|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پیرامون «حاشیه های دلشکن یک کنگره»
مهدی رضایی تازیک
دکتر اسماعيل نوری علا در مقالهء هفته پیش خود به "حاشیه های دلشکن یک کنگره" پرداخته بود. مقاله اش دارای چهار بخش بود، من در این نوشتار فقط به بخش اول مقاله اش، "داستان جوان گرایی"، می پردازم.
اما قبل از آن می باست معترف شوم که من هم، مانند ايشان، هنوز "مرز" بین جوانی و پیری را به راستی نمی دانم. اما خودم را در سن سی و یک سالگی می بینم و فرض را بر این می گذارم که هنوز "جوان" هستم؛ هر چند که در همین سن نيز به من می گویند که احساس پیری می کنم. بگذریم.
بهر حال، می خواهم از نگاه یک جوان به "داستان جوانگرائی" بپردازم.
چیزی حدود یک دهه است که از ایران خارج شده ام؛ نه سال است که عضو یک نهاد حقوق بشری و مخالف حکومت اسلامی هستم؛ چند سالی ست که افتخار حضور در هیات اجرایی این نهاد را دارم؛ و عضو "شبکهء جهانی سکولار های سبز ایران برای دموکراسی و آزادی"و "جنبش سکولار-دموکراسی ایران" نیز هستم. این عضویت ها را فقط به عنوان پیش زمینهء توضیحاتی که در ادامه می آیند شمار کردم؛ و از تفاخر و تخرخر تا خرخره بیزارم.
1. اغلب کسانی که افتخار فعالیت سیاسی و حقوق بشری با آنان را داشته ام متعلق به نسل شیخ و شاه هستند. منظورم نسلی ست که هم حکومت یک "مضحک خودکامه" به نام شاه را دیده و هم شاهد عینی بربریت و کشت و کشتار از سوی اسلامیست های واپسگرا بوده است. به شخصه همیشه مورد استقبال این دوستان قرار گرفته ام و تلاش شان همیشه بر این بوده است که تجربیات شان را به نسل جوان منتقل کنند و از جوانگرایی هیچ هراسی نداشته اند. اما برسیم به مشکل "پیری" اپوزیسیون.
2. مشکل "پیری" اپوزیسیون را می بایست در نسل جوان جستجو کرد. اینکه اپوزیسیون ما "پیر" است و - به عقیدهء من نیز هست - به نسل جوانی بر می گردد که ایران را دوست دارد اما منفعل است؛ سیاست زده است؛ به دنبال عیش و نوش و عشق و حالی ست که در نوجوانی و سال های اول جوانی از او دریغ شده است. برای نسل جوان، ایران مهم است؛ اما حاضر نیست هزینه کند. تمام دیسکو ها، کافه ها، میخانه های ایرانی و غیر ایرانی شهر خودش را مثل کف دستش می شناسد؛ اما نمی داند که فلان کتاب فروشی ایرانی کجاست، دفتر فلان حزب و سازمان سیاسی کجاست. خلاصه اگر یک فعال حقوق بشری ماتحت اش را هم پاره کند باز نمی تواند بعضی از این "جوانان" را راضی کند که بیایند در یک تظاهرات علیه نقض حقوق بشر توسط حکومت اسلامی شرکت کنند. ما با یک معضل اجتماعی رو به رو هستیم و فکر می کنم که اگر جامعه شناسان در تبعید مطالعاتی میدانی پیرامون عدم تمایل نسل جوان به فعالیت سیاسی علیه حکومتی که آن را آواره کرده است انجام دهند خدمت بزرگی به اپوزیسیون خواهد بود.
باری، این "جوانان" به جای اینکه به علت بچسبد به معلول چسبیده اند! به جای اینکه از خودشان بپرسند که چرا هم نسلان شان در فلان گنگره و فلان همایش شرکت ندارند (=علت) به جان اپوزیسیون نسبتاً پیری (=معلول) افتاده اند که با هزار و یک مریضی هنوز علیه اسلامیست های واپسگرا فریاد می زند و می گوید "من عدوی تو نیستم من انکار تو ام" (شعر از شاملوست).
