خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

21 مهر ماه 1393 ـ  13 ماه اکتبر 2014  

حکومت اسلامی حتی آلترناتیو مذهبی را هم نمی‌پذیرد

رضا پرچی زاده

حکومت اسلامی اخیرا در قبال اقلیت‌ها و زندانی‌های عقیدتی/ مذهبی در ایران شیوه‌ای آشکارا سخت خشونت‌آمیز در پیش گرفته است. مثلا برخی دراویش مورد حمله نیروهای اطلاعاتی /انتظامی قرار گرفتند و خونین و مالین شدند؛ اعدام برخی زندانی‌های عقیدتیِ کُرد که مبلغ مذهب سنی بودند مورد تاکید قرار گرفت؛ محسن امیراصلانی که معلم و نویسنده بود و تفسیری دگرگونه از اسلام ارائه داده بود به جرم بدعت در دین اعدام شد؛ و سید محمدحسین کاظمینی بروجردی که مرجع تقلیدی معتقد به جدایی دین از سیاست است پس از تحمل نزدیک به هشت سال از یازده سال زندانی که برایش بریده بودند اینک به اعدام تهدید شده و تحت شرایط بسیار بد روحی و جسمی و بدون ارتباط با خانواده‌اش در قرنطینه‌ی اعدام نگهداری می‌شود.

سوای از این حقیقت که سرکوب نحله‌های مختلف مذهبی در حال حاضر که فشار داخلی و خارجی بر روی رژیم افزایش یافته تنها یکی از شاخه‌های راهبرد اصلیِ سرکوبِ هرگونه دگراندیشی در حکومت اسلامی به جهت ایجاد رعب و وحشت برای جلوگیری از ایجاد تحرکات اعتراضی و ضدحکومتی است، متمرکز شدن بر زندانی‌های عقیدتی و قصدِ معدوم کردنِ آنها در درجه اول از اینجا نشات می‌گیرد که حکومت اسلامی، به عنوان نظامی که خود بر پایه مذهب استوار است، هیچ‌گونه آلترناتیو مذهبی برای خود را نمی‌پذیرد، به این علت که آن را رقیبی برای انحصار خود بر دین – که ابزار حکومت‌اش است– می‌بیند.

به عبارتی، در جایی که حکومت اسلامی نسبتا به راحتی هرگونه مخالفِ غیرمذهبی و سکولار را با انگ زدن و چسباندنِ وصله‌های مختلف در چشمِ طیف عظیمی از جامعه مذهب‌زده تخریب می‌کند، از سمت مخالفان مذهبی – که از جنس خودش هستند و عمدتا به شیوه‌های خودش هم متوسل می‌شوند– مورد تهدیدِ فوریِ جدی‌تری واقع می‌شود، بنابراین شدت برخوردش با آنها هم به مراتب بیشتر است. بر این اساس، در مقاله پیش رو قصد دارم به شیوه‌ای اجمالی و با بررسی چند نمونه مشهورِ تاریخی نشان دهم که نفی شدید و غلیظِ آلترناتیوهای مذهبی در حکومت اسلامی پیشینه‌ای طولانی دارد و امری نهادینه است، و در حقیقت از تصلبِ ریشه‌ای و «اصلاح‌ناپذیریِ» بنیادیِ رژیم سرچشمه می‌گیرد.

سید محمود طالقانی (1289 تا 1358) که از بنیانگذاران نهضت آزادی ایران و از برسازندگانِ ایدئولوژی «ملی-مذهبی» بود، در جایی که بر اساس همان ایدئولوژیِ مذکور خواهان حضور اسلام در سیاست و در قانون اساسی بود، با بسیاری از اصولی که مشخصه‌های خوانش «خمینیستی» از نقش اسلام در سیاست بود سر سازگاری نداشت. از آن جمله بود اصل ولایت فقیه، حجاب اجباری برای زنان، و حذف هرگونه تفکر مارکسیستی از عرصه سیاسی. لذا بلافاصله پس از انقلاب نارضایتی طالقانی از اوضاع باعث شد که وی در چند سخنرانی آتشین به استبداد حاکم تاخته و آن را تلویحا امتداد استبداد سابق بخواند. اینها طبیعتا به مذاق خمینی و باقی ریزه‌خوارانش خوش نمی‌آمد، اما طالقانی به عنوان یک رهبر سیاسی/مذهبی بزرگ‌تر از آن بود که بشود علنا حذفش کرد. چندی بعد در سال ۵۸ طالقانی بدون هیچ سابقه قبلی بیماری به مرگی مشکوک درگذشت؛ و وقایعی که پس از مرگش روی داد احتمال قتل او را افزایش می‌دهد. مثلا پرونده‌ای که خانواده‌اش در دادگستری برای پی‌گیری جریان مرگ او تشکیل داده بودند به دستور مقامات مسکوت ماند؛ و خمینی هم به بهانه جلوگیری از توهین به روحانیت اجازه کالبدشکافی‌ نداد. بدین‌ ترتیب یکی از گفتمان‌های آلترناتیو مذهبی برای حکومت اسلامی یکی از شاه‌ستونهایش را از دست داد و چندی بعد هم در نهایت از عرصه نظام حذف شد.

سید محمدکاظم شریعتمداری (1284 تا 1365) که مرجع تقلید معتدلی بود، قبل از انقلاب از کسانی بود که خمینی را از مرگ رهانیده بود. در جریان 15 خرداد 1342 که خمینی بر ضد اصلاحات شاه سخنرانی آتشینی کرده بود، برخی از مراجع قم از ترس اینکه مبادا حکومت وی را اعدام کند تصمیم گرفتند او را مرجع تقلید بخوانند تا برایش مصونیت مذهبی ایجاد کنند. وظیفه ابلاغ حکم مرجعیت خمینی به دولت بر عهده شریعتمداری گذاشته شد، و بدین‌ ترتیب خمینی از مرگ نجات یافت. بعد از انقلاب اما بین شریعتمداری و خمینی اختلاف افتاد، به طوری که شریعتمداری به اصل 110 قانون اساسی که اختیارات فراوانی به ولی فقیه می‌داد معترض شد و در رفراندوم قانون اساسی به آن رای نداد. در جریان درگیری‌های سال 58 تبریز هم هوادارانش در «حزب حکومت خلق مسلمان ایران» به برخی ساختمان‌های حکومتی حمله کردند و برای مدتی آنها را تصرف کردند. این شد که در جریان کودتای نوژه و بمب‌گذاری خانه خمینی – که صادق قطب‌زاده متهم ردیف اولش بود – پای شریعتمداری را وسط کشیدند و او را به دست داشتن در توطئه بر ضد نظام و خمینی متهم کردند و مجبورش کردند در تلویزیون اعتراف‌نامه‌ای خفت‌بار بخواند و از «اعمال»اش اظهار ندامت کند. بلافاصله جامعه مدرسین حوزه علمیه قم او را از مرجعیت خلع کرد؛ و شریعتمداری تا پایان عمرش در سال ۶۵ در حصر خانگی قرار گرفت. بدین‌ ترتیب آلترناتیو مذهبی دیگری هم حذف شد.

حسینعلی منتظری (1301 تا 1388) که شاید امروز به عنوان مشهورترین مخالفِ مذهبیِ حکومت اسلامی شناخته شود خود در حقیقت از بنیانگذاران سیستم فعلی– حکومت اسلامی بر اساس تز ولایت فقیه بود. در مقام ریاست مجلس خبرگان، منتظری از هواداران سرسخت گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود؛ و تا مدتی پس از انقلاب خود در جایگاه قائم‌مقام رهبری بالاترین شخص سیاسی بعد از خمینی در حکومت اسلامی بود. با این وجود او هم از اواسط دهه شصت با خمینی اختلاف پیدا کرد. منتظری که روحانیِ اصول‌گرایی بود، نمی‌توانست با قیقاج رفتن‌های سیاسیِ خمینی کنار بیاید. اولین اختلاف او با خمینی هم از تفاوت همین رویکرد اصول‌گرایانه او با رویکرد پراگماتیستی خمینی نشات گرفت. در جریان قضیه مک‌فارلین منتظری از افشاگری مهدی هاشمی دفاع کرد و پس از اعدام او هم به حالت قهر مجلس درسش را تعطیل کرد. اختلاف او با خمینی در جریان اعدام‌های سراسریِ سال 67 به اوج رسید، که در نهایت باعث برکناری او از قائم‌مقامی شد. پس از مرگ خمینی هم تاخت و تازهای مداوم منتظری به خامنه‌ای– به خصوص در سخنرانی 13 رجب 1376 موجبات حمله به بیت و حسینیه او در قم و حصر خانگی‌اش را فراهم آورد. تا سال 88 که از دنیا رفت، منتظری که دیگر مخالف سرسخت ولایت فقیه شده بود مدام مورد لعن و نفرین نظام بود. با مرگ او یکی از جدی‌ترین آلترناتیوهای مذهبی برای حکومت اسلامی نقاب در خاک کشید.

بنابراین، چنان که دیدیم، حکومت اسلامی همیشه در برابر خوانش‌های آلترناتیو از دین واکنش شدید نشان داده است، به این دلیلِ مبرهن که آنها را به اصطلاح «هَوو»ی خودش می‌داند. آنچه در این میان نباید از نظر دور داشته شود این است که اصلاح‌ طلبان حکومتی که همیشه خود را «کثرت‌گرا» معرفی می‌کنند نیز عمدتاً در این باره سکوت پیشه کرده و بدین ‌ترتیب با کلیتِ نظام همدستی می‌کنند. دلیل پیش گرفتنِ این شیوه‌ء ناصواب از سوی آنها این است که اصلاح ‌طلبان حکومتی – گرچه از عرشِ حکومت به زیر افتاده‌اند – اما هنوز خود را جزو بدنهء نظام به شمار می‌آورند و به کسب قدرت در چارچوب همین نظام چشم طمع بسته‌اند، و بنابراین هر تهدیدی برای کلیتِ نظام را تهدیدی برای خود محسوب می‌کنند.

بر همین اساس، رسانه‌های اصلاح‌طلبان حکومتی و رسانه‌های نزدیک به آنها که اگر یکی از «خودی‌ها»ی‌ شان خدای ناکرده زمین بخورد و خراشی بردارد زمین و زمان را به هم می‌دوزند و بلافاصله برای او عریضه‌های عریض و طویل به رشته تحریر درمی‌آورند و کمپین‌های «خودجوش» به راه می‌اندازند، اکنون در‌باره این زندانیان عقیدتی که به شدت تحت فشار هستند و حتی در خطر مرگ قرار دارند عمدتاً سکوت می‌کنند. لذا می‌بینیم که از جهتِ انحصار طلبی و خودی و غیرخودی کردن و حقوق بشر را قربانیِ جهت‌ گیری ‌های سیاسی نمودن، اصلاح‌ طلبان حکومتی تفاوت چندانی با جناح محافظه‌ کار حکومت اسلامی ندارند.

با این وجود، پای‌بندی به حقوق بشر و اصول دموکراسی و سکولاریسم این را می‌طلبد که انسان در هر شرایطی، فارغ از عقیده مذهبی و طرز تفکر هم‌وطنان اش و بلکه با وجود تمام اختلافات فکری و عقیدتی با آنها، از حقوق انسانی آنها دفاع کند؛ که آن روزی که به دام فرقه ‌گرایی درافتیم و حفظ منافع فردی و گروهیِ خود در ازای ضایع شدن حق دیگران را اصلِ راهنمای خود قرار دهیم، آن روز روزِ مرگ ما و میهن ماست.

برگرفته از کيهان چاپ لندن

 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه