|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
محسن ذاکری
آذر ماه هزار و سیصد و نود و سه نزدیک است. شاید این آذر ماه برای گروهی درسی بشود. اما برای طرفین مذاکرات دوازده ساله نخواهد شد. قدرت اتمی «اسلامی»، بود و نبودش حرف اصلی نیست، «پاکستانی» اش را سال هاست داریم. حرف بر سر جبران اشتباهات گذشته است؛ اشتباهاتی که سیاست مداران قدرت های بزرگ می کنند و سپس بهای سنگین اش را مردم عادی می پردازند؛ همچون اشتباهی که به حذف پادشاهی مستبد، سکولار و مدرنيت گرا منجر شد و به قبول آخوندی مستبد متحجر بحران پرست انجامید.
آذر ماه نزدیک است. همین چند هفتهء گذشته ائمهء جمعه در ایران یکباره و با هم به تهدید و ارعاب مردم، و بویژه زنانی که فرهنگ حکومت اسلامی را تنها با لباس و رفتارشان به تمسخر و انتقاد می گیرند، کمر بستند. مجلس هم که کارش مقابل «مردم» ایستادن است، پشت ائمهء جمعه ایستاد و عرض ارادت نمود. آقای لاریجانی مشتی لیچار و توهین را خرج احمد شهید، نمایندهء سازمان ملل، کرد. ریحانهء پاک را، که از نوزده سالگی در زندان بسر برده بود، پس از هفت سال اعدام کردند. اسید پاشیدند به سر و روی زنان یکی از شهرهایی که صدای مخالفت اش وزوزی دائم شده است. یقین داشته باشیم تا اواخر ماه بزودی «مبارک» آذر، باز هم از این دست می آید.
افسوس! این خیمه شب بازی ملایان، اما سخت تلخ و نفرت آور شده است. همه را به تماشای چهره های پلید، صداهای کریه و چشمان بیرحم شان می خوانند. به یاد نمی آید که بشر در روزگار و صده های اخیر چنین نمایش زشت و مستهجنی از استبداد دیده باشد. حتی صدام حسین نیز تنها ادای دیانت و درستی اش نماز خواندن و دعا کردن اش بود و بس. قهار رفتار می کرد و صریح از قصاوت اش می گفت. اما، او هرگز چنین ظلمی را بر زنان نراند. روسیاهی است این روز ها مرد بودن؛ مرد ایرانی بودن.
و من فریاد می زنم! آن هم «نه به نام خدا»! بيائيد یک روز همه مردانه مرد شویم و مرد باشیم و مرد بمانیم، یک روز! و در آن روز نگوییم «به نام خدا» و بگوییم بی نام خدا! کلامی که «تلخی اش» را نامردان و مردان با هم بچشند. وه! چه فریادی ست اين فرياد بی نام خدا!
این، «بادام تلخ» ایرانی بودن است یا نه، نمی دانم! این، «بر زمین زدن جام ظریف» است، نمی دانم! اما تاریخ گواه است و امروزم نیز، که چه ها که «با نام خدا» روی داده و روی می دهد. در خاک مان بی داد می کنند. چشمان ترسناک، نیش های سپید، غرش های کف آلود و دست های بخون آلوده را به بی پناهان نشان می دهند: «به نام خدا می کشیم تان»! و می کشند و می سوزانند و می آویزند. به نام خدا!
اگر همتی بود، اگر همت شانه به شانه ساییدن مان، و عرق پیشانی برچیدن مان بود، ما مردان را، این روی سیاه را، سپیدی امروز می شست. از بی همتی ماست، که قبیله ای دستار بر سر هنوز بر ما، شهریاران اند. کورمال کورمال، راست تا قد یک گلیم، دور هم می آییم، دستمال دستمال به دنبال دریچهء نجات هستیم. و گاهی دستی ما را به گلیم دیگری می برد.
نه سالی ما را منتظر است، نه کهکشانی از ما می گوید! ما هستیم و این «نخوتی» که آن را از کف نتوانیم داد؛ نخواتی که با وسواس و هذیان آغشته است. هستیم بر بودنی که نیست! یکی از «بدی خشونت» می گوید، یکی بام اش را برای کبوتران «رنسانس» می روبد، یکی از هگل «شفا» می خواهد، یکی از «زشتی آمریکا» خیمه شب بازیی می سازد، یکی به «امام غزالی» می نازد، یکی وفایش به «ولی غایب» مو بر نمی دارد، یکی سوگند «شاه»ها را بر افراشته می دارد و من، در تحیرم که چگونه «بی نام خدا» در میان ما، جنون رهایی ستیزی حاکم است: «آیا لازم است این "به نام خدا"ها را به گوشه های مسجد راند؟ آیا مجبوریم که بگوییم دیگر استبداد و زور، از جنس «به نام خدایی» اش را نمی خواهیم؟ آیا مردم ما به این «تبعید سیاهی» از روزگار خود تن خواهند داد؟
روزهای سیاهی در راه است، همه پاسخ خود را خواهیم یافت که شب ها را، سیزده هزار شب را، زیر آسمان هر چه بغیر از «همت راستین» به سر کرده ایم تا قول سنائی بماناد که:
مرد همت، نه مرد تهمت باش
چون پیمبر نه ای، ز امت باش!
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.