|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
محمد خاتمی، «دموکراسی دینی» و سیاسی کردن حجاب!
مهدی جلالی
آقای خاتمی حکومتگران را نصیحت میکند و میگوید: «سیاسی کردن حجاب سبب میشود که بروز و ظهور بد حجابی به عنوان یک اعتراض سیاسی مطرح شود.» این حرفها نشانگر تناقضات ذهنی شخص آقای خاتمی و به تبع آن، تضاد درونی و مفهومی گفتمان اصلاحطلبی است.
واضح است که سرپیچی از حکم شرعی «حجاب» در یک نظام ایدئولوژیک که خود را مقدس میداند، یک اعتراض سیاسی است. یک اعتراض سیاسی موردی هم نیست. یک اعتراض سیاسی بنیادی است که مهمترین سمبول جامعهی اسلامی را به پرسش میگیرد. اصولا فلسفهی وجودی روحانیان در قدرت این است که آن ان نگهبان اجرای شریعت و حافظ نماد حجاب محسوب میشوند.
نکتهی بالا با دو گزارهی منطقی فهمیدنیتر میشود:
1- دلیل و توجیه حقوقی که روحانیان بر مردم حکومت میکنند این است که آنان «ضابط اجرای شریعت» هستند. در غیر این صورت هیچ منطق دیگری نمیتوان آورد که جامعه نیازی به ولی فقیه با قدرت سیاسی مصرح در قانون اساسی داشته باشد. این منطق صرفا بر ولیفقیه ناظر نیست. بیشتر مناصب سیاسی مهم پس از انقلاب توسط روحانیان اشغال شده. اتفاقی که ایران را در میان همهی جوامع اسلامی استثنا میکند. آقای خاتمی خود باید به این موضوع فکر کند که چه تخصص و مهارتی در او سبب شده که در طول سه دههی بتواند بالاترین مناصب تصمیمگیری سیاسی را اشغال کند؟
2- حجاب بزرگترین و مهمترین مظهر اجرای شریعت در فضای عمومیست. این موضوع از دو جهت قابل اثبات است. یکی این که هر امر یا نهی شرعی دیگری را تصور کنید امکان ارتکاب آن به اندازهی حفظ و یا فروگذاردن دستور حجاب نیست. هر زن ایرانی مادامی که در فضای عمومی بسر میبرد، در حال اجرا و یا سرپیچی از این حکم شرعی است. دوم این که اغلب احکام شرعی به اندازهی حجاب قابلیت تحمیل در حوزهی عمومی را ندارند، و بهصورت فردی یا موردی قابل اجرا هستند. مثلا حکومت نمیتواند نماز را اجباری کند.
بهسادگی میتوان فهمید که حجاب نقش مهمی در ایدئولوژی هویتساز نظامی دارد که خود را مقدس میداند. استدلال منطقی بالا از جهت فقهی نیز قابل اثبات است. وقتی نظام را مقدس بدانید، در مکان مقدس نمیتوانید آشکارا معصیت کنید. بیحجابی و یا بدحجابی معصیت آشکار ـ و حتا بدتر از آن، تبلیغ معصیت در جامعهی اسلامی ـ است. بههمین جهت موضوع حجاب عمیقا سیاسی است.
آزادی پوشش در ماهیت خود یک خواستهی مدنی بسیار ابتدایی است. اما رسالتی که برای حکومت جمهوری اسلامی از ابتدا و توسط بنیانگذار آن تبیین شده در تضاد ماهوی با این خواستهی مدنی است، و به همین جهت این خواسته از ابتدای انقلاب یک موضوع سیاسی بودهاست. مسالهی این است که تا بحال موضوع حجاب جایگاه واقعی خود را در میان مطالبات سیاسی و مدنی پیدا نکرده بود، و به تازگی نشانههایی از مطرح شدن آن در سطوح مختلف اجتماعی دیده میشود. طبیعیست که مردم به این هوشیاری برسند که در دنیای امروز این که یک حکومت به مردم بگوید چه بپوشید و چه نپوشید خجالتآور و احمقانه است.
تا چندی پیش، گاه میدیدیم بعضی از زنان فعال و صاحب فکر این موضوع ساده را انکار میکردند که تحمیل حجاب مهمترین نقض سیستماتیک حقوق مدنی زنان است. اغلب در خلال تجربهی بحثهای شخصی وقتی میشنیدم که زنان در پی حقوق مدنی و خواستههای مهمتر شهروندی خود هستند، میپرسیدم چه تضییع حقی از این بیشتر که نیمی از جامعه را وادار کنند سرشان را بپوشانند وقتی به آن پوشش اعتقادی ندارند، و عملا امکان یک انتخاب ابتدایی در زیست روزمرهی اجتماعی از آنان گرفته شدهاست؟ اگر حکومت میتواند یک حق ابتدایی را بگیرد با چه استدلالی میشود از حقوق مدنی دیگر صحبت کرد؟ احساس من این بود که اگرچه زنان در خیابان در مقابل تحمیل حجاب همیشه مقاومت کردهاند، اما گویا برخی از روشنفکران زن از حرف زدن در مورد آن اکراه دارند.
امروز صورت مساله عوض شده و از رخدادهای اجتماعی میتوان درک کرد که نسل جوانتر موضوع حجاب را جدیتر گرفتهاست. نکتهی جالب این است که نسل قبل تجربهی آزادی پوشش را در دوران شاه داشته اما به نظر میرسد الان بخشی از آنان به حجاب عادت کرده و این تحمیل را پذیرفته و حتا درونی کردهاند. در همین حال نسل جدیدی که هیچگاه تجربهی آزادی پوشش نداشته، به نظر نمیآید که به آن عادت کرده باشد.
از آن طرف، دیدگاه محافظهکار درون حکومت در مورد حجاب سیاست روشنی دارد. آنان بخوبی درک میکنند که برای حفظ موقعیت خصمانه در مقابل آمریکا و ادعای رهبری اردوگاه اسلام در برابر غرب تا چه حد حفظ و تحمیل ارزشهایی مانند حجاب ضروری است. محافظهکاران به درستی میدانند که حتا سیاست خارجی جمهوری اسلامی بدون این ارزشها اعتبار خود را از دست میدهد و اگر قرار باشد در جامعه زنان «به شیوهی غربی» زندگی کنند و سگ بچرخانند، دلیلی برای خصومت با آمریکا باقی نمیماند.
به عبارت دیگر نمیتوان منطقا حکومت جمهوری اسلامی را تصور کرد در حالی که آزادی پوشش و حقوق بشر در آن رعایت شود. این موارد در تضاد آشکار با اجرای شریعت است که روحانیت خود را به آن متعهد میداند. اکنون که با گذشت زمان و فعال شدن نسلهای جدید درک مردم از سیاست ملموستر و واقعیتر میشود، گفتمان اصلاحطلبی به دلیل تناقضات درونی آن از مردم بیشتر فاصله میگیرد. تناقضاتی از این دست باعث میشود که اصلاحطلبان خود را در یک برزخ و تعلیق مدام قرار دهند، و برای فرار از روبرو شدن با آنان به توجیهاتی بیاعتبار و بیمعنی از جمله درجهبندی حقوق ابتدایی شهروندی به «سقف و کف مطالبات» روی بیاورند.
برای تحقق دموکراسی شروط متنوعی لازم است. اما تردیدی در این نیست که در جامعهی ما اولین شرط، توقف اجرای شریعت است. راه دیگری ندارد و هرچه تلاش کنیم حتما به تناقض خواهیم رسید. ریشهی این تناقض به اصل غیرمنطقی و غیرممکنی برمیگردد که اتفاقا شعار و آرمان اصلی اصلاحطلبان است: «دموکراسی دینی». دموکراسی سکولار در یک جامعهی دینی منطقا ممکن است، اما دموکراسی دینی هرگز ممکن نیست. به همین دلیل معتقد هستم منشاء ضعف سیاسی اصلاحطلبان تمامیتخواهی محافظهکاران و بیرونراندن آن از قدرت نیست. دلیلش همین تناقض درون گفتمانی است. محافظهکاران چنین تناقضی ندارند.
29/آبان/1393
https://khodnevis.org/article/61932#.VINvLMk8rkc
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.