|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
تأثير حضور داعش در منطقه
گفتگو با دکتر عباس ولی ـ استاد دانشگاه بوغازچی استانبول
گفتگوگر: کریم مرسنه از پایگاه خبری و تحلیلی روز
ترجمه فارسی: عارف سلیمی
پرسش: اگر مایل باشید سوالاتم را با پرسشی دربارهء معمای ماهیت داعش آغاز کنم. خاستگاه این سازمان که بسیاری کشورها آن را یک سازمان تروریستی می دانند، از کجا است؟ چگونه است که علی رغم اینکه این همه دشمن دارد باز هم توانسته است به معضلی برای جامعه جهانی و به ویژه خاورمیانه تبدیل شود؟
پاسخ: به نظر من، به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک مشکل بتوان تعریفی دقیق از داعش ارایه داد. چون سازمانی نیست که سابقه و گذشته مشخصی داشته باشد. حتی فراتر از این، سازمانی هم نیست که صاحب بیان و گفتار خاصی بوده باشد که قبل از تاسیس آن- از سوی مؤسسان اش- متشر شده باشد. همین قدر می دانیم که داعش سازمانی است که اصولاً در میدان عمل و از سوریه سر برآورده است. مؤسسین آن هم افرادی از اعضای سازمان هایی مانند جبهه النصره و غیره بوده اند که از گروه های قبلی خود جدا شده اند و این سازمان را با عقاید افراطی تر بنیان نهاده اند. عده ای می گویند که سابقهء داعش به عراق پس سقوط صدام حسین بازمی گردد. یعنی زمانی که زرقاوی علیه نیروهای آمریکایی می جنگید و در نهایت توسط این نیروها هم کشته شد. گفته می شود که داعش کنونی ادامهء همان گروه زرقاوی است. اما مشخص نیست که از زمان کشته شدن زرقاوی تاکنون این تداوم به چه شکلی بوده است و در عمل تا چه حدی ادامه داشته است. آیا اصولاً چنین امتدادی وجود داشته است یا خیر؟ یا اینکه افرادی که اکنون خود را رهبر داعش می دانند- مانند ابوبکر البغدادی- تا چه حدی تحت تاثیر زرقاوی بوده اند؟ تردیدی وجود ندارد که خود زرقاوی- با توجه به مدارک به دست آمده- با القاعده و شخص بن لادن در ارتباط بوده است. چند سال پیش نامه ای منتشر شد که زرقاوی برای بن لادن نوشته بود و در آن به مشکلات فعالیت گروه اش در بغداد اشاره کرده بود. همچنین گفته می شود که گویا پس از آنکه نیروهای آمریکایی به محل اختفای اسامه بن لادن در پاکستان حمله کردند و او را کشتند، نامه ای 22 صفحه ای از او خطاب به زرقاوی پیدا کردند. خلاصه می خواهم بگویم که زرقاوی شخصاً با ایمن الظواهری و اسامه بن لادن در ارتباط بوده است. اما کسی که اکنون گفته می شود رهبر داعش است، مشخص نیست که آیا او نیز بعداً این ارتباط را – حتی اگر زمانی هم با زرقاوی بوده باشد- ادامه داده است یا خیر. به ویژه آنکه اخیراً تصاویری نیز منتشر شده است که در آن سناتور آمریکایی "جان مک کین" در نشستی با رهبران اپوزسیون سوریه دیده می شود (هنگامی که برای دیدار با آنها مخفیانه به این کشور رفته بود) که در آن نشست ابوبکر بغدادی هم به چشم می خورد. قصدم این است که بگویم داعش سازمانی نیست که به گفتمان ایدئولوژیک / سیاسی خاصی متکی باشد. نکته ای که در اینجا بسیار حایز اهمیت می باشد این است که داعش سازمانی است که در میدان عمل شکل گرفته است. خشونت ایدئولوژیکی هم که با خود حمل می کند از يکسو به محل اختلاف این سازمان با دیگر سازمان های مشابه تبدیل شده است و از سوی دیگر به عاملی برای جذب عناصر افراطی و خشونت طلب.
می بینیم که رشد و گسترش داعش در سوریه در مقایسه با عراق بسیار کندتر صورت گرفته است. قدرت گیری سریع داعش در عراق هنوز یک معما است. آیا این صحت دارد که داعش قبل از حمله به موصل در اردن با افسران سابق ارتش عراق دیدار کرده است و در آن دیدار نقشهء حمله را کشیده اند؟ گفته می شود که همین امر باعث شده تا آن نیروی نظامی ارتش عراق در موصل فرو بپاشد و تمامی سلاح ها و تجهیزات نظامی آن به دست داعش بیافتد.
در اینجا نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که داعش حامل گفتمان ایدئولوژیکی خاصی نیست که با آن بتواند به جذب نیرو بپردازد. آنچه که موجب جذب جوانان به سمت داعش شده است، بیشتر اعمال این گروه بوده است. قطعاً وقتی که وارد عراق شده اند و فعالیت کرده اند، زمینه ای اجتماعی با خود داشته اند. تردیدی وجود ندارد که وقتی که داعش در عراق شروع به فعالیت کرد ارتباطاتی ایجاد کرده بود. این ارتباطات با گذشت زمان هم بیشتر و بیشتر شد و حمایت مردم آن منطقه از داعش هم افزایش یافت.
در اینجا این سوال مطرح می شود که اصولاً آیا داعش یک سازمان یکپارچه است- آنگونه که می گویند- یا اینکه در واقع چند سازمان جداگانه هستند که بخش اصلی نیروی نظامی آنها وابسته داعش می باشد؟ همانطور که دیده می شود، بخشی از نیروهای قبایلی با آنها هستند. گروه نقشبندی ها و نیز برخی از بعثی های سابق، به ویژه آن عده که در عراق مانده اند و در بغداد فعالیت انجام می دادند، با این سازمان همراه شده اند. من تاکنون ندیده ام تفسیری دربارهء گفتار و گفتمان داعش ارایه شده باشد؛ تفسیری مبنی بر اینکه چه پس زمینه هایی در سیستم ایدئولوژیکی اسلام دارد. می گویند داعش دارای تفسیری بسیار خشن تر و افراطی تر از سلفی گری و وهابی گری است. اما این آن چیزی نیست که بتوانیم رویش انگشت بگذاریم و بگوییم که این شکلی است. سازمان های مشابه فراوانند و فراوان بوده اند، اما اگر بخواهیم دربارهء عوامل رشد سریع این سازمان صحبت کنیم، به نظر من وضعیت ویژهء عراق به آن کمک کرده است نه خود داعش.
اخیراً هیلاری کلینتون، در مصاحبه ای با مجله "آتلانتیک"، اوباما را به باد انتقاد گرفته و گفته است که تعلل اوباما در آموزش نیروهای سکولار و میانه روی سوریه، موجب برآمدن داعش شد! گویا در کتاب خاطرات هیلاری کلینتون هم اشاراتی در این زمینه مطرح شده است- البته من این کتاب را ندیده ام و از محتوای آن خبر ندارم- اما گویا خانم کلینتون در کتاب اش گفته است که "داعش را ما به وجود آوردیم!"
صحبت های هیلاری کلینتون در واقع انتقاد به سیاست خارجی اوباما است. هیلاری کلینتون و بسیاری از اعضای حزب دموکرات آمریکا با تغییر موضع ایالات متحده در قبال سوریه و اینکه با ماندن اسد در قدرت کنار بیاید، مخالف بودند. بحران سوریه هم در آغاز مانند مصر و تونس شروع شد؛ یعنی به صورت یک بحران داخلی. اما دخالت های عربستان سعودی، ایران، ترکیه و قطر آن را به بحرانی منطقه ای تبدیل کرد. سپس آمریکا در مورد اینکه آیا باید مداخلهء نظامی در سوریه انجام بدهد یا خیر، دچار تردید شد. در واقع هم محاسبات ترکیه و هم عربستان سعودی بر این فرض استوار بود که آمریکا در سوریه دخالت نظامی می کند. این محاسبات غلط از آب درآمد. همه انتظار داشتند که اگر سوریه از خطر قرمزی که آمریکا برایش تعیین کرده بود عبور کند با حملهء نظامی این کشور مواجه خواهد شد. اما این تنها یک طرف قضیه بود. در آن زمان ایران با وساطت سلطان قابوس، پادشاه عمان، با آمریکا سرگرم گفتگو بود. حال ممکن است یکی از پیامدهای آن گفتگوها این بوده باشد که این برداشت را نزد آمریکایی ها ایجاد کرده باشد که چنانچه وارد سوریه شوند به آسانی نتوانند اوضاع را کنترل کنند. به این علت که هیچکدام از کشورهای ترکیه، عربستان، قطر و ایران نمی گذاشتند هیچ نیروی اپوزسیونی در آنجا شکل بگیرد. ترکیه خواهان اپوزسیونی تحت لوای اخوان المسلمین بود که کردها و غیر اخوانی ها جایگاهی در آن نداشته باشند. عربستان سعودی به دنبال اپوزسیونی با اکثریت سلفی ها بود؛ اپوزسیونی که اخوانی ها در آن دست بالا را نداشته باشند. عربستان نه با شیعه کنار می آمد و نه با سنی ها. در اینجا حزب اتحاد دموکراتیک (پ.ی.د) هم یک سری توافقاتی با اسد انجام داده بود و شروع به فعالیت کرده بود. کلاً وضعیت سوریه بسیار بغرنج و بحرانی بود. آمریکا هم نمی خواست مداخله کند. اما اشتباه بزرگ آمریکا هم همین بود. چنانچه در سوریه مداخله می کرد، اکنون دیگر با چیزی به نام داعش مواجه نبودیم.
به نظر من، هیلاری کلینتون به تغییر موضع اوباما اشاره می کند؛ آنجا که در تابستان گذشته اعلام کرد چنانچه سوریه از سلاح شیمیایی استفاده کند مداخلهء نظامی خواهند کرد اما بعداً گفت که چنانچه سوریه سلاح های شیمیایی خود را تحویل دهد مداخله نخواهیم کرد. به باور من اوباما، با این تغییر موضع، اپوزسیون سکولار و حتی گروه اخوان المسلمین را با شکست مواجه کرد و همزمان هم ایران، حزب الله لبنان و سوریه تقویت شدند و هم از سویی دیگر گروه های سلفی.
تا جایی که مطالعه کرده ام، تا زمانی که رابطهء داعش با جبهه النصره دچار مشکل نشده بود، عربستان سعودی به کمک های مالی و حتی نظامی خود همچنان ادامه می داد. ترکیه هم کمک مالی و احتمالاً نظامی ارایه داده است. اما پس از ورود داعش به عراق خطر آن برای عربستان سعودی بسیار جدی تر شده است. چون در حال حاضر به مرزهای این کشور بسیار نزدیک شده اند. حتی این احتمال وجود دارد که چنانچه همهء راه های دیگر را بر آنها ببندند به طرف جنوب بروند. این بود که عربستان از همکاری با داعش دست کشید؛ اما داعش نیز پس از آنکه موصل را تصرف کرد هم از نظر مالی و هم از نظر تسلیحات نظامی در موقعیت خوبی به سر می برد.
پرسش: يعنی می گویید که ظهور و رشد داعش نتیجهء بازی های سیاسی و ایدئولوژیک منطقه ای و جهانی در سوریه بوده است؟
پاسخ: به ویژه نیروهای منطقه ای عربستان سعودی، ترکیه و قطر. هر یک از این سه کشور سیاست خاصی در سوریه در پیش گرفتند. به طوری که هر کدام اپوزسیون متعلق به خود را در مبارزه با اسد تقویت می کردند. در سوی دیگر ایران و حزب الله حضور داشتند. در اینجا باید بگویم که متأسفانه برآوردهای ایران دربارهء سوریه درست از آب درآمد. ایران احتمال دخالت نظامی مستقیم آمریکا و اروپا در سوریه را بسیار اندک می دانست. این در حالی است که ترکیه تمامی محاسبات خود را و همهء تلاش هایش را بر این اساس استوار ساخته بود که سوریه هم به احتمال زیاد به سرنوشت لیبی دچار خواهد شد. آنکارا می پنداشت که حتی اگر آمریکا مستقیماً مداخله هم نکند حتماً از طریق ناتو این کار را خواهد کرد. ترکیه هم از اعضای اصلی ناتو در منطقه است. ترکیه خیلی مایل بود که این اتفاق رخ بدهد. چون در آن صورت احتمال تشکیل یک جبههء کردی متمایل به پ.ک.ک در پشت مرزهایش از بین می رفت.
پرسش: اما آیا نمی توان دخالت مستقیم ایران در امور سوریه و حمایت های بیدریغ این کشور از رژیم بشار اسد را نیز یکی از عوامل بسیج شدن مسلمانان تندرو سنی در اروپا و اکثر قریب به اتفاق مناطق سنی نشین جهان حول محور داعش دانست؟ (اخیراً در ویدیویی دیدم که دامنهء آن حتی به اندونزی هم رسیده است). دو مذهب شیعه و سنی از دیرباز با هم در تنش بوده اند. شاید دخالت ایران، به عنوان نمایندهء جبههء شیعه، سنی های افراطی را به این سمت سوق داده باشد.
پاسخ: بدون شک سیاست ایران در سوریه، و به ویژه در عراق، تأثیرات زیادی بر این مساله نهاده است. از این لحاظ هیچ تردیدی وجود ندارد. در واقع وضعیت کنونی عراق و فجایعی که در حال حاضر به وجود آمده، و به ویژه مساله مالکی، را می توان به شکست سیاست های ایران و به طور اخص شکست "سپاه قدس" در منطقه و در عراق تعبیر کرد. سیاست ایران در سوریه می توانست شکست بخورد اگر چنانچه اوباما تغییر موضع نمی داد. در واقع اوباما بر سر این مساله با ایران سازش کرد. این سازش هم پس از توافقات مرتبط با مذاکرات اتمی صورت گرفت. البته آمریکا توافق با ایران بر سر مساله سوریه را انکار می کند. اما به نظر من آمریکا به نوعی بر سر این مساله با ایران به توافق رسیده است که مثلاً اسد برود- سوای اینکه بعث هم برود یا نه- اما بعثی ها، یا به عبارت دیگر بخش عمده افسران بعثی ارتش سوریه، به همراه نیروهای سکولار در قدرت بمانند. ایران خیلی با رفتن اسد مخالف نیست؛ بلکه دغدغهء اصلی ایران ابقای حکومت فعلی سوریه است؛ یعنی اینکه ارتش به شکل خودش بماند و طرفداران اخوان المسلمین و سنی ها یا کردها به قدرت نرسند.
پرسش: پس ایران در سوریه طوری عمل کرده که در دراز مدت، و به ویژه بعد از کنار رفتن مالکی، به تضعیف پایگاه این کشور در عراق منجر شده. آیا ایران مرتکب اشتباهی استراتژیک شده است؟
پاسخ: من فکر می کنم که احتمالاً، با توجه رویدادهایی که در سوریه به وجود آمد و مشکلاتی که بین داعش و جبهه النصره رخ داد، می خواسته اند داعش را به سمت عراق سوق بدهند. یعنی به این گروه فشار بیاورند که به عراق روی بیاورد. به نظر من نباید در اینجا این مساله را تنها به مثابه قیام سنی ها علیه شیعه ها قلمداد کرد. بلکه این تحلیل را هم که می گوید اين کار برای پایان دادن به نفوذ ایران در عراق یا کاستن آن بوده است، باید در نظر داشت. من فکر می کنم دولت فعلی عراق موقتی است و در آینده هر دولت دیگری که تشکیل بشود، هرچند دولتی شیعی هم باشد، یکی از شرایط اش این خواهد بود که کمتر تحت نفوذ ایران باشد.
پرسش: دکتر، اجازه بدهید به مسالهء کردستان بپردازیم و این حمایت نظامی کجدار و مریضی که اخیرا آمریکا از کردها در جنگ با داعش انجام داده است. شما اخیراً در مصاحبه ای با رسانه های جنوب کردستان گفته اید که آمریکا نمی خواهد قضیهء داعش را در عراق فیصله بدهد. بلکه می خواهد آن را به عنوان کارت فشاری علیه حکومت مرکزی در دست داشته باشد. آیا با توجه به این نظر شما، می توان گفت که عملیات نظامی اخیر آمریکا در کردستان علیه داعش بیشر از لحاظ سیاسی حایز اهمیت است تا نظامی؟
پاسخ: اگر عامل داعش نبود، آمریکا چگونه می توانست در عراق به تشکیل دولتی کمک کند که دو دشمن پدرکشتهء یکدیگر در منطقه، یعنی عربستان و ایران، بر سر آن اتفاق داشته باشند؟ این امر تنها به وسیلهء تهدیدی همچون داعش ممکن بود. چنانچه قضیهء داعش در عرض دو تا سه هفته فیصله پیدا کند، این احتمال وجود دارد که دولت و ساختار دولتی فعلی کنار برود و نیروهای اطراف مالکی، حتی سنی هایی که در ارتش به کار گماشته بود، نیز تصفیه شوند. به نظر من، وجود یک نیروی نظامی مانند داعش برای تثبیت موقتی دولت العبادی در عراق لازم است. بنابراین، حملات آمریکا علیه داعش کم و حساب شده است و تنها با هدف کم کردن یا توقف حملات این گروه انجام می شود. اما در شرایط کنونی نمی خواهد داعش از بین برود.
پرسش: در رابطه با جبههء کردها چطور؟ آیا از آنجا که آمریکا از جبههء کردها وارد عمل شد و نه از موصل و بغداد، می توان گفت که یکی از پیامدهای آن تقویت موضع و مشروعیت سیاسی کردها در سطح بین المللی و به ویژه در راستای اهداف دراز مدت آنان خواهد بود؟ مثلاً، هدفی مانند استقلال؟ البته می دانم که شما در مصاحبه دیگری گفته اید که در حال حاضر کردها در جنوب کردستان برای استقلال آماده نیستند...
پاسخ: به نظر من کردها مشکلی از بابت مشروعیت سیاسی ندارند. این مشروعیت تا حد زیادی وجود داشته است و اکنون هم که این وضعیت پیش آمده بیشتر نیز شده است. مشکل کردها این است که فاصلهء زیادی میان ادعاهای رهبران کرد و توانایی آنها برای به کرسی نشاندن ادعاهایشان وجود دارد. در اینجا مساله مشروعیت مطرح نیست بلکه بیشتر مساله اقتدار و نیروی نظامی / سیاسی کردها مطرح است.
وقایع اخیری که در رابطه با حملهء داعش پیش آمد کاملاً به آمریکایی ها، انگلیسی ها و اروپایی ها نشان داد که کردها ،حتی اگر این ادعا را هم داشته باشند، از نظر سیاسی، نظامی و اجتماعی قدرت به کرسی نشاندن آن را ندارند. مگر آنکه خود غربی ها مستقیماً به آنها کمک کنند. یعنی چنین طرحی داشته باشند و بخواهند آن را پیاده کنند. به نظر من، اگر تهدید دولت مستقل کردی جدی می بود، مانند سال های اولیهء دههء 1990 و یا سال 2003، این کشورها به کردها اسلحه نمی دادند. اکنون که همه برای ارسال سلاح به کردها اعلام آمادگی کرده اند، به این دلیل است که نگران عواقب آن نیستند.
اما در اینجا باید به یک مساله اشاره کرد و آن اینکه کردها می توانند از این وضعیت بهره برداری کنند. یعنی اینکه آنها نیز در جنگ با داعش، استراتژی خاص خود را داشته باشند و این جنگ را طبق استراتژی خود پیش ببرند. چون فعلاً آنها هستند که در میدان نبرد حضور دارند. این هم مستلزم وجود درایت، برنامه و نیروی سیاسی و نظامی است. در این دو هفته، آنگونه که کردها نشان داده اند، شاید بخش هایی از کردها از چنین درایتی برخوردار باشند، اما مساله اینجاست که این بخش ها به دنبال دولت مستقل کردی نیستند. آن بخش هم که مدعی پیگیری دولت مستقل کردستان بوده است، نشان داده است که از توانایی لازم برای اینکار برخوردار نیست...
از سوی دیگر، فاکتوری به نام جمهوری اسلامی در منطقه حضور دارد که به نوبهء خود تأثیرگذار است. اخیراً شاهد بودیم که جمهوری اسلامی در بازگرداندن پیشمرگه های احزاب شرق کردستان از خطوط مقدم جنگ با داعش، نقش داشته است. اگر جمهوری اسلامی در چنین مسایل ساده ای کردها را به عقب نشینی وادارد، بدون شک در مسایل بزرگتر نیز نقش بیشتری خواهد داشت!
در صورت تشکیل دولت مستقل کردستان، هیچ کشوری به اندازهء ایران متضرر نخواهد شد و از همین روست که می بینیم ایران اصلی ترین مخالف آن می باشد. ترکیه به این نتیجه رسیده است که مساله کردها را در کشور خودش حل و فصل کند. وضعیت عراق و کردهای جنوب کردستان هم که مشخص است. وضعیت فعلی "روژاوا" [غرب کردستان] هم که به وضوح نشان می دهد که ادعای تأسیس یک اقلیم کردی را به چه نحوی می توانند ثابت کنند. اما وضعیت ایران فرق می کند.
این کشور در سی و چند سال گذشته حتی به اندازه یک سانتیمتر هم حاضر به تغییر سیاست های خود در قبال کردهای شرق کردستان نبوده است. سیاست تهران از ابتدا تاکنون این بوده است که مسالهء کرد مساله ای امنیتی و نظامی است. هنوز هم این دیدگاه امنیتی و نظامی به قوت خودش باقی است. می بینیم که در ترکیه قوانینی به تصویب می رسد- همین لایحهء شش ماده ای که اخیراً اردوغان به پارلمان برد و از تصویب پارلمان گذشت- دال بر اینکه افراد مذاکره کننده با پ.ک.ک از مصونیت قانونی برخوردار باشند؛ قوانینی که به نوعی به پ.ک.ک و به مذاکره کنندگان با آن مشروعیت می بخشند؛ و حتی پذیرفته اند که نیروهای پ.ک.ک بعداً طی سه مرحله به جامعه بازگردند. اما در ایران هیچ گامی در راستای تغییر دیدگاه امنیتی و نظامی نسبت به مساله کرد برداشته نشده است.
اکنون می بینیم که مسالهء کرد در میان قشر روشنفکر و طبقهء متوسط ایرانی، در مقایسه با قبل از انقلاب اسلامی، مخالفان بیشتری دارد. در زمان شاه ضدیت حکومت و تاحدی روشنفکران ملی گرای ایرانی با مساله کرد وجود داشت اما، چپ ها، نیروهای لیبرال دموکرات و قشر متوسط در پی شکستی که پس از انقلاب متحمل شدند، به سوی نوعی ناسیونالیسم افراطی ایرانی سوق پیدا کردند. می بینید زمانی که مشاور روحانی دربارهء مساله آموزش زبان مادریِ [اقلیت ها] صحبت می کند، فرهنگستان زبان فارسی موضع مخالف اتخاذ می کند. حال چنین وضعیتی حاکم است و احتمال اینکه ایران به لحاظ سیاسی یا فرهنگی در کوتاه مدت موضع خود را در قبال مساله کرد تغییر دهد، بسیار کم است.
بنابراین، ایران می داند که تشکیل یک دولت مستقل کردی به احتمال زیاد با موافقت آمریکا، اروپا و ترکیه صورت خواهد گرفت؛ که در آن صورت دست ایران از آن بسیار کوتاه تر خواهد شد. می بینیم که از طریق نیروهای نزدیک به خود در اقلیم - به ویژه اتحادیهء میهنی- می خواهد تا جایی که ممکن است از داخل اقلیم مانع تحقق این امر بشود. من همین امروز در جایی خواندم که یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران گفته است که ما باید مواظب باشیم سلاح هایی که به کردها می دهیم، باعث نشود آنها به فکر استقلال بیافتند. در اینجا من بدون هیچ شک و تردیدی می خواهم بگویم که ایران مساله را با دقت دنبال می کند. مشکل اساسی ایران این است که همزمان نمی تواند در دو جبهه بجنگد. در حال حاضر که در سوریه درگیر است و در عراق هم نمی تواند یک جبهه دیگر بگشاید. به لحاظ نظامی و اقتصادی توانش را ندارد.
اما به عراق نیرو فرستاده است. هم اکنون که ما در حال گفتگو هستیم، در خانقین و کرکوک و مناطق اطراف آن نیروهای ایرانی مستقر شده اند...
درست است. اما در مقایسه با نیرویی که در سوریه دارد خیلی اندک است. در توانش نیست. ایران در درازمدت نمی تواند در دو جبهه ای که تا این سطح هزینه و نیرو لازم دارد، بجنگد.
پرسش: هرچند بنا نداشتم در این خصوص سوالی مطرح کنم، اما حال که موضوع به اینجا کشیده است، می خواستم نظر شما را دربارهء این موضوع جویا شوم که می گویند فشارهای ایران بر اقلیم کردستان باعث بازگرداندن نیروهای وابسته به احزاب شرق کردستان از میادین جنگ با داعش شده است.
پاسخ: من تا به حال اظهار نظری رسمی دربارهء اینکه فشارهای ایران موجب بازگرداندن پیشمرگه های شرق کردستان شده باشد، نشنیده ام. اما احتمال آن بسیار زیاد است. چون ایران نمی خواهد نیروهای احزاب شرق کردستان وارد عمل شوند. این کار به آنها مشروعیت می بخشد و از جهتی دیگر هم مشارکت این نیروها در جنگ به فرصتی برای آموزش و تمرین نظامی آنها تبدیل خواهد شد. همچنین این احتمال وجود دارد که بخشی از سلاح های ارسالی از سوی آمریکا و اروپا به دست کردهای شرق کردستان هم بیافتد.
پرسش: دربارهء اینکه احزاب شرق کردستان به درخواست حکومت اقلیم وارد جنگ می شوند و بعد باز به درخواست اقلیم و احتمالاً تحت فشار ایران بازگردانده می شوند، چه نظری دارید؟
پاسخ: این نشان می دهد که این احزاب استقلال سیاسی، نظامی و راهبردی ندارند. آنها نمی بایست به عنوان آلت دست حزب دموکرات یا اتحادیه میهنی وارد عمل شوند. نقطهء مقابل آنها حزب اتحاد دموکراتیک، پ.ی.د، است. پ.ی.د با استراتژی مختص به خود وارد این جنگ شده است و مناطقی را هم آزاد کرده است. در آنجا "گوریلا" مستقر می کند. "کانتون" تأسیس می کند. به این طرف و آن طرف جبهه می رود. همهء اینها به خاطر آن است که با استقلال عمل وارد شده است. اما می بینیم که احزاب شرق کردستان بر مبنای استراتژی و سیاست خودشان نیامده اند، بلکه به عنوان نیروی در اختیار اتحادیه میهنی و حزب دموکرات وارد جنگ شده اند.
پرسش: اما می توانیم اینگونه هم بگوییم که جنگ "پی.د" در جنوب کردستان ادامهء همان جنگ "روژاوا" منتها در یک جغرافیای متفاوت است!
پاسخ: البته واضح است که بخشی از آن جنگ در واقع همان جنگ روژاوا هم هست. جنگ جبهه شنگال و مناطق دیگر تابع جنگی است که در مناطق جزیره و کوبانی و عفرین انجام می دهند. اما این استراتژی آنها درست بود. گسترش میدان نبرد به معنی توسعهء میدان عمل نیز هست. پ.ی.د اگر در جای خود می ماند ضرر زیادی می کرد. چون آن مرزها دست داعش می افتاد و به تبع آن پ.ی.د تضعیف می شد.
پرسش: به نظر شما آمدن نیروهای پ.ی.د و پ.ک.ک به میدان جنگ در جنوب کردستان، چه تاثیری بر معادلات سیاسی داخلی این بخش کردستان خواهد گذاشت؟
پاسخ: به نظر من تأثیر آن موقتی خواهد بود و تأثیرات دراز مدت اندکی در پی خواهد داشت. چون منافع نیروهایی که در حال حاضر در یک جبهه در کنار یکدیگر می جنگند بسیار از هم فاصله دارد. در اینجا مسالهء مهمی که وجود دارد این است که کردهای شمال کردستان (باکور) و غرب کردستان (روژاوا) وارد مناطقی شده اند که حزب دموکرات (پارتی) ملک طلق خود می داند. مشخص است که "پارت دموکرات" از نظر نظامی شکست خورده است. هیچ شکی در آن نیست. من در اینجا می خواهم به نکته ای اشاره کنم که درگفتگوی قبلی مان مطرح کردم. ما در گفتگوی قبلی خود دربارهء حکومت رانت خوار نفتی صحبت کردیم. دربارهء طبقه متوسط رانت خوار و قشر روشنفکر رانت خور بحث کردیم. حال در این دو هفته پدیده دیگری در جنوب کردستان، و به ویژه در منطقهء تحت تسلط پارت دموکرات، مشاهده می شود. امروزه شاهد نیروی پیشمرگه ای هستیم که محصول یک حکومت رانت خوار است. چنین نیرویی نه تنها از هیچ آمادگی ای برخوردار نیست، بلکه حتی هیچگونه عِرق سیاسی و یا میهنی نیز از خود نشان نداده است. این موضوع بسیار مهمی است که باید به آن توجه کرد.
من ممکن است بسیاری از دلایلی را که دربارهء عقب نشینی نیروهای پیشمرگه مطرح شده است بپذیرم؛ مثلاً اینکه پیشمرگه به دلیل کمبود تسلیحات یا عدم آموزش مناسب و یا ضعف فرماندهی و غیره، نتوانسته است بجنگد و فرار کرده است. اما نمی توانم بپذیرم که عامل نظامی به تنهایی سبب شده باشد که پیشمرگه سنگرش را خالی کرده و ایزدی ها را تنها گذاشته باشد. در واقع فقدان عِرق ملی و میهنی هم در این قضیه به چشم می خورد. یعنی رژیمی که در نتیجه رانت نفتی در آنجا بر سر کار بوده است، هیچ برنامه ای جهت ایجاد یک فرهنگ سیاسی که به مبنایی محکم و استوار برای ایجاد حس مسئولیت پذیری تبدیل شود، نداشته است و هیچ تلاشی در این راستا انجام نداده است. چنین فرهنگ سیاسی ای وجود ندارد. چنین پیشمرگه ای در بطن فرهنگی ِ جامعه ای مصرفی- یعنی جامعه ای که کارش تنها خوردن و خوابیدن و فیسبوک و تلفن و مسایلی از این دست است- شکل گرفته است. مسالهء فقط این نیست که این پیشمرگه ها آموزش نظامی کافی ندیده اند. بلکه موضوع این است که تلاشی صورت نگرفته است تا پیشمرگه ها را از نظر ذهنی برای چنین روزی مهیا کنند. برداشت من این است که شکست نیروی پیشمرگه در واقع شکست سیستم سیاسی در میدان عمل می باشد.
پرسش: اما پس از این واقعه که شما از آن به صورت " شکست پیشمرگه" نام می برید، نیروی دیگری وارد عمل شده است که اصولاً جغرافیای نظامی اش جای دیگری است. حداقل از نظر حقوقی چنین است. وارد مناطقی شده است که قبلاً تحت تسلط نیروی دیگری بوده است. می خواهم بپرسم که آمدن این نیرو در دراز مدت چه تاثیری بر معادلات سیاسی خواهد گذاشت؟
پاسخ: میزان تاثیرگذاری آن بستگی به این دارد که آمدن آن نیروها یعنی- پ.ک.ک و پ.ی.د- در دراز مدت تا چه حد به نفع آن آنها تمام خواهد شد. چنانچه تنها برای مدتی معین آمده باشند، یعنی تا زمانی که اوضاع به حالت عادی برگردد و بعداً بخواهند به مواضع قبلی خود برگردند، مشکل خاصی پیش نخواهد آمد. اما من در جایی خوانده ام که گویا اوجالان از داخل زندان گفته است که پ.ی.د باید در آنجا بماند و در آن منطقه کانتون تشکیل دهد. صالح مسلم هم گفته است که ما باید از آن منطقه محافظت کنیم. بنابراین در آن صورت- یعنی اگر بخواهند در شنگال بمانند و در آنجا هم کانتون تشکیل بدهند- مشخص است که در منطقه تحت نفوذ پارت دموکرات و اتحادیه میهنی این کار را خواهند کرد. من شنیده ام که شمار بسیار زیادی از ایزدی ها را آنها نجات داده اند. بنابراین از این لحاظ هم حق خود می دانند که در آنجا بمانند.
پرسش: يعنی نیرویی متشکل از اهالی آن منطقه ایجاد کرده اند، و این می تواند نشانه تمایل آنها برای ماندن باشد...
پاسخ: بله. تشکیل چنین نیرویی نشان می دهد که قصد دارند آن را نگه دارند؛ که در آن صورت بیش از همه به زیان ترکیه تمام خواهد شد. ترکیه به هیچ وجه قصد حمایت از پ.ی.د را ندارد. چون شنگال راه پ.ی.د را در منطقه باز می کند. همانطور که قندیل راهی برای پ.ک.ک باز کرده است. به عبارت دیگر، محاصره "روژآوا" دیگر بی معنی خواهد بود. اگر آنها در آن منطقه نیرو تشکیل داده باشند و اگر بخواهند کانتون تاسیس کنند، به نظر من آن منطقه به قندیل دوم تبدیل خواهد شد.
پرسش: اما به نظر نمی رسد پارت دموکرات و حکومت اقلیم بخواهند با این مساله کنار بیایند. آیا خطری از بابت وقوع یک درگیری داخلی میان این دو نیرو وجود نخواهد داشت؟
پاسخ: شکی در آن نیست که هرچند اکنون بارزانی به سنگر گوریلا ها می رود و با آنها چای می خورد و ممکن است تا مدتی هم بر همین منوال رفتار کند، اما من فکر می کنم که در فردای دفع خطر داعش، این نوع تعاملات هم پایان خواهد پذیرفت. وضعیت نیروهای پیشمرگه هم تغییر خواهد کرد. چون به هرحال باید نشان دهند که قابلیت دفاع دارند.
در چنین شرایطی احتمال برخورد نظامی وجود دارد. یا اینکه ممکن است به پ.ی.د فشار بیاورند تا به مواضع قبلی خود بازگردد. چون پارت دموکرات هم از جانب ترکیه تحت فشار قرار خواهد گرفت. اما باز همهء اینها بستگی دارد به اینکه برنامه های آنها (پ.ک.ک و پ.ی.د) تا کجا خواهد بود. با وجود این، خطری که برای پارت دموکرات وجود دارد این است که طرف مقابل اش به هرجا که پای می گذارد، فوراً مردم را سازماندهی می کند و اسلحه دست شان می دهد. پارت دموکرات هراس زیادی از سازماندهی مردم دارد. یعنی استراتژی آنها این نیست که یک نیروی نظامی درست شود که از بطن مردم آن جامعه برخاسته باشد؛ این خود مشکل ساز خواهد بود.
پرسش: گفتید که آمریکا قصد ندارد داعش را به کلی از میان بردارد و می خواهد از آن به عنوان اهرم فشاری علیه دولت آیندهء عراق استفاده کند. آیا این در رابطه با کردستان هم صدق می کند؟ یعنی آیا از این پس جنگ داعش به بخشی از زندگی روزمرهء مردم در جنوب کردستان و غرب کردستان تبدیل خواهد شد؟
پاسخ: در حال حاضر موضع آمریکا در خصوص مسالهء کرد بسیار مبهم است. اگر نگاهی به رسانه های غربی (آمریکا و اروپا) بیاندازید، می بینید که مسالهء کرد از مشروعیت بسیار بالایی برخوردار است. طرح مباحثی از این دست که کردها مردمانی آزادیخواه هستند و با کمترین امکانات دارند علیه یک نیروی وحشی می جنگند مشروعیت ویژه ای به کردها بخشیده است. اما، با این حال، سیاستمداران و متفکرین سیاسی نیز دریافته اند که آن نیروی پیشمرگه ای هم که صد هزار نیرو دارد و خیلی رویش حساب می کردند، آن چیزی نبود که می پنداشتند. به عبارت دیگر، این جنگ هر دو طرف قضیه را نشان داد. با این وجود کردها می توانند از وضعیت به وجود آمده بهره ببرند. مهم این است که رهبران کرد بتوانند از حسن نیتی که اکنون در آمریکا و اروپا نسبت به کردها به وجود آمده است استفاده کنند.
پرسش: آیا منظورتان این است که اگر کردها و رهبران کرد بتوانند از وضعیت فعلی به نفع خود سود ببرند، جنگ کردها با داعش خیلی به درازا نخواهد انجامید؟
پاسخ: به نظر من این جنگ طولانی نخواهد بود. یعنی این نیست که بخواهد چند سال طول بکشد. این مساله بیشتر به اوضاع سیاسی آتی بغداد بستگی دارد. هیچ یک از کشورهای عربستان سعودی، ترکیه، آمریکا، اروپا، ایران، و اصولاً هیچ یک از بازیگران، خواهان وجود بحرانی دراز مدت در عراق نیستند. هیچ یک از این کشورها خواهان یک سوریه دیگر نیستند. آنها می خواهند اوضاع به روال سابق برگردد و به طرف ثبات پیش برود. اما در اینجا، دولت مرکزی عراق- دولتی که اکنون بر سرکار آورده اند- نقش اصلی دارد. اینکه تا چه حد می تواند مستقر شود و به عنوان یک دولت اتحادی بتواند فعالیت های سیاسی و نظامی اش را از سر بگیرد.
پرسش: اما زمینه های اجتماعی داعش همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. آمریکا یا دولت جدید عراق یا کردها چگونه می توانند در کوتاه مدت این زمینه ها را از میان بردارند؟
پاسخ: هرچند کردها نزدیک هزار کیلومتر با داعش مرز مشترک دارند، اما اوضاع داعش به گونه ای است که اگر حملات مناسبی علیه آن صورت بگیرد، روز به روز ضعیف تر خواهد شد. اینگونه نیست که بگوییم در حال تقویت است. داعش از نظر نظامی هیچ پشتیبانی ندارد تا از طریق آن بتواند نیروهایش را زیاد کند. بنابراین این احتمال که بتواند بیش از چند ماه دوام بیاورد بسیار کم است؛ البته اگر تحت فشار قرار گیرد.
http://nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=7515&ID_map=22
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.