3.از اکثریت قریب به اتفاق نسل جوان ایرانی که در خارج از محدوده حکومت اسلامی زندگی می کنند و از هزار و یک آزادی نیز بر خوردار اند آبی برای اپوزیسون و جنبش آزادی خواهی گرم نخواهد شد؛ اما این بدین معنا نیست که اپوزیسیون مترقی سکولار- دموکرات نمی تواند برای نیروی جوان جاذبه داشته باشد. تجربه ام در ده ساله اخیر به من نشان داده است که از هر صد ایرانی که وارد فعالیت سیاسی می شوند (و نه از هر صد ایرانی که از ایران خارج می شود) می توان دو تا پنج نفر از آنان را جذب کرد و از آنها فعال حقوق بشری - سیاسی ساخت (اگر در ایران نبوده باشند). از این دو تا پنج نفر یکی دو تای شان زیر سی سال خواهند بود (خلاصه هفتاد درصد جمعیت ایران زیر چهل سال است). از این طریق تا حدودی به اپوزیسون "خون جوان" تزریق می شود و این خون جوان، اپوزیسیونی را که با مردم خویش آهسته آهسته بیگانه شده است دوباره آشنا می کند. کوتاه سخن: جذب نیروی جوان امر محال نیست اما مشکل است. بقای اپوزیسیونی که بتواند کار تشکیلاتی و عملی انجام دهد از یک سو بسته به جذب نیروی جوان و از سوی دیگر انتقال تجربیات خویش به نسل جوان است.
4. بزرگترین مزیت نسل جوان اما این است که "ایدئولوژی زده" نیست. یعنی زمانی که یک چپ به او بگوید تو "لیبرال" هستی آن را به منزلهء فحش - آنگونه که قبل از فاجعه سال ٥٧ بود - تلقی نمی کند؛ یا اینکه مشکلی با ماده 17 منشور جهانی حقوق بشر ندارد. خلاصه کنم: دگم نیست. دنبال این هم نیست که از دل شیعه و مارکسیسم معجزه و نوشدارو به دست دهد و امام اول و سوم شیعان را - اگر روزی در دادگاهی محاکمه شود - نه مارکیست خواهد دانست و نه سوسیالیست. - همین عدم دگم بودن اش باعث می شود که بتوان او را راحتر جذب کرد.
5. نسل جوان، نسل من، می بایست از تجربیات نسل "شیخ و شاه" استفاده کند و از اشتباهات شان درس بگیرد. تک تک این فعالین سکولار- دموکرات نسل شیخ و شاه را من الماس و "سرمایه ملی" مردم ایران می دانم. کنگرهء سکولار- دموکرات های ایران این احساس را به من منتقل کرد که در سال آینده ما شاهد شرکت کنندهء بیشتری خواهيم بود. امیدوارم که جوانان نیز از این فرصت استفاده کنند و در آن کنگره حضور يابند.. آرزوی تمامی آن "پیران" که من با آنها آشنا شده ام این ست که جوان بیایند و کار را به دست گیرند.
***
در عين حال می خواهم این نوشتار را با خاطره ای از یک تظاهرات در شهر ژنو به پایان برم.
چند ماه پیش تعدادی از فعالین سیاسی-کارگری- حقوق بشری از شهر های مختلف اروپا جلوی مقر اروپایی سازمان ملل در شهر ژنو گرد هم آمده بودند تا علیه حضور نمایندگان حکومت اسلامی - که خود را نمایندگان کارگران ایران - می دانستند اعتراض کنند.
در آن میان مردی را دیدم که می گفتند از هشتاد سالگی گذشته است، صدایش می لرزید، دستش می لرزید، از عرق خیس شده بود، خوب نمی شنید؛ اما از کشور دیگری آمده بود تا صدای کارگران باشد. آه از نهادم بلند شد؛ آخر در انجا هم جوانان در اقلیت بودند. نمی دانم آیا این جوانان ایرانی خارج از کشور که - اکثر قریب به اتفاق خود را با عنوان پناهنده سیاسی تعریف کرده اند و، به روی شانه های زندانیان سیاسی ایستاده اند و هوای آزادی بدون هزینه را استشمام می کنند - روزی به خود خواهند آمد یا نه؛ اما یک مهم را خوب می دانم: "امید وقتی می میرد که فرصت های زمانی را از دست داده باشيم".
24 اگوست 2014 ـ لوتسرن - سوئیس
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.