خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

چهار شنبه 4 تير ماه 1393 ـ 25 ماه ژوئن  2014

دعوتی بی آلایش به کنگره سکولار دموکرات های ایران

محسن ذاکری

از مدتی قبل احساس می شد مسائل و مراتب امور در اپوزیسیون برونمرز باید دارای حال و هوای خاصی بشود. به بیانی، مقطعی تازه - نه متفاوت با گذشته - و در ادامهء روند گذشته آغاز شد. نخست نگاهی خواهم داشت به این امور و سپس به نتیجه گیری و استنتاج «جستار» از این میان خواهم پرداخت.

 

بوستان

شاید بتوان آغاز این مقطع را که بیش از چند هفته از آن نمی گذرد، سخنان عبدالله مهتدی، دبیر کل حزب کومله کردستان ایران در سمینار دو روزهء «تحولات منطقه و آیندهء ایران» دانست. در این سخنرانی مهتدی به صراحت از ضرورت یکپارچگی در اپوزیسیون می گوید و برای آن اعلام آمادگی می کند. وی در اجمال از اینکه سمینار مذکور مورد توجه دیگر طیف های اپوزیسیون قرار نگرفته است انتقاد می کند. این سخنرانی را قدمی مهم و خوش یمن میدانم.

پس از این رویداد، اسماعیل نوری علا با «جمعه گردی ها»، همگام با معرفی کنگرهء دوم سکولار دموکرات های ایران، در خصوص جداسازی مفهوم «مشروطه»ی منشا یافته از «انقلاب مشروطه» از آرمان های پادشاهی خواهی ِ حزب مشروطه ایران، مقاله ای نوشت که حاصل آن بیست صفحه نقد و جواب های به این مقاله از سوی حزب مشروط ایران شد. از دید من، گذشته از اینکه طرفین در این بیست صفحه چه نگاشته اند، این مجموعه سندی در حکم نمونه ای از «کار روشنفکری» باقی می ماند. ماحصل اینکه شاید زمانی بتوانیم به این اجماع برسیم که «پادشاهی» نفع ایران هست یا نیست. اما این دفاع سرسختانهء حزب مشروطه از  اینکه «ارتباط» انقلاب مشروطه با آرمان سلطنت و پادشاهی خواهی ارتباطی محکم و غیر قابل انکار است، زمینهء فکری شد که به بخشی از این نوشتار انجامید.

پس از این  مکاشفه و مجادلهء کلامی بر سر مقولهء «پادشاهی خواهی»، علیرضا میبدی در برنامه تلویزیونی خود  دست به اقدامی متفاوت زد و در نشستی با علیرضا نوری زاده، این پرسش را مطرح ساخت که آیا اصلاً برای دست یابی به دموکراسی، سکولاریسم  ضروری است؟!  نمی دانم آیا این حرکت تلافی جویانه بود یا اتفاقی، اما به هر حال  بدان می پردازم.

و سر انجام، در اقدامی جدید، دعوتی برای شرکت در «کنگرهء دوم سکولار دموکرات های ایران» برای گروه قابل توجهی از ایرانیان فعال در مسائل سیاسی و سرشناسان اپوزیسیون و از طیف های متفاوت فرستاده و به احزاب و سازمان های سیاسی امکان ویژه ای برای بیان دیدگاه خود  در این کنگره داده شد،..

و سر انجام هم «داعش»!

 

مشام تیز

اگر به این مطلب بازگردیم که چه کسانی بیشتر از همگرایی و همسویی سازمان و احزاب اپوزیسیون برونمرز سخن گفته اند و خواهان جدی این مهم بوده اند، دست پُری نداریم. بیشترین این دعوت ها و نداها برای اتحاد اپوزیسیون از سوی مجریان برنامه های تلویزیونی و هنرمندان و عوام دیده شده است. جمهوری خواهان، پادشاهی خواهان، مجاهدین خلق و «مارکسیست» های اپوزیسیون سال هاست از همین جا، در برونمرز صف بندی کرده اند و می گویند که «فردا» از آن ماست و ما «بهترین» ایران، برای ایران هستیم. پس از سزارین بزرگ سیاسی درونمرز و خروج اصلاح طلبان نیز، این طیف هم به نیابت از سوی مردم ایران، خود را بهترین می خوانند و طبعن طبق قرائن در ایران طرفدار هم دارند. اقوام ایرانی نیز همیشه با نقد بر سیاست ها و مملکت داری «قوم فارس» بنوعی از درگیری و گفت و شنود با «فارس» ها دوری جسته اند. از این رو «گفتمان» تازه ای را که دبیر کل یک حزب با سابقهء اکراد کشورمان، حزب کوملهء کردستان ایران، مبنی بر همگرای و همسویی سازمان و شخصیت های سیاسی اپوزیسیون لازم می بیند، باید دلیلی و شاهدی بر  نیاز مبرم به دوران جدیدی در سپهر سیاسی ایران و یا همان «عصر نو» دانست. و نمی خواهم از تلاش برای همگرایی اپوزیسیون تحت ایدهء آلترناتیو سازی بنویسم که تعریفی از هموندانم باشد.

مشکل ایرانیان اگر با حکومت اسلامی ایران به سر و سامانی برسد و مردم از این پریشانی چند دهه ای رهائی بیابند، به نظر می رسد ادعای سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان برای سال ها باید روی آتش داغ بماند و این دیگ بجوشد. یک طرف می گویند انقلاب بی مورد و اشتباه بوده و جمهوریت خواست مردم نبوده است و بهترین برای ایران، پادشاهی و یا سلطنت است. از طرف دیگر نیز بازگشت به قبل از انقلاب را غیر ضروری و خلاف تصمیم «درست» یا «اشتباه» مردم می دانند. از همین روست که من  مدت هاست در تعجب فرو رفته ام که چطور می توانیم با صراحت، سال هاست پادشاهی را که قرار  است تضمین کنندهء «دموکراسی» در ایران باشد، دکترین سیاسی واضح و لازم  ببینیم اما سکولاریسم را زیر رادیکال و چاقوی جراحی ببریم؟! گویی از مزخرفات مصباح یزدی و سفسطه های محمد خاتمی به تنگ آمده باشیم و یا از یکدیگر دلخور باشیم، پرسش مطرح می کنیم که 1)‌ «آیا اصلاً سکولاریسم برای ایران دموکرات لازم است؟»، و  اینکه، 2) «اصلاً کی گفته است که سکولاریسم خواست انقلاب مشروطه بوده است؟»  اگر کسی تنها و تنها اندیشه ها و تفکرات روشنفکران عهد انقلاب مشروطه را بخواند پاسخ پرسش دوم را می یابد و برای پرسش اول، جواب را باید اینگونه داد که: «نخیر! اگر همین بافت مورد نظر ملی مذهبی را اصلاح (بزک) نماییم به دموکراسی خواهیم رسید!». ستیزه کرد و لج بی احتراز          گفت در کافرستان بانگ نماز (مولوی).

امروزه مقابلهء فکری با سکولاریسم کار هر بزی نیست! گاوی چون مصباح یزدی می خواهد، هموطنان عزیز! آنسوی میدان مگر نمی بینیم لشکر و خیمه و شمشیر و نیزه های شریعت را، که صد ها سال است خواهان بازیابی قدرت خلفای اسلامی است؛ خلفایی که  بی شک موفق ترین و سازنده ترین شان «سکولارهای» زمان خود بودند. مگر چشم و گوشی نیست که ببینیم در خاورمیانه شریعت و سنت ِ قدرت طلب دارد چه میکند؟ دیگر منتظر چه هستیم تا بپذیریم «نهاد دین» را باید از حکومت جدا ساخت و به مسجد و خانه ها و تکیه ها باز گرداند؟ مگر نمی بینیم حکومت های اسرائیل و عراق و ایران هر روز بیش از پیش از سیاست های دین مدار استفاده می کنند تا حرف زورشان را به کرسی بنشانند؟ مگر بوی دود و باروت گروهک های شریعت کار را اسشمام نمی کنیم؟ مگر دیده نمی شود که برای هر شکست و هر نامرادی در حیات سیاسی و اجتماعی مردم خاورمیانه یک فریاد «وا دینا» بر می خیزد؟ بد نیست گاهی به این نکته هم فکر کرد که پیچاندن مفاهیم و به شک و تردید انداختن مردم، قدرت آنان را در تصمیم گیری کم می سازد. اکنون در داخل ایران که مدام روشنفکران نا چار هستند وارد بحث های کلامی «کم خطر» بشوند که، مثلاً، قوانین دینی برای زندگی خصوصی افراد هستند و نباید به قوانین اجتماعی مبدل شوند. اینگونه مباحث را نفی نمی توان کرد اما آن طرف چند تا آخوند به گفتهء خودشان «بی کار» هم منتظرند که یک دوجین قانون اسلامی را بکشانند به میدان روزنامه ها و تلویزیون و رادیو ها تا مردم را مأیوس و خسته سازند که: چرا، می شود این قوانین را در جامعه هم اجرا کرد! در حالی که بی شک اکثریت مردم ایران اکنون خواهان جدایی دین از حکومت و رفع تبعیض های مقرره از سوی ملایان هستند که «این» همان سکولاریسم است. مردم نیاز به صراحت و شفاف گویی کاربردی روشنفکران دارند نه اینکه بحث های کلامی و تئوریک که دوباره همهء این بحث ها  تلقیح شده، سزارین بشوند و یک نوزادی مثل «اصلاحات» بزایند

 

هزار دستان

دعوتی از سوی کمیتهء برگزار کنندهء کنگرهء برای هزار نفر ایرانی فعال و شناخته شده در اپوزیسیون برونمرز فرستاده شده است. طبعاً از آنجایی که هر اقدام جدیدی می تواند یک سری عکس العمل را در فرهنگ ما بدنبال داشته باشد، و از ایراد و تذکر هم گریزی نیست، این اقدام نیز از هم اکنون، چه در داخل سازمان های برگزار کننده و چه در بیرون از جمع برگزار کنندگان، نقد و پرسش را بر انگیخته است. دلایل آن هم از قبل قابل پیش بینی بود. نخست اینکه طبق «سنت» و عادت سال ها اینگونه دعوت ها برای شخصیت های شناخته شده باید که بطور شخصی و با رعایت سلسله مراتب فرستاده شود. دیگر آنکه چینش نام های افراد در کنار هم می بایست بر اساس «سنت» و «پایگان» ها و «مرام» ها می بود؛ بی شک  نام سازمان ها و دسته بندی هایی  که در ابتدای این نوشتار آوردم، از این می گوید که در طول سی دههء گذشته مبارزان سیاسی برونمرز به این نتیجه رسیده اند که این اردوهای سیاسی و فاصله های «فیزیکی» بسیار لازم و غیر قابل مسامحه هستند. با این حال کمیتهء برگزاری کنگره بر آن شد تا تلاشی کند که، پس از سه دهه،  اگر بشود دو روز و یک شام، ایرانیان مخالف با حکومت جمهوری اسلامی را بدور هم، به شنیدن یکدیگر و تحمل یکدیگر دعوت نماید. از این رو باید گفت که: «آیا به همین سادگی؟!» و پاسخ این است که: بله! به همین راحتی! باید زمانی بتوان بی آنکه بدانیم در فردای ایران در چه سمت و مقامی نشسته ایم،  دور هم بنشینیم! «امروز» می توانیم به کنار هم بنشینیم  چرا که بی شک «عداوتی» در بین ما نیست و عدوی اصلی در درونمرز پا بر جاست.

این کنگره همچنین در بخش فعالیت های هنری یک کلیسا برگزار می شود؛ سکولاریسم را با مذهب حکومتی سر ناسازگاری است. امید که در آینده برنامه های سکولار دموکرات های ایرانی در دیگر مکان ها و یا زیر مجموعه مکان های دینی و مذهبی برگزار گردند.

 

آوای بوف

می گویند زمانی محمد رضا شاه پهلوی به صدام حسین می گوید که: « من و تو می توانیم جنگی را آغاز کنیم اما پایان آن جنگ دیگر با ما نیست!» البته گویی این جمله برای آرام کردن تب و شور صدام حسین به جنگ و کشور گشایی بوده است. و بعد ها روح الله خمینی این بهانه و انگیزه را به صدام حسین داد. هدفم از آوردن این روایت این بود که آن جنگی که سال ها پیش با حملهء عراق به ایران روی داد هنوز نیز روزهای پایان خودش را نمی بیند. داعش نیز برخاسته از رویایی است که صدام و مردان جنگی اش در سر داشتند. به هر روی این عراق که زیر صد سال جغرافیا دارد، اینک چه بسا در آغاز کشت و كشتاری بزرگ است. اگر قدری بهوش بمانیم و از این نخوت بر خیزیم، همه بی شک نگران هستیم که ایران بدست ملایان جنگجو و مهندسین جادهء بهشت به آتش ماجراجویی دیگر گرفتار نشود!

می دانیم که در دل گروه و افراد اندکی از ایرانیان درونمرز و برونمرز آرزوی سرنوشتی چون عراق برای ایران هست تا شاید رویاهای تجزیه طلبانه شان رنگی یابد. اما مهم، اینجا نقش اپوزیسیون برونمرز است. هنوز این جمعیت پنج میلیونی که سرشار است از شخصیت های علمی، فرهنگی و سیاسی می تواند در حکم سدی باشد برای حفظ ایران از هرج و مرج و نقشه ها و طرح های سیاهی که برای خاورمیانه میتوانند در راه باشند. باید خویشتن را فراموش کرد. باید کیش خود را فراموش کرد. باید در اتحادی که تار و پودش وطن دوستی است به دور هم نشست و تنهایی را سوازند. باید دلگیری ها، جفاهای سهوی و عمدی را بخشید و به ساختن آن «سد بزرگ» دل نشاند و پایان لاف های رژیم را سرائید. سال ها به سرعت می گذرند.

دیروزی، صدام، سیگار برگ بر لب، برنو شلیک می کرد، و اینک «ملک» او روزها و شب ها است که بوی آتش و دود می دهد. ملایان و این چند صد هزار سپاهی و بسیجی نیز فردایی را که دیروزی باشد در پیش دارند و آن روز، ما پنج میلیون که در آزادی به سر می بریم می توانیم ایران را دست کم از بخشی از مصائب و مشقات حفظ نماییم. می توانیم سلطنت طلب، جمهوریخواه، خودگردان خواه، سنی، شیعه، بهایی، مسیحی، یهودی، کافر، کرد، فارس، ترک، عرب و بلوچ و ترکمن آن دیار را یار و یاور باشیم، اما تنها و تنها با اتحاد! 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه