|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
در ایران یا باید بی اخلاق بود و یا چیزی فراتر از اخلاق داشت!
محمّد هادی
این روزها شاید کمتر مسافری است که از ایران برگردد و از فقدان اخلاق و وجدان در روابط اجتماعی و جنگلی بودن اوضاع و احوال زندگی در ایران-بخصوص در تهران و سایر شهرهای بزرگ-خبر ندهد. برای نمونه به برخی از گفته ها و شنیده ها اشاره میشود
* می گویند در ایران بسرعت می فهمند که شما از خارج آمده اید. در جواب مسافری که در تهران از چند نفر پرسیده بود که آخه! شما ها از کجا می فهمید که چه کسی اینجا زندگی میکند یا در خارج؟ در پاسخ گفته بودند: قبل از هر چیز آرامش نهفته در صورت و تبسم و لبخندتان داد می زند که شما در جهنمی بنام ایران زندگی نمی کنید!
* مسافری که از آمریکا به ایران رفته بود می گفت: صبح ها که بنا به عادت برای پیاده روی بیرون می رفتم، برحسب روال برخورد در آمریکا، به عابرین رو در رو صبح بخیر می گفتم که اغلب با بی حوصله گی و ترش رویی می گفتند: بابا تو هم دلت خوشه! کجای زندگی ما خوش است که حالا صبح آن خوش باشد! معلومه اینجا زندگی نمی کنی و نفس ات از جای گرم بلند می شود!
* می گویند در تهران - در اثر انفجار جمعیت و هجوم روستائیان و مردم محروم از شهرهای کوچک به پایتخت- دیگر چیزی بنام پیاده رو وجود ندارد و مردم عملاً علاوه بر پیاده روها در حیابان ها نیز راه می روند. ازدیاد جمعیت در خیابان های تهران بحدی است که در صورت بروز هر گونه اعتراضِ اجتماعی، دست به نقد چندین هزار نفر در محل حاضرند!
* کسی که بعد از ده ها سال برای دیدار خانواده به ایران رفته بود می گفت عجیب ترین حالتی که داشتم این بود که اصلاً خودم را آنطور که باید در وطن و زادگاهم- به معنای عاطفی قضیه – احساس نمی کردم. گویی به کشور غریبه ای سفر کرده بودم! البته دیدار خانواده خوب و لذّت بخش است امّا به شرطی که از خانه خارج نشوی! زیرا بلبشو و بی رحمی بیرون و خیابان ها، شیرینی دیدار خانواده را زهر می کند! مسافر مزبور در ادامه به شوخی می گفت برای کسانی که سال ها به ایران نرفته اند برای جلوگیری از شوکه شدن- از دیدن اوضاع درهم و برهم و شیر تو شیر ایران- بهتر است بجای کشورهای اروپایی- بعنوان ترانزیت- از طریق مثلاً بنگلادش یا پاکستان به ایران بروند تا قبل از ورود چشم شان به کشورهای جهان سومی مقداری عادت کند!
* مسافر دیگری می گفت در سفر به ایران در یکی از چهارراه های فوق العاده شلوغ تهران ایستاده و مشغول تماشای رفت و آمد مردم و ویراژ دادن سرسام آور ماشین ها بودم که آقایی با ظاهری آراسته و با آلبومی در دست نزدیک شد و بصورت در گوشی گفت: «داداش! می دونم که مسافری و اهل اینجا نیستی ولی به نظر می رسد که اهل حالی! بیا ببین که چه تیکه ها و لعبت های خوشگل و جوانی دارم، بیا نگاه گن ببینم کدام شان رو می پسندی تا فوراً برات جور کنم!» مسافر مورد نظر می گفت ضمن پس زدن آلبوم به او گفتم: «مردتیکۀ بی غیرت! خجالت نمی کشی؟ آخه این هم شد کار و کاسبی؟ مگر خودت خواهر و مادر نداری؟» مرد آلبوم بدست با نگاهی عاقل اندر سفیه جواب داد: بگو ببینم! می خواهی حال کنی یا سخنرانی!
***
نمونه هایی از این قبیل، و آنچه بر مردم ایران در رژیم آخوندها می گذرد کلاً گواه این است که لزوماً تنها فقر اقتصادی مفرط مردم نیست که چنین موجب بحران و فرو ریزی ارزش های اخلاقی در جامعه شده است! بیشتر به نظر می رسد که مردم، در ادامهء خیانت به امید و اعتماد آنها و رو شدن دست آخوندها در سطح وسیع اجتماعی، دیگر دلیل و تمایل چندانی در پایبندی به اخلاقیات و حلال و حرام های مرسوم ندارند! و براین باورند که در غیر این صورت، کلاه شان پسِ معرکه و هفت شان گروی نُه شان خواهد بود! بخصوص وقتی می بینند که مبلغان اخلاق «چون به خلوت می روند خود هزار کار دیگر می کنند!» در گذشته مردم تقریباً اخلاق و بد و خوب خود را بر اساس آنچه آخوندها تعیین و تفسیر می کردند انجام می دادند در حالی که امروز به چشم ناباور خود شاهدند که آیت الله ها و حجت های دیروزی خدا در روی زمین، اکثراً دزد و فاسد و جنایتکار از کار درآمده اند! روشن است که، در عکس العمل به تقوای حقه بازانۀ آخوندها، منکر هر نوع معیار اخلاقی گردند! در رژیم پهلوی، شاه و اعوان انصارش- علیرغم فساد و دزدی معمول و در حد دیکتاتوری های کلاسیک و مرسوم در دنیا- بر خلاف آخوندها، ادعای معلم اخلاق بودن نداشتند و بقول معروف زیاد جانماز آب نمی کشیدند!
وقتی اخلاق عمومی، در سطح گستردۀ اجتماعی و در انظار عمومی مردم، خوار و بی ارزش و پایبندی به آن به بی عرضه گی و دست و پا چلفتی بودن تعبیر می شود طبیعی است که در چنین جنگلی دیگر هیچ کس، هیچ خدایی را جز دلار قبول ندارد و این قصۀ پر غصه ای است که در اغلب گزارش مسافرانی- که با خوشحالی به ایران می روند و غمگین و افسرده بر می گردند - به صورت های مختلف انعکاس دارد!
در این مورد جان کلام را مسافری خسته و دل شکسته که برای عمل جراحی قلب به آمریکا آمده بود می گفت که: ای کاش ضایعات و خسارت های ناشی از حکومت آخوندها، تنها در محدودۀ مسائل مادی بود، چرا که پول و سرمایه را می توان بعدها از دیگر کشورها بصورت وام و یا کمک گرفت ولی اخلاقیات و رحم و مروت و عواطف انسانی را که دیگر نمی توان قرض گرفت! آخوندها اضافه بر تمامی جنایت ها و غارت ها، اخلاق و صداقت و ملاک خوب و بدی را در وجدان و افکار و رفتار مردم، خدشه دار و لوث و بی معنی کرده اند!
بی جهت نیست که، بنا به آمار خود رژیم، 13 میلیون پروندۀ قضایی در بی دادگاه های آخوندها در جریان است؛ یعنی به دلیل سقوط و بحران اخلاقی- با احتساب وجود دو نفر در هر پرونده- چیزی حدود یک سوم جمعیت ایران سرگرم شکایت و دعوا با یکدیگرند!
هر چند در پایان منصفانه باید گفت که در اوج سقوط اخلاقیات در دوران حکومت آخوندها، کم نیستند مردان و زنان شریفی که، علیرغم تنگدستی و ناسازگاری زمین و زمان و دشواری زندگی شرافتمندانه در حاکمیت آخوندها، در فراسوی اخلاق عمومی، همچنان با سیلی صورت خود را سرخ نشان داده و غرور و نجابت و شرافتِ ملتی اسیر و نگون بخت را نگهبانی و نمایندگی می کنند! گویی برای ادامهء زندگی در حاکمیت آخوندها، یا باید بی اخلاق بود و یا چیزی فراتر از اخلاق داشت!
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.