|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
زوال تشکلات جمهوری خواهی و تلاش سه ساله وحدت
رضا سیاوشی
خوشبختانه پس از سه سال پر فرازونشیب، سرانجام بحث شیرین وحدت جمهوری خواهان به نتیجه منطقی خود رسیده و اکنون زمان بررسی و تبیین این اهتمام سه ساله است. از یک پرسش ساده شروع می کنم. این وحدت قرار است چه مشکلی را حل کند؟ آیا قرار است به یک نیاز سیاسی در مقیاس سیاست در ایران، یا در مقیاس آپوزیسیون و یا جمهوری خواهان پاسخ دهد؟ آیا این حرکت یک اقدام فکر شده ناشی از عقل سیاسی بوده، یا برعکس، یک واکنش خود بخودی و در فقدان عقل سیاسی بوده است؟ اگر اولی است، تئوری وحدت این جریانات کدام است؟ آیا حرکت سه ساله وحدت جمهوری خواهان بخشی از زوال جمهوری خواهی است یا پاسخ به آن؟ صورت مسئله چیست؟
بررسی فعالیت های جمهوری خواهان در سه سال اخیر بطور اعم و تلاش چهار گروه جمهوری خواه برای وحدت بطور اخص، درس های زیادی دارد که برای بقیه آپوزیسیون هم حائز اهمیت است. زیرا نشان می دهد که چرا مبارزات گروه های سیاسی آپوزیسیون بر علیه نظام جمهوری اسلامی تا این اندازه ابتر و بی تاثیر است. در مقایسه با جریانات سیاسی، شاهدیم که کارنامه فعالین جامعه مدنی و حقوق بشری و ژورنالیسست های ایران به نسبت بسیار موفق تر بوده است. آیا گروه های سیاسی خودشان به این امر آگاهند؟
قبل از ورود به بحث چند جمله برای خوانندگانی که با زمینه این بحث آشنا نیستند بی فایده نیست: نزدیک به سه سال است که چهار سازمانی که خود را جمهوری خواه می خوانند مشغول مذاکره و تلاش برای وحدت هستند. این چهار سازمان عبارتند از ۱ - "اجا" که مخفف: اتحاد جمهوری خواهان ایران است. ۲ - "جدل" که مخفف "جبهه جمهوری خواهان دمکراتیک و لائیک" است ٣ – “سجا” که مخفف سازمان جمهوری خواهان ایران است ۴ – “ابسدا” که مخفف "اتحاد برای سکولار دمکراسی در ایران است. نوشته حاضر کوشش می کند از این نمونه به عنوان اینکه چرا سیاست در آپوزیسیون مهجور مانده است استفاده کند.
در زیر ابتدا به طرح صورت مسئله می پردازم. سپس پاسخ به صورت مسئله را از دید خود بیان می کنم. بعد از آن به حرکت سه سالهء وحدت جمهوری خواهان به عنوان یک نمونه یا کیس استادی فعالیت های سیاسی آپوزیسیون جمهوری خواه نگاه کوتاهی داریم و آسیب شناسی آن بحث می شود.
یک - صورت مسئله زوال جمهوری خواهان: چه شد که حرکت جمهوری خواهی که در آغاز در حد خود یک حرکت بالنده و برازنده برای ایران بود، و استقبال و انعکاس وسیعی در خارج و داخل کشور داشت، امروز آنچنان به زوال دچار شده که به بستر رقابت چند خرده محفل در حال احتضار، با خرده مسلک های متروئی ( توضیح می دهم) بر سر خرده موقعیت های ناچیز فروکاسته شده است؟
دو – وجود دو سرچشمه زوال در طیف وسیع جمهوری خواهان. جمهوری خواهی از دو سو دچار فرسایش است. اما سخن ها تنها بر روی یکی از سرچشمه های زوال متمرکز شده است:
الف - در یک سو مشی سیاسی نزدیکی با قدرت قرار دارد که پس از ضعیف شدن اصلاح طلبان از آنها هم عبور کرده و استراتژی نزدیکی با ولی فقیه را دنبال می کند (اتفاقاً بابک امیرخسروی در این طیف نمی گنجد). برای نمونه مضمون نامه آقای نگهدار که در آن از رهبر می خواهد که رهبر جمهوری خواهان هم باشد در این مورد بسیار گویا و بی پرده است.
ب - در سوی دیگر پدیده ای است که کمتر شناخته شده اما هیچ کس از آن بی اطلاع نیست. پدیده "خرده محفل" های در حال احتضار که جمهوری خواهی را خرج بقای خود کرده و با خود به قهقرا می برند. این محفل ها که همه باقی مانده از انقلاب 57 هستند، سابقاً ایدئولوژی زده بودند و با دگم های خشک استالینی و اسلامیستی زیست می کردند، امروز بجبران گذشته، "مترو – مسلک" شده اند. یعنی هر روز در یک ایستگاه سیاسی منزل می کنند. مانند دست فروشان مترو هر روز بساط سیاسی خود را در ایستگاهی که بازارش گرمتر باشد پهن می کنند. اما به مجردی که بازار آن ایستگاه کساد شد، بدون نیاز به هیچ توضیح و یا پاسخگوئی به ایستگاه بعدی نقل مکان می کنند. الگوی سیاسی آنها "مترو" است. {* توضیح بیشتر در زیر نویس آمده است}
گرایش اول را همه می شناسیم. اما دومی هنوز ناشناخته است به همین دلیل بیشتر صدمه می زند. تجلی مترو- مسلکی را در حرکت سه ساله ای که بنام "وحدت" جاری بوده است بخوبی می توان مشاهده کرد
سه – کارنامه سهء ساله "وحدت" چه نشان می دهد؟
چگونه می توانیم بفهمیم که آیا حرکت سه سالهء وحدت جمهوری خواهان در امتداد مسیر زوال جمهوری خواهان بوده است، یا در جهت راه حلی برای آن است؟ ابزار داوری ما چیست؟
اولین نکتهء برجسته که در این حرکت سه ساله مشاهده می شود، بجز فقدان گزارش کار، همانا فقدان تئوری است. بر خلاف تشکیل اتحاد جمهوری خواهان اول که بیش از یک دهه پیش بر مبنای یک "تئوری اتحاد" از نقطه صفر آغاز شد و سپس بر همان مبنا پی گیری شد تا به موفقیت انجامید، حرکت کنونی وحدت که تاکنون دو برابر زمان شکل گیری اتحاد جمهوری خواهان اولیه زمان برده است، مطلقا" فاقد تئوری است.
دومین نکتهء بدیهی که به چشم می آید مربوط به مدت زمان و حاصل کار است. توجه کنید که سه سال یعنی تقریبا دو سوم مدت زمانی که جنگ جهانی دوم طول کشید و دو برابر مدت زمانی که صرف تشکیل "اتحادجمهوری خواهان" اول آنهم از نقطه صفر شده است. اضافه می کنم که بر خلاف آن زمان، اینار هدف اتحاد محدودتر است و تنها گروهائی را در بر می گیرد که سه خصوصیت زیر را نسبت به هم دارند:
الف – منشور مشترک دارند - همگی منشور مشترک را قبول دارند و از این لحاظ مشکلی با هم ندارند
ب - بنا به تاکید خودشان، تفاوت میان مشی های سیاسی مانع وحدت میان آنها نیست. همه مدعی دمکرات بودن و رواداری سیاسی هستند.
ج - از همه مهمتر، هیچ نکته و یا زاویه ناروشن، ناشکافته و یا ابهام آمیزی میان آنها وجود ندارد. آنها مانند خواهر و برادر با هم آشنایند. اکثر آنان سالهای دراز با هم کارکرده اند و با زیر و بم سیاسی یکدیگر آشنایند؛ حتی لطیفه های یکدیگر را حفظ هستند.
آیا واقعا" سه سال "مذاکرات" برای وحدت بین سازمانهائی که تفاوت جدی با هم ندارند لازم است؟ آیا سقف توانائی ها و تبحر سیاسی مسئولین این اهتمام همین است؟ آیا انتظار ما از مجموعه افراد باقی مانده در طیف های مختلف جمهوری خواهی در همین حد است؟
اشاره ای کوتاه به نمونه های قهر و آشتی این محفل ها در سه سال گذشته نیز خالی از لطف نیست. اطلاعات من محدود است اما به سه اپیسودی که علنی بوده و همه می دانند اشاره کنم: نزدیک دو سال پیش، سه گروه "اجا" و "ابسدا" و "جدل" متحد شده بودند و سازمان سجا را در خود راه نمی دادند. چرا؟ بجرم آنکه می خواسته با مجموعه "اتحاد برای دمکراسی" که از لندن شروع شده بود و بسمت استکهلم می رفت متحد شود. در مقایسه با آن اپیسود، امروز شاهدیم که "سجا" و "ابسدا" با هم شده اند و به "اجا" راه نمی دهند. چرا؟ در زیر روش می شود. اما در فاصله این دو اپیسود نیز طبعاً میان پرده های دیگری بوده اند. منطقاً باید میان پرده ای بوده باشد که در آن با "جدل" خط کشی شده است. حدس می زنم.
آیا بجز با تئوری "رقابت میان خرده محفل های در حال احتضار" می توان حرکت ساله وحدت جمهوری خواهان را تبیین کرد و توضیح داد. یعنی این "مذاکرات" با هر نیتی آغاز شده باشند، بسرعت فروکاسته شدند به رقابت میان خرده محفل ها برای بدست آوردن خرده موقعیت های ناچیز. بویژه میوه نهائی این تلاش سه ساله بهترین تائید این استدلال است.
چهار – وحدت با سازمانی که وجود ندارد
میوه نهائی این سه سال تلاش چه بوده است؟ باور کردنی نیست اما حقیقت دارد. حداقل یکی از دو گروهی که مدعی وحدت هالوئین هستند، اصلا" وجود خارجی ندارد. و از هر زاویه ای که نگاه کنیم متوجه این حقیقت می شویم که سجا وجود خارجی ندارد.
الف – بیش از سه چهارم افراد سجا مدتهاست از آن جدا شده اند. سجا در عمل بیش از یکسال است که منحل شده است. افرادی که از سجا جدا شده اند شامل اکثر بنیان گذاران اولیه سجا هستند. اما این افراد، با آنکه اکثریت مطلق سجا را تشکیل می دهند، تنها از روی متانت و بخاطر اجتناب از تنش های بی فایده، این مسئله را با سکوت برگزار کردند. آیا این سکوت اکثریت، به اقلیت ناچیزی که باقی مانده اجازه می دهد خود را سجا بخوانند. مسئله تنها بر سر تعداد جداشدگان از سجا نیست. واقعیت آن است که که ساختار سجا هم منحل شد، منشور آن هم کنار گذاشته شد، اساسنامه اش لغو شد... انحلال کیفی سجا حتی از انحلال کمی آن جدی تر بود.
ب – منشور سجا بلاموضوع شد. اهداف اولیه سجا که بر تشکیل حزب و اجتناب از کارهای غیرحزبی تبیین شده بود منتفی شدند. جالب است که اجتناب از مدل های کنفدراسیونی و مدل اتحادهای دمکراتیک، و ... به کرات تاکید و تصریح و تکرار شده بود.
ج – از نظر اساسنامه ای نیز سجا مدتها است منحل شده است. ادعاهای کسانی که خود را سجا می خوانند دقیقاً نقض قطعی اساسنامه آن است.
اما قضیه حتی از این هم جالب تر است. زیرا همین اقلیت کوچک که امروز مدعی سجا هستند، قبل تر به مناسبت های مختلف تفکیک خود را از سجا اعلام کرده اند. مثلا" ر. ک. به صحبتی که یکی از این افراد در پالتاک هفتگی اتحاد جمهوری خواهان داشت و از محفل (ع شماره سه) سخن گفت. از سوی دیگر دوستان ابسدا نیز به روشنی آفتاب می دانند که سجا وجود ندارد. حتی به جزئیات این حقیقت آگاهند. علاقمندی آنها به وحدت با سازمانی که وجود ندارد دلیلش چیست؟
پنج – تئوری وحدت در اتحاد هالوئین چیست؟
تنها چیزی که عجیب تر از اتحاد با گروهی که وجود ندارد است، تئوری چنین اتحادی است. نگاهی بیاندازیم:
الف - تئوری وحدت دوستانی که هنوز خود را سجا می خوانند چیست؟ هیچ کس نمی تواند حدس بزند. تئوری وحدت این دوستان عبارت است از وحدت برای رد گم کردن از انحلال.
ابتکار "تئوریک" این دوستان بسیار ساده و غریزی است. و نمونه بارز فرایند زوال فزاینده ای است که جمهوری خواهی را در کام خود مستحیل می کند. آنها می گویند که اگر سجا را علناً منحل کنیم صورت خوبی نخواهد داشت. برای رد گم کردن بهتر است وارد اتحاد با دیگر گروه ها شویم تا کسی به انحلال ما پی نبرد. این طرح ضمناً دلیل دیگری است که خود این دوستان هم سجا را منحل شده می دانند. طبعاً باور کردن این "تئوری" آسان نیست، اما راست آزمائی آن بسیار ساده است؛ از دوستان بخواهید بحث های کتبی سجا، قسمت مربوط به اتحاد و انحلال را منتشر کنند. من بدون توافق دوستان این کار را نخواهم کرد. اما فکر می کنم پس از سه سال زمان آن رسیده که هر گروه تئوری وحدت خود را شفاف بیان کند.
ب – اما تئوری وحدت محفل اصلی ابسدا نیز بنوبه خود جالب است. البته رمز و رازی هم ندارد. همه می دانند که این دوستان از ابتدا با تشکیل اتحاد جمهوری خواهان مخالفت بنیادی داشتند. تز روشنی هم در این مورد داشتند. می گفتند دنیا عوض شده و همین اینترنت یا مثلاً سایت گویا، و... کفایت می کند. آنها به مدت ده سال پافشاری می کردند که که تشکیل "اجا" به جنبش دمکراسی "صدمه" زده است. اما به مجردی که "اجا" دچار مشکل شد، این دوستان 180 درجه چرخش عقیده دادند. اکنون می خواهند یک بار دیگر "اتحاد جمهوری خواهان" را از نو بسازند. این چرخش 180 درجه ای مبارک است. اما آیا نباید دلیل این چرخش را توضیح دهند؟ وگرنه یک ناظر بی طرف حق دارد این چرخش را به عنوان نشان دیگری از همان رویکرد "مترو- مسلکی" در خدمت منافع محفلی تفسیر کند. چنانکه پیشتر گفته شد، در فرهنگ سیاسی مترومسلکی، برای عوض کردن مواضع هیچ توضیحی ضرورت ندارد. چه بسا فردا دوباره به مواضع قبلی برگردیم.
شش – آیا برخورد به ولی فقیه موجب کنار گذاشتن "اجا" از کنفرانس اخیر وحدت بوده است؟
ای کاش که سیاست و مشی سیاسی تا آن اندازه برای این محفل ها مهم و جدی بود که موضوع اصلی نزاع میان آنها بود و نه بهانه این نزاع ها. توجه کنید که برجسته کردن برخورد به "ولی فقیه" پس از سه سال مذاکره پیش آمده است. چه اتفاق جدیدی رخ داده که مذاکراه کنندگان وحدت پس از سه سال "ولی فقیه" را کشف کرده و آن را به موضوع مرکزی دعوا فرا رویانده اند؟ تا آنجا که قطار وحدت جمهوری خواهان از ریل خارج و جبهه وحدت منشعب شود، تا آنجا که اینک دو سازمان "ابسدا" و "سجا" به این بهانه "اجا" را به کنفرانس وحدت هالوئین دعوت نکنند؟ آیا این اپیسود قهر و آشتی اخیر با اپیسودهای قبلی که در انتهای بند سه در بالا به آنها اشاره شد تفاوت دارد؟ نگاهی بیاندازیم.
الف – دوستان ابسدا پس از سه سال سکوت تصمیم گرفته اند نسبت به مواضع "اجا" در برخورد به ولی فقیه سخت گیری بخرج دهند. اما آیا حاضرند همین سخت گیری را نسبت به متحدین اخیر خود روا دارند؟ زیرا دوستانی که با نام سجا در این وحدت شرکت دارند دقیقاً همان نظرات را در مورد ولی فقیه دارند که مورد انتقاد ابسدا است. تئوری آنها در یک جمله عبارت است از "حفظ ولی فقیه و عوض کردن رفتار او". دست کم در "اجا" همه می دانند که از آغاز تشکیل اتجاد جمهوری خواهان، مشی سیاسی آقایان بیژن حکمت و امیر گنج بخش در ارتباط با ولی فقیه همین بوده است. اگر در این فاصله آنها از این مشی سیاسی دست برداشته اند، امر مبارکی است. اما لازم است این تغییر موضع را کتباً اعلام کنند. از جمله بگویند چه زمانی و به چه دلیلی خط مشی سیاسی اشان را تغییر دادند. نمی شود در هر فصل جدید سیاسی بنا به آب و هوای جدید سیاسی و اینکه چه موضعی امروز محبوب تر شده است، یا متحدین جدید ما چه می پسندند، چرخش سیاسی داشته باشیم و هیچ توضیحی را هم ضروری ندانیم. وگرنه مصداق همان ایستگاه عوض کردن متروئی می شود که نیازی به توضیح ندارد. فردا هم دوباره بدون توضیح به ایستگاه قبلی بر می گردیم.
ب – نکته دیگر راجع به عمل سیاسی ابسدا در هنگام انتخابات است که با استدلالات نظری و ادعای تحول طلبی آنها در تناقض است. ابسدا در هر انتخابات ریاست جمهوری نظام، به کمیپن انتخاباتی یکی از کاندیداهای نظام پیوسته است که خود آن کاندیدا معتقد به ولایت فقیه است. و در همین مسیر، ابسدا تحریم شکنی را تشویق و تحریم کنندگان را تخطئه کرده است. صرف نظر از درستی و یا نادرستی این رفتار، آیا این اقدامات سیاسی ابسدا جز با تز "بد و بدتر" اصلاح طلبان یا تئوری "تقویت جمهوریت نظام" که از سوی آقای نگهدار ارائه شده قابل توضیح است؟ نمی توان در نظر رادیکال و در عمل تحریم شکن حرفه بود. بحث نگارنده این نیست که هرگز نباید در انتخابات شرکت کرد. اما با توجه به سرشت واقعه "انتخابات" در نظام جمهوری اسلامی، رویکرد تحول طلبان نسبت به انتخابات را می توان اینگونه خلاصه کرد: "تحریم اصل است و شرکت استثناء"؛ به سخن دیگر "تحریم اصل استراتژیک است و شرکت تنها تاکتیکی برای شرایط استتثنائی است."
بدوستان ابسدا پیشنهاد یک تمرین فکری می کنم. فرض کنید شما بطور کامل از تز "تقویت جمهوریت..." آقای نگهدار پیروی می کنید. آیا در آن صورت عمل شما در انتخابات نظام با آنچه تاکنون انجام داده اید تفاوت می کرد؟ آیا در آن صورت استدلالات شما برای توجیه شرکت در انتخابات با استدلالاتی که امروز ارائه می دهید تفاوت می کرد؟ هیچ تفاوتی نمی کرد. چطور می شود شما در تئوری صد در صد متضاد آقای نگهدار باشید. اما به عمل سیاسی که می رسد صد در صد منطبق با رهنمودهای او عمل کنید (اینجا منظور تنها در حوزهء انتخابات است). بنظر من اگر ابسدا و نگهدار از روی پل صراط عبور کنند، نگهدار تنها از یک طرف پل سقوط می کند، اما ابسدا از دو طرف سقوط می کند: نظرش از یک سو و عملش از سوی دیگر پل صرات سقوط میکند (شوخی بود). برای توضیح بیشتر به مقاله "دمکراسی فرسایشی و سیاست ورزی در مرز تحریم و شرکت" سایت اخبار روز، که بمناست انتخاب روحانی نوشته شده است رجوع کنید.
هفت - سخن آخر و جایگاه کنفرانس پیش رو در مسیر تکامل یا زوال جمهوری خواهی.
سیاست را در آپوزیسیون باید از نو ساخت. قاعدتاً هر جریانی باید از خودش شروع کند. برای طیف جمهوری خواه شاید بررسی زوال جمهوری خواهان نقطهء آغاز مناسبی باشد. تشکیل اتحاد جمهوری خواهان در زمان خود حرکتی در حد خود بالنده و برازنده بود. اما متاسفانه در مسیر قهقرا افتاد و سرانجام اش به تراژدی انجامید. سجا هم که در ادامهء فراکسیون داخلی اجا شکل گرفت، بجای آنکه همان مسیر اصلاحی را ادامه دهد، به بیراهه رفت و دچار تنش های شدید داخلی شد و در عمل بصورت نازیبائی منحل گردید. با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می رسد که کنفرانس وحدت اخير نیز تنها گام دیگری است در ادامهء همان مسیر زوال بی امانی که جریان جمهوری خواهی را می بلعد و در خود غرق می کند. چه می توان کرد؟ کاری نمی توان کرد زیرا کرامت سیاست در میان جمهوری خواهان از دست رفته، و روزنه ای هم برای بازگشت آن دیده نمی شود.
با این حساب دیگر نیازی نیست با جریاناتی که به موقعیت کنونی خو کرده و به آن دل بسته اند وارد مناقشه شد. از جمله آنکه باید برای شرکت کنندگان در کنفرانس پیش رو آرزوی موفقیت کرد. در این ایام ویژه هالوئین، چه هدیه ای بهتر از این می توانست از سوی این دوستان به عنوان سمبل جشن هالوئین، به بقیه جمهوری خواهان عرضه شود. تصورش را بکنید؛ اتحاد میان جریانی که از ابتدا با تشکیل اتحاد جمهوری خواهان "مخالفت اصولی" داشته، با سازمانی که اصلاً وجود خارجی ندارد، بر سر پروژه "یک بار دیگر اتحاد جمهوری خواهان"، آن هم درست در شب هالوئین؛ حتی به عقل ارواح هم نمی رسد.
_________________________
۱ – مترو مسلکی چیست؟ مفهوم مترو مسلکی را نگارنده از ترکیب یک مفهوم قدیمی از مارکس (مارکس لقب دستفروشان دوره گرد سیاسی را برای جریانات ابن الوقت بکار می برد، البته تحلیل طبقاتی هم می داد) و یک مفهوم مدرن از "مارک اوژه" استخراج کرده ام. مارک اوژه از فضاهای "فرا پست مدرن" با عنوان فضاهای "ناکجا non-place" نام می برد و به "مترو" به عنوان یک نمونه از این نوع فضاها نام می برد. یک تفاوت مهم میان مفهوم مورد نظر مارک اوژه و "متروگرائی" یا "مترو-مسلکی" نوشته حاضر آنست که مارک اوژه توجه اش به زمان بعد از پست مدرن و یا بگفته خودش سوپر مدرن است، در صورتیکه محفل های "مترو- مسلک" ما عمدتا" که باقی مانده از انقلاب ۵۷ هستند که به یک معنا از فرایند مدرنیته جا مانده اند. برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مقاله "نبرد دو پاردایم در ایران و روشنفکران پسا حقیقت"، قسمت "مدرنیته و دیفرمیته" در آرشیو اخبار روز.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=63343
بعد از تحرير:
دوستان گرامی
از دوستانی که کامنت دادند تشکر می کنم. واکنش به نوشته های من معمولا" شامل فحش علنی و اگر هم تعریفی باشد مععمولا" خصوصی و در ایمیل ها و پیام های خصوصی است. حتی بعضی دوستانی همین ایمیل لیست اگر بخواهند تعریف کنند تنها با پیام خصوصی تعریف می کنند. تعداد پیام های خصوصی اینار خیلی بیشتر بود. نوشته را با تصحیحاتی در اخبار روز منتشر کردم. مرسی از پیشنهادات. و مرسی از مسعود برای غلط املائی. نام آن را هم تغییر دادم تا مسئله "زوال" بشوخی تابیر نشود. دلیل اصلی نوشتن این مقاله برای من اخلاق سیاسی یا بهتر بگویم بی اخلاقی سیاسی بود، که مجال خود را می طلبد. اما یک نکته است که هنوز برای من ناروشن مانده است. دوستان ابسدا کی ( چه زمانی) ولی فقیه را کشف کردند؟
یک -
"فردریک نیتچه" در باره انگلیس ها می گوید آنها هر چیزی را که خودشان اولین بار می بییند همان را به عنوان آغاز تاریخ آن چیز تصور می کنند. ( یک طعنه سرخ پوستان می گوید نمی دانستیم که قبل از کریستف کلمب وجود نداشتیم) حالا باید پرسید این دوستان پرسید کی ( چه زمانی) ولی فقیه را کشف کردند؟
1 - آیا دراین سه سال مذاکرات وحدت با اجا از این امر غافل بودند که ناگهان امروز به مسئله مرکزی مناقشه تبدیل گردید؟
2 – آیا دوست قدیمی من محمد امینی تا امروز با نظرات بابک امیر خسروی نا آشنا بود که در آستانه هالوئین به خطرات این نظرات برای جوانان پی برده است؟ محمد امینی ندر نامه اش به بابک نوشته ( نقل به معنی) " بیم آن دارم این نظرات جوانان را گمراه سازند" .. . . فکر کنم نگران خسرو بندری است!
واقعیت آنستکه مسئله برخورد به ولی فقیه از لحظه تشکیل اجا موضوع مناقشه بوده است. در این مورد بخصوص، اتفاقا" بیژن حکمت و فرخ و نگهدار و بابک امیر خسروی اساسا" در یک سوی بحث بودند. تز عمومی آنها عبارت بود از "حفظ ولی فقیه و عوض کردن رفتار آن" یا محدود کردن رفتار آن. که البته این تز هم از هوا نیامده و از تزهای موج سوم دمکراسی " حفظ حاکمان و عوض کردن رفتار آنها" استخراج شده است.
از دید من این تز در مورد نظام کنونی کار نمی کند و به این معنا من سرنگونی طلبم ( اما کسی قبول نمی کند ) که البته موضوع بحث دیگری است.
دو - در زیر دو سوال دارم و برای هر کدام حاضرم شرط صد دلار صد به یک شرط ببندم ( یعنی صد دلار در مقابل یک دلار )
1 – از کجا می فهمیم خط مشی سیاسی بابک امیر خسروی با فرخ نگهدار تفاوت دارد. ( یک مدرک جدی غیر قابل رد لازم است و نه همین حرفهای سر دستی و روزمره) امیدوارم بابک خودش اعتراضی نداشته باشد.
2 – چه چیزی در منشور اجا است که نشان می دهد الف – مسئله ولی فقیه کشف جدید نیست از زمان نوشتن منشور موضوع مناقشه بوده است. ب – راه حل این مناقشه در آن زمان چه بود ( یک کلمه است) ج - چه کسانی در آن زمان طرفدار همان تز " حفظ ولی فقیه و عوض کردن رفتار آن" بودند و چه کسانی مخالف این تز؟
پاسخ به پرسش اول مربوط به تفاوت های سیاسی امروز است و پاسخ به پرسش دوم مربوط به تفاوت ها در زمان تشکیل اجا است. البته اگر کسی برد و نخواست می تواند آن را به صندوق اجا بپردازد.
به امید بهترین ها
رضا سیاوشی
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.