیه در امان بود. لیکن بعداً رژیم مستقر دیکتاتوری کمونیستی شوروی، با جذب بخشی از نسل جوان طبقهء حاکمه قاجار، و نيز آخوندها و فئودال ها به زیر پرچم ایدولوژی کمونیستی، برای خود ستون پنجم جدیدی را در ایران نوین رو به پیشرفت ایجاد کرد که سر انجام در دههء هزار و سيصد و بیست حزب توده از دل آن شکل گرفت.

کارکرد حزب توده کلاً ایجاد ترمزی بود در برابر پیشرفت های صنعتی، اقتصادی و اجتماعی ملت ایران و زهرآلود کردن جوّ فکری روشنفکران طبقهء متوسط رو به رشد شهرهای کشور. آنگاه، از 1332 و پس از سرنگونی دولت مصدق و آغاز دیکتاتوری سیاسی محمد رضا شاه مجموعهء سپهر سیاسی مخالفان شاه کلاً در اختیار کمونیست ها و اسلام سیاسی قرار گرفت. در این دوران، نسل جدید اسلام سیاسی و کمونیست ها رهبری سیاسی زیر زمینی مخالفان شاه را برای سرنگونی حکومت پادشاهی مشروطه، زیر پرچم مبارزه با دیکتاتوری شاه، در میان طبقه متوسط گسترده شهرنشین به نظريه ای ظاهراً خردپذير تبديل کردند.

واقعیت سیاسی حاکم بر ساختار اجتماعی ایران در دهه پنجاه حاکی از این بود که تقریباً نسل سوّم فرزندان انقلاب مشروطیت، که بیشترین بهره را از آن برده بودند و در خوشی سکولاریسم خود زندگی می کردند، بر ضد منافع خود و سکولاریسمی که آنها را پرورش داده بود، با نیروی اسلام سیاسی شکست خورده در انقلاب مشروطیت متحد شدند تا فاشیسم اسلامی را بر کشور حاکم کنند و ایران را به اسلام سیاسی تحویل دهند و به سکولاریسم کوتاه مدت حکومت مشروطیت پایان دهند.

خانم فردین نمونهء خوبی است از این نسل سوم فرزندان انقلاب مشروطیت که بدست خودش روزگار خود و مردم ایران را سیاه کرد. در انقلاب 57 دو ایراد بزرگ و یا اتهام به توده ای ها وارد است: یکی اینکه توده ای ها هرگز یک جریان سیاسی کمونیستی ملی (مانند گروه های کمونیستی چینی، آلبانی و غیره) نبوده اند. و دیگری این که، با خیانت به روان مترقی و سکولار حکومت مشروطه، کادرهای خود را به سرنوشت شومی دچار کردند که شامل همهء مردم ايران نيز شد.

در هر زندگی سیاسی، بزرگترین بازنده ها مردمانی هستند که برای آنچه دارند ارزش سزاوار آن را قائل نیستند و بی باکانه به انقلابی دست می زنند که در آن از سرنوشت خويش آگاهی ندارند و نمی توانند جایگاه خود را در آن مجسم کنند. انسان ها در زندگی روزانهء خود معمولاً در انتخاب دوستان خود خیلی مراقب هستند و خود را جزئی از اوباشان، ولگرادن و آدم کشان نمی دانند و با این گروه ها معاشرت نمی کنند. سیاسی ها نيز بشدت به اعمال چنین احتیاطی نياز دارند چرا که در سپهر سیاسی ایران خطرات زیادی در کمین شان نشسته است و آنها باید بشدت مراقب باشند که با چه گروه سیاسی همکاری می کنند و آن گروه سیاسی که انتخاب کرده اند با چه گروه های سیاسی دیگری همکاری می کند. اشتباه در ان محاسبات می تواند فرد سیاسی را به زندان و چوبه دار بکشاند بدون اینکه در راستای تحقق اهداف اش جنبه مثبتی داشته باشد.

اما گذشته گذشته است. آنچه ما می توانیم بر آن تأثیر بگذاریم به آینده تعلق دارد. متأسفانه، خانم عفت ماهباز، با ندیده گرفتن نتايج راهی که هود  و دوستان اش رفته اند (راهی که سرانجام به زندان اسلامی های سیاسی منتهی شده است) بخود و آیندگان خدمتی نمی کند و در آینده جلوی نگونبخی افراد سیاسی را نمی گیرد. تبلیغ برای حزب توده و ایدئولوژی کمونیستی آن چرخ سیاسی هرزی است که تنها نگونبختی مردمان زیادی را تضمین می کند.

برای نمونه، لحظه ای تصور کنید که دولت بختیار موفق می شد و یا انقلاب 57 بهر صورتی شکست می خورد. در آن صورت آیا شخص شما چنین تجربهء تلخی را داشتید و عزیزان تان را از دست می دادید؟ و اگر چنین چرخش تصوری تاریخ معاصر ایران بتواند به نظرتان دلپذیر رسد چگونه می توانید اکنون، بجای جلوگیری از تکرار این گذشتهء دردناک، برای تکرار آن قلم بزنید؟

در کشور ما جدال سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی همواره وجود خواهد داشت. اما مهم آن است که ببينيم این جدال چه ویژگی هائی دارد و گستردگی آن چقدر است. درست است که در دوران حکومت مشروطه پادشاهی بی عدالتی های زیادی شد و دمکراسی آرمانی مشروطيت به تعطیل کشيد اما این همهء اين واقعيات دلیل آن نمی شوند که نیروهای سیاسی سکولار ایران را به پیش از انقلاب مشروطیت ببريم و قوانین عهد عتیق را به مردم ایران حاکم کنيم.

کانون توجه عبرت آموز ما باید به آغاز راهی باشد که پایان دردناکی داشته است، نه آن که، بدون توجه به راهی که برای رسیدن به آن پایان دردناک پیموده شده، دربارهء آن پايان استوره سازی کنيم.

14/06/06

www.iranpolitics.org

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه