|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پرچم ایران و بلوغ مدنی جوانان
حسن یوسفی اشکوری
شهروندان ایرانی نشان دادند که از مرزهای ایدئولوژیک سیاسی و حزبی و سازمانی پر رنگ نسل پیشین در عصر انقلاب عبور کرده اند
حضور ایران در جام جهانی فوتبال 2014 از جهات مختلف متفاوت بود و یکی از جهات اين تفاوت استفادهء گستردهء ایرانیان خارج از کشور از پرچم کنونی ایران یعنی پرچم جمهوری اسلامی بوده است. این رخداد چندان کم سابقه بود که با دیدن تصاویر جمعهای ایرانی در رسانهها از همان روزهای پیش از آغاز بازی های جام نظرم را جلب کرد و پس از شروع مسابقات این حادثه تازه بیشتر به چشم آمد و بعد دیدم دیگران نیز متوجه شده و حتی در این باب سخن گفته اند و بدان واکنش مثبت و منفی نشان داده اند. چنان که در فیلمها و عکسها مشاهده می شود، در این دو هفته حضور پرچم در اشکال مختلف خود را نشان می داد. شمار زیادی پرچمهای کوچک و بزرگ را به طور فردی و جمعی در دست داشتند و کسانی آن را دور سر و کمر خود پیچیده بودند و شماری نیز تصویر پرچم سه رنگ را روی صورت خود نقاشی کرده بودند. همین رخداد اندکی پیش از شروع جام جهانی فوتبال و همزمان با آن نیز در مورد جام جهانی والیبال، که امسال درخشش غیر منتظرهای داشت، نیز مشاهده شد.
اما آنچه برایم جالب و قابل تأمل بود این بود که این بار در خارج از کشور ایرانیان بدون ملاحظات سیاسی متعارف و رایج خارج کشوری و آن هم در این سطح، بدون هیچ گونه پرده پوشی و خیلی معمول و عادی از پرچم رسمی کشورشان برای نشان دادن ملیت خود و برای اعلام همبستگی ملی و برای حمایت از تیم ملی فوتبال به وفور استفاده کردند. البته پرچمهای دیگر (مانند پرچم با آرم شیر و خورشید و یا بدون آن) نیز دیده می شد که رسم عام سی و پنج سال گذشته بود اما این بار پرچمهای غیر رسمی چنان اندک بود که کاملا تحت الشعاع پرچم رسمی قرار گرفته و در واقع در انبوه پرچمهای رسمی گم شده بود. در یک کلام، برای من این رخداد حامل این پیام بود که بخش قابل ملاحظهای از ایرانیان خارج از کشور، که خوشبختانه اکثریت قاطع آن جوانان نسل پس از انقلاب اند، از عصبیتهای ایدئولوژیک نسل انقلاب و خشم و کینههای انباشته از رنجی که در انقلاب و حاکمان جمهوری اسلامی برده اند، عبور کرده و وارد فاز مدنی و مطالبه محوری مسالمت جویانه و تهی از قهر و خشونت شده اند. بگذریم از این که اصولاً بسیاری از این پرچم بدستان نه دغدغههای سیاسی دارند و نه حتی از جدال های سیاسی مرسوم خرسندند.
برای روشن شدن اهمیت موضوع شرح کوتاهی ضروری می نماید. در این سی و پنج سال اپوزیسیون خارج نشین پرچم جمهوری اسلامی را به عنوان نماد شاخص نظام جمهوری اسلامی تحریم کرده و از آن نه تنها استفاده نمی کند بلکه بیتردید بر پیشانی هرکس که از پرچم رسمی استفاده کند مهر باطله وابستگی به «رژیم» الصاق می کند. از این رو در طول این سالیان دراز مجامع و مراسم مختلف (به ویژه در مراسم مخالفان و اپوزیسیون) در خارج از کشور هرگز پرچم رسمی کشور دیده نشده است. چرا که این تقریباً جا افتاده که پرچم جمهوری اسلامی یعنی «رژیم جمهوری اسلامی» و چون ما این نظام و رژیم را قبول نداریم لاجرم از پرچم رسمی آن نیز استفاده نمی کنیم. غالباً ماجرا از این حد هم فراتر می رود و پرچم رسمی مرز بین حامیان و مدافعان رژیم و براندازان آن را مشخص می کند. بدین ترتیب پرچم رسمی منحصراً در اختیار حکومت جمهوری اسلامی و البته مردمان داخل کشور قرار گرفته است.
با توجه به این مفهوم سازیها و خط و خط کشیهای سیاسی و ایدئولوژیک، در این بیش از سه دهه، در خارج از کشور جنگ پرچمها در اشکال مختلف جاری بوده است.
مقامات رسمی ایرانی در سفارتخانهها و مراسمها و مجالس حکومتی از پرچم رسمی استفاده می کنند و حامیان شان (که غالباً به وسیلهء سفارتخانهها و نمایندگیهای رژیم ایران سازمان دهی می شوند و گاه در جاهای عمومی خود را نشان می دهند) نیز همین گونه اند و مخالفان (عمدتاً سلطنت طلبان و مجاهدین) نیز یا از پرچم پیش از انقلاب (نشانهء سه رنگ با آرم شیر و خورشید) استفاده می کنند و یا شمار بیشتری از پرچم سه رنگ بدون آرم سود می جویند؛ به گونهای که به طور نمادین پرچم شیر و خورشید نماد سلطنت طلبی و مجاهدین و یا ملی گرایی است و پرچم سه رنگ بیآرم نماد جمهوری خواهی است که بین «شیر و خورشید» و «الله» قرار گرفته است.
در سال نخست جنبش سبز، که اجتماعات ایرانی مخالف حکومت ایران در خارج از کشور فعال بودند و پر شمار، اختلافات سیاسی گروه ها و جریان های متنوع اپوزیسیون به صورت جنگ پرچمها خود را نشان می داد. در هر اجتماعی عدهای اصرار داشتند که با شیر و خورشید هویت ضد رژیم خود را نشان دهند و گروهی بدون آن و البته گروه سومی نیز، که از این جنگ بیمعنای پرچمها خرسند نبودند، معتقد بودند که اصولاً نیازی به پرچم و نشان خاص نیست. در دوران جنبش سبز پرچم غالب پرچم سبز بود که نمادی فراتر از هر نشانی بود و نشان اعتراض عمومی به حاکمیتی که حق شهروندی آنان را نقض کرده بود. در واقع سبز رنگ بیرنگی بود و تمام مردم را در بر می گرفت. نه حکومتی بود و نه ضد حکومتی؛ نه نشان گروهی خاص بود و نه مرزی بین این گروه و آن گروه.
اما این بار داستان پرچم وارد فاز تازهای شده است. این بار ایرانیان مرزهای مصنوعی و نامعقول را در هم نوردیدند. این بار شهروندان ایرانی نشان دادند که از مرزهای ایدئولوژیک سیاسی و حزبی و سازمانی پر رنگ نسل پیشین در عصر انقلاب عبور کرده و از جزمیت و عصبیت و نیز خشم و قهر و خشونت و نفرت و کینه موجه و ناموجه فاصله گرفته اند. در واقع این شمار ایرانیان از فاز قهر انقلابی و کینه جویی و انتقام گیری از این و آن و حتی از رژیم حاکم گذشته و وارد فاز مدنیت و جنبش مدنی بیقهر و کینه و نفرت شده اند.
دلیل اصلی این تحول بنیادین و در واقع نقطه عطف این است که این نسل از کین جویی انقلابی عصر انقلاب، حتی اگر آن را به یاد نداشته باشد، عبرت گرفته و نمی خواهد بار دیگر در چرخهء قهر و خشونت انقلابی نابود گردد. این نسل مدرن است و با نیازهای دنیای مدرن آشناست و از این رو می داند که پرچم کنونی جمهوری اسلامی، مانند پرچمهای دیگر کشورها، پرچم رسمی است و استفاده از آن نه به معنای تأیید حکومت حاکم است و نه به معنای دشمنی با مخالفان رژیم؛ «پرچم» است و بس و چون رسمی است محترم است. چنان که سرود رسمی و یا پاسپورت و یا شناسنامه حکومت ایران محترم است و این حرمت نهادن نشانهء مدنیت و بلوغ فکری و مدنی است. هرکسی و هر گروهی می تواند با رژیم مخالف باشد و برای تحقق آرمان هایش با حکومت و حاکمان مبارزه کند و حتی اگر مفید و شدنی می داند برای براندازی آن (به تعبیر عربان «اسقاط نظام») بکوشد اما پرچم و دیگر نشانههای رسمی حکومت (هر حکومتی، مستبد و یا دموکرات) محترم است و احترام به آنها نشانهء بلوغ سیاسی و رشد اندیشهء شهروندی و دموکراسی خواهی است.
در واقع پرچم و دیگر امور در هر دورهای چیزی به مراتب فراتر از هویت و عملکرد رژیم حاکم و این دولت و آن دولت است. مگر در رژیم پادشاهی پیشین مخالفان سیاسی و یا برانداز، پرچم و شناسنامه و پاسپورت حکومتی را به نشانهء اعتراض آتش می زدند و یا از آنها استفاده نمی کردند؟ پرچم نیز گرچه نشانهء هویت ملی یک ملت است اما می دانیم همان گونه که هویت ملی در طول تاریخ به تدریج ساخته و پرداخته می شود، پرچم نیز مرتب در حال تغییر و تحول است.
اصولاً باید توجه داشت امروز کسانی که از پرچم جمهوری اسلامی استفاده می کنند در واقع آن را از آن خود و کشور خود کرده اند. درست است که این پرچم و آرم آن در گرماگرم انقلاب و برای تعیین هویت دینی رژیم برآمده از انقلابی که در نهایت با پسوند اسلامی شناخته شد پرداخته شده است اما اکنون دیگر نه کسی به آن آغاز توجه دارد و نه از معنا و مضمون پرچم و نوشتههای حواشی و آرم متأخر آن چیزی می داند. همان گونه که از دیگر پرچمها و از جمله پرچم و آرم شیر و خورشید و سه رنگ پرچم ایران غالبا چیزی نمی دانند. به همین دلیل است که غیر ایرانیان نیز برای نشان دادن حمایت خود از تیم فوتبال ایران همین نشانه را بر سر و گردن و تن خود می آویزند. آیا فلان مانکن زن لبنانی که بدن نیمه برهنهء خود را در پرچم ایران با آرم الله می پوشاند نشانهء ایرانی بودن و مسلمان بودن و حمایت از رژیم کنونی ایران است؟
قابل تأمل است که اخیرا یکی از روحانیون اعتراض کرده بود که چرا فلان زن در خارج از کشور پرچم ایران را بر بدن نیمه عریان خود پوشانده و این توهین به پرچم و الله است. اما باید گفت این تفکر همان اندازه فرمالیستی و عقب مانده است که تفکر فلان مخالف جمهوری اسلامی که استفاده از پرچم رسمی کشورش را نشانهء قبول رژیم و به ویژه قبول الله و تن دادن به هویت مذهبی رژیم ظالم می داند.
اساساً بهره گرفتن از پرچم رسمی ایران درست مانند حمایت از تیم ملی و ورزشکاران وطن در داخل و به ویژه در خارج از کشور است. این انبوه مشوقان تیم ملی در جام جهانی امسال (و سال های قبل و بعد) صرفاً به خاطر وطن و مرز و بوم کهن و مردم خود است که ملی پوشان را تشویق می کنند و بس و این ربطی نه به این رژیم و آن رژیم دارد و نه به این فکر و آن فکر و این مرام و آن مسلک و این مذهب و آن دین. خوشبختانه ایرانیان هوشمند نشانههای بلوغ خود را با ورزش آغاز کرده اند که ماهیتاً صلح طلب و ورای مرزهای سیاسی و ملی و فکری و ایدئولوژیک است و امیدواریم در اشکال مختلف ادامه داشته باشد.
در هرحال این بلوغ فکری و رشد سیاسی ایرانیان و به طور خاص جوانان، که در سالیان اخیر و بیشتر بر بستر جنبش مدنی سبز پدید آمده و بالیده، بسی مایهء امید و امیدواری است. نسل ما (نسل انقلاب) آردش را بیخته و غربالش را آویخته و اکنون نوبت نسل جوان است که پای در عرصه نهد و با تفکر و نشانههای خود آینده خود و وطنش را بسازد. نشانه استفاده از پرچم رسمی، که یکی از نشانه هاست، می تواند به ما امید دهد که در آیندهء نزدیک مدنیت جای توحش و شفقت و مهر جای قهر و خشونت و نفرت را بگیرد و در چنان بستری است که گلهای خوش بوی رواداری و دموکراسی و حقوق بشر می روید. چنین باد.
منتشر شده در سايت جرس
نظر خوانندگان
پیروز: یک ضرب المثل آذری میگوید اگر بمسجد پول پرداخت کنی ، از مسجد هم آخوند بیرون خواهد آمد. حمل پرچم رژیم آخوندی در برزیل ربطی به پذیرفتن و احترام گذاردن بلوغ مدنی جوانان به آن پرچم را ندارد، بلکه بستگی دارد به مقدار هزینه ای که رژیم آخوندی پرداخت کرده که در کشور برزیل ایادیش خوش گذرانی نمایند و همچنین به نقدینه و توزیع پرچم و تی شرت و شورت و کلاه و لوازم آرایش به جوانان و افراد فوتبال دوست و خوش گذران و از دنیا بی خبر، تا مبلغین رژیم بتوانند نتیجه گیری های مورد نظر را بدست بیآورند؛ همان شگردی که رژیم آخوندی در دوران انتخابات بکار می برد. ولی امیدوارم در آیندهء نزدیک مدنیت جای توحش، و شفقت و مهر جای قهر و خشونت و نفرت را بگیرد و بدون تردید در چنان بستری گل های خوش بوی رواداری و دموکراسی و حقوق بشر خواهند روئید.
نابالغ مدنی: این بلوغ مدنی که آقای اشکوری از آن دم میزند هم از آن حرف هاست! از جنس همان بلوغ مدنیهایی که جوانان ساده دل ما را واداشت تا به خاتمی رای بدهند و بر طول عمر جمهوری اسلامی بیافزایند. از نوع همان بلوغ مدنیهایی که آنها را سرباز میرحسین کرد تا به دوران طلایی امام راحل بر گردند و چون میر حسین از رهبر رخصت نیافت به پشت بامها رفتند و به سیاق روزهای انقلاب فریاد الله اکبر بر آوردند. عجب بلوغ مدنی نابی! فکر کنم بهترین نامی که میتوان انتظار داشت آقای اشکوری به آن بدهد بلوغ ناب محمدی است! و صد البته بدون شک همین بلوغ مدنی بود که شیفتهء کلید بنفش شد تا خامنهای را از مخمصهای که در آن گرفتار شده بود برهاند. در یک کلام میتوان گفت که بلوغ مدنی جوانان عزیز درونمرزی و برونمرزی ما بزرگترین سرمایهء نظام است. باید قدر آن را دانست، همانطور که آقای اشکوری میداند!
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.