|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
جمهوری اسلامی از ابتدأ تاکنون همیشه خود را با خطر سکولاریسم مواجه دیده است. آیتالله خامنهای در دوم شهريور 1387 در دیدار با اعضای کابینه احمدینژاد گفته بود: «گرایشهاى سکولاریستى – که متأسفانه باز داشت در بدنه مجموعه مدیران کشور نفوذ مىکرد – جلویش گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دین و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونى این ملت برخوردار شده و جانهایشان را کف دستشان گرفتهاند و جوانهایشان را به میدان هاى خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان یک چنین نظامى دم از مفاهیم سکولاریستى بزنند؟! “یکى بر سر شاخ و بن میبرید”؛ یعنى خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ اینمبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلى چیز خطرناکى بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد.»
اما هر بار که گمان میکنند نظام از شر سکولاریسم خلاص شده است، دوباره میبینند که این برساخته از راههای دیگری در حال نفوذ است. درست 4 سال بعد، آیتالله خامنهای در نوزدهم مهر 1391 گفته است: «حوزههای علمیه نمیتوانند سکولار باشند. این که ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.»
یعنی سلطانی که گمان میکرد نظام از خطر نفوذ سکولاریسم نجات یافته، اینک خود را با خطر سکولار شدن حوزهها مواجه میدید. خطر دیگر این بود که روایتهایی از دین ارائه میشد که ظاهراً دینی و باطناً سکولاریستی بود.
به همین دلیل، آیتالله خامنهای در بيست و سوم مهر 1391 گفته است: «دچار سکولاریسمِ پنهان هم نشویم. گاهى اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینى است؛ حرف، حرف دینى است؛ شعار، شعار دینى است؛ اما در باطن، سکولاریسم است.»
درست یک سال بعد از این سخنان سلطان، جنجال تازهای در این زمینه آفریده شد. فقیهان اصولگرا به شدت نگران پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد 92 هستند. این گونه وانمود میکنند که نگران اهانت به مقدسات اسلام و تشیع هستند، اما واکاوی روابط قدرت نشان میدهد که مسئله ربطی به اسلام و تشیع ندارد- که با سخنان منتقدان و حتی دشمنان آسیبی نخواهند دید- بلکه نگرانی در سطحی عمیقتر، ناشی از احتمال از دست دادن قدرت سیاسی و اقتصادی است.
سخنرانی حسن روحانی در جمع هنرمندان نیز صدای بسیاری از آنان را در آورد که او در حال زدودن تمایز هنر ارزشی و غیر ارزشی است.
به اظهارات چند تن از مراجع تقلید و رئیس قوه قضائیه توجه کنید:
الف- آیتالله مکارم شیرازی در هشتم آبان 1392 گفت: «خیال نکنند دولت جدید سرکار آمده و آزادی ایجاد شده است و هر کس هر چیز دلش خواست بگوید و بنویسد. عقل هم همین را میگوید، اگر کسی دین هم نداشته باشد و تنها به این مملکت علاقه داشته باشد باید این عقاید را تقویت کند تا این مملکت حفظ شود. تمام ملّت به حضرت علی عشق میورزد و افتخار میکند، متأسفانه در این روزنامه [بهار]، نویسنده گستاخ حرفهای بسیار زشتی بیان کرده است. امیدوارم همه از جمله رسانهها و نهادها با هوشیاری کامل اجازه ندهند دستهای آلوده، مقدّسات مذهبی مردم را خدشه دار کنند.»
سلطانی که گمان میکرد نظام از خطر نفوذ سکولاریسم نجات یافته، اینک خود را با خطر سکولار شدن حوزهها مواجه دیده است. خطر دیگر این بود که روایتهایی از دین ارائه میشد که ظاهراً دینی و باطناً سکولاریستی بود.
از نظر وی تقویت باورهای تشیع دوازده امامی توسط بی دین ها، مقتضای عقلانیت است.
ب- آیتالله حسین نوری همدانی در هشتم آبان 92 با اشاره به اهانت روزنامه بهار به امامت و ولایت، گفت: «دین و علوم اسلامی به قدری گسترده است که باید سالیان سال درس خواند تا در مسائل و مباحث دینی متخصص شد و تخصص در دین کار سادهای نیست که هرکسی بخواهد هر چیزی بنویسد. انسان نباید در مسئلهای که متخصص نیست، اظهارنظر کند. در کشور اسلامی باید به گونهای عمل شود که کسی جرأت هتاکی به مقدسات را نداشته باشد.»
مرجع تقلید به جای دفاع علمی از تشیع، فتوای سرکوب صادر کرده و میگوید: «در کشور اسلامی باید به گونهای عمل شود که کسی جرأت هتاکی به مقدسات را نداشته باشد.»
پ- صادق لاریجانی- رئیس قوه قضائیه- در جلسهء هشتم آبان 92 قوه قضائیه در خصوص مقاله دکتر غروی که منجر به توقیف روزنامه بهار شد، گفته است: محتوای آن “موهن” و از نظر علمی، تاریخی و روایی “سخیف” بود.سپس میافزاید: «نویسنده این مقاله تقریبا تمام قطعیات تاریخی و متون روایی را تحریف کرده است، بنابراین نمیتوان نام علمی بر این مقاله گذاشت و اگر نبود احساس این که میخواهند یک جریان سیاسی و امنیتی ایجاد کنند اصلا به این موضوع نمیپرداختیم. ما ترسی از طرح مسائل علمی با هیچ کس نداریم. در طول تاریخ همواره علمای ما از اسلام دفاع میکردند و به شبهات پاسخ میدادند اما کار عملی ابزار علمی میخواهد و جای بحث علمی در روزنامهها نیست. متاسفانه همان طور که در دوره اصلاحات به یاد داریم برخی دنبال این بودند که مطالب حقه دین اسلام و ارزشهای دینی را زیر سوال ببرند، بر این اساس گاهی بحث شهادت را با طنز مطرح میکردند، گاهی ولایت ائمه را زیر سوال میبردند حالا هم به راه افتادن همان بساط احساس میشود گویا یک جریان سیاسی میخواهد همان کار را ادامه دهد.»
فقیهان اصولگرا وانمود میکنند که نگران اهانت به مقدسات اسلام و تشیع هستند، اما واکاوی روابط قدرت نشان میدهد که مسئله ربطی به اسلام و تشیع ندارد بلکه نگرانی در سطحی عمیقتر، ناشی از احتمال از دست دادن قدرت سیاسی و اقتصادی است.
این نگرانیها و مدعیات را چگونه میتوان و باید تحلیل کرد؟
یکم- اگر مدعای شیعیان دوازده امامی را در قویترین، بهترین و همدلانهترین روایت مطرح سازیم، باید بگوئیم که پس از وفات پیامبر گرامی اسلام، مسلمین به دو گروه شیعه و سنی تقسیم شدند. شیعیان گروهی بودند که مدعی گردیدند خداوند از طریق پیامبر علی بن ابی طالب و یازده فرزند بعدی او را به امامت و خلافت نصب کرده و آن 12 تن، دارای عصمت و علم غیب نیز هستند. اما این مدعا از سوی اکثریت مسلمانان- از همان روز تا امروز- پذیرفته نشد. آیا بدین ترتیب اکثریت مسلمانان “تمام قطعیات تاریخی و متون روایی را تحریف کرده” اند، نظرشان “علمی” نبوده و به دنبال “ایجاد یک جریان سیاسی و امنیتی” بوده و هستند؟
قرآن تعریف و تمجید بسیاری از مهاجرین به عمل آورده است. آیا نزدیکترین یاران پیامبر به دنبال تحریف تاریخ و نقض فرمان خدا و پیامبرش بودند؟ آنان واقعاً بر این باور بودند که خداوند و پیامبر برای جانشینی او هیچ کس را نصب نکرده و این امر را به خود مسلمانان سپرده تا از طریق شورا فردی را به خلافت انتخاب کنند. آنان هیچ کس را هم دارای عصمت و علم غیب به شمار نمیآوردند. شیعیان پس از گذشت بیش هزار سال، اینک هم قادر نیستند با هیچ دلیلی حقانیت مدعیات خود را مقبول یک میلیارد مسلمان سازند (معکوس این هم صادق است).
شیعیان پس از گذشت بیش هزار سال، اینک هم قادر نیستند با هیچ دلیلی حقانیت مدعیات خود را مقبول یک میلیارد مسلمان سازند (معکوس این هم صادق است). تشیع و تسنن در طول تاریخ اختراع شده و هر دو برساختههای تاریخیاند.
دوم- واقعیت این است: تشیع و تسنن در طول تاریخ اختراع شده و هر دو برساختههای تاریخیاند. علی بن ابی طالب خود را مصون از خطا قلمداد نمیکرد، چه رسد به ادعای عصمت و علم غیب. پس از وفات پیامبر هیچ کس نمیدانست که علی بن ابی طالب چند فرزند و نواده خواهد داشت، تشیع دوازده امامی در نزاعی پر پیچ و تاب اختراع شد. درست مانند اختراع یهودیت و مسیحیت و اسلام و بهائیت.
“قطعیات تاریخی” مورد ادعای صادق لاریجانی، حتی “قطعیات تاریخی” شیعیان نبوده و نیستند، چه رسد به “قطعیات تاریخی” همگانی. شیعیان به دهها فرقه تبدیل شدند و بر سر همه مسائل اختلافهای عمیقی داشتند. پیروان هیچ یک از ائمه تا امام یازدهم، دوازده امامی نبودند. پیروان علی ابی طالب، تک امامی بودند. با امام حسن، دو امامی شدند، با امام حسین، سه امامی و همین طور تا آخر. باورهای کنونی شیعیان دوازده امامی، قرنها بعد اختراع و برساخته شد.
سوم- صادق لاریجانی میگوید: “ما ترسی از طرح مسائل علمی با هیچ کس نداریم”. اگر ترس از طرح روایتهای رقیب از اسلام و تشیع وجود نداشت، دلیلی برای ممانعت از بیان، بازداشت نویسنده و توقیف روزنامه پیش نمیآمد. اتفاقا رئیس قوه قضا به سرعت نگرانی و ناتوانی علمی را لو داده و میگوید: «متاسفانه همان طور که در دوره اصلاحات به یاد داریم برخی دنبال این بودند که مطالب حقه دین اسلام و ارزشهای دینی را زیر سوال ببرند…حالا هم به راه افتادن همان بساط احساس میشود.»
وقتی “قطعیات تاریخی” (؟؟!!) در اختیار فقیهان قرار داشته و دلایل عقلی یا نقلی سازگار با قرآن نیز پشتیبان مدعیات آنان است، چه جای نگرانی از “به زیر سئوال بردن مطالب حقه دین اسلام”؟ اگر فقیهان اجازه دهند تا دیگران “قطعیات تاریخی” را انکار کنند و حقیقت اسلام را که با شواهد و قرائن قوی به اثبات رسیده زیر سئوال گیرند، چه پیش خواهد آمد؟ هر آدم عاقلی به ریش منکر “قطعیات تاریخی” و “اصولی که حقیقت آنها اثبات شده” خواهد خندید.
صادق لاریجانی میگوید: «جای بحث علمی در روزنامهها نیست.» اگر این مدعا قابل دفاع است، شیعیان دوازده امامی هم نباید مطالب علمی شان- یعنی نصب 12 امام توسط خدا و پیامبر، عصمت و علم غیب همگی آنان، و…- را در روزنامهها و دیگر رسانهها مطرح سازند.
مانند این است که افرادی بگویند: 22 بهمن 57 روز پیروزی انقلاب نیست، 12 فروردین 58 روز جمهوری اسلامی نیست، در ایران جمعهها تعطیل نیست، ماست سفید نیست و زغال هم سیاه نیست. این مدعیات چه کسی را جذب خواهد کرد؟ مگر این که “قطعیات تاریخی” فقیهان، تا این حد “قطعی” نباشند.
چهارم- لاریجانی میگوید: «جای بحث علمی در روزنامهها نیست.» اگر این مدعا قابل دفاع است، شیعیان دوازده امامی هم نباید مطالب علمی شان- یعنی نصب 12 امام توسط خدا و پیامبر، عصمت و علم غیب همگی آنان، و…- را در روزنامهها و دیگر رسانهها مطرح سازند. این “تبعیض” و “حق ویژه” را چگونه میتوان موجه ساخت که آنان از همه رسانهها (روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، نمازهای جمعه، مساجد، مدارس، دانشگاهها، و…) برای طرح “بحثهای علمی” شان استفاده میکنند اما به روایتهای متفاوت میگویند: این گونه رسانهها جای طرح “بحث علمی” نیست؟
صادق لاریجانی میگوید: «هر کس بخواهد با تحریفات تاریخی و تضعیف بنیانهای اعتقادی در برابر نظام جریانسازی کند، ما این اقدام را در قالب یک جریان سیاسی انحرافی میبینیم. شکلگیری یک جریان خزندهای احساس میشود که هم باید مسئولان فرهنگی و هم دستگاه قضایی بیدار باشند و باید میان یک بحث علمی که در یک محیط علمی مطرح میشود با جریانسازی سیاسی فرق بگذارند…این را آقایان یک اخطار تلقی کنند و امیدواریم این بساط جمع شود زیرا قوه قضاییه ساکت نمیماند که آنان هر کاری دلشان بخواهد انجام بدهند”.
اولاً: روایتهای رقیب (شیعه یا سنی) با برچسب “جریان سیاسی انحرافی” پیشاپیش از ابراز نظر محروم میشوند.
ثانیاً: به صراحت اخطار میشود که قوه قضائیه با نظریههای رقیب- که منکر نصب الهی و عصمت و علم غیب ائمه اند- برخورد خواهد کرد.
“فقیهان سلطانی” از هیچ برساختهای به اندازه آزادی نمیهراسند. آزادی بیان از نظر مراجع سلطانی/درباری معنایی جز طرح باورهای مقبول آنان نداشته و ندارد. طرح روایت/خوانشهای رقیب از اسلام و تشیع، غیر قابل قبول است.
ثالثاً: گفته میشود: «بحث علمی [باید] در یک محیط علمی مطرح شود.» پرسش مهم این است: محیط علمی جمهوری اسلامی کجاست؟ آیا دانشگاهها را باید “محیط علمی” به شمار آورد یا نه؟ آیا جمهوری اسلامی اجازه میدهد تا استادی در دانشگاه با ذکر دلایل عقلی و نقلی مدعیات اصلی شیعیان دوازده امامی (نصب الهی، عصمت، علم غیب، رجعت، فرزند داشتن امام یازدهم، امامت کودک 8- 7 ساله، و…) را نقد و رد کند؟ آیا فقیهان اجازه میدهند که در کانالهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی که مدعی ارائه علمی و عقلی اسلام و تشیع دوازده امامیاند، رقیبان نیز روایتهای متفاوت شان را مطرح سازند؟ میدانیم که “محیط علمی” از نظر فقیهان یعنی این که افراد دارای پرسش و شبهه (چون آنان صاحبان خوانشهای متفاوت را عالم و صاحب نظر به شمار نمیآورند) به نزد حوزویان رفته و درگوشی شبهات خود را مطرح سازند و پاسخ دریافت دارند، نه آن که نظرات خود را در قلمرو عمومی مطرح سازند.
پنجم- “فقیهان سلطانی” از هیچ برساختهای به اندازه آزادی نمیهراسند. به همین دلیل آیتالله مکارم شیرازی در هجدهم دی 92 دوباره هشدار داد: «اخیرا شنیده شده و در برخی رسانهها دیده شده افرادی که سابقه خوبی در مسائل مطبوعاتی ندارند مجوز انتشار روزنامه گرفتهاند. این افراد اگر از کار خود توبه کردند مشکلی نیست ولی اگر تصور کنند میتوان مسائلی علیه نظم اسلامی نوشت اشتباه است و این افراد خیال نکنند شرایط عوض شده و هرچه میخواهند بنویسند؛ اگر میخواهند روزنامهای درباره زنان و غیرزنان منتشر کنند باید مطالب مربوط به عفت اسلامی و موازین اسلامی را حفظ کنند، همه باید این کار را توجه داشته باشند.»
آزادی بیان از نظر مراجع سلطانی/درباری معنایی جز طرح باورهای مقبول آنان نداشته و ندارد. طرح روایت/خوانشهای رقیب از اسلام و تشیع، غیر قابل قبول است. مکارم هشدار میدهد که “خیال نکنید [با انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری] شرایط عوض شده و هرچه میخواهید بنویسید”. یعنی سنت سرکوب خوانشهای رقیب از اسلام و تشیع تداوم خواهد یافت.
نزاع بر سر اسلام و تشیع نیست، نزاع بر سر غارت و چپاول و تبعیض و سرکوب و ویران سازی است. گذار از “استبداد دینی” کنونی به “نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر”، راهی است که نه تنها به کاهش شدید فساد و تبعیض و نابرابری خواهد انجامید، بلکه دینداری آزادانه را ممکن خواهد کرد.
ششم- آیتالله خامنهای با امپراطوری مالی خود اکثر مراجع تقلید و فقیهان را خریده و درباری کرده است. مطابق نظریه سلطانیسم ماکس وبر، سلطان دو ابزار مهم در اختیار دارد. اول- کنترل نظامیان و وابستگی آنان به شخص او. دوم- استقلال مالی. نفت و دهها نهاد اقتصادی بزرگ تحت کنترل سلطان، استقلال مالی برای او پدید آوردهاند.
فقیهانی چون مکارم شیرازی، نوری همدانی، مصباح یزدی، و…کاملاً از این ساختار فاسد تغذیه میکنند. هر چه پول بیشتری میگیرند و بیشتر مطرح میشوند، اسلام و تشیع را بیشتر و بیشتر دولتی میسازند. فرزندان آقایان نیز از رانتهای عظیم- از جمله پتروشیمی- استفاده میکنند.
آیت الله خامنهای در سخنرانی بيست و نهم مهر 1389 برای طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، گوشزد کرد که نباید از مفهوم “آخوند حکومتی” هراسید. روحانیت باید از نظام پشتیبانی به عمل آورد و بدین ترتیب استقلال خود را از دست نخواهد داد. نظام هم باید پشتیبانی مالی از حوزهها و روحانیت به عمل آورد. او گفت: «در حوزهها هزینههائى وجود دارد که جز با کمک بیتالمال مسلمین و کمک دولتها امکان ندارد آن هزینهها تحقق پیدا کند. دولتها موظفند این هزینهها را بدهند، دخالتى هم نباید بکنند…این اشکالى ندارد. باید هزینه کنند، دخالت هم نباید بکنند. حوزه پشتیبانىهاى گوناگون را از سوى نظام میپذیرد، با عزت و با مناعت. این پشتیبانىهائى که امروز نظام از حوزههاى علمیه میکند و باید هم بکند و باید هم بیشتر بشود، اینها وظائفى است که دارد. فقط هم پشتیبانى مادى نیست. امروز بحمداللَّه مهمترین و عمومىترین تریبونهاى ملى در اختیار فضلاى حوزههاى علمیه، در اختیار مراجع معظم است؛ اینها حمایت است، اینها حمایتهاى نظام است. نظام اسلامى باید این حمایتها را بکند، به دلیل همان پیوندى که گفته شد.»
اما مسئله فقط به این محدود نمیشود. ساختار اقتصاد دولتی کاملاً فاسد و رانتی است. به عنوان مثال، “هم اکنون وجود 80 هزار میلیارد تومان معوقه بانکی داریم که بخش عمده آن در اختیار افرادی است که در زمینههای غیر تولیدی و متأسفانه رانت خواری فعال هستند“. این نظام فاسد رانتی اکثر آقایان را بلعیده است. “شدیدترین تحریمهای اقتصادی طول تاریخ” به ناچار شبکه دور زدن تحریمها را پدید آورده که آن هم به دلیل تاریکخانهای بودن ضروری، کاملاً فاسد و رانتی است.
وقتی حکومت خود را دینی خواند و اعمالش را با دین توجیه کرد، فسادها و جنایاتش هم به نام دین ثبت خواهد شد. این متغیر، یکی از علل بسط سکولاریسم در میان دینداران واقعاً پارسا بوده است.
بابک زنجانی یکی از محصولات این ساختار است. به یاد داریم که محمود احمدی نژاد در مجلس فیلم دیدار برادر صادق لاریجانی با سعید مرتضوی را به نمایش در آورد که درخواست میکرد تا بتواند از منابع مالی بابک زنجانی بهره مند شود.
محمد جواد لاریجانی- معاون حقوق بشر قوه قضائیه که نقشی جز توجیه نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی در مجامع بینالمللی ندارد- برادر دیگر صادق لاریجانی است. در تمام ۸ سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به شدت از مواضع او دفاع میکرد. چرا؟ برای این که احمدینژاد مدارک فسادهای اقتصادی گسترده او را در اختیار داشت. اخیرا علی مطهری به برخی از آنها در نامه رسمی خود اشاره کرده است.
صادق لاریجانی که فاقد هرگونه سابقهای در دوران آیتالله خمینی است، در دوران زعامت آیتالله خامنهای صاحب همه چیز شد. سرکوب مخالفان و رقیبان کمترین خدمت او به سلطانی است که فسادهای خاندانش را نادیده گرفته و همه آنان را بر صدر نشانده است.
هفتم- چرا فقیهان از طرح روایت رقیب درباره تشیع تا این اندازه نگران شده و میشوند؟ وقتی غیر عقلی و غیر نقلی بودن مدعای نصب الهی بر ملا شود، وقتی روشن شود که پیامبر اسلام هیچ جانشینی برای زمامداری سیاسی تعیین نکردهاند، وقتی روشن شود که قرآن تأکید کرده که مسلمانان باید از طریق شورا امور جمعی خود را سامان بخشند، راه برای جدایی نهاد دین از نهاد سیاست گشوده خواهد شد. به تعبیر دیگر، حکومت حق مردم است که از طریق انتخابات آزاد رقابتی زمامداران خود را برای مدت محدود انتخاب خواهند کرد، نه “حق ویژه” فقیهان. این تبعیض با هیچ ترفندی مدلل کردنی نیست که حکومت “حق ویژه فقیهان” است.
انکار عقلی و نقلی نصب الهی ائمه به خلافت، یعنی تن دادن به سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت. بگذریم از این که حتی اگر نظریه نصب الهی اثبات شود، نظریه ولایت فقیه امری است که نه تنها از آن استنتاج نمیشود، بلکه تصورش موجب تکذیبش میشود. گذار از حکومت دینی به حکومت غیر دینی (نه ضد دینی) به معنای از دست رفتن ویژه خواریهای ناشی از تبدیل مسلمانی و شیعه بودن به سکه و دلار است.
فقیهانی چون مکارم شیرازی، نوری همدانی، مصباح یزدی، و… کاملاً از این ساختار فاسد تغذیه میکنند. هر چه پول بیشتری میگیرند و بیشتر مطرح میشوند، اسلام و تشیع را بیشتر و بیشتر دولتی میسازند. فرزندان آقایان نیز از رانتهای عظیم- از جمله پتروشیمی- استفاده میکنند.
در مقاله “خامنهای و مسئله “سکولار” شدن هیئتهای حسینی” گفته شد که “هیأت رزمندگان اسلام” به دیدار آیت الله خامنهای رفته و از سکولار شدن هیأتهای عزاداری امام حسین ابراز نگرانی کردهاند. سلطان هم مخالفت شدید خود را با این فرایند ابراز کرده و فرامین لازم را صادر میکند.
پس از مدتی، یکی از مداحان در خیابان به سوی خانوادهای اسلحه کشیده و سپس آنان را “اراذل و اوباش” نامید. اما به گزارش نیروی انتظامی و دادستانی خانواده یاد شده از “اراذل و اوباش” نبودهاند. جامعه مداحان و حامیان اصول گرایشان به میدان آمده و مداح هفتتیرکش را نجات دادند.
در گام بعد، “هیأت رزمندگان اسلام” نیز وارد میدان شده که منتقدان با نقد هفت تیرکشی مداحان، به جنگ هیأتهای مذهبی آمده تا نظام را سکولار سازند. بر نقش ویژه هیأتهای مذهبی (یعنی مداحان) “در خنثی سازی فتنه 88 بعد از هتک حرمت به مقدسات در روز عاشورا و حضور چشمگیر هیأتهای مذهبی بطور خودجوش در 9 دی ” تأکید کرده و مدعی میشود که عزاداریهای سال جاری “موجب ناراحتی و عصبانیت دشمنان سکولار مسلک نظام و عوامل داخلی و خارجی آنان گردیده است”. تخریب مداح هفت تیر کش برای خارج کردن حکومت از دست فقیهان است.
سپس با محکوم کردن این جریان میافزاید: «خط تخریب هیأتهای مذهبی و وابستگان آن جریانی است معاند و سکولار مسلک که اعتقادات و ارزشهای دینی مردم را نشانه رفته است زیرا تأثیرو نقش برپایی مراسم مذهبی را اعم از عزاداریها و جشنها در انسجام بخشی، بصیرتافزایی و حرکتهای اجتماعی مردم رصد کرده وبرای کم اثر کردن آن برنامه ریزی مینماید.»
جمهوری اسلامی برای همه اینها قدرت سیاسی و اقتصادی پدید آورده است. مخالفت آنان با سکولاریسم به معنای مخالفت با لغو رانتخواری سیاسی و اقتصادی است. تقوای نداشته را به چک و سفته و ریاست و مدیریت تبدیل کردهاند و میکنند.
مخالفت با سکولاریسم به معنای مخالفت با لغو رانتخواری سیاسی و اقتصادی است. تقوای نداشته را به چک و سفته و ریاست و مدیریت تبدیل کردهاند و میکنند.
به بودجه سالانه کشور بنگرید. همیشه به نهادهای غیر دولتی مذهبی خودی کمکهای زیادی میشود. احمدینژاد در بودجه سال 1391، مبلغ 790 میلیارد تومان به آنها اختصاص داده بود که حسن روحانی آن را برای سال 1393 به 190 میلیارد تومان کاهش داده است.
حسن روحانی با کاهش کمک به هیأت رزمندگان اسلام آن را به 10000 میلیون ریال رسانده است. موسسات آیتالله مصباح یزدی و موسسه اسرأ آیتالله جوادی آملی نیز همچنان از کمکهای ده میلیارد تومانی دولت استفاده خواهند کرد. با این حال باید هوشیار بود که این بودجه رسمی کشور است، نه کمکهایی که از سوی نهادهای بسیار قدرتمند مالی تحت امر آیتالله خامنه ای- از طریق بیت رهبری- دریافت میشود.
اینک دینداران بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که حکومت دینی به زیان دین، زندگی دنیوی و اخروی آنان است. فسادهای باورناکردنیای که هر روزه افشا میشوند، به پای دین ثبت میشوند. بحث، بحث منطقی نیست که گفته شود فساد و دزدی و غارت این گروه منطقا ربطی به دین ندارد، وقتی حکومت خود را دینی خواند و اعمالش را با دین توجیه کرد، فسادها و جنایاتش هم به نام دین ثبت خواهد شد. این متغیر، یکی از علل بسط سکولاریسم در میان دینداران واقعاً پارسا بوده است.
صادق لاریجانی در مورد رشد سکولاریسم در میان روشنفکران مسلمان گفته است: “امروز برخی گرایشهای سکولاریستی نیز در میان بعضی روشنفکران مسلمان رواج یافته که بر ارتباط فردی انسان با خداوند به عنوان دین تاکید دارد که این مسئله در کشورهای عرب زبان زودتر از ایران به وجود آمد. این سکولاریسم بر گرایش خاصی از دینداری تکیه دارد. نگاههای مختلفی به دین وجود دارد و گاهی اینگونه بیان میشود زمانی که انسان خود تقنین در مسائل را بر عهده میگیرد چه نیازی به دین خواهد داشت”.
بدین ترتیب، نزاع بر سر اسلام و تشیع نیست، نزاع بر سر غارت و چپاول و تبعیض و سرکوب و ویران سازی است. گذار از “استبداد دینی” کنونی به “نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر”، راهی است که نه تنها به کاهش شدید فساد و تبعیض و نابرابری خواهد انجامید، بلکه دینداری آزادانه را ممکن خواهد کرد. دین نه تنها در فضای آزاد و دموکراتیک نابود نخواهد شد، بلکه در اثر رقابت با حریفانی قدر رشد خواهد کرد و تا حد زیادی از خرافات پیراسته خواهد شد. اگر مسلمانی بر این باور است که اسلام در فضای آزادی که ناقدان آزادانه دین را نقد میکنند، رو به اضمحلال خواهد رفت یا تضعیف خواهد شد، باید در مسلمانی و دینداری خود شک کند.
28 دی 1392
http://www.radiozamaneh.com/120413
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.