خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

16 تير ماه 1393 ـ  7 ماه ژوئيه 2014 

مردان تنها و مردمان تنها

محسن ذاکری

تاریخ حاصل کنش های تک تک انسانها است.

(لنین)

پوزش از تاریخ خود

مسعود نقره کار در مقاله ای به مناسبت صدمین سالگرد تولد شاپور بختیار زبان به پوزش از آن زنده یاد گشوده است. نقره کار بی شک از پاک سابقه ترین فعالین سیاسی کشور ماست. من افتخار هموندی با وی در شورای هماهنگی شبکهء سکولارهای سبز داشتم. و نخست بخاطر خواندن مقالات وی و سپس بر اساس همان تجربهء دو ساله و سپس شنیده هایم از دیگران، «باید» که برای او احترام زیادی قائل باشم و هستم. همین مقالهء اخیر وی نشان از سلوک و اندیشهء انسانی این پزشک و فعال سیاسی دارد. مقالهء نقره کار، از این گذشته که منشوری پر تحرک از روزهای انقلاب 57 را به برابر چشمان می آورد، رویکرد دیگری هم دارد: در فرهنگ ما ایرانیان دو کار بس سخت است: پوزش خواستن و بخشیدن اشتباه!  اما از آنجایی که شرایط کشورمان در گلو، چون خار ماهی، سال هاست که باقی مانده و حرف هایی که پایین نمی رود را باید گفت، می خواهم از منظر دیگری به این کار قابل ستایش مسعود نقره کار بپردازم.  وگرنه همهء ما ایرانیان درونمرز و برونمرز در برابر تاریخ خود باید که امکان «پوزش» را به خود بدهیم!

لنین با زندگی سیاسی و اجتماعی اش نشان داد که می دانست می خواهد از تئوری های مارکس و انگلس بر بستر کشورش، روسیه تزاری، یک انقلاب بیافریند و آن تئوری ها را در عمل نشان دهد و به عین آورد. او باور داشت که تاریخ را همهء انسان ها می سازند و ضرورت تاریخ، جدا از عمل انسان ها، رویکردی ندارد که جمع این رویکردها همانا اجزاء بدنهء «تاریخ» می گردند. او در طول عمر کوتاه اش یک نفس مبارزه کرد، تبعید کشید، نوشت، گفت و شنید. می گویند: «کمتر کسی از مغزش به اندازهء لنین کار کشیده است.»  او و همسرش طی سال های قبل از انقلاب و پس از آن مورد حمایت انقلابیون قرار گرفتند. از آن رو، شاید اکتسابی و شاید طبیعی اما لنین رفتاری متفاوت نیز داشت. استالین در اولین باری که با لنین ملاقات داشت او را در بین جمع جستجو می کرد که کیست؟ از سادگی رفتار و تنوع گفتگوی لنین با افراد نتوانسته بود تشخیص دهد که لنین کدام یک از حاضرین است. می خواهم بگویم همهء رهبران «موفق»، به بیانی، تابعی از این نگرش هستند که در  لابلای افراد حل می شوند: گفته هایشان، کردارشان، نوشته هایشان در لای مردم جا می یابد و «مردم» شنوای آنها، آنها  را «می خواهند». اما این غوطه ور شدن رهبران در دریای مردم، تنها بدست و خواست واحد آنان صورت نمی گیرد. باید که بزرگان و سرشناسان جنبش ها و حرکت های اجتماعی در یاری دادن «رهبر» فرصت شناس و زمینه ساز باشند تا این غوطه به دریای مردم، با موج های عظیم و کوبنده از میان مردم باز گردند. امروزه سرنوشت چهار سالهء رؤسای جمهور  کشور های دموکراتیک نیز بر همین منوال است!

 

تک مرد سیاسی

تفاوت زنده یاد شاپور بختیار با دیگران و هم زمانان او چیست؟ زندگی سیاسی بختیار را بارها خوانده ایم. نامه نگاری ها و سخنرانی هایش را باید مرور کرده باشیم. باید بدانیم در همان مدت کوتاه قبل از پایان انقلاب آنچنان کفایت و لیاقتی از خود نشان داد که خود شخص ابوالحسن بنی صدر اقرار  کرده است که او و اطرافیان روح الله خمینی از ملاقات بختیار و خمینی هراس داشتند و خمینی را از ملاقات با بختیار منصرف گرداندند. (و یک جملهء معترضه نیز برای پادشاهی که چشم از جهان فرو بسته است و سلطانی که مرگش در راه است: «وای بر مملکتی که شایستگان اش در زندان باشند و در زمان "مرگ سهراب" از آنان نوشدارو خواسته شود!»)

اما در فرهنگ و ذهنیت و ساختارهای روانی ما ایرانیان چه شد، چه روی داد، که یکباره بختیار این قدر بزرگ شد؟! بی شک در یک سال آخر انقلاب بر اعتبار سیاسی بختیار بطور تصاعدی افزوده شد. وگرنه بی شک اگر در زندان می ماند و می مرد کسی از سیاسیون داخل و خارج ابداً این بهای امروز را برای او قائل نبود. چنانچه امروز نیز بسیاری از ابراز یک امر کاملاً «طبیعی»، که اختلاف نگرش های صریح با بختیار باشد، استفاده می کنند و، در عین حال، گویی همه می خواهیم بگوییم در برابر آن میلیون مردمان تابع امر خمینی، کسی هم بود که «خلاف خمینی» را تشخیص داد. با این حال چه روی داد که بختیار اینکه آلان هست شد؟ چه چیزی بختیار را اینی که هست نمود؟ از دید من دو چیز: «پیش بینی» و «ایستادگی بر اساس آن پیش بینی». هموطنانم اگر بجای واژهء پیش بینی واژهء «غیب گویی» را بکار می بردم، امید که ناراحت نمی شدند، اما این کار را نکردم. آری، «مرد سیاسیی» پیش بینی کرد که: «خمینی برای ایران استبدادی را خواهد آورد که تاکنون نظیرش را ندیده ایم.» و سپس از تسامح و توافق با خمینی و دار و دسته اش چشم پوشید و «ملی - مذهبی ها» را به دست همان «تاریخی» که گفته شد سپارد.

اگر مسعود نقره کار عزیز و تک تک بزرگان سیاسی اپوزیسیون را در مقابل این پرسش قرار دهم که: «چرا بختیار تا زمان مرگ اش در اپوزیسیون تنها بود؟ پاسخ چیست؟ اگر بختیار زنده مانده بود آیا در زمان بروز اصلاحات امکان داشت که اپوزیسیون متفرق، گرد او جمع شوند؟ آیا خود آقای نقره کار از حامیان و هموندان وی می شد؟ اگر بختیار دهسال پیش هنوز در سن نود سالگی اش زنده بود و مراسم بزرگداشتی برای او می گذاشتند چند نفر از «بزرگان» اپوزیسیون برونمرز به آن مراسم می آمدند؟ آیا فرح پهلوی می آمد و یا حق داشت بیاید؟ آیا چپ ها می آمدند؟ آیا طرفداران دکتر مصدق می آمدند؟  آیا حزب توده قدری از التفات خاص خود به آخوندزاده ها و اصلاح طلبان را به بختیار هم نشان می داد؟ و آیا شرط این بود که باز بختیار، «علی رغم» همهء نظریات سیاسی اش، یک «غیب گویی» ناب دیگر بنماید تا گرد او جمع شویم؟!  آیا داریوش همایون را می شد تا زمانی که زنده است در حد قد و قوارهء لایق سیاسی اش ارج نهاد و به او نزدیک شد و با او مشترکات را نخ نمود؟ پاسخی قاطع برای این پرسش ها وجود ندارد. زیرا پاسخ قاطع «نه» به این پرسش ها، دارای بار معنایی بس هولناکی برای اپوزیسیون برونمرز است و پاسخ «آری» را همه با شک خواهیم نگریست. پاسخ های تفسیری و تحریفی و اصلاح طلبانه را هم که بیست سال است می شنویم.

 

تنهایی ادامه دارد

آیا براستی وقتی می گوییم «زنده یاد»، «مرغ طوفان» شاپور بختیار، باور ما بر این گونه صفات حتمی و جامع است؟ آیا وقتی می گوییم آن «بزرگمرد»، بدین معنی است که همهء رفتار و کنش او را در جمع، دوستی، علم، مردمداری، سیاست، وطن دوستی، رفتار و زندگی شخصی اش معیار زده و او را «بهترین» دانسته ایم؟! یا اینکه می دانیم که اگر دور او گرد آمده و مانده بودیم و  میدان را به ساده اندیشان و جزم اندیشان و قدرت پرستانی که دور و بر  شیرینی خمینی روزهای غوره را بر وطن تصور نمی کردند، نسپارده بودیم، امروز جز این بود که ایران اینگونه  تنگروز و مکدر است!  هیهات، که هم اینک هم هستند مردانی و زنانی در ایران «برونمرز» که دور هم جمع گشتن شان کارساز است؛ هستند فعالینی که می دانیم نیت، خواست، بینش و توان شان چیست، اما، نمی خواهیم یا نمی گذاریم به این رویکرد «زنده» توانی برسد و تنهایش می گذاریم. و زمانی که مرد، «زنده یاد» ش می نامیم.

اجازه بدهید يک باز نگری هم بکنم: تاریخ همان جمع گشت ِ کنش تک تک انسان ها در زمان ضرورت آن کنش هاست. امروز اگر عراق روی لبهء تجزیه است دیگر زمان دشنام و نفرین بر آتش بیاران این معرکهء خون و خاک نیست! بسیار دیر است؛  وقتی بهترین کاری که توانسته ایم نظاره گر بودن «بازی های» ابر قدرتان و «جنون» عقل باختگان بوده است، پس اینک هم فغان و فریاد از «فاجعه»، همانا بره را در میان گلهء گرگان دیدن است. زیرا تاریخ دیگر کنش ضروری ده سال قبل را که هیچ، دو سال قبل پسامدرن را هم نمی خرد. زبان مقصرین اصلی هم، که به دو مهارت «خود گول زدن» و «تحمیق دیگران»  مسلح است،  و آنها هرگز کم نخواهند آورد. کنش بختیار به جا و به موقع بر ضد کنش خمینی ظهور کرد اما خمینی  بود که توانست و ضرورت «باید» هایش را به همه فروخت. اگر امروز هم  ایران دوستان نتوانند ضرورت ها را بر غیر ضرورت ها تشخیص دهند، فردا دیر است. بسیار دیر است، آنقدر دیرکه همچون در عراق، دیگر از «دموکراسی» گفتن هم بهایی ندارد و حتی «پزی» هم به شمار  نمی آید!  امروز در عراق، برائت از تجزیه طلبی و محکوم نمودن به تجزیه طلبی هم دیگر ارزشی که کار کند نیست!  تاریخ عراق به بُعدی تازه افتاده است که زبان و کنش جدیدی را می فهمد. همانگونه که کشور ما با انقلاب 57 به بعد تازه ای غلتید تا بعدی چه باشد.

 

نظر خوانندگان

مهدی مفخمی: درود بر محسن ذاکری . سوال کلیدی ایشان از شخصیت های سیاسی اپوزیسیون برون بخصوص نمیبایست بیجواب بماند. امیدوارم آقای مسعود نقره کار اولین شخصیتی باشد که  به  این پرسش پاسخی مناسب دهد و در این حال وهوای بحرانی پیشگام  در این تحول گردد.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه