|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پاکسازی و اخراج دگراندیشان
احد قربانی دهناری
هركه در این سرا درآید، نان اش دهید و از نام اش مپرسید.
چه، آنكس كه به درگاه باری تعالی به جان ارزد،
البته بر خوان بوالحسن به نانی ارزد.
(ابوالحسن خرقانی، نورالعلوم).
جستارگشائی
یکی از دوستانم میگوید جمهوری اسلامی حدود سی سال است مرا از کار اخراج کرد، ولی من هنوز خودم را یک معلم میدانم. راستی آیا به ژرفای جنایت گستردهای بهنام پاکسازی و اخراج فکر کردهاید؟ فکر کردهاید این جنایت که به رهبری مستقیم خمینی و رهبران جمهوری اسلامی اجرا شد، با مردم و جامعه ما چهکرد؟ آیا میدانید چند نفر پاکسازی شدند؟ با در نظر گرفتن کودکان و خانوادههای پاکسازیشدهها، چند نفر از این جنایت آسیب دیدهاند؟ آسیب روحی و روانی، آسیب اجتماعی و آسیب اقتصادی پاکسازیها چقدر بوده است؟ آنها پس از پاکسازی و اخراج چگونه امرار معاش کردند؟ بر یاران پاکسازیشده ما، کودکان و خانواده آنها، پس از پاکسازی چه گذشت؟
جمهوری اسلامی با یک نقشه بسیار حساب شده، که باید حتی قبل از پیروزی انقلاب طرحریزی شده باشد، دگراندیشان را از همه سطوح تاثیرگذار، چه در مدیریت جامعه و چه در چرخه تولید، چه در آموزش و پرورش، پاکسازی و اخراج کرد. اخراج و پاکسازی معلمان، کارمندان دولتی، فعالان سندیکائی، فعالان سیاسی، اندیشمندان غیرمکتبی، استادان، دانشجویان، خبرنگاران، پیروان دینها و مذهبهای دیگر و حتی شیعیان غیرافراطی، در مراحل گوناگون و به طور گسترده و دائم، در همه سطوح اجرا شد.
آماری از ابعاد پاکسازیها و اخراجها در دست نیست. ابعاد این جنایت مانند دیگر جنایتهای جمهوری اسلامی چون اعدامها، قربانیان و خسارات جنگ هشت ساله ناشی از لجبازی خمینی، کشته شدگان تظاهرات گوناگون ضدجمهوری اسلامی، قربانیان قتلهای زنخیرهای و ... مشخص نیست.
هیچ مدرک اخراجی منتشر نمیشود تا معلوم شود اخراجها با امضای چه نهاد و چه کسانی صورت میگیرد. اما مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی نشاندهندهی ژرفای تنگنظری و وسعت پاکسازیهاست:
شورای جهاد دانشگاهی – شماره 2601 /7 – تاریخ 28 آبان 1359
در ارتباط با به كارگیری اعضای هیأت علمی دانشگاهها كه به صورت قراردادی در مؤسسات عالی آموزشی شاغل خدمت بودهاند، موارد زیر مورد تصویب ستاد انقلاب فرهنگی قرار گرفت تا با رعایت آن سرپرست دانشگاه مربوط با نظر شورایی از اعضای هیأت علمی كه مسؤول كمیتههای تخصصی جهاد همان دانشگاهاند، نسبت به تمدید قرارداد آنان از محل اعتبارات آن واحد آموزشی اقدام لازم به عمل آورند:
1- علم. 2- صلاحیت اخلاقی (پرهیز از افترا، شراب خواری، فحشاء و قمار...). 3- مبرا بودن از فساد مالی 4- تقوای سیاسی (عدم ارتكاب جرایم، عضویت در سازمانهای ساواك منحله، فراماسونری، .... موضعگیری علیه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، تبلیغ و عمل مؤثر به نفع دولتهای بیگانه یا مكاتب ضد اسلامی). 5- نیاز دانشگاه به تخصص و خدمت وی.
ملاكهای ترجیح اولویت: 1- مكتبی بودن 2- حسن سابقه مبارزاتی 3- تعهد و همكاری با انقلاب 4- تفوق علمی 5- سابقه كار علمی. (مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی- 61- 1359، کتابخانهی دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص 23 و 14)
آئیننامهی پذیرش دانشجو که توسط ستاد انقلاب فرهنگی تهیه و جهت اجرأ به وزیر فرهنگ و آموزش عالی ابلاغ شده است، نیز فراگیری و وسعت پاکسازیها و تنگنظری در پذیرش را نشان میدهد:
آییننامه پذیرش دانشجویان كنونی دانشگاهها و تعیین تكلیف قطعی آنها شماره 10510/2 تاریخ 9 آبان 61
ستاد انقلاب فرهنگی
برادر آقای محمد علی نجفی، وزیر محترم فرهنگ و آموزش عالی.
بر اساس رهنمودهای امام امت مدظله و نیز اوامر ایشان در مورد محیط دانشگاهها و حضور دانشجویانی كه مضر به حال انقلاب نباشند، آییننامهی پذیرش دانشجویان كنونی دانشگاهها در مرحلهی دوم انتقال به شرح زیر باشند از دانشگاه اخراج میشوند و دانشجویان دیگر به تحصیل خود ادامه خواهند داد و تابع مقررات انضباطی دانشگاه خواهند بود:
الف) دانشجویان محارب یا وابسته به گروههای محارب.
ب) دانشجویانی كه وابستگی تشكیلاتی به احزاب و گروههای الحادی خادم شرق و غرب – ولو غیر محارب – داشته باشند، اعم از فعال.
ج) دانشجویانی كه به نفع مكاتب الحادی تبلیغ مؤثر داشتهاند.
د) دانشجویانی كه عضو فرقهی ضالهاند و یا فراماسونری میباشند.
هـ) دانشجویانی كه در گذشته اشتهار به اخلاقی داشتهاند كه مستوجب حد شرعی یا تعزیر بوده است. (مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی، صص 435/6)
روحانیت شیعه در تمام تاریخ طولانیش، هرگز در چرخه تولید و آفرینش نبود و زندگی انگلوار داشته و دارد و روی سفره مردم رنجدیده ما نشسته و می نشیند. از اینرو به نظر نمی رسد شعف آفرینش و خشنودی خلقکردن و خدمت به دیگران را تجربه کرده باشد. هرگز این شادمانی را تجربه نکرد که کودکی سال ها در کلاس درس اش ببالد و جوانی فرهیخته شود و با معلم اش به بحث بنشیند. هرگز این شادی را تجربه نکرد، ساختمانی که او ساخته سرپناه هزاران نفر باشد، پارچهای که او در کارخانه نساجی بافته، آذین هزاران شاگرد مدرسهای شهرش باشد، پیچی که او تراش داده دستگاههای شهربازی کودکان رابه گردش درآورد و موجب شادی هزاران کودک شود. اما، روحانیت شیعه با اخراج و پاکسازی، هزاران هزار نفر را از این شادی و دلدادگی محروم کرد.
حکومتهای خودکامه بنا به ذات و بنیاد فکریشان، ناگزیر از تسویههای پی در پی و بیامان هستند و جمهوری اسلامی سوا نیست و چون گذشته در آینده نیز بهنام پاکسازی، گزینش یا انقلاب، نواندیشان و دگراندیشان را از چرخهء آفرینش، تولید و آموزش و پرورش بیرون خواهد کرد. اخراجیهای کنونی عمدتن اندیشمندان و هنرمندانی هستند که بعد از انقلاب فرهنگی خمینی و شرکایش و درنظام جمهوری اسلامی و با گذشتن از صافیهای گوناگون پرورش یافتند، تحصیل کردند و استخدام شدند.
پیامد و گستردهی اعدامهای غیرانسانی جمهوری اسلامی تا حدودی بحث شد، اما رنج عظیم اجتماعی، انسانی و روانی عزیزان پاکسازی شده، کودکان و خانواده آنها و پیامد ویرانساز این تنگنظری رهبران جمهوری اسلامی در اجتماع، اقتصاد و روان مردم ما، به اندازه کافی پرداخته نشده است. بررسی پیامدهای جدی و همهجانبهی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، انسانی و فرهنگی پاکسازی و اخراج به بررسی میدانی و کار جمعی نیاز دارد. در نبود بررسی میدانی و کار جمعی، این نوشته بر آن است نظری به جنبههای گوناگون پیامد ویرانگر پاکسازیها و اخراجها بیفکند.
جنبه حقوقی اخراجها و پاکسازیها
هم «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و هم «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» بر حق کار تاکید و تصریح کردند.
در مادهی 23 «اعلامیه جهانی حقوق بشر» آمده است:ه
1. هر انسانی حق دارد که صاحب شغل بوده و آزادانه شغل خویش را انتخاب کند، شرایط کاری منصفانه مورد رضایت خویش را دارا باشد و سزاوار حمایت در برابر بیکاری است.
2. هر انسانی سزاوار است تا بدون رواداشت هیچ تبعیضی برای کار برابر، مزد برابر دریافت نماید.
3. هر کسی که کار می کند سزاوار دریافت پاداشی منصفانه و مطلوب برای تأمین خویش و خانواده ی خویش موافق با حیثیت و کرامت انسانی بوده و نیز میبایست در صورت نیاز از پشتیبانی های اجتماعی تکمیلی برخوردار گردد.
4. هر شخصی حق دارد که برای حفاظت از منافع خود اتحادیه صنفی تشکیل دهد و یا به اتحادیه های صنفی بپیوندد.
جمهوری اسلامی با پاکسازی و اخراج حق مسلم و شناخته شده صدها هزار انسان را نقض کرده است.
هیچ گونه دلیل قانونی برای اخراجها و پاکسازیها ارائه نمیشود و بدون تشکیل دادگاه و یا حکم دادگاه است و اخراجشدگان حق اعتراض به حکم پاکسازی ندارند و یا اصلن جرات اعتراض ندارند. مواردی وجود دارد که دیوان عدالت اداری رای بر غیرقانونی و بیدلیل بودن اخراج داده است، اما تاثیری نداشته است.
جنبه سیاسی اخراجها و پاکسازیها
جمهوری اسلامی هموار سعی کرده است به اخراجها و پاکسازیها جنبه اخلاقی، وطنپرستی یا بهسازی بدهد. جمهوری اسلامی به مخالفان سیاسی خود فساد اخلاق، خدمت به بیگانگان و خرابکاری نسبت دادهاست. اما تنها علت اخراجها و پاکسازیها حفظ جمهوری اسلامی به هر قیمت و جلوگیری از افشاگری خوکامگی رهبران و فساد ژرف از بالا تا پائین زمامداران بوده و هست.
جمهوری اسلامی با وقاحت بیکران اخراجها و پاکسازیها را که خود سازمان داده است را «بازیافت» و برای وجهه سیاسی خود مصرف میکند. در سفر اردیبهشت 1388 خامنهای به کردستان تعدادی از نمایندگان معلمان پاکسازی شده آموزش و پرورش این استان نامهای را به او ارائه کردند که در این نامه خواهان احقاق حق و بازگشت به کار بیش از 2000 معلم اخراجی کرد شده بودند. دست اندرکاران سفر خامنهای نیز قول مساعد برای کمک به این معلمان را دادند و در مطبوعات گرد و خاک زیادی کردند و بعد از مدتها موجی از امیدواری در میان معلمان پاکسازی شده کردستان ایجاد کردند. اما هیچ اقدام موثری در این زمینه به عمل نیامده و این موضوع مجددا به فراموشی سپرده شده است.
بیش از 2400 نفر از معلمان کردستان در سال های 1359 بدون هیچ دلیل قانونی و محکمهپسندی از آموزش و پرورش اخراج شده و شغل خود را از دست دادند. از آن زمان تاکنون این معلمان با گرفتن وکیل و پیگیری های حقوقی خواهان احقاق حق و بازگشت به کار شده اند که تاکنون بی نتیجه بوده است. گفتنی است که تعداد زیادی از آنان بعد از اخراج از آموزش و پرورش در هیچ سازمان و ارگان دولتی دیگری پذیرفته نشدند و الان در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند.
جمهوری اسلامی نه تنها سازمانهای سیاسی و صنفی، که اراده مشترک مردم برای تغییر خشونتپرهیز است، را وحشیانه در هم کوبید، بلکه سعی کرد هرآنکس که اندیشه آفریننده و کارا دارد را با تماس با دیگران محروم کند، و به خیال خود دوام خود را تثبیت نماید.
جمهوری اسلامی با سرکوب و اخراج چرخه باطلی را دامن زد. با سرکوب و اخراج انزوای بیش از پیش خود را دامن زد و با ژرفش انزوا عوامفریبی کارآمدی خود را از دست میدهد و مجبور کاربرد بیشتر خشونت و باز انزوای بیشتر است.
جنبهء فرهنگی اخراجها و پاکسازیها
با اخراج و پاکسازی کارشناسان، استادان و هنرمندان ضربهای جبران ناپذیری به رشد علم، فن و هنر در ایران وارد شدهاست. در 19 آذر سال 1363 شورای عالی انقلاب فرهنگی با ادعای به آنچه که «گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در شئون جامعه و تقویت انقلاب فرهنگی» تشکیل داد، و یکی از سیاهترین دوره تاریخ فرهنگ و ادب ایران را رقم زد.
جمهوری اسلامی با تنزل فرهنگ، ادب و هنر به تبلیغ دولتی و مذهبی، سد بزرگی در مقابل رشد فرهنگی ایران شد. سختگیریهای جمهوری اسلامی سانسور سازمانیافته از سوی نظام هایی مانند حکومت نازی ها در آلمان و اتحاد جماهیر شوروی فراتر رفته و میکوشد خیال، تولید و آفرینش فرهنگی را کاملن تعطیل کند.
بسیاری از ادیبان و هنرمندان پس از اخراج از کار به آفرینش ادبی و هنری پرداختند، این بار جمهوری اسلامی با سانسور بی بند بار سد دیگر در مقابل آنها کشید. هرچند با رشد وسایل ارتباط جمعی امکان سانسور کمتر شده است، ولی پیامد مرگبار قطع رابطه نویسنده و هنرمند با مخاطبش را نمیتوان با هیچ اقدامی جبران کرد.
جنبه اقتصادی اخراجها و پاکسازیها
پرورش یک انسان ماهر و کارشناس، هزینه اقتصادی کلانی برای جامعه و خانواده در بر دارد. به هزینه خانواده و جامعه از بدو تولد یک کودک تا ماهر و کارشناس شدن او فکر کنید. هزینه اقتصادی بیرون کردن یک متخصص از چرخه آموزش و پرورش، تولید و آفرینش بسیار سنگین است.
پاکسازیها، یکی از عوامل عمده مهاجرت و فرار مغزها از ایران بود. بسیاری از این عزیزان ناخواسته تن به مهاجرت دادند و دانش و مهارتی را که با سرمایه خانواده خود و مردم ایران کسب کردند را در کشورهای دیگر بکار می بندند. ارزش معنوی و اقتصادی این زیان بیکران، به حساب در نمی آید.
با پاکسازی متخصصان و دلسوزان، اموری مانند آموزش و پرورش جوانان به بیکفایتها و فرصتطلبان سپرده شد و کیفیت کارها به شدت سقوط کرد.
با راه ندادن جوانان به دانشگاه به خاطر سیاسی بودن خانواده آنها راه رشد استعدادهای جوان و خلاق هزاران هزار تن را بستند.
پیامد مخرب اخراج، یعنی داشتن افرادی که مایل، اما قادر به کار نیستند اتلاف منابع انسانی و کاهش کارائی است که در زندگی روزمره و رفاه همه مردم بهویژه طبقات پائین جامعه مشهود است.
تاثیر اخراجها و پاکسازیها بر فرد
جمهوری اسلامی با اخراج و پاکسازی دگراندیشان یک فشارروحی و روانی غیرانسانی به اندیشمندان و هنرمندان و کارشناسان و کودکان و خانواده آنها تحمیل کرده است. افرادی متخصص، مبتکر و آفریننده در اوج ثمردهی، اخراج یا بازنشستگی اجباری، که در حقیقت نوعی اخراج است، از چرخه تولید و آفرینش خارج میشوند. اخراج و پاکسازی فقط پیامد اقتصادی غیرانسانی در زندگی اخراجی و خانواده آنها ندارد، بلکه فشار روانی و روحی سنگینی در پی دارد.
اخراج و پاکسازی را نباید فقط یک تنبه اقتصادی دید، بلکه یک شنکنجه روحی و روانی دردناک هم است. تمام زندگی تو و خانوادهات، گذشته و آینده تو و بچههایت، امیدها و آرمانت در کارت متبلور است. ناگهان یکی میآید اینهمه را از تو میگیرد. روال زندگی ترا، امنیت ترا و ارتباط ترا با همکارانت و خلاقیت و آفرینش ترا وامکان خدمت ترا به مردمی که به آنها مدیونی، از تو می گیرد. ثبات خانواده ترا بهم می زند.
شوربختانه آنچه در آمار و ارقام و گزارشات نمی توان دید، بیماریهای جسمی-روانی، افزایش افسردگی، اضطراب، بی تفاوتی، کاهش اعتماد به نفس، شور زندگی تنهائی و بیپناهی ناشی از اخراج و پاکسازیها، و حتا افزایش مگ و میر اخراجیهاست.
ما انسانها نیاز به تائید حرفهای داریم. نیاز به احساس مفید بودن داریم. نیاز به خلاقیت و آفرینش داریم. نیاز به داشتن رابطه و شبکه اجتماعی داریم. نیاز به تعلق داشتن به جامعه داریم. نیاز به خدمت کردن داریم. اخراج و پاکسازی همه اینها را از ما میگیرد بدون آنکه در آمار یا گزارشی دیده شود. در نتیجه از سلامت روان، اعتماد به نفس و خودباوری ما می کاهد، رابطه ما را با همکاران قطع می کند، بر ما و خانواده ضربه مرگبار میزند.
تاثیر اخراجها و پاکسازیها بر کودکان و خانواده
پاکسازی و اخراج ماهران و کارشناسان و استخدام خشک مقدسان و ظاهرسازان، عواقب منفی کوتاه مدت و دراز مدت ویرانسازی بر پدران و مادران دارد که به کودکان منتقل می شود. کاهش سلامت روانی و جسمی، افزایش اضطراب و افسردگی و فشار عصبی ناشی از کاهش درآمد و امنیت، افزایش میزان مرگ و میر پدران و مادران اخراجی، تاثیر مستقیم منفی بر زندگی کودکان، آموزش و پرورش انها، بالندگی آنها و حتی زندگی آینده آنها دارد.
تاثیر اخراجها و پاکسازیها بر جامعه
تاثیر مخرب پاکسازی و اخراج در جو اجتماعی قابل انکار نیست. اخراج وپاکسازی به نابرابری اقتصادی و اجتماعی دامن میزند، ناآرامیها و تنشهای اجتماعی و احساس احجاف را افزایش میدهد. پیامد آن گسترش فراگیر اختلال جسمی، عاطفی، اجتماعی و سیاسی است.
کارگر تراشکار ماهر که ماشینهای کارخانه نساجی سرپا نگه میدارد اخراج میشود. از یک سو کارگر متخصص علیرغم عشق بیکرانش به آفرینش و تولید مجبور میشود مغازه خواربارفروشی باز کند و از سوی دیگر کارخانه با چهارهزار کارگر ار کار میخوابد.
معلم فیزیکی که با عشق رشته فیزیک را انتخاب کرد و در بهترین دانشگاه ما لیسانس فیزیک گرفت و پنج سال سابقه کار در دبیرستانهای ما دارد اخراج میشود. از یک سو یک معلم آگاه، متخصص و باتجربه علیرغم عشق بیکرانش به کودکان و آموزش مجبور است تاکسی براند و از سوی دیگر صدها دانش آموز از آموزش با کیفیت محروم می شوند.
قطع حقوق بازنشستگان
جمهوری اسلامی در بیشرمی، مرزشکنی کردهاست و حقوق بازنشستگی بسیاری از فرهیختگان را قطع کرده است و این عزیزان که عمری در خدمت مردم کوشیدند را در سالهای آخر عمر در مضیقهای دردناک قرارداد.
چند نمونه، ژرفای این پستی را بهتر آشکار میکند:
جمهوری اسلامی حقوق بازنشستگی دکتر محمد علی مجتهدی را که 34 سال مدیریت دبیرستان البرز را به عهده داشت و چندی هم ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر، دانشگاه ملی و دانشگاه شیراز را تصدی می کرد را قطع کرد.
در مراسم تشییع پروفسور محمد حسن گنجی (1291 تا 1391)، پدر جغرافیای نوین ایران، دکتر منوچهر اقتداری، با بغض و گریه، به خبرنگاران گفت: «بگذارید بگویم که این حکومت، حقوق بازنشستگی گنجی را قطع کرد تا او به نان شب محتاج شود. بگذارید بگویم که اینها حقوق ایرج افشار و محمد امین ریاحی و خیلیهای دیگر را قطع کردند. به خدا این دولت، این حکومت، با دانشمندان ما بد کرد، بد کرد، بدکرد.»
دکتر گنجی در مصاحبهای (سال 1389) گفت: «بعد از 37 سال خدمت در دانشگاه تهران با رتبه استادی و در پست معاونت دانشگاه بازنشسته شدم. پنج سال بعد که انقلاب شد، حقوقم را قطع کردند. حالا بعد از بیست و چند سال که حقوق نگرفتهام، ماهی 600 هزارتومان به من میدهند. آیا این در شأن مقام و خدمات من است؟» دکتر ادامه میدهد: «اول انقلاب که حقوقم را بریدند، به یک دارالترجمه رفتم. برای ترجمه شناسنامه ۱۵ ریال و برای ترجمه گواهینامه تحصیلی 35 ریال میگرفتم و این طور زندگی میکردم. حتی مجبور شدم کتابخانهام را که بزرگترین سرمایهام بود، بفروشم.»
چکیده
جای آن دارد که با درک رنج بزرگی که این عزیزان متحمل شدند و ارج نهادن به تحمل آنها و خانوادههایشان از این عزیزان ستایش کنیم.
جمهوری اسلامی باید رسمن از این عزیزان عذرخواهی کند.
باید یک کار گسترده برای دادخواهی و پرداخت خسارت به این عزیزان و خانوادههایشان سازمان داده شود. هرچند رنجی که این عزیزان کشیدهاند با هیچ خسارتی جبران نمیشود.
مهمتر از همه، همه پاکسازیشدها و اخراجیها باید سکوت خود را بشکنند و رنج بزرگی را که آنها، بجههایشان و خانوادههایان کشیدهاند را برای مردم ما بیان کنند. درک ژرفای این بیداد مهمترین ابزار ما برای جبران خسارت جبرانناپذیر این عزیزان است.
پ.ن.: بهعنوان اخراجی دانشکده فنی دانشگاه تهران، رشته برق، که در دورانی که با شور و اشتیاق میخواستم درس بخوانم و پژوهش کنم، مرا از دانشگاه اخراج کردند، بسیاری از احساساتی که نوشتم، احساسات شخصی من هم است.
19 تیر 1393 - گوتنبرگ، سوئد
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.