خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

16 مهر ماه 1393 ـ  8  ماه اکتبر 2014 

دربارۀ زبان مادری*

فرزین خوشچین

farzinn_k@yahoo.com

ستم قومی و «مشکل» زبان

امروزه کسی نيست، که روی واژۀ دمکراسی تاکيد نکند- اين نياز ماست و  نشان دهندۀ رشد آگاهی اجتماعی ما می باشد. اما، متاسفانه، بيشتر فعالان سياسی ما زياد به چند و چون اين فرمولبندی نيانديشيده اند، که می گويد:« آموزش به زبان مادری»، آن هم تا سطح دانشگاه!

نگارندۀ اين طرح، خود از خانواده ای چند زبانه برخاسته و بخوبی معنی چند زبانه بودن را حس می کند. اما تبليغ و تلاش برخی از فعالان سياسی ما را، برای دمکراسی و حقوق مردم کشور، بايستی اتوپيستی و ويرانگرانه به شمار آورد. زيرا اينگونه کسان بطور يک جانبه بر منافع قومی و زبانی پافشاری می کنند، بدون اينکه به مشکلات آن و روش دستيابی به حل آن انديشيده باشند. وانگهی، مساله آنقدرها هم ساده نيست که با فرمان از بالا «آموزش به زبان مادری» از دبستان تا دانشگاه انجام شده و در پی آن، به يک چشم برهم زدن، همۀ مشکلات کشور و مردم ما حل شوند- اين آخری واقعاً فانتازی و اتوپيسم زهرناکی است، که اکثر قريب به اتفاق فعالان سياسی ما بدون کمترين انديشه و کنکاش در چند و چون قضيه، اين را تکرار می کنند و می پندارند اين شدنی است و با اين کار می توانند مساله را از ميان بردارند. بايستی تاکيد کنيم، که «آموزش زبان مادری» يک چيز است، و «آموزش به زبان مادری»، آن هم تا سطح دانشگاه، چيزی ديگر.

يکم. اين فرمول - «آموزش به زبان مادری» - هزينه های بسياری را در بر دارد، که هيچ قومی نمی تواند از پس آن بربيايد. در هيچکدام از کشورهای پيشرفتۀ جهان باختر نيز «آموزش به زبان مادری» وجود ندارد.

دوم، همين فرمول«آموزش به زبان مادری تا سطح دانشگاه» - اگر هم قابل اجرا باشد - به همبستگی مردم سراسر ايران ياری نمی رساند، بلکه برای جدايی اقوام می باشد. در اين فرمول نابخردانه، زبان فارسی و نقش آن برای همبستگی مردم کشور، فراموش شده است.

بياييد لحظه ای هم از دنيای فانتازی بيرون بياييم و به امکان عملی شدن آرزوها و شعارهای خودمان بيانديشيم. تحصيل به زبان های، مثلاً، بلوچی، مازندرانی، آذری، کردی، لری و ... آيا عملاً امکان پذير است؟ اين فعالان سياسی به اصطلاح «مارکسيست و روشنفکر» آيا به جنبه های عملی اين قضيه نيز انديشيده اند؟ خودتان قضاوت کنيد: کداميک از علوم را می توان به زبان محلی تدريس کرد؟ خود اين کسانی، که چنين شعارهايی می هند، مطمئناً، توانايی نوشتن و ترجمه کردن به زبان محلی خود را هرگز امتحان هم نکرده اند و فقط فانتازی را پذيرفته اند و آن را تکرار می کنند. فرض کنيد بخواهيم ادبيات را تا سطح دانشگاه، به يکی از زبان های محلی آموزش بدهيم. نخستين مشکل ما اين خواهد بود: يا بايد همۀ ادبيات فارسی را از رودکی و دقيقی تا امروز به آن زبان محلی ترجمه کنيم- که در اين صورت همت شعار دهندگان بسنده نيست و اينان فقط شعار می دهند و اهل عمل نيستند، و يا بايد همۀ ادبيات فارسی را دور انداخته و به ادبيات همان زبان محلی متکی شويم. در اين صورت نيز روشن است که توليدات ادبی به هيچکدام از اين زبان ها از آن گستردگی و ژرفايی برخوردار نيست که به تنهايی «ادبيات» به شمار آيد.

اما اگر همۀ مردم ايرانزمين از همين ادبيات مشترک امروزی ما سود ببرند، هم از پيوند نزديک تر با يکديگر سود خواهند برد، و هم از ميراث فرهنگی نياکان مان برخوردار خواهند شد.

 

زبان مانند گل است. نمی توان هيچ زبانی را به سود زبانی ديگر زير پا له کرد و خود را فرهنگ دوست به شمار آورد. نياکان ما در درازای هزاران سال در سرزمين ايران در کنار يکديگر زيسته اند. زبان ها و لهجه های امروزی پيشينه ای به درازای تاريخ دارند. از ديدگاهی زبانشناسانه، تنيدگی خلق های ايرانزمين در هم و ياد گرفتن زبان يکديگر به نيرومندتر شدن زبان ها ياری می رساند. زيرا زبان هنگامی زنده است، که شمار بيشتری از مردم به آن زبان سخن بگويند و انديشه های بيشتری را به آن زبان بيان کنند. در اين حالت، مردم دارای زبان های گوناگون، که در پيوند فرهنگی با يکديگر قرار دارند، واژه هايی را از يکديگر به وام گرفته و شيوۀ بيان خودشان را پرورش می دهند. از اين راه، واژه های بسياری از لری، مازندرانی، گيلکی، بلوچی، فارسی، کردی و ... در گردش خواهند بود و مردم سرزمين ايران خواهند توانست از انبان واژگان يکديگر برداشت کنند.

امروزه سرعت دانش و تکنيک اين قدر زياد شده است که در دانشگاه های اروپايی، عملاً، دانشحويان بايد بسياری از کتاب ها را به زبان انگليسی، فرانسوی و يا آلمانی بخوانند. نيرو، فرصت، و بودجۀ ترجمه و چاپ اين کتاب ها به زبان های ديگر وجود ندارد. آنوقت رفقای ما می خواهند به زبان و لهجۀ فلان شهرک در دانشگاه تحصيل کنند! آخر اتوپيسم تا جه حد و تا کی بايد گريبان اين «مارکسيست» های وطنی را بگيرد؟! بفرمايند در دانشگاه به زبان کردی ايلامی، به زبان بلوچی سراوانی، به زبان سنگسری تدريس کنند! خواهش می کنم دست به کار شوند و شعار ندهند. به ترجمۀ همۀ ادبيات و همۀ کتاب ها به زبان مورد علاقۀ خودشان بپردازند! حرف توخالی و اتوپيستی نزنند! اينگونه شعارهای توخالی فقط برای ايجاد تنش در بين مردم ايران به کار می آيند و کسانی، که اين شعارها را تکرار می کنند، به امکان عملی شدن و اجرای شعارهايشان حتی لحظه ای نيز نيانديشيده اند. می گويند: نه؟ اگر قضيه جدی است، و اگر اينگونه شعار دهندگان واقعاً می دانند چه می گويند، پس چرا دست به کار نمی شوند و ادبيات و علوم را به مثلا زبان تالشی، گيلکی، مازندرانی، سنگسری، کردی و ... ترجمه نمی کنند؟ وقتی از لاهيجان به فومن می رويم، چندين گويش و نيمه زبان را بايد رد کنيم. به کداميک از اين لهجه ها بايد در دانشگاه تدريس کرد؟ بفرماييد دست به کار شويد و همۀ ادبيات را به زبان  تالشی ترجمه کنيد! چرا معطل هستيد؟ آخر مگر می شود با 10 دانشجو و بدون استاد و متخصص، دانشگاه جداگانه با زبان جداگانه به وجود آورد؟ بفرماييد رشتۀ پزشکی را با زبان خودتان و لهجۀ شهر خودتان از سال اول تا دورۀ تخصصی، ترجمه کنيد و کتاب هايش را آماده کنيد.

من نگارندهء دو زبانه هستم و «شووينيست» فارس نيستم، اما حقيقت همين است. عملاً امکان ترجمۀ همۀ کتاب های تکنيک جديد و دانش حتی به زبان فارسی هم وجود ندارد و دانشجويان بايد آنها را از متن اصلی بخوانند. بيشتر کسانی، که چنين شعارهای توحالی و اتوپيستی را پيش می کشند، «حکمتيست» های رنگارنگ آنارشيست هستند، که کمترين مطالعات را دارند. گويش ها و زبان های محلی دارای واژگان ويژه و از خودشان نيستند تا بتوانند دانش های گوناگون را با آن واژه ها توضيح بدهند-عملاً توليد دانش در اين حوزه های زبانی صورت نپذيرفته است و، مثلاً، برای توضيح قسمت های مختلف بال هواپيما، کشتی، کامپيوتر و ... واژه ای توليد نشده است.

 

حتماً توجه داريد که حقيقت ايستا نيست و هر چيزی که امروز درست و نيکوست شايد فردا نادرست و بد باشد، و همينطور برعکس. از همين روی، برنامۀ ادارۀ کشور در فردای سرنگونی رژيم اسلامی بايد چنان برنامه ای باشد که نه تنها برای امروز ما، بلکه برای منافع آيندگان ما نيز مناسب باشد.

اولاً، مساله با تاکيد يک جانبه بر زبان قومی حل نمی شود، زيرا بر فرض هم اگر هر گروه زبانی برای خودش کشوری جداگانه داشته باشد، ستم طبقاتی باقی خواهد ماند. اين ستم در چارچوب کشور ايران، ستم طبقاتی است و سپس، ستم قومی هم بر آن افزوده می شود. بنده فکر نمی کنم شما، خوانندۀ گرامی، دچار اين ساده انگاری باشيد، اما بسياری هستند که فکر می کنند اگر کشور را بر اساس تعلقات قومی و زبانی تقسيم و اداره و يا... جدا کنيم، در اين صورت، مشکلی برای آن مردم باقی نمی ماند. در صورتي که، طبقات فرادست کرد، ترک، ترکمن، گيلک و ... بسيار بيشتر زيانبار هستند تا کسانی که در حکومت هستند و در تضاد با منافع مردم زحمتکش همۀ نقاط کشور می باشند؛ فرادستان ِ «خودی» در هر گروه زبانی و يا قومی، خودشان را زير پوشش «رفع ستم قومی و يا ملی» پنهان می کنند، اما حکومتگران سرکوبگر را براحتی می توان نشانه گرفت.

در ضمن، نمی دانم اين چه ستم قومی است، که تنها از سوی فارس زبان ها بر ديگر اقوام روا داشته می شود، در حاليکه بسياری از جلادان اين رژيم خون آشام خودشان بيشتر ترک هستند و يا ريشه های قومی غير از فارس دارند! از خلخالی گرفته، تا خامنه ای، موسوی اردبيلی، موسوی تبريزی، موسوی خوئينی ها، موسوی نخست وزير، و ...همه ترک هستند. آيا بايد بگوييم ترک ها بر فارس ها ستم ملی روا می دارند؟ آيا واقعاً در ايران شرط وارد شدن به حکومت داشتن تعلق قومی به فارس و زبان فارسی است؟ در شوروی، مانند روسيۀ تزاری، هرکس بايد پاسپورت داخلی و ثبت در محل زندگی و مليت خودش را می داشت. اجازۀ مسافرت داخلی، اجازۀ سکونت و کار در هر ناحيه ای بايد از سوی مقامات صادر می شد. از دوران خروشچف به بعد، ديگر هيچ غير روسی نتوانست به مقامات کليدی دست پيدا کند، تنها استثناء همان استالين گرجی بود و بعد هم چند تن يهودی تبار. آيا در ايران بدينگونه بوده است؟ در ايران هرگز رسيدن به پست های کليدی، زندگی و کار کردن در هيچ نقطه ای بر اساس تعلقات قومی نبوده است و همه آزادانه می توانسته اند جای زندگی و کارشان را تغيير بدهند.

بنده تعجب می کنم چرا هيچ سازمانی، هيچ حزبی، هيچ فعال سياسی ای طرح و برنامه برای رفع اين مشکلات ارائه نمی دهد و همه فقط به تکرار اعتراف به وجود دردهای اجتماعی می پردازند! اين مشکل وجود دارد، بسيار خوب. اما، طرح شما، برنامۀ شما چيست؟ با شعار که نمی شود به ادارۀ کشور پرداخت.

 

برنامۀ پيشنهادی من برای از ميان برداشتن «ستم قومی»:

الف- اشکالات عمدۀ نگرش ساده لوحانۀ شعار ياد شده را می توان چنين برشمرد:

يکم- همۀ کسانی که به گروه های قومی - زبانی ويژه ای تعلق دارند، در يک مکان زندگی نمی کنند، بلکه در سرتاسر کشور پراکنده هستند.

دوم- در مکان های عمدۀ همۀ گروه های زبانی نيز، نمايندگانی از ديگر گروه های زبانی زندگی می کنند.

سوم- گويش های گوناگونی از هر زبان وجود دارند، به گونه ای، که عملاً کار آموزش و پرورش و داشتن رسانه های ويژه را پيچيده می کنند؛ مثلاً، برای زبان کردی يا ترکی و يا گيلکی و ... کدام لهجه را بايد در آموزش و رسانه ها بر ديگر لهجه ها برتری داد؟

ب- چيزی، که در نگاه نخست «مشکل» و دردسر می نمايد، در واقع کمک بسيار بزرگی برای رسيدن به حامعه ای دمکراتيک می باشد:

همه از اين مساله همچون «مشکل» و «تنش» بين باشندگان سرزمين ايران ياد می کنند. ليکن، همين پيچيدگی و گوناگونی زبان ها و اقوام ايرانزمين، بهترين چيز برای همبستگی و پيشرفت همگانی ما می باشد. از اين پيچيدگی می توانيم و بايد برای همبستگی مردم سرتاسر ايران سود ببريم:

طرح من برای حل اين مساله:

زبان فارسی، زبان پيوند دهندۀ همۀ مردم سرزمين ايران می باشد.

هر گروه قومی- زبانی می بايد در کنار زبان فارسی، به يادگيری و پرورش زبان قومی- محلی خود در دبستان ها و دبيرستان ها بپردازد.

هم اکنون همۀ اقوام غير فارسی زبان ساکن ايران، عملاً، دو زبانه هستند.

برای همبستگی بين خلق های ايران، فارس زبانان هم بايد يکی از زبان های اقوام ايران را، در کنار زبان فارسی، ياد بگيرند. اين به امکانات، دوری يا نزديکی جغرافيايی به مراکز زبانی، و نيز، به سليقۀ شخصی هر کس بستگی دارد. اما، يادگيری يکی از زبان های قومی برای فارس زبان ها اجباری خواهد بود و در آموزشگاه ها از آنها امتحان گرفته خواهد شد.

امروزه اينترنت و وسايل کمک-آموزشی اين کار را بسيار آسان کرده اند.

هر گروه زبانی (کسانی، که به يادگيری زبان دوم می پردازند، چه فارس زبان ها، و چه غير فارس زبان ها) با اعضای گروه زبانی خودش در ديگر نقاط کشور ارتباط خواهد داشت، و برنامه های فرهنگی و ديدارهای از يکديگر را سازمان خواهد داد. بدين ترتيب، مازندرانی ها، بلوچ ها، کردها، آذری ها و ... دوستان بسياری در سرتاسر کشور پيدا خواهند کرد، که به ديد و بازديد يکديگر رفته و از مسائل و مشکلات خودشان آنها را آگاه خواهند ساخت. جشن های فرهنگی- هنری به معرفی و همبستگی بيشتر مردم با يکديگر ياری خواهند رساند. هيچ گروه قومی- زبانی خودش را تنها و دور افتاده حس نخواهد کرد. دوستی و همبستگی زحمتکشان سرتاسر کشور، آگاهی از حال و روز يکديگر، ضامن دوام و بقای دمکراسی خواهد بود.

برنامۀ پيشنهادی من، هم اجرا شدنی است، و هم به ماندگاری گويش ها و زبان ها، و هم به شکوفايی و پالايش زبان ها و وام گرفتن واژگان از زبان های ديگر ياری می رساند. از اين راه می توانيم به تنيدن مردم کشور در يکديگر و به جامعۀ متحد و دمکرات، از راه دوستی و يگانگی همۀ مردم کشورمان دست بيابيم.

نگارنده به همۀ سازمان های سياسی و به همۀ مردم ايران پيشنهاد می کند، که از همين امروز برای برپايی خانه های فرهنگ در سرتاسر کشور، و همچنين در بين ايرانيان خارج از کشور، دست به کار شده و همبستگی خلق های سرتاسر ايران را عملا به وجود بياورند. پيروزی و آسايش همۀ ما در گرو اتحاد و يگانگی ماست. ايرانيان متحد و يگانه بهتر می توانند از حقوق خود و از حقوق يکديگر در برابر ارتجاع داخلی و خارجی دفاع کنند. در اين صورت، هر ندای حق طلبانه ای در سرتاسر کشور از پشتيبانی مردم يکپارچه برخوردار خواهد شد. اگر سازمان های سياسی می خواهند ايران يکپارچه و متحدی داشته باشند که در آن حقوق همۀ مردم رعايت شود، بهتر است اين طرح را در کميته های درون خودشان به بحث بگذارند و برای اجرای اين طرح گام بردارند.

 

* اين مقاله برای حفظ وحدت مضمونی آن تلخيضص شده است.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه