خانه   |   آرشيو مقالات   |   فهرست نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

 

جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

جمعه 27 تير ماه 1393 ـ  18 ماه ژوئيه 2014

 

 پيوند برای شنيدن و دانلود فايل با صدای سعيد بهبهانی

تجزيه آفرينان خطرناک ترند!

در مقالهء هفتهء گذشته پيشنهاد کردم که در برابر مفهوم «تجزيه طلب» به مفهوم «تجزيه آفرين» نيز توجه کنيم، چرا که اگر «تجزيه طلب» در فکر جدا شدن از بقيهء ايران است «تجزيه آفرين» می کوشد تا، با رفتار و کردار و گفتارش، او را در آن راه تشويق و تشجيع کند. اين هفته می خواهم مطلب را کمی بيشتر بشکافم.

 

دو شکل تجزيه طلبی

بديهی است که در کشوری به رنگارنگی ايران «تجزيه طلبی» يک فکر و يک عقيده است که نمی توان با انکار وجود آن و يا سرکوب صاحبان اش آن را از بين برد. حتی می توان گفت که به استناد مفاد اعلاميهء جهانگير حقوق بشر کسی را نمی توان صرفاً بخاطر داشتن عقيده به تجزيه طلبی مجازات کرد. اما اين آزادی، که در مقولهء آزادی بيان و حتی تبليغ عقيده می گنجد، نافی حق ديگران برای تبليغ عليه تجزیه طلبی و رفع مبانی رشد آن نيست و هرکس که به يکپارچگی ملی و تماميت ارضی کشور خود تعلق خاطر دارد می تواند فکر را با فکر پاسخ گفته و گره را با سرانگشت تدبير بگشايد؛ بخصوص که «تجزطه طلبی» شکلی دوگانه دارد:

- در نخستين شکل خود، از يکسو، از سر رغبت و تصميم در ذهن آدمی بوجود می آيد، و، از سوی ديگر، از سر مأموريت و جاه طلبی. اين شکل علاج خاصی ندارد و اغلب، حتی اگر متحقق شود، به برخوردها و فجايع و خونريزی ها می انجامد.

- دومين شکل تجزيه طلبی اما عموماً از سر ناچاری و ناعلاجی در برابر ظلم و تبعيض و نقض حقوق انسانی در اذهان بوجود می آيد ودر شرايط مختلف سرانجام های مختلفی نيز می يابد. يعنی، در صورت پايداری تبعيض و سرکوب، به شکل نخست تبديل می شود و در صورت رفع تبعيضات و مشکلات موضوعيت خود را از دست می دهد. يعنی، اگر همهء مردم کشوری رنگارنگ همچون ايران به «رفع مظالم» برخيزند می توانند زخم ها را پانسمان کرده، دردها را تخفيف دهند، حقوق طبيعی مردمان را به آنان بازگردانند و، در نتيجه، گياه هرزهء تجزيه طلبی را از ريشه کنده و بدور اندازند.

 

تجزيه طلبان مصمم

در اين ميان، تجزيه طلبان نوع نخست (يا «تجزيه طلبان مصمم») همواره می کوشند که حکومت متمرکز مقتدر سرکوبگر را متعلق به يک بخش معين از جامعه معرفی کرده و مظالم ناشی از آن حکومت را به اين بخش خاص اطلاق کنند. مثلاً، از بهم پيوستن فارسی زبانان پراکنده از خليج فارس تا خراسان و گيلان قومی جعل می کنند به نام «قوم فارس» که از مشروطيت بدين سو حکومت متمرکز را در قبضهء خود دارد و بر ديگر «اقوام» ظلم کرده و تبعيض روا می دارد. در اين مورد خيره سری اين تجزيه طلبان جاعل تا بدان حد است که وقتی نشان شان می دهی که حکومت مرکزی ملغمه ای از مردمان ساکن ايران بوده و در دست قوم خاصی نيست و، مثلاً اغلب روحانيون حکومتی کنونی ايران از آذربايجان می آيند و ترک زبان محسوب می شوند، بصورت حيرت آوری پاسخ می دهند که «آنها نيز فارس هستند چون در خدمت حکومت مرکزی فارس ها در آمده اند!»

آرزوی اين تجزيه طلبان ادامهء حکومت اسلامی است چرا که اين حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک زايندهء اصلی همهء تبعيض های جاری در کشورمان محسوب می شود. همانگونه که برخی از شيعيان امامی اعتقاد دارند که ظلم بايد دنيا را آنچنان فرا گيرد که ظهور امام دوازدهم شان گريز ناپذير شود، اينان نيز معتقدند که بايد کاری کرد تا ظلم و تبعيض برخاسته از حکومت مرکزی نسبت به اقوام ساکن ايران آنقدر ادامه و شدت پيدا کند که همهء مردمان ناوابسته به حکومت خواهان جدائی و تجزيه شوند.

 

نقش تجزيه آفرينان

در اين معرکه، «تجزيه آفرينان»، آگاه و ناآگاه، نقش هيزم کش جهنم را بازی می کنند گاه برای «تجزيه طلبان مصمم» دلايل مردم فريب ايجاد می کنند، و گاه همهء راه های باقی ماندن در زير سقف ايران را به روی مردم تبعيض زدهء بلاکشيده می بندند. آنها ـ که به صورت های مختلف و با اهداف گوناگون بفعاليت مشغولند ـ اين کار را از چند طريق انجام می دهند که اهم آنها را در زير شرح می دهم:

1. آنها وجود نارضايتی های واقعاً موجود را منکر شده و دست به متهم کردن همهء مردم ناراضی به تجزيه طلبی می زنند تا از يکسو آنها را عصبانی کنند و از سوی ديگر آنها را به سوی راهنمائی های تجزيه طلبان مصمم بکشانند.

2. آنها مصراً دست به تجويز ايجاد حکومت مرکزی مقتدر، به معنی سرکوبگر و چکمه پوش، می زنند غافل از این که، اگر تحقق چنين حکومتی ممکن شود، با سرکوب اقوام ناراضی، آنها را ناراضی تر کرده می کنند و، اگر نشد، آنها را نسبت به هر نوع کوشش برای حل مسئله مردد می سازند.

3. آنها با اولويت دادن ارزش های فرهنگی عام (همچون مفهوم جذاب اما سخت مبهم «ايران گرائی») بر ارزش های فرهنگی خاص هر منطقه، و نيز تأکيد بر ضرورت استقرار مفهومی انتزاعی همچون «هويت ايرانی»  که گوئی پديده ای جدا از هويت های گوناگون مردمان ايران است، تخم تفرقه را درميان ايرانيان می پاشند.

4. آنها بر ضرورت «يکسان سازی» و جذب فرهنگ های منطقه ای در يک فرهنگ عام و انتزاعی و، در نتيجه، بر امحاء تفاوت های قومی و زبانی و مذهبی تأکيد می کنند.

5. آنها مبارزهء دموکراسی خواهان با رژيم سرکوبگر را به زمان بعيدی موکول می کنند که در آن همهء ايرانيان توانسته باشند مکتب جديدی را که نافی خرده فرهنگ ها است پذيرفته  و آن را همچون مذهب خود انتخاب کنند.

6. آنها بر تبديل «زبان اداری» به «زبان رسمی» و، آنگاه، کوشش در محو زبان های «غير رسمی» اصرار می ورزند.

7. آنها با سکولاريسمی که خواستار خروج مذاهب و ايدئولوژی ها از حکومت است مبارزه می کنند تا وسائل رفع ظلم از اقوام ايرانی فراهم نشود و در آينده نيز حکومت مقتدر مورد نظرشان بتواند ايدئولوژی ديگری (مثلاً بازگشت به زرتشتی گری) را پايهء کار خود قرار داده و به نام آن ديگرانديشان را سرکوب کند.

8. آنها با برقراری حکومت نامتمرکز  و حکومت های خودگردان منطقه ای مخالفند چرا که می دانند اين ساختار وسيلهء مؤثری برای رفع نارضايتی هائی است که می تواند به تجزيه بيانجامد.

9. آنها با تعريف حکومت نامتمرکز همچون ساختار «حکومت فدرال استانی» مخالفت می کنند و، در بشارت دادن به بازگشت به ارزش های کهن، به کتمان اين واقعیت می پردازند که ايران بيش از 2500 سال به شيوهء فدرالی (با نام هائی چون نظام شاهنشاهی، ساتراپی، ملوک الطوايفی، خانخانی و ممالک محروسه و ساختار ايالتی ـ ولايتی) اداره شده و تنها با تشکيل حکومت پهلوی اين سيستم به مدت يک قرن برانداخته شده است.

10. آنها به همين دليل خواهان ادامهء نوع حکومت پهلوی هستند و در اين سلطنت طلبی بجای توجه به قدرت نوسازی شاهان پهلوی به قدرت سرکوبگری شان توجه دارند. آنها، حتی گاه در لوای پادشاهی خواهی، به دنبال سلطان چکمه پوشی هستند که حساب هر تنابنده ای را کف دست اش بگذارد.

11. آنها به تبليغ معناهای غلط برای اصطلاح «فدراليسم»، مثلاً از طريق استفاده از تعريف کنفدراليسم برای معرفی فدراليسم، می پردازند و ايران دوستانی را که خواستار حفظ تماميت ارضی ايران هستند از ساختار فدراليسم استانی می ترسانند و از اين طريق بر نفاق بين مردم ابران می افزايند.

12. آنها با يکی جلوه دادن مفهوم فدراليسم با «تجزيه» و تبديل اين مفهوم به امری کفرآميز می کوشند از اجرائی شدن اين ساختار که دوای اصلی مشکلات کشور و حافظ بنيادی يکپارچگی ملی است جلوگيری کنند.

13. آنها از همه جانب به کسانی که در راستای احقاق حق اقوام ايرانی می کوشند حمله ور شده و  آنان را همچون مأموران کشورهای بيگانه جلوه می دهند تا مردمان ايران نسبت به سخن ها و استدلالات آنان دچار پيشداوری شده و بين اين دو سوء تفاهم مسلط شود.

14. آنها می کوشند تا از برقراری ديالوگ بين تشکلات سياسی سراسری با تشکلات سياسی منطقه ای جلوگيری کنند و هر قدمی را که برای حل مسئلهء اساسی کشور برداشته می شود با برچسب زدن و تجزيه طلبانه خواندن آن بی اثر کنند.

15. آنها در راستای ناکام کردن گردهمآئی هائی که برای حل مشکلات اقوام ايرانی در زير سقف ايران برگزار می شوند می کوشند، مفاهمه را بهم می زنند، طرفين را نسبت به هم بدبين می کنند و با سفسطه و ايجاد اغتشاشات ذهنی از پيدايش زبان سياسی مشترکی برای حل مسائل جلوگيری می کنند.

16. و بالاخره اينکه آنها، با نشان دادن مخالفت ظاهری با تجزيه و متهم ساختن ايران دوستان به تجزيه طلبی، بيشترين کمک را به گسترش تمايلات تجزيه طلبان در بين اقوام تبعيض زدهء ايران فراهم می سازند.

 

سکولار دموکراسی و حفظ يکپارچگی ايران

          علاقمندان واقعی حفظ تماميت ارضی کشور و يکپارچگی ملی ايرانيان اما، با توجه به اين گل آلود کردن آبها و تفرقه افکنی ها، به اين نتيجه رسيده اند که علاج واقعه را بايد قبل از وقوع آن کرد:

- آنها می دانند که، در فردای فروپاشی حکومت اسلامی، شعار دهندگان ظاهرالصلاحی که به ارائهء تعاريف معوجی برای کوشش های آنان می پردازند قادر به ادارهء کشور و رفع مظالم از ايرانيان نخواهند بود و، بخاطر کارکرد کنونی شان در امر «تجزيه آفرينی»، صرفاً ميدان را برای «تجزيه طلبان مصصم»، که احتمالاً در آن زمان مردمان ستم کشيده را با خود همراه کرده اند، آماده خواهند کرد.

- آنها می دانند که حس تبعيض زدگی و محروميت از حقوق هنوز در اکثريت مردمان ايران ميل گريز از مرکز را نهادينه نکرده است و هنوز می توان اميدوار بود که با اتخاذ راه حل های علمی و منطقی کشور را از مهلکه نجات داد.

- آنها می کوشند با فعالان سياسی، نخبگان و روشنفکران اقوام ايرانی باب گفتگو را بگشايند و گشوده نگاه دارند و در اين راستا از بکار برده شدن الفاظی همچون فدراليسم و مليت های ايران نمی هراسند و اتفاقاً می کوشند تا معانی اين الفاظ را به تعريف های واقعی شان برگردانند.

- آنها می کوشند، در عين حالي که به سيستم حکومتی نامتمرکزی که حقوق مردمان مناطق مختلف کشور را تأمين می کند می انديشند، از بازتوليد استبدادی که از آبشخور حکومت های سرکوبگر مرکزی تغذيه می کند جلوگيری نمايند.

- آنها می خواهند ايران يکپارچه ای را بسازند که هر ايرانی در برابر قانون اساسی و قوانين ديگر کشور دارای حقوق شهروندی مساوی باشد، آزادی بی حد و حصر سياسی را حکومت دموکراتيک برخاسته از ميان مردم تضمين کند، مذهب رسمی وجود نداشته باشد، فارسی زبان اداری سراسر کشور شود، و ديگر زبان ها نيز در سراسر کشور به آزادی تکلم و آموزانده شوند.

بدينسان، سکولار دموکرات های انحلال طلب و معتقد به ايجاد حکومت نامتمرکز استانی (فدرال، چه اسم اش را ببرند و چه نه؛ چرا که تصميم نهائی با نمايندگان واقعی مردم در مجلس مؤسسان آينده است) می توانند تنها نيروی منسجمی باشند که يکپارچگی ملی و تماميت ارضی ايران را تأمين کرده و، در عين حال، با شراکت مردمان سراسر کشور ايران را به سرزمينی آزاد و آباد مبدل سازند.

وعدهء سکولار دموکرات ها حل مسائل اصلی ايران است، در حاليکه وعدهء تجزطه طلبان مصمم و تجزيه آفرينان چيزی جز اغتشاش و خونريزی و تجزيه نيست. سکولار دموکراسی مدعی آن است که راه منطقی و درست جلوگيری از تجزيه ايران را يافته است. تمرکز خواهان چه بفهمند و چه نفهميده و بی خردانه بر طبل غفلت و تعمد خويش بکوبند.

 

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

 

نظر خوانندگان

مهدی مفخمی: ردیف های 9 و 10 اشاراتی به برانداخته شدن حکومت نامتمرکز کشور (هنوز نام ایران به دنیا شناسانده نشده بود) توسط پادشاهان پهلوی شده است. نامتمرکز خواندن ادارهء کشور در آغاز پیدایش رضا شاه، آنگونه که مورد نظر سکولار دموکرات ها است، اندکی کم لطفی است. مگر اینکه فرض کنیم که اگر روال ادارهء کشور در آن سال ها به حال خود رها می شد خود به خود و به روالی طبیعی منجر به تبدیل آن به حکومتی نامتمرکز و مطلوب می شد. ارائهء این فرضیه محتاج ادله و کنکاش بیشتری است. در نیمهء دوم دوران محمد رضا شاه اقداماتی در جهت دستیابی به مدیریتی نامتمرکز و علمی در حال انجام بود که با مخالفت روحانیون، به سرکردگی خمینی، مواجه شد. در جائی آقای نوری علا بدان اشاره کرده اند.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه

 

99999