خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

جمعه 6 تير ماه 1393 ـ 27 ماه ژوئن  2014

رفتار سکولار دموکراتیک

يا «ادب از که آموختی؟ از بی ادبان

اميرحسين آموئی

رژیم ولایت فقیه و قوۀ بی‌مخ منحط و مرتجع قضایی اش آبروی ایران و انسانیت را در تمام دنیا برده است. دستگاه قضایی ایران اخیراً اعلام کرد که سالانه باید به  ده تا چهارده میلیون پرونده رسیدگی کند که، به قول خودشان، خارج از حد و ناممکن است.

اينها هرگز نخواهد توانست بفهمند هدف از تشکیلات قضایی و دادرسی و صدور احکام قضایی در هر جامعه در واقع کمک به پرورش شخصیت شهروندی و سکولار دموکراتیک آحاد ملت است و، به بیان دیگر، روح و احکام قضایی باید به رشد شخصیت و فرهنگ مدارا، تحمل، رواداری، دوستی، برادری و درستکاری در میان آحاد ملت بیانجامد. رژیمی که نخواهد توانست ضمن ایجاد ِ به هنگام ِ مکانیزم هایی برای جلوگیری صحیح از بروز جرم و جنایت، در عین حال، بازپروری شخصیت مجرمان سابق و فعلی را- که خود قربانی نارسایی ها و مظالم گوناگون موجود در جامعه و ریاکاری "خودشان" هستند- در دستور کار قرار دهد، نه تنها به هدف قضائی خویش خیانت می کند که با صدور احکام قصاص و زندانی کردن روشنفکران و خبرنگاران و روشنفکران و زنان و مردان نیک مملکت مان، و با ایجاد انواع و اقسام بحران های قضایی و حقوقی، بر وخامت اوضاع می‌افزاید و ایران را در آستانۀ فروپاشی کامل معنوی و در معرض خطر بالقوۀ پاشیدگی قرار می‌دهد.

اما شگفتا که در عین حال گاه در این اوضاع اسفناک اتفاق‌های جالبی هم می‌‌افتد: هستند مردمی هم که، به شکلی کاملاً سنجیده و سکولار، احکام قصاص ماقبل قرون وسطایی و ارتجاعی را به مصداق مثل «ادب از که آموختی؟ از بی ادبان!»، به امری نو و اقدامی پسندیده و مفید برای تعالی روح جامعۀ ایرانی تبدیل می کنند.

خلاصۀ خبر زیر، که در روزنامۀ شرق آمده است، نمونه ای است از بلوغ فکری و نشانۀ نیرومند شکل گیری این رفتار فرهنگی سکولار دموکراتیک:

 

گذشت از قصاص به شرط ساخت مدرسه*

شرق: خانوادۀ کارگری که به دست صاحبکارش به آتش کشیده‌ شده ‌بود از قصاص قاتل به شرط ساخت مدرسه در روستا گذشت کردند! مأموران آتش‌نشانی رودهن یازده سال قبل در جریان يک آتش‌ سوزی در مغازه خیاطی قرار گرفتند. آنها بعد از مهار آتش دو مجروح این حادثه را به بیمارستان منتقل کردند که هر دو به‌دلیل شدت سوختگی در اتاق ایزوله بستری شدند. وقتی ماموران برای تحقیق دربارهء علت این آتش‌سوزی از دو مجروح تحقیق کردند کارگر مغازه، که جوانی به نام جمشید بود، گفت: «سیاوش و فرهاد دو شریکی بودند که من برایشان کار می‌کردم. مدتی بود آنها با هم اختلاف داشتند. چون کارگر بودم و موضوع ربطی به من نداشت دخالتی نمی‌کردم تا این که روز حادثه سیاوش به مغازه آمد و از من خواست کلید‌ها را به او بدهم، گفتم "اختلاف شما به من ربطی ندارد، کلید را از فرهاد تحویل گرفته‌ام و فقط به او پس می‌دهم". خیلی عصبانی شد. گالن بنزین دست اش بود آن را روی من ریخت و بعد مرا آتش م‌ زد. البته خودش هم آتش گرفت چون نزدیک در بود شیشه را شکست و بیرون رفت و بعد مأموران من را نجات دادند...» [اما] چند روز بعد از این حادثه [و پس از ذکر ماجرا] ... جمشید ... در بیمارستان درگذشت و پرونده با اتهام قتل علیه سیاوش به دادسرای جنایی تهران فرستاده و [ پس از محاکمه] برای سیاوش ‌حکم قصاص صادر شد. اما [...] چندی قبل در حالی‌که یازده سال از قتل می‌گذشت و متهم نتوانسته بود رضایت اولیای ‌دم مقتول را جلب کند، به پای چوبۀ ‌دار رفت. اما اولیای ‌دم اعلام کردند در صورتی‌که متهم قبول کند مدرسه‌ای در روستای کلاهک رودهن بسازد گذشت خواهند کرد. متهم این شرط را قبول کرد و از قصاص رهایی یافت! در خواست ساختن مدرسه از سوی خانوادۀ یک کارگر روستایی در برابر نجات جان باید تأمل برانگیز باشد.

* http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=434&pageno=12

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه