خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

1 دی ماه 1393 ـ 22 ماه دسامبر 2014  

از توافق چه خبر؟

منوچهر يزدی

"از توافق چه خبر؟..»" جملهء کوتاه اما پر رمز و رازی که همه جا، با تحلیل و تفسیر های متفاوت از آنچه روی آنتن هاست، از سوی مردم در محافل خصوصی شنیده می شود. هنگامی که مردم می پرسند "از مذاکرات چه خبر؟" قصدشان آگاهی از گزارش های روزمره رسانه ها و خبر گزاری ها و روزنامه های دولتی نیست بلکه، با کوله باری از تجربیات گذشته، به بازنگری عهد و پیمان های چهار دههء اخیر که در منطقه منعقد شده می پردازند و با تکیه بر این توشه بار است که در مورد "توافق ژنو" بی محابا عدم اعتماد خودشان را نسبت به غرب و دولتمردان آمریکایی و انگلیسی ابراز می دارند و با قرائت تاریخ گذشته ثابت می کنند که آمریکا به هیچ پیمان و توافق نامه ای پایبند نبوده و نیست؛ و شاهد مثال شان رویدادهای پیش از انقلاب و درس هایی است که از آن سال ها آموخته اند؛ سال هایی که آمریکا دفعتاً به پیمان دوستی اش با ایران و انجام توافق ها و تعهدات اش پشت پا زد و با قربانی کردن دوستان و هم پیمانان خود در تدارک سلطهء جهانی و اعلام ابر قدرتی برآمد.

آمریکا این سیاست اعلام نشده را با توطئه و تزویر و جنگ و انقلاب در کشورهای ،ز جمله در ایران، آغاز کرد، زیرا آمریکا دیگر نمی خواست دوست و متحد سیاسی و نظامی ایران باقی بماند. از این روی سازمان سیا، با یک اقدام دو جانبه و مزورانه، دست به کار شد. از یک سو، دانشجویان مخالف رژیم شاه را در سازمان کنفدراسیون دانشجویی متشکل کرده و راه براندازی رژیم شاه را برایشان هموار می نمود و، از سوی دیگر، با ساواک نرد عشق می باخت و به پادشاه ایران اطمینان خاطر می داد؛ از یک سو روزنامه های غرب شاه را متهم به دیکتاتوری می کردند و از سوی دیگر سلاح های پیشرفته و مدرن به ایران می فروختند؛ از یک سو جنگ نفت را به راه انداخته و پادشاه ایران را متهم به افزایش بهای نفت می کردند و از سوی دیگر لیبی و عراق ـ دو کشور تولید کنندهء نفت ـ را علیه ایران می شورانیدند؛ از یک سو پادشاه ایران را به ایجاد فضای باز سیاسی تشویق می نمودند و از سوی دیگر روشنفکران کنفدراسیونی تعلیم دیده را روانهء خانه های تیمی می کردند تا خون و آتش برای ملت ایران ارمغان آورند؛ از یک سو ایران را جزیرهء ثبات می نامیدند و از سوی دیگر هر موجود زنده ای که می توانست آرامش را در ایران برهم زند مورد پشتیبانی قرار می دادند.

این سیاست مزورانه از سوی آمریکا آنقدر ادامه پیدا کرد تا عاقبت نظام پادشاهی، که دوست و هم پیمان غرب به شمار می رفت، فرو پاشید و پادشاه بیمار ایران آوارهء کشورها شد و در پی آن توافق های سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی بین ایران و آمریکا دود شد و به هوا رفت! و بالاخره انقلاب اسلامی رخ داد... .

پس از انقلاب، مردم حسابی سیاست زده شده بودند و با سیاست های جدید و شعارهای نو و توافق های بین گروهی و زد و بندهای جناحی و معاملات حزبی دست به گریبان گشتند. شعارهایی رايج شد که بچه های کنفدراسیون از آمریکا و اروپا با خود آورده و به خورد جامعه می دادند و روشنفکران داخلی هم آن ها را نشخوار می کردند و گاه از بین شعارهای خرد و کلان روی چند شعار توافق به عمل می آوردند. .

ز اولین شعارهایی که داخل و خارج را به هم گره زد و مورد توافق پیروان غرب و شرق و انقلابیون مسلمان و غیر مسلمان قرار گرفت شعار "اعدام باید گردد..." و "ارتش طاغوتی منحل باید گردد" بودند!؛ سازی که چپی ها می نواختند و راستی ها می رقصیدند! چپی ها تشنهء خون و طالب رقص مرگ بودند و آقای ابراهیم یزدی و دوستان امریکایی شان هم گوش به فرمان! و اینگونه بود که مردم دستاوردهای حضورشان را در صحنهء کشور انقلاب زده تجربه می کردند تجربه ای تلخ و آزار دهنده که بسیاری از آنان را دلزده و مایوس کرد زیرا ایران بهترین افسران و نام آورترین فرماندهان ارتش خود را در پای این توافق از دست داد؛ توافقی مرگبار که اثرات شوم آن در تهاجم هشت سالهء صدام حسین به کشورمان هویدا گردید. شعارهای بعدی که مورد توافق جریان های سیاسی واقع گردید "مصادره باید گردد" و "اخراج باید گردد" بود که به تقسیم قدرت و اشغال مناصب دولتی و تصرف کارخانجات و صنایع بخش خصوصی منتهی گردید. کار لاس زدن گروه های چپ و راست ادامه داشت تا به گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی انجامید.

اما "توافق" بر سر این ماجرا از جنس دیگر بود؛ توافقی که مردم را در خیابان ها جاری و ماندگار کرد و ایران را در کانون رویدادهای خبری قرار داد. گرچه این توافق نان و آبی برای مردم نداشت ولی سیاست تزویر و ریا و دروغ و پنهان کاری را جا انداخت؛ سیاستی که آمریکا را شیطان بزرگ و دوستان اش را شیاطین کوچک نامیدند؛ سیاستی که جنگ هشت ساله و خصومت دولت های غربی و عربی را در پی داشت؛ سیاستی که همچنان گریبان مردم را رها نکرده است؛ سیاستی که فضای کشور را مملو از ابهامات سیاسی و سردرگمی اقتصادی و فساد اجتماعی نمود؛ سیاستی که سبب فرار مغزها و سرمایه های ملی و انزوای مدیران و کارآفرینان گردید؛ چالشی که هیچ "توافق آشکاری" در آن شکل نمی گرفت و، در نتیجه، راستی و درستی از نفس افتاد و کشور به بهشت رانت خواران، فرصت طلبان، چاپلوسان و مفسده جویان تبدیل گشت و در این رهگذر، بازار فروش اسلحه در منطقه رونق گرفت و سرمایه کشورهای نفتی نیز سرازیر غرب گردید.

بنابراین، اکنون که توافق با آمریکا مطرح می گردد، این مردم که شاهد عینی آن روزهای پیش و پس از انقلاب بوده اند قادرند همانند یک کارشناس بصیر و آگاه نگران وعده و وعید های غربی ها و مدیریت سیاسی دولتمردان حکومت اسلامی باشند و سئوال کنند که آیا آمریکا از سلطه طلبی و جهانخواری سرخورده شده و دست از اعمال شیطانی برداشته؟ آیا دولتمردان اسرائیل سر عقل آمده اند؟ آیا لابی صهیونیسم و فراماسونری به انتهای خط بازی رسیده اند؟ آیا حکومت اسلامی از انهدام اسراییل منصرف شده؟ آيا تحریم ها از شکل کاغذ پاره خارج شده اند؟ آیا سهم نفت به سفرهء مردم باز می گردد؟

وقتی سخن از مردم کوچه و بازار می رود مراد حضور پراکندهء مردان و زنان در مجامع و محافل غیر رسمی است؛ جایی که حرف ها یواشکی و با کنایه و اشاره بیان می شود. جایی که که تریبون و میکرفون و شنود و آدم فروش وجود ندارد؛ آنجا که از دردها و رنج های بزرگ و غصه های انباشته شده توده ها با خبر می شوی.

آنجاست که می گویند: "چه خوب شد که توافق نشد"! زیرا در کشوری که فساد چون اختاپوس بر بیت المال سایه افکنده و انحصارات اقتصادی به شکلی بی رویه و بی رحمانه نظام مالی کشور را قبضه کرده چرا باید دلارهای بلوکه شده به خزانهء بی در و پیکر بازگردد؟ مگر در سال هایی که ایران دلار باران شده بود قطره ای بر باغچهء ما چکید و چرخهء اقتصاد به نفع تولید راه افتاد؟! سفرهء ما که خالی تر شد، خیلی از شکم ها که گنده و گنده تر گردیدند! سفرهء نوکیسه ها رنگین و کاخ ها سر به فلک نهادند و قشری از فرصت طلبان به آلاف و علوف رسیدند و بالاخره، با اشغال کرسی ها و نهادها، نیرویی متورم و غیر مفید شدند!

مردم، با زمزمه و با احتیاط فراوان، می گویند: تحریم های سی و شش ساله که عده ای بر سر ایجاد آن تلاش ها کردند، پشت هم اندازی ها نمودند، دروغ ها گفتند و به سودهای کلان و رانت های هنگفت رسیدند حال چگونه راضی به چشم پوشی از این موهبت عظیم می گردند؟!

مردم می گویند: تنها آمریکا و اروپا نیستند که به ملت ایران ستم کردند، بلکه روسیه و چین نیز از این آشفته بازار بهره های کلان بردند و نمک خوردند و نمکدان را شکستند. مدیریت اشتباه و عدم تدبیر دولتمردان جمهوری اسلامی و باج دهی به روسیه و چین در دوران احمدی نژاد اقتصاد بیمار ایران را به احتضار کشانید. این دو کشور نیز در کمال وقاحت پای تحریم ها امضا گذاردند و یک بار دیگر به ملت ایران ثابت کردند که روسیه همان اتحاد جماهیر شوروی متجاوز است و چین نیز پایگاه مافیای سرمایه داری غرب است. اعتماد به این کشورها خیانت بزرگ به ملت ایران بود که باید دولتمردان عربده کش دوران احمدی نژاد پاسخ آن را در یک دادگاه ملی بدهند.

مردم می گویند: دولت های جهان در پی منافع خودشان هستند اما منافع ملی ما در کجا رعایت شده؟ و متولی و پاسدار منافع ما چه کسانی هستند؟!

مردم می گویند: فنآوری و دانش اتمی حق مسلم ما بوده و هست ولی چرا نتوانستند این حق مسلم را مدیریت کنند؟ چرا برای کسب یک حق، حقوق دیگر را از ما گرفتند؟ چرا سرمایه های ملی به تاراج رفته و فساد اقتصادی آفت جان ما شد؟ دولتی که قادر به نظارت بر هزینه ها و درآمد ها و جلوگیری از حیف و میل ها نیست چرا برای نهاد های نظارت مردمی مانند روزنامه ها و احزاب و تشکل های مردمی سنگ اندازی می کند؟ در شرایط به بند کشیدن قلم هاست که یک فرد به نام زنجانی می تواند میلیاردها دلار سرمایه های ملت را چپاول کند. آیا زنجانی بدون حمایت نهادهای قدرتمند می توانست دست به این فاجعه ننگین مالی بزند؟!

مردم می گویند: چه خوب شد که توافق با 5+1 صورت نگرفت و تحریم ها برداشته نشد و سیل دلارهای بلوکه شده به کشور سرازیر نگردید، زیرا سابقه نشان داده که هرگاه پول باد آورده به دست دولت ها افتاده است، به دلیل فقدان مدیریت دلسوز و وجود مافیای اقتصادی، چیزی جز تورم، گرانی و بیکاری نصیب مردم نشده و از این سفرهء گسترده سهم تولید و خدمات رفاهی ناچیز بوده است. دلارهای بلوکه شده متعلق به ملت ایران است و باید در اختیار دولتی قرار بگیرد که توانسته باشد کشور را از چنگال بی رحم انحصار، استبداد، و فساد بیرون آورده و راه را برای آزادی های سیاسی و قلم و بیان و حضور نخبگان راست گفتار و درست کردار در ساختار ادارهء کشورهموار نماید. وگرنه، رفع تحریم ها درد اقتصاد کشور را درمان نمی کند و اقتصاد مقاومتی نیز با مقاومت مافیای سیاسی و اقتصادی راه به جایی نخواهد برد.

و اما نتیجه ای که از این گفت و شنودهای مخلصانه و به دور از فلسفه بافی های کلاسیک اقتصادی و سیاسی حاصل می شود این است که در این ملک یک چیز نادیده گرفته شده و آن قدرت و حضور مردم و نهادهای ملی در همه عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است و، در این رابطه، عدالت سیاسی مغفول واقع شده است.

هدف عدالت سیاسی باید برقراری روابط عادلانه و به دور از هرگونه ظلم و ستم و فساد و بهره کشی بین حکومت و مردم و ملت باشد تا امکان شکوفایی گوهر انسانی و رشد خانواده و سرافرازی و اقتدار ملی به وجود آید. در چنین وضعیتی کشور از نیروی قدرتمند لایزال مردمی برخوردار خواهد شد و این نیروست که می تواند توطئه های دشمنان و سودجویی فرصت طلبان را نقش بر آب سازد. بدیهی است ایران باید با دنیا در تعامل باشد ولی دل بستن به قدرت ها و دولت های بیگانه مشگلی را حل نخواهد کرد.

زرتشت آموزگار بزرگ ایرانی می فرماید:

هرگاه مردمی کمتر از آزادی برخوردار باشند بیشتر می ترسند و هرچه بیشتر بترسند بیشتر دروغ می گویند و هرچه بیشتر دروغ بگویند بیشتر ستم می کنند و کمتر خواهان آگاهی و دانایی وآزادی و آزاد اندیشی هستند.

22 آذر 1393

http://paniranist-party.org/pages-824.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه