خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

21 شهريور ماه 1393 ـ  12 ماه سپتامبر 2014

«وطن فروشی» و «وطن پرستی»

محسن ذاکری

شجاعت انسانی سه شرط دارد؛ عقل، بنیه و ساحری!

گوته

شجاعت

پذیرفتن کمبود های فرهنگی در هر جامعه ای از افراد آن جامعه، شجاعت را می طلبد. و برای روبرو شدن با این کمبود ها و رفع آنها نیز جامعه نیاز به شجاعت دارد. وقتی این شجاعت در جامعه نبود، آنگاه کلاف بدبختی ها مدام بلندتر می گردد و دست و پای همه را در خود گرفتار می سازد. اینکه در کشور ما بطور واضح و علنی حقوق انسانی اقوام ایرانی سال هاست، و بویژه پس از انقلاب سال 57، نادیده گرفته شده، اینکه بیشتر اقوام ایران سنی مذهب هستند، اینکه محرومیت های زیستی و اقتصادی و شغلی بیشتری در بین اقوام دیده می شود، اینکه تبعیض و نابرابری بر آنها روا داشته شده با سرکوب ساختاری همراه بوده است را دیدن و فهمیدن و اقرار کردن، شجاعت می خواهد. شجاعت و پاکدامنی می خواهد بگویی: «اگر یک بخش از مردم ایران بیشتر از بقیه داد می زنند و حق شان را استمداد می کنند، این کار خوبی است! کاش همه اینطور بکنند!» انسان ها در برابر ظلم و درد، یک جور به شکایت بر نمی خیزند.

شجاعت می خواهد که بگویی پس از رفتن این حکومت ِ تبعیض و سرکوب، باید در طرح های کوتاه مدت و دراز مدت، نقاط محروم کشور را به سطح استانداردهای نقاط «مرفه» کشور رساند و سپس همه را به سطح استانداردهای جهان «مدرن» کشاند. باید شجاع باشی تا بپذیری و به این «آگاهی ات» اقرار کنی که در جهان امروز مقولهء «جدا خواهی» دیگر یک «جنایت و خیانت» نیست. هستند مردمانی که می خواهند از کشور های بزرگ تر «جدا» شوند و نمونهء آن اسکلاتند از انگلستان. باید تو را تدبیر و بنیه در سر باشد تا قبول نمایی که از سال ها پیش – و به هر دلیل و مستمسکی – بخشی از مردمان ایران نیز در ازای ادامهء تبعیض «منطقه ای» و «دینی» و «زبانی»، سخن از جدایی زده و می زنند. و آنگاه باید تو را عقل و علم و سیاست (سحر) باشد تا بتوانی اعتماد را به این مردمان باز گردانی و آنها را با خود و خود را با آنها برابر بدانی و بنمایانی، تا در کنار هم بمانید.

 

وطن

اما دربارهء ما وطن فروشان، که گلی به جمال هر چه وطن پرست است!

وطن دوستانی که دارای «دکترا» و «دکترین» - نخبگی - نیز هستند بدور هم آمده اند و در زیر لوای کسی بنام نصر اصفهانی که «سابقه»ء «خدمت» به کشور را در زمان شاه سابق داشته است، در دو برنامهء تلویزیونی، با دشنام دادن و اتهام ارتباط اسماعیل نوری علا با اسراییل و آمریکا، به او می گویند «وطن فروش»!  من در مورد این اتهام زشت به نوری علا که هفده سال است افکار و اندیشه هایش را می خوانم و پنج سال است در کار سازمانی و تشکیلاتی با او همراه هستم، چیزی ندارم برای گفتن جز تکرار این بیت ابن سینا در جواب منسوب کنندگان او به کفر:

«در دهر یکی چون من و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود»

اما دربارهء دیگر «وطن فروشان» بوخوم، که سخن از فدرالیسم زده و با نمایندگان سیاسی اقوام ایران – که همه جدایی طلبند - همفکری و نشست و برخاست دارند، حرف برای گفتن زیاد است. یک بخش از این حرف ها باز می گردد به اینکه «ما» «وطن فروشیم» یا نه. بخش دیگر باز می گردد به اینکه امثال این سه دکتر، «وطن پرست» هستند یا نه. من با وطن پرستی آقای تقی زاده و انصاری و اصفهانی هم کاری ندارم. اما باید بگویم چرا به ما می گویند وطن فروش! وطن فروش در برابر وطن پرست!

 

فنای باورهای قدیم

کنار هم چیدن مفاهیمی که با هم، هم از لحاظ شکل کلمات و هم از لحاظ معنی می توانند «تضاد» را به نمایش بگذارند، در اصل از «جهل» بشر سر چشمه می گیرد. جهلی به معنای ندانستن و به معنای نشناختن و به معنای نداشتن ابزار شناخت؛ شب و تاریکی و ترسی در غار، که روز را محبوب و دوست داشتنی می کند. ترس از غرق شدن در امواج رودخانه ای خروشان، تکه سنگی که بتوان بر آن نشست را مرکز عالم می گرداند. ساختن مفاهیمی ذهنی همچون اهریمن و اهورا مزدا، خدا و شیطان، دیو و فرشته، جن و پری، «شهوت» و تزکیه نفس، گناه و ثواب، نیستی و هستی مطلق و از این قبیل، همین این ها در زمان تولد و ثبت خود بر «باور» انسانی، همه زادهء جهل و نادانی بوده اند. و امروزه، که علم ابزار ماست، اگر بخواهیم دانا باشیم و توان و «شجاعت» دانا بودن را داشته باشیم می توانیم همه چیز را با دید تازه و علمی بنگریم. فرار از دانستی ها و طرح های نو کار کسانی است که از هر دگرگونی می ترسند و از هر رقیبی وحشت دارند و از هر کرسی بلند شدن به کرسی دیگر رفتن را واگذاری می دانند.

البته در برابر ذات و جوهر آزادی گزین و عقل مدار انسانی، همهء باطل ها و باورهای بی اساس، محکوم به فنا هستند. این فنا با انسان دو کار می کند؛ یا آنچنان که در ذهن گالیله درخشید، باور های باطل را می سوزاند و صدای هزاران انسان خاموش را سور می شود و یا اینکه مانند گلیم بخود پیچیده ای، از ناملایمات زندگی، همچون امروزیان نیز، سر او را در پس باور به غیب و ندیده ها فرو می برد. انسان فنا نمی شود؛ او ماده است و رسيدن به پایان بر او قطعی است. اما آنچه در گذر هستی فنا می گردد همانا نادانی و جهل انسان است؛ که جای را برای ظهور پیوستهء دانستنی ها و حقیقت های راستین این هستی باز میکند. 

نبیند مدعی جز خویشتن را

که دارد پردهء پندار در پیش

(سعدی)

همهء سرنخ های مشکلات و راهکار هایی که انسان ها برای خود و جامعه شان درگیر آن می شوند و برای مشکلات، با راه حل های علمی و به روز و یا غیر علمی به چاره یابی بر می خیزند از همین استقامت در پشت باورهای غلط و یا واگذاری آنها سرچشمه می گیرد.

بعضی از فرهنگ ها و ملت ها، در ازای این مقدورهای علمی، نه تنها به آنها پشت می کنند، بلکه خود را دانسته به درون کلاف سر درگمی می اندازند که از آن بیرون آمدن کار بسیار دشواری است. کلافی که از عشق، احساس، تعصب، تحریف، تهدید، اتهام، نیرنگ، سفسطه و جهل تشکیل یافته است و سر نخ های آن نیز که قرار است بدست «نخبه گان» باشد، از دست آنان در رفته و بی صاحب است. این گونه فرهنگ ها درجا می زنند، دیگران را مقصر می دانند و از مشخصه ها و ابزار علمی زمان خود بی بهره اند.

کوتاه آنکه، پس از مقوله های سکولاریسم و سکولار دموکراسی، فدرالیسم هم شد «پیراهن عثمان». مقولهء فدرالیسم در این نوشتار نمی گنجد. تنها به این بسنده کنم که در حال حاضر بیش از سی کشور جهان دارای نظام ادارهء ایالتی فدراتیو هستند و اتفاقاً بخش زیادی از کشورهای دموکراتیک و «مدرن» جهان بشکل فدراتیو – و نه کنفدراتیو  - اداره می گردند. هستند کشورهایی که به سمت فدراتیو شدن و یا داشتن حکومت نامتمرکز قدم برداشته و پیش رفته اند اما بدلیل ادامهء نیافتن روند دموکراسی، این کشورها مبتلا به مضرات حکومت متمرکز مانده اند. و طبعاً هر کدام از کشورهای موفق و ناموفق در دست یابی به حکومت نامتمرکز، دلایل و شرایط تاریخی و اجتماعی خاص خود را داشته اند.

 

گناه شیوا گفتن

روان و شیوا گفتن همیشه در فرهنگ های سنتی و استبداد زده خطر ساز و مشکل آفرین است. عین این می ماند که در تاریکی رجز بخوانی، و یا اینکه بیایی به زیر نور ماه و حریف بطلبی. می پرسید چرا این را می گویم؟ دلیل و تجربهء خود را باز می کنم تا برسم به نخبه های وطن پرست گلی به جمال شان! در درون ایران تا بود که شاهنشاه همایونی درست می دانست و می گفت و می بود. سپس هم که رهنمون های غیبی امام زمان با جسم ولی فقیه به میان ایرانیان نزول اجلال نمود. بیرون از ایران، اما دردها از جنس دیگری است. می گویند مدیریت خوب، فرهنگ خوب می سازد. دروغ است!، اگر مصداق، بعضی از ایرانیان باشند که ده ها سال در خارج زیسته اند اما انگار نه انگار که اطراف شان مدرنیته و دموکراسی همه جا ریخته است و مدیریت های «عاقل و مجرب» کشور مسکونی آنها را اداره می نمایند. و یک باره می بینی که شفاف گویی و شفاف نویسی و مثال آوردن و مقایسه کردن و بد و خوب را به تماشای شناخت مردم کشاندن، اندازهء یک جفت «تاس» که جناب نصر اصفهانی بریزد و جفت شش بچیند، ارزش ندارد! باور کنید برای بعضی ها ندارد!

سخن از فدرالیسم، برای دور شدن از جدایی خواهی، که گروهی با صراحت و گروهی با شرط و شروط از آن سخن می رانند بد است؟ برای نزدیک شدن به آنها و ایجاد مهر و باز سازی پیوند های فرهنگی و باور به اینکه در آینده پس از حکومت اسلامی ایران، باید با هم بکوشیم، می کوشیم و چگونه بدون استدلال و بدون اثبات اتهام های بی مورد، مهر وطن فروشی بر «ما»؟! ما به روشنی گفته ایم که یکی از مدرن ترین و موفق ترین و «بهترین» روش های ادارهء کشور در دنیای ما، بخصوص برای کشورهایی که بافت قومی و زبانی و فرهنگی چون ایران دارند فدراليسم، یعنی حکومت نامتمرکز، است و تأکید های مدام در میثاق ها و بیانیه ها و سخنرانی هایمان، هرگز کمرنگ که هیچ، پر رنگ تر هم شده است که «یکپارچگی ایران، شرط محکم ماست»، اما در چشم اين ظاهراً «وطن دوستان»، ما وطن فروشانی خود فروخته بیش نشده ایم!

 

ما سخن از «دیالوگ ِ» بی اهمیت شده اما حیاتی «با اقوام ایرانی»، از یک روش مدرن شکستن تمرکز قدرت استبداد زا و تبعیض گرا بر لب داریم و وطن فروشیم! و این مدعیان وطن پرستی با پوسیده ترین استدلال و «هیس! و ساکت!» گفتن هاشان آزادیخواه و مترقی هستند! این ها از همان زبان شانتاژ و سفسطهء یخزدهء رژیم جمهوری اسلامی استفاده می کنند که «روباه را  نمی توان به میان مرغدانی انداخت» و برای مردم ایران خوب هم می خواهند!

به ما می گویند: « شما! یا اینکه مزدور اجانب هستی یا اینکه نمی فهمی و قربانی منافع آمریکا و اسراییل!».

می گویند: « شما بی خود نگران هستید که ایران تجزیه شود و مردم ایران یکپارچه خواهان تمامیت ارضی کشور هستند» و از آن سو می گویند: «با آوردن فدرالیسم به ایران، جدایی خواهان زمینهء تحریک و قیام اقوام برای جدا شدن را کاملاً بدست می آورند».

درهم و برهم گویی های این افراد هیچ فایده ای ندارد. در حالی که گذاردن بدیل فدرالیسم استانی، و با شرایط دور از تبعیض، در اصل نه تنها یکی از شاهراه های سربلندی و خوشبختی مردم ما را باز می کند، بلکه امکان هر بهانه و وادنگی را از متقلبینی که برای فردای ایران برنامهء تجزیه دارند می گیرد و لال شان م یسازد.

از سوی دیگر، استدلال هایشان طوری قطار می شوند که گویی در ایران یک حکومتی بر پاست که جان به جان اش بشود در برابر این «نظریه»ی «اثبات شده» که آمریکا می خواهد ایران تجزیه بشود، ایستاده است و هم و غمی ندارد جز یکپارچگی ایران. و گویی اینکه این حکومت سیاست و درایت و علم و شرف نگرانی و دفاع از یکپارچگی ایران را دارد.

«ما» وطن فروش ها، آماده ایم تا در زمانی که باقی است فوائد و مضرات یک سیستم فدرال برای کشورمان را بشناسیم، بسنجیم و علمی و آگاهانه با این مقوله برخورد نماییم. اما ساکت باش! و از این مقوله دوری کن! و از این قبیل، با ما سر ناسازگار دارند و سانسور و هیس! حالی مان نمی شود.

حساب ما سکولار دموکرات ها با اصلاح طلبان روشن شده است. با مخالفان دموکراسی و اسلامیست ها هم که جدال مان هنوز از پشت شیشه های بخار زدهء نیرنگ های این جماعت به ایوان شفافی که باید برسد نرسیده اما خواهد رسید. می مانند دستهء سوم که این فدرالیسم ستیزان هستند که از دو طیف دیگر بی منطق تر و بی حیا تر و زور گو ترند. دستهء چهارم را هم که در مقالهء قبلی ام لبیک گفتم!

ما خواهان گفتگو، با هر ایرانی که معتقد و پایبند به یکپارچگی ایران باشد، پیرامون شکل حکومت آینده ایران هستیم و گسترده کردن این گفتمان را به میان رده های پایین تر سازمان سیاسی و اجتماعی، به میان عوام مردم و در سطح رسانه ها مفید می بینیم. و طبعاً منتظر نمی مانیم که چند دکتر و چند وزیر و درباری تاریخ گذشته و چند عاشق دکتر مصدق که منطق آن بزرگوار را سیاه نموده اند، برای آیندهء ایران طرح های عتیق بریزند و دیگران را دعوت به سکوت کنند. بیمی هم از این نداریم که شور و جوانی گروهی زیر نام ایران و ایراندوستی باب گفت و شنود و مناظره و بحث را با ما باز کند. شرم بر هر آن کسی باد که از شنیدن و گفت و شنود می ترسد.

مگر بسته اند راه را بر ما که بجای استدلال از تهمت و افترا استفاده کنیم؟

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه