خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

دوشنبه 2 تير ماه 1393 ـ 23 ماه ژوئن  2014

چرا دلم نمی خواهد در جام جهاني پيروز شويم؟!

صادق زيبا کلام

خودم هم شرمندهء همهء هم‌وطنان دوست دار فوتبال و عاشق تيم ملي هستم ولي اصلاً نمي‌توانم هيچ احساس خوشحالی و هیجانی از پيروزي تيم ملي فوتبال ايران در برزيل پيدا كنم.

جالب است که در گذشته‌ها این‌گونه نبود. خیلی خیلی سال‌ها قبل که نام «امپریالیزم آمریکا» هنوز «استکبار» نشده بود و من و دوستانم تصور می‌کردیم که امپریالیزم خونخوار و قبل‌تر از آن هم استعمار پلید بریتانیا مسبب همه بدبختي‌هاي بشریت و از جمله کشور خودمان ایران در گذشته و امروز می‌بوده‌اند، نگاهمان به برد و باخت در فوتبال و اساساً ورزش مثل نگاه مسئولین فعلی ایران بود. یک جنبه سیاسی پر رنگ در آن غالب بود. بر خلاف خیلی از مردمان کشورهای توسعه‌یافته، فوتبال برایمان صرفاً یک سرگرمی و تفنن نبود بلکه ابزاری بود برای بیان عواطف و احساسات سیاسی‌مان.

يكي از بهترین تفريحات مان در آن سال‌ها اين بود كه به همراه ساير بچه ایرانی‌ها هر وقت كه تيم ملي انگلستان بازي داشت در اتاق بزرگ مخصوص تلويزيون دانشگاه برادفورد جمع مي‌شديم و براي تيمي كه مقابل انگلستان بازي مي‌كرد ابراز احساسات مي‌كرديم. مهم نبود كه بازي ميان انگلستان و كدام كشور بود. هر كشوري که بود ما آن كشور را تشويق مي‌كرديم. به دليل عشق و علاقه و اعتقادی كه به روسيه و كشورهاي اروپاي شرقي داشتيم، به واسطه نقش اين كشورها در مبارزه با امپرياليسم آمريكا و نظام جهاني ظالمانه سرمايه‌داري، اولويت اولمان براي كشورهاي كمونيستي بود. آمريكايي‌ها در آن سال‌ها حرفي براي گفتن در فوتبال نداشتند اما هر بار كه انگلستان با كشورهاي كمونيستي بازي داشت، ما رديف اول اتاق تلويزيون دانشگاه را پر مي‌كرديم. الآن وقتي فكر مي‌كنم مي‌بينم كه چقدر انگليسي‌ها نجيب و انسان بودند. تصورش را بكنيد که مثلاً ايران در جام جهانی با يك كشور ديگري يك بازي حساس و جدي دارد و در يك مكان عمومي یا مثلاً در کوی دانشگاه يكسري افغاني جمع شده‌اند و براي تيم مقابل ما دارند ابراز احساسات مي‌كنند.

يكي از کارهایمان اين بود كه هر وقت انگلستان گل مي‌خورد همه‌مان بلند مي‌شديم و دست مي‌داديم و همديگر را مي‌بوسيديم. تصورش را بكنيد كه ما گل خورده‌ايم و افغاني‌ها بپا خيزند و همديگر را ببوسند. انگليسي‌ها هیچ‌چیز نمي‌گفتند، فقط يك بار يكي از آن‌ها از ما پرسيد كه ما كجايي هستيم و بعد هم خيلي محترمانه پرسيد چرا آن‌قدر از آن‌ها متنفريم؟

يك بار هم در المپيك براي طلای بسکتبال، روسيه و آمريكا مقابل هم قرار گرفتند. يادم مي‌آيد كه در ثانيه آخر بازي، آمريكايي‌ها با يك گل جلو بودند اما داور درست در لحظه آخر گفت كه 5 ثانيه هنوز مانده و روس‌ها به نحو شگفت‌انگيزي در ثانيه آخر توانستند با يك پاس بلند كه همه زمين را درنورديد، توپ را به درون حلقه پرتاب كنند و با اختلاف آن تك گل طلا را ببرند. فكر كنم ماها تا يك هفته‌اي از خوشحالي و شعف خواب نداشتيم.

برای تیم‌های كوبا و کره شمالی هم که روح نداشتیم. هر برنامه‌اي که داشتيم رها مي‌كرديم و مي‌نشستيم پاي تلويزيون تا آن‌ها را تشویق کنیم و پیروزي نظام‌هاي دموكراتيك، مردمي و سوسیالیسم را بر سرمایه‌داری‌های فاسد كه دستانشان تا مرْفَق به خون زحمتكشان و مردمان بی‌گناه جهان سوم آغشته بود را جشن بگيريم و براي ملت‌هاي قهرمان و آزاده كوبا و کره شمالی ابراز احساسات نماييم. یادم می‌آید یک‌بار در جام جهانی، کره شمالی ایتالیا را زد و ما عروسی‌مان شده بود. يكي دیگر از قهرمانان و اسوه‌هاي ما در ورزش در آن سال‌ها آلمان شرقي كمونيستي بود. آلمان شرقي در مسابقات بين‌المللي و بالأخص در المپيك مدال‌هاي قهرماني را درو مي‌كرد. هر مدالي كه آلمان شرقي به دست مي‌آورد براي ما تيري بود در قلب امپرياليسم آمريكا و نظام سلطه. وقتي آلمان شرقي در جدول مدال‌ها كشورهايي همچون فرانسه، كانادا، ژاپن، آلمان غربي، انگلستان و استراليا را پشت سر مي‌گذاشت ما احساس غرور مي‌كرديم از اينكه اردوگاه سوسیالیسم توانسته از كشورهاي سلطه‌گر نظام سرمايه‌داري پيشي بگيرد.

خيلي سال‌ها گذشت و بعد از فروپاشي ديوار برلين بود كه معلوم شد برندگان مدال المپيك آلمان شرقي از خردسالي تحت چه آموزش‌هاي وحشيانه و غيرانساني قرار مي‌گرفتند تا بتوانند براي نظام سوسياليستي در عرصه‌هاي جهاني موفقيت كسب كنند. بسياري از آنان در نتيجه آن رژيم سفت و سخت فيزيكي، روحی و رواني که در کودکی و نوجوانی در معرض آن قرار می‌گرفتند بعدها و در سنین بالاتر دچار انواع مشكلات و اختلالات عدیده روحي رواني و جسمي؛ اما ما در دنياي سطحي، کوچک و ايدئولوژيك‌زده‌مان كه آكنده از نفرت به آمريكا و غرب بود، چیزی از این‌ها نمی‌دانستیم و پيروزي افتخارآفرین قهرمانان آلمان شرقي را پيروزي سوسياليسم و شكست سرمايه‌داري منحط غرب می‌پنداشتیم. اینکه کره شمالی قهرمان یا کوبای انقلابی یا آلمان شرقی ضد امپریالیزم در حقیقت زندان‌های بزرگی بیش نبودند، کمتر چیزی بود که به آن می‌اندیشیدیم. این‌ها را تبلیغات و شایعات مغرضانه صهیونیزم و بوق‌های سرمایه‌داری علیه سوسیالیسم و دمکراسی‌های واقعی و مردمی حاکم در این کشورها می‌دانستیم.

این‌ها که گفتم صفحاتی از عکس‌های آلبوم زندگی سیاسی من در 40 سال پیش است. در طی این 40 سال سرم کم به سنگ نخورد. نمی‌دانم چرا و شاید هم این قیاس خیلی هم درست نباشد ولی یک جورهایی احساس می‌کنم آرزوی موفقیت ایران در برزیل برای من یادآور ورق زدن مجدد آن صفحات و نگاه کردن به عکس‌های چهل سال پیشم است. منکر این نیستم که موفقیت‌مان در برزیل سبب شادمانی میلیون‌ها نفر از هم‌وطنانم می‌شود؛ اما نمی‌توانم چشمانم را بر روی این واقعیت هم ببندم که آن پیروزی از سوی دیگر ما را دچار تصورات و خیالات خام و نادرست در خصوص جایگاه واقعی و حقیقی‌مان از نظر پيشرفت و توسعه خواهد کرد.

براي بسياري از مردم دنیا یا کشورهای دیگر، پیروزی در زمين فوتبال، صرفاً پيروزي در زمين فوتبال است. آن‌ها به خیابان‌ها آمده و جشن می‌گیرند. ما هم همین کارها را خواهیم کرد اما این همه داستان نیست. یا درست تر گفته باشم، خوشحالي و سرور مردم بخشی از داستان پيروزي ما در جام جهاني است. بخش ديگر آن بهره‌برداري سياسي و تبليغاتي است كه خيلي از مسئولان ما و ارگان‌هاي دولتي از آن پيروزي خواهند كرد. پيروزي در زمين فوتبال را مسئولان ما تبديل به پيروزي سياسي و ایدئولوژیک خواهند نمود. به زعم آن‌ها، آن پيروزي مبین درستي رويكرد و مواضع سياسي و بين‌المللي ايران خواهد بود. اين تفاوت ما با بسياري از كشورهاي ديگر است. براي بسياري از كشورها، پيروزي در جام جهاني، پيروزي در جام جهاني و در زمين فوتبال است. اگر هند، ژاپن، نروژ، آرژانتين، آلمان، برزيل يا آمريكا در جام جهاني پيروز شوند، آن پيروزي صرفاً پيروزي در فوتبال است اما در ايران آن پيروزي بيش از آنكه پيروزي در فوتبال باشد، پيروزي سیاسی و ایدئولوژیکی ايران محسوب خواهد شد.

تفاوت ديگري كه باعث مي‌شود تا من خيلي دلم نخواهد در جام جهاني پيروز شويم، رويكرد نژادپرستانه و شوونیزم ما ايرانيان است. در جوامع ديگر، پيروزي در فوتبال، پيروزي در فوتبال است و به معناي برتري نژادشان، قوم‌شان، مليت‌شان، فرهنگ و تمدن‌شان، پرچم‌شان و مردم‌شان بر ديگران نيست؛ اما در ايران این‌گونه نيست. پيروزي در جام جهاني به‌سرعت و به صورت مستقيم و غيرمستقيم تبدیل به بلندگويي می‌شود براي ستايش، عظمت و تبريك به مردم شجاع ايران، مردم قهرمان ايران، ملت و مردم نجيب ايران، مردم آزاده و بافرهنگ غني و تمدن چند هزارساله ايران، پرچم مقدس ايران و ادبياتي از اين دست. بدون پیروزی در برزیل هم بسیاری از مسئولین و صداوسیما علی الدوام و شبانه‌روز دارند در شیپور بزرگ نمودن و برتری دادن ایرانیان به دیگران می‌دمند. حالا اگر در جام جهانی هم چهار تا تیم را بزنیم که دیگه واویلا می‌شود. یقین پیدا می‌کنیم که واقعاً هم از همه سریم.

من نه به آن رويكردهای نژادپرستانه و تعصبات خود بزرگ بینی از ايران و ايرانيان اعتقادي دارم و نه بهره‌برداري سياسي و ایدئولوژیکی را به واسطه پيروزي تيم ملي فوتبال ايران خيلي كار درستي مي‌دانم؛ و بالأخره نگران آن هستم كه پيروزي در جام جهاني باعث شود كه فراموش كنيم كه از نظر رشد و توسعه واقعي در كجا قرار داريم. به خاطر همه این‌ها ترجيح مي‌دهم در همان يكي دو بازي اول، تكليف‌مان روشن شود و برويم دنبال كار و زندگي واقعي‌مان.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه