خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 شهريور ماه 1393 ـ  25 ماه اگوست 2014

جنایت سینما رکس آبادان، پيشدرآمد انقلاب پنجاه و هفت

کامبیز باسطوت

info@iranpolitics.org

سینما رکس آبادان در ساعت نه و نیم شب 28 مرداد 1357 توسط حزب الهی های آبادان با برنامه ریزی پیشین آتش زده شد که منجر به کشته شدن 377 نفر با سوختن در آتش شد.

بعلت درجه حرارت بالا و تراکم گاز های سمی که تنها راه خروج آن از در ورودی در طبقه دوّم ساختمان بود در ابتدا اقدام به خاموش کردن آتش امکان پذیر نبود. همچنین چون بعلت نبودن دریچه ای به بیرون ساختمان مگر از راه رو پلکانی ورودی به سینما به پهنای دو متر در طبقه دوّم گرما و گازهای سمی درون ساختمان متراکم و به دام افتاده بودند. در این شرایط سینما تبدیل به یک کوره آتش بهمراه گاز های سمی شده بود که راه کوچکی برای خروج گازهای سمی و گرما وجود داشت.

ساختمان شهربانی صد متر از سینما فاصله داشت و بین آنها ساختمان اداره دارئی بود بهمین علت ماموران وافسران شهربانی  اندکی پس از آغاز آتش سوزی در محل حاظر شدند. همچنین ماشین های آتش نشانی آبادان، پالایشگاه نفت آبادان، بندر آبادان و پترو شیمی در اولین دقایق آتش سوزی در مکان سینما حاضر بودند لیکن بعلت اینکه در خروجی سینما بجای بخارج ساختمان به داخل باز می شد امکان باز کردن اش وجود نداشت و به دليل نبودن راهی بغیر از در ورودی که انبوه دود سمی از آن خارج می شد ماموران آتش نشانی برای خاموش کردن آتش در درون ساختمان به آن دسترسی نداشتند.بطورکلی ساختمان سینما از جهت پیش بینی برای آتش سوزی در مکانی پر جمعیت مانند سینما بالقوه خطرناک بود و نمی باید به این منظور استفاده می شد.

پس از مدتی درماندگی و چه کنم  کنم برای دسترسی به آتش و خاموش کردن اش، رئیس اداره مبارزه با مواد مخدر، سرگرد نیکوبر، به بالکونی که دور بیرون ساختمان سینما قرار داشت می رود و به کمک پاسبان ها با تخریب دیوار ساختمان سینما پانزده سوراخ  در آن ايجاد می نمایند که پس از آن ماموران آتش نشانی می توانند آتشی را که هنوز شعله های آن دیده می شد خاموش کنند و همچنین این سوراخ ها بیرون رفتن گازهای سمی و گرما را در ساختمان را امکان پذیر می نمایند.

کار تا ساعت یک بامداد طول می کشد تا گرما و گازهای سمی متراکم در سینما از سوراخ های ایجاد شده در دیوار ساختمان خارج شوند و گرما آنقدر پائین بیاید که ماموران شهربانی و مردم بتوانند وارد سینما بشوند و کار سخت و دهشتناک بیرون آوردن اجساد و بردن آنها به گورستان را انجام دهند. اين کار هم تا شش بامداد بیست نهم مرداد ادامه می يابد. کشته های ردیف های صندلی آخر یا لژ بروی صندلی های خود نشسته سوخته بودند که حاکی از این بود که گازهای سمی متصاعد شده از سوختن آکوستیک آنها را خفه کرده بود. گروه دیگری از تماشاگران که می خواستند از در خروجی خارج شوند هرم وار بروی یکدیگر کشته شده بودند چون این فرصت وجود نداشت که در خروجی به داخل باز شود. تعداد کشته شدگان 377 نفر شمارش شده بود.

شرایط سیاسی آبادان پس از آتش سوزی سینما رکس تغییر می کند و آرامش حاکم بر شهر بهم می خورد. بامداد بیست و نهم مرداد در آبادان حزب الله  یا گروه های فعال اسلام سیاسی، که مظنونین منطقی آتش سوزی هستند، اعلامیه ای در سراسر آبادان پخش می کنند که در آن گفته می شود رئیس شهربانی، سرتیپ رزمی، سینما رکس آبادان را آتش زده است و درهای سینما را با دست بند بسته است تا مردم در آتش بسوزند. رئیس شهربانی سرتیپ رزمی در سخن رانی از تلویزیون جریان آتش سوزی را توضیح می  دهد[1] و دو روز بعد به تهران منتقل می شود. در پی آن، خمینی از پاریس اعلامیه ای منتشر کرده و شاه را متهم به سوزاندن مردم در سینما می کند. پس از آن عناصر حزب الهی برای تظاهرات و ایجاد ناامنی در آبادان با لباس های سیاه به شهر می آیند. رئیس پلیس آبادان، سرهنگ اردشیر بیات، که این نوشتار بر پایهء گفتار او از واقعیات این آتش سوزی نوشته شده است[2] گزارشی از شب هفت قربانیان سینما رکس و گرد آمدن جمعیتی بیش از صد هزار نفر را می دهد که آنها قصد حمله به ادارات دولتی را داشتند لیکن مامورین پلیس آبادان زیر فرمان ایشان با بکار بردن گاز اشگ آور تا نه شب موفق می شوند آنها را پراکنده کنند.

سرهنگ بیات گزارش می دهد  که رئیس کل شهربانی کشور آنچنان از این برخورد بین پلیس و عناصر حزب الهی نگران بود که او مجبور شد بی سيم خود را مستقیماً به شهربانی کل کشور وصل کند تا آنها در جریان وقایع باشند. سرهنگ بیات به دو نکته اشاره می کند: یکی اینکه در پایان روز شهر زیر کنترل شهربانی است و این برخورد تلفات و زخمی نداشته است که شاه را آنچنان راضی می نماید که، به گفتهء سرهنگ، "مراحم شاهانه به ایشان بعد از ده دقیقه ابلاغ می شود".

در اینجا دو نکته نظر را جلب می کند؛ یکی اینکه شهربانی بطور کلی خود را فاقد پشتیبانی مردم آبادان درک می کند و با اینکه پرسنل شهربانی در خاموش کردن آتش سینما رکس نقش جدی بازی کرده است و در حین این واقعه در ارتباط کاملاً دوستانه ای با مردم بوده اند از مردم شاهد آتش سوزی برای تبرئه خود و اشاره کردن به شورشیان حزب الهی بعنوان مظنونین این جنایت انبوه خوداری می کند که دليل اين امر می تواند ترس از خشمگین کردن بیشتر حزب الله باشد. پیوسته ما از مقامات نیروهای انتظامی می شنویم که می گویند از خونریزی در تظاهرات حزب اللهی ها جلوگیری شده است و همواره از آنها با نام کلی گویانه مردم استفاده می شود.

 در انقلاب 57، به معنی دگرگونی بزرگ در کشور، که مقامات حکومت پادشاهی از نامیدن آن بنام انقلاب خود داری می کنند، نیروهای سیاسی معینی که رهبری آنها با اسلام سیاسی خمینست ها بود برای دست یافتن به قدرت سیاسی در جنگی  با حکومت سکولار پادشاهی مشروطه درگیر شده بودند که یادآور تسخیر ایران توسط اعراب مسلمان، مبارزه شیخ نوری برای مشروعه در برابر مشروطه و دشمنی مدرس آخوند و نمایندهء مجلس با اصلاحات مترقی رضاشاه  است. لیکن نیروهای مسلح سکولار مشروطهء پادشاهی پیوسته جنگ نهائی با حزب الله را به جای به پایان رساندن به تأخیر می انداختند تا حزب الله در روز دیگری و میدان جنگ دیگری ارتش را به مبارزه بطلبد؛ مبارزه ای که سرانجام به تسلیم منجر شد و نه شکست نیروهای انتظامی سکولار در جنگ.

ویژگی دیگری که در میان نیروهای مسلح سکولار رژیم پادشاهی شگفت آور است این است که با اینکه در انقلاب 57 شرف و حیثیت فردی آنها زیر پرسش رفته بود (مانند پرسنل شهربانی آبادان و اتهام آتش زدن سینما رکس) باز هم دست به اقدام جدی در برابر دشمن شناخته شده خود نمی زدند و اجازه می دادند شاه و دربار و دولت این اتهامات را که به آنها زده می شد بدون پاسخ بگذارند و هرگز خود شخصاً ابتکار عمل را بدست نمی گرفتند و با اطلاعاتی که در دست داشتند جنایتکاران حزب الهی و دشمن مردم ایران را افشا نمی کردند.

عليرغم منطق سیاسی که، حتی بدون کوچکترین مدرکی، اتهام را در درجهء اوّل بیش از هر گروه سیاسی دیگر به خمینیست ها اشاره می کرد برخورد دولت با آتش زدن سینما رکس برخوردی زبونانه بود. دکتر منوچهرگنجی، وزیر آموزش و پرورش وقت، گزارشی از نشست ویژهء وزیران دربارهء آتش سوزی سینما رکس می دهد و در آن می گوید که هیچکدام از مقامات (دادگستری: دکتر باهنر، کشور: ارتشبد قره باغی، اطلاعات: عاملی تهرانی، یا تیمسار مقدم: رئیس ساواک) حاضر نشدند تا از شهربانی آبادان و رژیم پادشاهی مشروطه در برابر اتهام ايجاد آتش سوزی سینما رکس دفاع کنند و سکوت دولت را درباره این جنایت بشکنند.[3]

از طرف دیگر، شهربانی آبادان از پخش کردن واقعیات دربارهء این آتش سوزی خود داری می کند و از قانون رعایت سلسله مراتب پیروی می کند در حالی که افسران شهربانی آبادن این کشتار را می باید مسئلهء شخصی خود در نظر می گرفتند و واقعیاتی را که می دانستند مرتب در اختیار رسانه ها قرار می دادند.

در واقع، چنانچه حقایق آتش سوزی، همانطور که به مرور آشکار می شد، در اختیار رسانه ها قرار می گرفت می توانست چهرهء جنایتکار حزب الله را پیش از اینکه بقدرت برسد به مردم نشان دهد و شاید حتی می توانست سرنوشت انقلاب را تغییر دهد؛ چنانچه اين کار در آن بزنگاه تاریخی انجام می شد. مثلاً، چنانچه جناب سرهنگ اردشیر بیات روز بعد از آتش سوزی می گفت که در خروجی چون به داخل باز می شد پس از هجوم مردم به پشت در خروجی غیر قابل باز کردن شده بود و در ورودی را کوچکی اش و نيز گازهای سمی و گرما و غیر قابل ورود کرده بود و نيز بقیه اطلاعات فیزیکی را که کمک کردن به تماشاچیان فیلم را غیر ممکن کرده بود به مردم می داد میدان برای تبهکاران خمینیست برای تبلیغات دروغ بکمک همدستان سیاسی بی شرم و بی اخلاق شان باز نمی ماند. یکی از مشکلات نظامی های رژیم پادشاهی مشروطه برخورد خشک و رسمی آنها با مردم بود. در حالی که مصاحبهء تلویزیونی جناب سرهنگ بیات با جناب مهدی فلاحتی بسیار منطقی و باورکردنی است و چنین برخوردی مسلماً دروغ های بی شمار حزب الهی های خمینیست و سازمان های سیاسی متحد آنها را برای مردم آشکار می کرد.                   

 

دستگیری و افشای تبهکاران اسلام سیاسی بر اساس گزارش رئیس پلیس آبادان

 در ابتدا شخصی به نام حسن و یا عبداله آشوری که خود مدعی آتش زدن سینما شده بود و به عراق فرار کرده بود دستگیر شد و مدتی در اختیار ساواک بود و بعداً به شهربانی آبادان تحویل داده شد. لیکن رئیس شهربانی جدید آبادان، سرهنگ محمدعلی امینی (معاون رئیس شهربانی پیشین، تیمسار رزمی که دو روز پس آتش سوزی سینما رکس به تهران منتقل شده بود) از تحویل گرفتن او بعلت شرایط بد بدنی آشوری که ناشی از شکنجه شدن او بود خود داری می کند مگر اینکه شرایط جسمی آشوری را پزشگ قانونی و نمایندهء دادستانی  آبادان صورت جلسه کنند که این کار انجام می شود و شهربانی آبادان آشوری را تحویل می گيرد. رئیس شهربانی با این کار خود و پرسنل شهربانی آبادان را برای مقابله با اتهامات بی پایه و اساس از طرف دروغگویان شیاد سیاسی در آینده آماده می نماید. پس از بازجوئی ها مقدماتی شهربانی و بازجوئی بازپرس، جناب صرافی از  دادستانی، پی می بردند که آشوری از سلامتی فکری برخوردار نیست و ادعای او مبنی بر آتش زدن سینما رکس ناشی از تلاش برای مطرح کردن خودش است. در این شراط شهربانی و دادگستری نه می توانستند آشوری را آزاد کنند  و نه میتوانستند او را دادگاهی کنند، چرا که در هر دو صورت به بی اعتباری شهربانی و دادگستری منجر می شد.

در همین زمان، فرح پهلوی پنج میلیون تومان برای شهربانی آبادان می فرستد که شهربانی آن را به شخصی بنام سازش که پنج نفر از اعضای خانواده اش در سینما کشته شده بودند می دهد تا در میان بازماندگان قربانیان خمینیست ها تقسیم شود که بطور متوسط به هر نفر 13263 تومان می رسد. این پرسش در اینجا مطرح می شود که چرا دولت و یا شهربانی این کار را نکردند و چرا در این مورد تنها فرح پهلوی می باید به خانواده های قربانیان حزب الله کمک کند. در واقع غفلت بزرگ دیگر شهربانی آبادان ایجاد نکردن رابطه ای تنگاتنک با خانواده های کشته شدگان سینما رکس است و همچنین جذب همکاری آنها در افکار عمومی و رسانه ها برای شناسائی متهمین این جنایت. چنانچه این خانواده های مصیبت زده در رسانه ها پیگیر این جنایت می شدند شیادان و دروغگویان سیاسی دست شان بشدت بسته می شد.

از طرف دیگر، اصرار ساواک برای گرفتن اعتراف از آشوری برای آتش زدن سینما رکس شگفت انگیز است چون وقتی که شهربانی و دادستانی آبادان باین راحتی می توانستند پی ببرند که آشوری مدعی بیفکری بیش نیست چگونه بود که ساورک نمی توانست این را بفهمد؟ حتی سال ها بعد، ثابتی هنوز ادعا می کند که آشوری مسئول آتش سوزی بوده است در صورتی که که حتی موسوی تبریزی او را بخاطر سخنان دیوانه وارش از دادگاه بیرون می کند. این کار ساواک را به دوگونه می توان توضیح داد: یکی اینکه ساواک قابلیت چندانی نداشت و یا اینکه می خواست حزب الله را از آتش زدن سینما تبرئه کند و بدین ترتیب دل حزب الله را بدست بیاورد.

 

دستگیری عاملان آتش سوزی و شناسائی رهبران آتش سوزی

 به فاصله نوزده روز پس از آتش زدن سینما رکس، در هفدهم شهریور در یازده شهر کشور که یکی از آنها آبادان بود و در پی آتش سوزی سینما رکس آشوب هائی در آن شده بود حکومت نظامی اعلان می شود.[4] در دوران حکومت نظامی در آبادان تعدای دزدی از شرکت های بزرگ می شود و سارقین گاو صندق ها را با خود می برند و این شایعه توسط حزب الله در شهر پخش می شود که این کار ارتش و شهربانی است، با این استدلال که چگونه ممکن است که در حکومت نظامی کسی در شب بتواند دزدی کند؟ لیکن در یک شب که زمان تغییر پست حکومت نظامی از ارتش به شهربانی بود سارقین دستگیر می شوند. جانشین رئیس ادارهء آگاهی، سروان رسائی، به رئیس شهربانی اطلاع می دهد که یکی از دزدها می خواهد در برابر کمک باو خبر مهمی را به رئیس شهربانی بدهد. رئیس شهربانی آن را میپذیرد. او به رئیس شهربانی می گوید که در یک قهوخانه با دوستان اش نشسته بوده است که جوانی بنام «زاغی» به کسانی که سینما را آتش زده بودند ناسزا می گفت و جوان دیگری بنام حسین تکبعلی زاده باو گفت ناسزا نگو چون برادر خود او در این کار دست داشته است. در برابر پرسش زاغی که تو از کجا می دانی تکبعلی می گوید برای اینکه من خودم هم با ایشان بودم. در بازجوئی که بازپرسان شهربانی از زاغی می نماید او سخنان دزد را تأئید می کند. لیکن وقتی که ماموران شهربانی می روند تا تکبعلی زاده را دستگیر کنند پی می برند که او به اسپهان رفته است. رئیس شهربانی آبادان با رئیس شهربانی اسپهان، تیمسار مصطفائی، تماس می گیرد و اطلاعات در بارهء خویشاوندان تکبعلی زاده را به او می دهد. شهربانی اسپهان بعد از تحقیات پاسخ می دهد که او در اسپهان بوده است و پیش آیت الله طاهری رفته و پذیرفته نشده است و چون احساس امنیت نمی کرده به بندر عباس رفته است. شهربانی آبادان با رئیس شهربانی بندر عباس، تیمسار یزدانفر، تماس می گیرد و شهر بانی بندر عباس در اندک زمانی تکبعلی زاده را دستگیر می نماید و به شهربانی کل کشور اطلاع می دهد و شهربانی کل از تیمسار یزدان پناه می خواهد که تکبعلی زاده را به آبادن بفرستد.

با اطلاعاتی که تکبعلی زاده می دهد و اطلاعاتی که شهربانی از کوشندگان اسلام سیاسی داشته است معلوم می شود که جریان جنایت سینما رکس باین ترتیب برای اجرا شکل گرفته است.      

مقدمات آتش زدن سینما رکس آبادان توسط سه گروه اسلام سیاسی آبادان فراهم می شود و یک گروه پنج و یا شش نفره مأمور اجرای آن می شود. سه گروه اسلام سیاسی فعال در آبادن بدین قرار بودند: 1) گروه حسينیه تجار اصفهانی که گردانندگان آن این افراد بودند: برادران زریباف، حاج ابراهیمی، حاج قبادی، محمد رشیدیان، لرقبا؛ 2) گروه آخوندها، آیت الله حسین جمی و سید محمد کاظم دشتی؛ 3) گروه فرهنگیان که سید محمد کیاوش رهبر آنها بود و برای عده ای از جوانان مذهبی نشست های قرائت قران و ارشاد تشکیل می داد. او دبیر دبیرستان و مسئول برنامه های اسلامی رادیو آبادان بود.

کیاوش، احتمالاً به تشویق سایر گروهای اسلامی خمینیست، یک گروه پنج نفری را برای اقدامی پر سر و صدا در آبادان سازمان می دهد. بنابر گفته سرهنگ اردشیر بیات، نخستین هدف این گروه ترور تیمسار رزمی رئیس جدید شهربانی آبادان بود که پیش از آن رياست شهربانی قم را بر عهده داشت و در بیست و پنچ اسفند 1356 بمناسبت لیاقت در کنترل اغتشاشات حزب الله در قم با ترفیع درجه رئیس شهربانی آبادان شده بود. در همین زمان سرهنگ اردشیر بیات رئیس پلیس آبادن شده بود. طبیعتاً رهبری حزب الله خمینیست قم از تیمسار رزمی کینهء خاصی داشت و احتمالاً به خواست آنها تیمسار رزمی برای ترور انتخاب  شده بود و طرح آن به کادرهای اسلام سیاسی در آبادان توصیه شده بود. از جهت دیگر شهربانی آبادان در خطر بودن جان تیمسار رزمی را پیش بینی کرده بود و نگهبانی ویژه ای برای او ایجاد کرده بود. بهمین علت گروه ترور که از تکبعلی زاده، فرج الله، یدالله، فلاح و ابراهیم نظریان، که بعدها دستگیر شده بود به دستور کیاوش به طرح آتش زدن یک سینما رو آوردند که سنتی طولانی در قم بود.

اولین سینمائی که این گروه اسلامی برای آتش زدن انتخاب می نمایند در خیابان امینی قرار داشت لیکن بعلت مادهء آتشزای «تینر» که بسرعت تبخیر می شد انتخاب کرده بودند سینما آتش نگرفته بود. سینمای بعدی که این گروه به دستور کیاوش انتخاب می نمایند سینمای رکس است و مواد آتشزای تینر را با روغن مخلوط می کنند تا زود نپرد. تمام گروه وارد سینما می شوند و مواد آتشزا را دور سینما می ریزند و قصد آنها این بود که بعد از آغاز آتش سوزی با بقیهء مردم از سینما خارج شوند چون چنانچه پیش از آن از سینما خارج می شدند ممکن بود توسط ماموران شهربانی شناسائی شوند. لیکن بعلت پوشش آکوستیک دیوارهای سینما، آتش بسرعت گسترش پیدا می نماید و دود سمی پوشش اکوستیک فرصت اندکی به تماشاچی ها و گروه آتش زننده برای فرار از در ورودی می دهد که یکی از آنها تکبعلی زاده است. در خروجی سینما بعلت اینکه بجای اینکه به بیرون باز شود به داخل باز می شد با هجوم تماشاچی ها به پشت آن از بیرون هم امکان باز شدن نداشت.

تکبعلی زاده در اختیار شهربانی آبادان قرار می گیرد و داستان آتش زدن سینما به دستور کیاوش را می گوید. جناب صرافی، بازپرس دادستانی آبادن، هم از تکبعلی زاده بازجوئی می نماید و در نتیجه آشوری را بی گناه اعلان می کند و به شهربانی اطلاع می دهد تا او را آزاد کند. اطلاعات در بارهء دستگیری تکبعلی زاده به وزیر دادگستر، دکتر باهری، و وزیر اطلاعات، عاملی تهرانی، داده می شود تا آنها موضوع را در رسانه های اعلان کنند.

تکبعلی زاده کمتر از یک ماه پیش از سرنگونی حکومت مشروطه پادشاهی دستگیر می شود و لذا، پیش از اینکه پروندهء آتش زدن سینما رکس کامل شود، حکومت مشروطه سرنگون می شود. همچنین دادستانی و شهربانی جسارت و دلیری لازم را نداشتند تا برای اجرای عدالت مستقلاً بدون اجازهء شاه و سایر مقامات رژیم مشروطه در آن شرایط انقلابی، و بنابر اعترافات تکبعلی، کسانی مانند کیاوش و آخوند جمی  و دیگر حزب اللهی های اسپهانی آبادان را متهم به آتش زدن سینما رکس نموده و آنها را دستگیر کنند. بعد از انقلاب همهء زندانیان در آبادان بدستور آخوند جمی و آخوند ده دشتی آزاد می شوند و وقتیکه رئیس زندان از آخوند جمی می پرسد که متهمین آتش زدن سینما رکس تکبعلی زاده و ابراهیم نظریان را چه کنیم او می گوید: اینها هم فرزندان انقلاب هستند آنها را آزاد کنید.

تکبعلی زاده پس از آزادی پیش صباغیان، وزیر کشور دولت بازرگان، در تهران می رود. او همچنین پیش احمد خمینی می رود اما از اینکه او پیش خمینی هم رفته باشد اطلاعی در دست نیست. لیکن او به کمک احمد منتظری پیش آیت الله منتظری می رود و آیت الله منتظری به تکبعلی زاده امان نامه می دهد، باین مضمون که "ایشان فرزند انقلاب است و هر کاری کرده است برای پیروزی انقلاب بوده است و کسی مزاحم ایشان نشود".

تکبعلی زاده سپس به اسپهان می رود و در آنجا در یک تعمیرگاه اتوموبیل شروع به کارکردن می کند. لیکن مردمانی که افرادخانواده اشان در آبادان بدست تکبعلی زاده کشته شده بودند به رهبری دو نفر به نام های سازش، که پنج نفر از خانواده اش کشته شده بودند، و رادمهر به اسپهان می روند و او را دستگیر می نمایند و به آبادان می آورند و تحویل سپاه پاسداران و کمیته می دهند. لیکن کمیته بعداً او را آزاد می کند و مردم او را در نزدیکی الوند رود در حالی که قصد رفتن به کویت را داشت دوباره دستگیر می نمایند و این بار او را به شهربانی تحویل می دهند و از شهربانی می خواهند تا انجام محاکمه اش، او را آزاد نکند. شهربانی با کمال میل برای اثبات بیگناهی خود در آتش سوزی سینما رکس این مسئولیت را می پذیرد.

تکبعلی زاده بعد از دستگیری به صباغیان وزیر کشور دولت مهندس بازرگان نامه می نویسد که شما بمن وعده ها داده بودید، الان مادر من به زندان افتاده است و پدرم را از کارش بیرون کرده اند، بمن کمک کنید لیکن صباغیان جوابی به او نمی دهد. او همچنین به رئیس زندان اصرار می کند باو اجاز داده شود تا با بهشتی و یا محمد منتظری تلفنی تماس بگیرد لیکن چنین اجازه ای باو داده نمی شود. بهر روی پرونده ای برای محاکمه تکبعلی زاده تشکیل نمی شود و اینطور بنظر می رسد که حکومت اسلامی قصد منتفی کردن این محاکمه را دارد. بدین جهت 400 نفر از مردم که اعضای خانوادهاشان در این آتش سوزی کشته شده بودند در داخل ادارهء دارائی آبادان به مدت دو ماه اعتصاب نشسته می کنند و با اینکه تهدید می شوند و بزیرشان آب می اندازند آنها از جای خود تکان نمی خورند و بروی دور و دیوارهای ساختمان سینمای رکس این شعار را می نویسند: "رزمی سرپوشی برای جنایت رژیم"  که منظور حکومت جمهوری اسلامی بود. این شعار در شهر توسط مردم آبادان تکرار می شد.

از آنجا که صباغیان وزیر کشور دولت بازرگان بود می توان مطمئن بود که بازرگان و دیگر افراد دولت او از هويت عاملان این جنایت بخوبی آگاه بودند؛ با این وجود با آنها همکاری میکردند. دکتر یزدی در ملاقات اش با مقامات آمریکای از اینکه آمریکا به تیمسار رزمی پناهندگی سیاسی داده است شکایت می کند و او را متهم به آتش زدن سینما رکس می نماید در حالی که در این زمان او، بعنوان وزیر امور خارجه و جزئی از گروه وزیران، از صباغیان شنیده باشد که متهم واقعی با حزب اللهی های آبادن کار می کرده است. یزدی یا آدم ساده لوحی ست و یا اینکه یک شیاد سیاسی مانند سایر گروهای سیاسی که دروغ سینما رکس را تکرار می کردند. او می باید فاقد اخلاق سیاسی و حس عدالتخواهی باشد. آخوند منتظری با دادن امان نامه به تکبعلی زاده پای خود را برای سرپوش گذاردن به این جنایت از دیگر همدستان خمینیست ها جلوتر می گذارد. ظاهراً نفرت از حکومت شاه اخلاق و عدالتخواهی را در میان خمینیست ها و همدستان شان کاملاً از بین برده بود.     

باری، راه حل حکومت اسلامی تشکیل دادگاهی به سرپرستی حجت الاسلام موسوی تبریزی است که در طی سرکوب شورش طرفداران آیت الله شریعتمداری در تشکیلات حزب جمهوری خلق مسلمان در تبریز سی نفر را در یک شب اعدام کرده بود، و مسئول اعدام تعدادی از سران رژیم مشروطه پادشاهی نيز هست. در دوران انقلاب اسلامی موسوی تبریزی در آبادان بعلت سخنرانی های ضد دولتی  به دستور رئیس پلیس، سرهنگ اردشیر بیات، توسط  ستوان منوچهر بهمنی دستگیر شده بود در حالیکه چهارده هزار تومان پول همراه خود داشت. لیکن بعداً بعلت فشاری که از طرف مقامات دولتی دلجوی حزب الله برای آرام کردن آنها به شهربانی وارد می شد آزاد میشود. سرهنگ بیات می گوید که موسوی تبریزی که مستقیم و یا غیر مستقیم در توطئهء ت آتش زدن سینما رکس دست داشت، بجای شخص مورد نظرخانواده های کشته شدگان آتش سوزی، شیخ علی تهرانی، که بعد از انقلاب اعلان کرد سینما رکس را روحانیان آتش زده اند، رئیس دادگاه انقلاب آبادان شد. او که بعد از سرنگونی حکومت مشروطه پادشاهی در تحکیم دیکتاتوری حزب الله نقش جدی داشت حکم قضاوت شرعی خود را از آیت الله منتظری و مشکینی گرفته و در ابتدا برای صدور احکام شرعی اعدام و مصادره دارائی های مردم به دزفول، اندیمشک و همدان رفته و بعداً در تبریز مستقر شده بود، و وقتی که به ریاست دادگاه سینما رکس انتخاب شد نمایندهء مجلس از تبریز بود.[5]

 دادگاه آتش سوزی سینما رکس، به ریاست موسوی تبریزی، در دوّم شهریور 1359 تشکیل شد. در اولین جلسهء دادگاه، پس از اینکه مردم متهمین را به رهبری سازش دیدند بشدت اعتراض کردند و گفتند که اینها متهمین ما نیستند. باین علت به دستور موسوی تبریزی سازش و کسانی که با او بودند و اعضای خانواده اشان در آتش سوزی کشته شده بودند از دادگاه اخراج می شوند و تا پایان دادگاه به آنها اجازه داده نمی شود وارد دادگاه شوند. موسوی تبریزی سعی می نماید از آشوری بعنوان یکی از مسئولین آتش سوزی استفاده کند لیکن کردار دیوانه وار او نشان می دهد که نمی توانسته است متهم واقعی باشد و او هم از دادگاه اخراج میشود. متهم دیگر ابراهیم نظریان، که بعد از دستگیری تکبعلی زاده دستگیر شده بود، دچار ناراحتی روانی شده بود و در زندان دندان های خود را با دستش لق و سپس میکشید. او در اولین روز دادگاه حضور داشت و چون وضعیت بدنی و روانی بدی داشت از او پرسش نمی شود و دیگر در ردیف متهمین دیده نمی شود و کسی از سرنوشت او خبری ندارد. موسوی تبریزی از تکبعلی زاده پرسش هائی می نماید. اولی آنها این است که شما چگونه سینما را آتش زده اید و او جریان آتش زدن را بدقت و مشروح می گوید. موسوی از تکبعلی می پرسد "رابطهء شما با ساواک شاه چگونه بود؟" تکبعلی زاده درخواست می نماید تا موسوی پرسش خود را تکرار کند و موسوی این کار را می کند. در پاسخ تکبعلی زاده، که بگفتهء رئیس زندان و بگزارش سرهنگ بیات آدم جسور و گستاخی بود، به موسوی ناسزا می گوید و از او می پرسد يعنی تو نمی دانی من با چه کسانی در ارتباط بوده ام؟ ساواک و شاه کیست؟ آنها که از این جریان خبری نداشته اند." بدنبال این برخورد تکبعلی زاده با رئیس دادگاه انقلاب فیلم های تهیه شده ضبط می شوند و حاضران در نشست دادگاه تهدید می شوند که چنانچه این جریان را گزارش کنند ضد انقلاب تشخیص داده  و محاکمه خواهند شد.

   متهمين دادگاه شرعی حکومت اسلامی به رياست موسوی تبریزی برای جنایت سینما رکس به اعدام محکو می شوند. نام شان بدین ترتیب اعلان می شون: 1- حسین تکبعلی زاده، 2- ستوان منوچهر بهمنی، 3- علی نادری، 4- اسفندیار دهقانی، 5- فرج الله مجتهدی 6- سرهنگ سیاوش آل آقا، رئیس اداره اطلاعات آبادان.

ستوان یکم منوچهر بهمنی در روز آتش سوزی در مرخصی بود و در آبادان نبود و دیگر اعضای دادگاه انقلاب آبادان او را محکوم نکردند لیکن چون اين ستوان یکم موسوی تبریزی را در آبادان دستگیر کرده بود حکم اعدام او تنها با امضأ موسوی تبریزی داده می شود. سرهنگ سیاوش امینی آل آقا رئیس ضد اطلاعات نيز محکوم به اعدام شد با اینکه ایشان هم در زمان آتش سوزی در مرخصی بود لیکن بعد از بازگشت آتش سوزی را عمدی تشخیص می دهد. علی نادری صاحب سینما در هنگام آتش سوزی در آبادان نبود. اسفندیار دهقانی  مدیر سینما بجرم سهل انگاری برای امنیت تماشاچیان محکوم می شود. در مورد فرج الله مجتهدی، کارمند ساواک که جدیداً به آبادان منتقل شده بود، گفته می شد که به منظور آتش زدن سینمابه آبادان رفته بوده. چهار نفر که غیاباً به مرگ محکوم می شوند عبارتند اند: علی اصغر ودیعی رئیس سازمان امنیت آبادان، سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانی آبادان، سرهنگ محمد علی امینی رئیس شهربانی، سرهنگ اردشیر بیان که پس از سرتیپ رزمی، رئیس شهربانی آبادان شده بود.

حکم دادگاه انقلاب بعد از دو روز صادر می شود و ساعت سه بعد از نیمروز محکومین به اعدام را بیرون می برند تا اعدام کنند، لیکن مردم آبادان که به مسخره بودن و دادگرانه نبودن محاکمه و محکومین واقف بودند از اجرای حکم جلوگیری می کنند و جنگ و گریزی بین مردم با پاسداران و کمیته و بسیج در می گیرد. محکومین را برای اعدام در مکانی پیاده می کنند لیکن مردم از اجرای اعدام محکومین جلوگیری می کنند تا سرانجام محکومین را به یک گورستان می برند و در حالیکه عده ای پاسدار جلوی مردم را گرفته بودند محکومین را اعدام می کنند.

حسین تکبعلی زاده تنها مجرم واقعی آتش زدن سینما رکس است که به این جرم محکوم می شود. حکومت اسلامی، به اصرار خانواده های قربانیان این جنایت، برای تشکیل دادگاه پاسخ می دهد و عده ای بیگناه را به این جرم می کشد. دادگاه جنایت سینما رکس آبادان نه تنها عدالت را اجرا نمی کند بلکه برای سران حکومت جمهوری اسلامی دست آویزی می شود تا تعدادی بیگناه و نظامیان رژیم مشروطه را بکشد. گزارش های اعتراف مقامات حکومت اسلامی مبنی بر اینکه روحانیان اسلام سیاسی و خمینیست در این جنایت دست داشته اند در منابع مختلف بیان شده است. آیت الله حسین نوری همدانی، پدر زن موسوی تبریزی، در نزد شیخ علی تهرانی اعتراف کرده است که آتش زدن سینما رکس آبادان کار آنها بوده است. میتوان گمان زد که او اين مطلب را از دامادش شنیده است.[6]

علت انتخاب سینما رکس برای آتش زدن برای اسلام سیاسی بی ارتباط با فیلمی که نمایش می داد، يعنی گوزن ها ساختهء مسعود کیمیائی، فیلم ساز موفق آخرین سال های پیش از انقلاب، نبود. این فیلم در لفافه در بارهء جنگ چریک های شهری با حکومت مشروطه پادشاهی ساخته شده بود و فرض حزب الله بر این بود که بیشتر چپی ها به تماشای آن می روند. موسوی تبریزی در پرسش و پاسخی که با سایت "تاریخ ایرانی"، که احتمالاً یک سایت وابسته به حکومت اسلامی است، داشته به چپی بودن فیلم و تماشاجی های آن اشاره می نماید.[7]

در این مصاحبه موسوی تبریزی بطور کلی به اتهاماتی که به او و رژیم در بارهء آتش زدن سینما رکس زده می شود پاسخ میدهد. او علت آتش زدن سینما رکس را برای تحریک مردم آبادان و ایجاد اعتصاب در صنایع نفت را انکار می نماید و ادعا می کند که جو سیاسی آبادان کاملاً انقلابی بوده است. با اینکه تمام گزارش ها بر این پایه است که تمام اعضای خانواده ها از اولین جلسه دادگاه از دادگاه اخراج شده بودند و حتی مانع اجرای حکم اعدام می شدند موسوی ادعا می نماید که آنها از اجرای عدالت بشدت راضی بودند. موسوی انکار می کند که ستوان یکم بهمنی را بخاطر دستگیری خودش در پيش از انقلاب اعدام کرده است. او ادعا می کند که ستوان بهمنی به کسانی که از پنچره سینما فرار می کردند تیراندازی می کرده است، در حالی که میدانیم سینما پنجره نداشته و در عين حال ستوان بهمنی در شب آتش سوزی در مرخصی بوده و در آبادان نبوده است. موسوی استدلال می کند که ساواک آشوری را شکنجه کرده و او را وادار کرده است تا به آتش زدن سینما رکس اقرار کند. همين امر ثابت می کند که ساواک مسئول آتش زدن سینمای رکس است؛ در حالی که آشوری از ابتدا ادعا می کرد که خود سینما را آتش زده است و دادگاهی هم که خود موسوی رئیس آن بود، بعد از اولین جلسه، آشوری را آزاد کرده است. محمد رشیدیان، یکی از مقامات حکومت اسلامی و یکی از اسلامی های متهم به دست داشتن در آتش سوزی، یکسال پیش از این اعتراف کرده بود که متهم اصلی و واقعی تکبعلی زاده پیش او آمده بود و گفته بود که سینما را آتش زده است. پرسش مصاحبه کننده از موسوی با وجود چنین واقعیتی این است که چرا او بهیچوجه حتی بعنوان شاهد به دادگاه احضار نشده است. پاسخ صریح موسوی این است که رشیدیان جزو شاهدان نبوده و نیازی به دعوت ایشان نبود.

سران حکومت اسلامی بیش از دو سال از تشکیل دادگاه آتش سوزی سینما رکس خوداری کردند و سرانجام، بعد از امتناع دو دادستان از برپا کردن دادگاه، موسوی تبریزی بعنوان رئیس دادگاه انتخاب شد. کیفیت کار موسوی، بر پایهء سابقه پیشین او در امر قضاوت، نه بر پایهء منصفانه بودن اش بلکه بر پایهء نگهبانی از حکومت اسلامی و کشتن مخالفان آن قابل تخمين است؛ امری که در ادبیات اسلام سیاسی بنام «قاطعیت دادگاه های اسلام سیاسی» شناخته شده بود و موسوی هم در مصاحبه با سايت "تاریخ ایرانی" به قاطعیت خود در صادر کردن حکم های اعدام برای محکومين دادگاه سینما رکس اشاره می کند. معنای واقعی اين قاطعيت آن بود که او عده ای بیگناه را به قتل رساند و از این کار خود راضی است و آرامش روانی دارد.

این مصاحبهء موسوی تبریزی در برابر  پرسش هائی که مردم در بارهء آتش زدن سینما رکس داشتند بیشتر در راستای ایجاد داستانواره ای مناسب اسلام سیاسی برای مومنان به اين اسلام ترتیب داده شده بود، بطوری که داستان واقعی آتش زدن سینما رکس و سوزاندن 377 نفر در آتش بخاطر پیشبرد انقلاب اسلامی شکافی در ایمان آنها ایجاد نکند.    

شش آگوست 2014

_____________________________________________

[1] متن این سخن رانی در اختیار نگارنده نیست

[2] https://www.youtube.com/watch?v=ByN7ZM2mpsk-https://www.youtube.com/watch?v=GzxjWMojzfA

https://www.youtube.com/watch?v=zr9nr8_nApI

[3] دکتر منوچهر گنجی، آتش نهفته، ص230،231

[4] قره باغی، حقایق در باره بحران ایران، ص 41

[5] http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/175920.php

ایرج مصداقی در نوشتار "سید حسین موسوی تبریزی خشن ترین قاضی نظام، مدعی "نظام رحمانی"

[6] http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/175920.php http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/175921.php

[7] http://tarikhirani.ir/fa/files/52/bodyView/544         

www.iranpolitics.org

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه