|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
حمید حمیدی
پیشکش به تمامی قربانیان خشونت بنیادگرایی از ..... تا کوبانی
در دوران کنونی، «بنیادگرایی اسلامی» مفهومی آشنا در علوم سیاسی، و اصطلاح جاافتاده ای در جامعه شناسی سیاسی است، که بازتاب دهنده آراء، اندیشه ها و آموزه های افراد و گروه هائی است که برای تفکر دربارهء سرنوشت سیاسی خویش از تعابیراسلامی استفاده می کنند. بنیاد گرایان واژگان نهایی خود را در متن دین جستجو می کنند، آینده سیاسی خویش را درآئینه اسلام می بینند، و از طریق خصومت و ضدیت باگفتمان مدرن، هویت خود را بیان می نمایند.
بنیادگرایی اسلامی معاصر، به لحاظ فکری ریشه در آموزه ها و الگوهائی دارد که در متن دین وجود دارد. زیرا، تلاش بنیادگرایان برای احیاء هویت، همواره از معبر دین و برگشت به اصول اولیه اسلام صورت گرفته است. اما به لحاظ سیاسی، می توان آن را واکنشی در برابر اوضاع و شرایط جدید ،که ناشی از ظهور فرهنگ و تمدن مدرن، و حالت گسترش یابنده روش های زندگی متمدن درسراسرجهان و جاذبه های حیات فکری و عقلی تمدن نوین، درمیان این گروه از مسلمانان مورد ارزیابی قرار داد. مواجه این تفکر با فرهنگ و تمدن غرب و آگاهی نسبت به انحطاط و عقب ماند گی خود ، باعث به چالش کشیده شدن مبانی فکری و معرفتی این گروه از مسلمانان گردیده ودستاوردهای تمدن جدید ، پرسش های فروانی را فراروی ایشان قرار داده است.
در همین راستا تلاش های فراوانی از
سوی نو اندیشان مسلمان برای جستجوی راهکارهای مناسب در راستای حل مسئله و
پاسخ دهی مناسب به موضوعات و
پرسش های جدید
آغاز
شد و
واکنش های متفاوت و
اغلب متضاد ی را،
از
سلفی گری و بنیادگرایی گرفته تا نواندیشی دینی برانگیخت. اما در
نهایت، این جریان سیاسی – ایدئولوژیک بنیادگرائی اسلامی رادیکال بود که با برشمردن
اندیشه های جدید به عنوان عامل تباهی ، ویرانی و منهدم کننده هویت دینی ، ومخالفت
با هرگونه تجدید نظر طلبی در فهم آموزه های دینی و انعطاف پذیری در برابر معرفت های
بشری معاصر، به گفتمان غالب تبدیل گردید وبه مثابه تنها نماینده اسلام اصیل
وبرخوردارازنورایمان حقیقی وساکنان اصلی درجزیره تقوای الهی ، نقش سخن گویان
انحصاری اسلام گرایان را درمحافل سیاسی و رسانه ای به عهده گرفتند وبا بازگرداندن
نقش مقدس مذهبی به شمشیرهای برکشیده ازنیام ، سلب حیات ازانسان ها را وظیفه شرعی
معرفی کردند وبابه نمایش گذاشتن اقدامات خشونت آمیزخود ازطریق وسایل ارتباط جمعی ،
افکارعمومی را برله یا علیه خود جذب ویا تحریک نمودند و عصر منطق را با شمشیررقم
زدند.
بنیادگرایی، از جمله اندیشه های آزاردهندهای است که بر سر راه هر نوع تفکر دینی به
کمین نشسته است. از عمر بنیادگرایی اسلامی سالیان درازی نمی گذرد، اما در همین عمر
اندک، بنیادگرایان مسلمان، به مؤلفهای قابل اعتنا در تحولات پرشتاب سیاسی و فکری
تبدیل شدهاند. برخی از تحلیلگران معتقدند که اساساً بنیادگرایی، شکل تراژیک و مسخ
شده نوگرایی دینی است. نوگرایان دینی،از منظر نگاه خود، وقتی وجه منفی تفکر مدرن را
بروجه ایجابی و مثبت آن برتری می بخشند، موضعی خصمانه نسبت به دنیای مدرن و منظری
نوستالژیک نسبت به شالودهها و بنیادها بر خواهند گزید.اما برخی دیگر برآنند که
بنیادگرایی، عارضه و زایدهای است که نوگرایی رابه آفت کشانده و راه را برای بلوغ و
بالندگی نواندیشی سد کرده است. به هر حال، بنیادگرایی هرچه باشد در روزگار ما به
هویتی مستقل و اثرگذار تبدیل شده است و در تحلیلهای فکری و سیاسی نمیتوان چشم برآن
بست. تحولات اخیر در صحنه منازعات سیاسی بین الملل، یک بار دیگر نگاهها را به سمت
بنیادگرایان اسلامی معطوف کرد ه است.
درواکنش به سیطره گفتمانی بنیادگرایان، اغلب تحلیل گران موافق این گفتمان، ظهور و گسترش روز افزون گفتمان های اسلام سیاسی ، ازجمله گفتمان بنیادگرایی رادیکال را نشانه و سیگنال بیداری ، هوشیاری و آگاهی مسلمانان و رجوع به هویت ، گوهر ومیراث اصیل خویش تلقی نموده و سکوی مناسب برای پرش به جلوو آلترناتیوشایسته برای گفتمان غرب و "غیر" درراستای جبران انحطاط و عقب ماندگی به شمار می آورند.اما در مقابل این نگرش ، تحلیلگران غیر مسلمان اسلام ستیز، اغلب با انگیزه های سیاسی و ایدئولوژیک و تفکر عام گرایانه و عدم تمایز میان اسلام خواهی و بنیاد گرایی رادیکال ،هرنوع اسلام خواهی را نماد واپسگرایی ، ارتجاع ، تروریسم و مخالف ارزش های بنیادینی مانند : آزادی ، دموکراسی ، حقوق بشر و زنان و... معرفی نموده و آن را تهدیدی فراروی جهان معاصر و جایگزین کمونیسم بعد از جنگ سرد ، به شمار می آورند که درصدد تحمیل تفکرو ارزش های ارتجاعی خود بر جامعه ای جهانی بوده و خواستار اضمحلال و فروپاشی ارزش های گفتمان "غرب دموکراتیک " می باشند.
اما در پرتوواقعیت های موجود درجهان و تجربه ناکام حاکمیت سیاسی مبتنی برشریعت
طالبان و پدرخوانده اش ، القاعده درافغانستان ،و یورش وحشیانه "داعش" به عراق و
سوریه، می توان ازیکطرف ، اندیشه فراگیر غربی ها را تجزیه کرد و بین هرنوع اسلام
خواهی و تفکرمتحجرو روش های خشونت آمیز بنیادگراها تفکیک قائل شد و از طرف دیگر ،
می توان به طرح نظریه ای دیگری خطر کرد که براساس آن ، بنیادگرایی ، نه تنها پاسخ
مناسب و درخور به روند انحطاط مسلمانان نیست که خود جزءاین روند محسوب میشود، ونه
تنها تهدیدی جدی برای ارزش ها و باورهای غربی نیست ، که بنیادگراها با اندیشه های
واپسگراو اعمال خشونت های خشن و بی مهار ، وگردن زدن سرهر مخالفی و پاره کردن گلوی
هر منتقدی ،عملا به گسترش بینش ، منش و ارزش های مدرن کمک خواهند کرد . و پشتوانه
ای عینی و موجهی خواهند بود برای بنیادگرایان ضد دین تا بتوانند با استفاده از آن
بر غیریت سازی تمدن جدید ازنواندیشان دینی و مذهبی فریاد بر آوردند.
باتبدیل جامعه پویا و با نشاط به گورستان خاموش که تنها صدای مجاز درآن ، تلاوت بی
تفکر "قرآن " و اذکار بی تذکر " ادعیه ها " است ، ارزش های مانند : آزادی ،
دموکراسی ، حقوق بشر ، تساهل دینی ، تسامح مذهبی ، عقل و خرد انسانی ، باردیگر
اهمیت فزایند ه خواهند یافت . زیرا این ارزش ها ،درشرایط فقدان ، توجه و علایق
فزاینده ای را به خود جلب و جذب خواهند نمود.
گفتمان های سیاسی اسلام گرایی، گرچه دارای تنوعات فراوان وتفاوت های درونی گسترده و راهبردهای گوناگون می باشند، اما همه آنان راهبرد خود را بازگشت دوباره به " عصرطلایی " صدراسلام اعلام می نمایند. تنها تفاوت آن ها درنوع تفسیرو تلقی ایشان ازاین بازگشت می باشد . نواندیشان ، ضمن رجوع به بنیادها ، خواهان بازسازی آن طبق مقتضیات و الزامات عصرجدید می باشند و عده ای نیز مانند بنیادگرایان ، خواهان رجوع به بنیادها با تفاسیری متحجرانه و متعصبانه هستند و خواستاربازتولید عینی آن اوضاع و احوال تاریخی درشرایط کنونی و انتقال آن بنیادها به شرایط مدرن می باشند. اما منظور از بنیادگرایی دینی دراین جا:
"اشاره به گروههایی است که به دلایلی، با فرآیندهای حاکم بر شرایط روز مخالفت
میکنند و با ارجاع به بنیادهای اصلی دین خود، نوعی جامعه ایدهآل ذهنی ترسیم
میکنند و وضعیت موجود را به دلیل عدم تطابق با آن جامعه ایدهآل به نقد میکشند.
بنابراین بنیادگرایی، نگاه نوستالژیک از شرایط مدرن به شرایط اولیه و پیشین است.
بنیادگرایان قصد زنده کردن بنیادهای غیرقابل نقد و مقدس را در روزگار مدرن دارند...
بنیادگرایان، اهل تلفیق و آشتی دادن بنیادها با دنیای مدرن نیستند بلکه میخواهند
وضعیت مدرن را کاملاً نفی و وضعیت پیشین را به جای آن بنشانند."
بنیادگرایی اسلامی ، ازخلافت اسلامی تا امارت قومی:
ایدئولوژی بنیاد گرایی وگفتمان رادیکال آنان ، بردو باور ذهنی ، بنیادی، اما ساده
اندیشانه استواراست. بنیادگرایان با تلقی از خود به عنوان راست کیشان واقعی و معدود
افراد ممتازی که میراث داران اصلی میراث اسلامی اند نخست ، اعتقاد به رسالت جهانی
در دفاع و ترویج ارزش ها ، باورها و آموزه های دینی به جا مانده از سلف خود را
دارند و دوم اینکه ، اعتقاد به این اصل که تحقق این رسالت ، آزادی عمل برای آن ها
به ارمغان آورده و دست زدن به اقدامات یک جانبه و حتی خشونت آمیزرا مشروعیت می بخشد
. این گونه برداشت ها و تلقی های خودخواهانه ازخود ، بنیادگرایان را جزم گرا ، مطلق
اندیش ، اقتدار گرا ، ستیزه جو و خشونت طلب به بار آورده است . درحالیکه می توان
گفت،آنان درگفتمان ایدئولوژیک خود دچار توهم خودبزرگ بینی و"استغنا "و گرفتار"پندار
کمال" هستند.این پندار ها ی توهمی، باعث گردیده که آنان راه داد و ستد معقول با
افراد و رابطه گیری مثبت با جهان را ببندند.
همان طور که تلقی از خویشتن بنیادگراها خودخواهانه، ساده لوحانه و دور از واقعیت
است ، ایده ها ، آرزوها و دعاوی آنا ن نیز درراستای ترسیم ، توجیح و ایجاد یک نظام
جهانی از امت اسلامی که در آن فرصت کافی برای عبادت و عبودیت و امکانات بیشتر برای
تامین سعادت وجود داشته باشد ، کمترین تماسی با واقعیت نداشته و از عقلانیت مدرن
اندک بهره ای نبرده است . این دعاوی، نه تنها منطبق برخواسته ها ی اساسی جامعه
نیستند و هیچ کمکی به پیشرفت مناسبات تعاملی و رشد نهادهای دموکراتیک نمی کنند ، که
به نهادینه کردن قدرت استبدادی ، خودکامه و اقتدارگرامنجرخواهند شد.
طنزنهفته در ادعای بنیادگرایان مبنی برپیرایش دین و رهایی انسان ها از بندگی غیر
خدا نیزدر همین جاست که، سنتزی جز اسارت و بندگی شدید انسان ها و تقید آنان تحت
حاکمیت استبدادی خلیفگان دینی وسلاطین قبیله ای نخواهد داشت و استبداد ، صورت مضاعف
دینی و سیاسی به خود خواهد گرفت.
بنیاد گرایان درتوجیح اقدامات و عملکرد خود ، بازگشت به گفتمان خلفاء ، اندیشه های
قدما وسیره سلف صالح، به شوق دست یابی به کمال را ، مستمسک قرارداده ویگانه راه
نجات بشر ازگفتمان مسلط جهالت مدرن بر جهان مدرن ، و انحطاط حاکم بر جامعه ای
مسلمین را رجعت به "دوران طلائی " و گذشته با شکوه می دانند . اما کم ترین تامل در
اندیشه ها و عمل کردهای آنان ، آشکارخواهد نمودکه این ادعاها و اسطوره سازی ها از
گذشته ای نه چندان با شکوه ، درراستای پنهان سازی ریشه های سیاسی گفتمان قدرت است
که با واژگان دینی توجیهات شرعی می شوند . وازاین طریق ، درصدد طبیعی سازی حاکمیت
توتالیتری خود وجلوه دادن آن به مثابه عقل سلیم می باشند .بنیادگرایان از مخاطبین و
پیروان خود می خواهند که سلطه استبدادی آنان وبرآیند مصیبت بارو فجایع ناگوارآن را
، تقدیرالهی پنداشته و با رضایت و سکوت دینی ، بدرقه نمایند.
برای درک و فهم ریشه های دینی - تاریخی رویکرد بنیاد گرایان ، ناگزیراز رجوع مجدد
به امر خلافت ، به عنوان یکی ازسرچشمه های اندیشه بنیادگرایان می باشیم . زیرا یکی
از اصول اساسی تفکر بنیاد گرایی ، اندیشه بازگشت به " عصر طلائی " بوده و مضمون و
محرک آنان را می توان در مفهوم رجعت به " گذشته آرمانی " تحلیل کرد . اما این
برداشت بنیادگرایان از گذشته با شکوه ، حاوی عناصری است که پس زمینه پیدایش اندیشه
های متصلب ، مطلق نگر و اقتدارگرارا فراهم ساخته است.زیرا خلافت به باورعمومی، با
واسطه یا بدون واسطه به حاکمیت خدا منتهی می شود . بنابراین ، حاکم نه نیازی به کسب
مشروعیت و مقبولیت از مردم دارد و نه خودرا پاسخ گو در مقابل آنان می داند.
درپرتوچنین نظامی است که فلسفه سیاسی بنیادگرایان ، برای مردم هیچ حقی قائل نشده
است . زیرا ، شاه و خلیفه به عنوان جانشین خدا و پیامبر ، مشروعیت خودرا از مبادی
لاهوتی و فراطبیعی می گیرند و به مثابه پاسداران نظم شاهانه و حافظ و مجری شریعت
تلقی گردیده و خود کامگی آنان ، به سان تقدیر الهی پذیرفته می شوند . " نظریه های
قدیم نظام سیاسی ، همواره کوشش نموده اند که اقتدار گرایی پنهان در نظام سیاسی
گذشته مسلمانان را به گونه ای به تقدیر الهی نسبت دهند . درحقیقت می توان گفت که
همین اقتدارگرایی پنهان در نظام خلافتی است که بنیادگرایان اسلامی را به خود جلب
وجذب نموده است.نظامی که درآن خلیفه ای بی رقیب و امیرنامیرا ، بسان میخ آسمان و
زمین پنداشته می شود.
اگرآمال وآرمانهای بنیادگرایان برای بازگشت به گذشته ، عصرحضورپیامبروبازتولید چنان
اوضاع و شرایط باشد،غیرممکن خواهد بود زیرا ،عصر پیامبران در تمامی ابعاد یگانه ،
غیر قابل تکرار و غیر قابل بازآفرینی است . درآن زمان همه امور ومسائل برمحور شخص
پیامبر(پیامبران)معنی و مفهوم می یافت . اوهم قانون بود وهم قانون گذار ، همان طور
که هم قاضی بود و هم مجری . اعتراض ازموضع دین برایشان غیر ممکن بود ، چه اوخود
عصاره دین بود . اطاعت محض، کمترین چیزی بود که یک فرد مومن می توانست با آن ،
صداقت و راست آیینی خود را به اثبات برساند .
اگرهدف بنیادگرایان ، بازگشت به عصرخلفاء باشد ، باید خاطرنشان کردکه، اختلافات
قبیله ای وتمسک به تفاخرات عصرجاهلی بلافاصله بعد ازرحلت پیامبرخودرا بازتولید نمود
وخلافت با همزاد خود یعنی اختلاف متولدگردید . بنابراین ، بازگشت به عصرخلافت یعنی
بازگشت به عصراختلاف و زنده کردن مجدد ارزش ها ومنازعات گفتمان قومی و قبیله ای
خواهد بود.
تبارفکری بنیادگرایان اسلامی :
گفتمان بنیادگرایانه ، با شناسه های هم چون : جزم اندیشی ، اقتدار گرایی و خشونت
طلبی که درپی تابع ساختن همه ای حیات عقلانی بشر در برابر قدرت مذهبی ، مسلط ساختن
شورو احساسات دینی بر تعقل و خردورزی ، هژمون ساختن گفتمان های مبتنی بر خشونت و
خصومت بر گفتگو و رقابت ، وترجیح منش های سنتی بر بینش های مبتنی برروش های عقلانی
می باشند، درنواحی مختلف جهان و ادوارتاریخی گوناگون ، زمانی چند به ظهوررسیده
وهرچند ، بعد از مدتی راه افول و زوال را پیموده است ، اما اندیشه بنیادگرایانه ،
هم چنان درلایه های ذهن و ضمیرفرد تعداد زیادی از مسلمانان و لابه لای کتب و متون
قدیمی اسلامی به حیات خود ادامه داده است و درمحیط های بحرانی وبسته به تحولات
سیاسی،اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ، خودرادرقالب جنبش های " احیاء اسلامی "با
زتولید نموده است . جریان افراط گرایی ... با آمیختگی امر دینی و امر سیاسی مشخص می
شود ، گرچه عنصر سیاست درآن تعیین کننده است ، اما دیگرعوامل اصلی از جمله نظام
فرهنگی ، اجتماعی ، فکری یا روان شناختی درتوضیح این پدیده نباید مورد غفلت قرار
گیرد.
بنیاد گرایان با خشونت گفتمانی خود سعی می کنند ، متون مقدس و روایت های تاریخی را
اسیر اسطوره های چارچوب خود نموده و تفاسیر مخالف را نابود ، ویا حداقل، به حاشیه
های گفتمانی خود برانند.زیرا بنیادگرایان، به گفته پوپر :" به جنگ با کلام نه شمشیر
برکشیده ازنیام " اعتقادی ندارند.
بنیادگرایان درادعاها و روش ها بسیار شبیه خوارج(1) ، درقشریگری و ظاهربینی شبیه
حنبلی ها(2) و اهل حدیث ، ودراندیشه ها متاثر از ابن تیمیه(3) و دراتخاذ روش های
افراطی و انحرافی مشابهت کلی به وهابی(4) ها دارند .
بین آرا و اندیشه های وهابیون با حنبلی ها ، ابن تیمیه وبه خصوص، خوارج، همانندی
های فراوانی می توان یافت ازجمله:
1-خوارج براساس تلقی خاصشان از ایمان و کفر ، سایرمسلمانان را کافرومشرک می دانستند
، وهابیون نیز براساس نوع برداشت شان از توحید ، بسیاری ازآداب و رسوم اسلامی را
شرک و کفردانسته ، درنتیجه ، معتقدین و عمل کنندگان به این آداب را که همه از
مسلمانان غیروهابی هستند ، کافرو مشرک می دانند . با این تفاوت مهم و خطرناک که :
خوارج گناهانی را موجب کفر می دانستند که تمام مسلمان ها آن ها را گناه کبیره محسوب
می کردند ، اما وهابیون ، اعمالی را به زعم خود گناه کبیره می دانند که هیچ یک
ازفرق اسلامی آن ها راگناه کبیره و موجب کفر نمی دانند. وهابیون هرکس که مخالفت با
آن مذهب می کرد ، اورا به کفر نسبت می دادند.
2-جموددرفهم دین ، سخت گیری بیش از حد دراجرای احکام دین و تعصب جاهلانه نسبت به
آموزه های دینی را می توان ازدیگر شباهت های بین وهابیون و خوارج دانست . آنان،
مذهبیون قشری اند که پایه اعتقادات آن ها را نه عقل و ادراکات ، که ظاهرروایت و
منقولات تشکیل می دهند . محمد عبده درکتاب " الاسلام والنصرانیه " می نویسد :" این
طایفه یعنی حشویه و وهابی ها سنگ دلترین مردم و کم ظرفیت ترین آنان هستند . آن ها
بدون د رنظر گرفتن پایه های عقلی واصول دینی ، ظواهر الفاظ را می گیرند.
3-وهابیون مانند خوارج ، ازیک طرف مردمان متعصب و سخت پای بند دین می باشند و به
نماز، دعا ، قرآن خواندن و عبادت نمودن اهمیت می دهند ، اما ازطرف دیگر، درتفکیر و
حلال دانستن خون مسلمانان چنان شتاب ، افراط و غلومی نمایند که ترک بعضی ازشرایع
دینی را نیزموجب کفرو بنابراین ، مستحق مرگ می دانند .
درنهایت این که ، تمام ویژگی های یک اندیشه خطرناک ، با پیامد های منفی که می تواند
جهان را به سوی قرون وسطی ، عصرتاریکی ودوره جاهلیت سوق دهد و انسانها را ازاندیشه
های اساسی ، اصولی و مبتنی برجهان معاصر بازدارد ، درتمامی گفتمان ها و جریان های
فکری و جنبش های سیاسی ازخوارج گرفته تا بنیادگرایی اسلامی مشهود و نتایج عینی و
ملموس مصیبت بار آن را می توان مشاهده نمود . سوءاستفاده ازدین وآموزه های دینی و
تقلیل دین درسطح سیاست، درراستای طرح های سیاسی خودشان ، درتمامی این گفتمان هاتوسط
بنیاد گرایان ، صورت گرفته است . بدنیست به فتوائی ازوهابی ها اشاره شود که نمونه
کاملی است ازاین گونه سوء استفاده ها درگفتمان دینی بنیادگراها ازمفاهیم دینی
درراستای توجیه ایده ها ، آمال ها و آرزوهای تخیلی : "هرکس ازقبیله شمریا ازمردم
حائل یا ازکسانی که با ابن سعود دشمن هستند ، ده نفررا به قتل برسانند ، بدون هیچ
حسابی به بهشت را ه خواهد یافت . دربهشت ده حوری به او واگذارمی کنند . سن هریک از
پانزده سال بیشترنیست و پستان های تازه برآمده دارد به علاوه گوشت بریان شده
پرندگان که برای خوردن آن کافی است دهانش را بازکرده تا گوشت بریان از استخوان جدا
شود و دردهان او قرار گیرد . به اضافه نهرهای عسل صفا و شیر که در اختیاراو قرار می
گیرد . این ها را به بهشت به کسی می دهند که زیر پرچم وهابیت،اقدام به قتل نمایند."
این است پاداش نسیه بنیادگرایان ، برای افراد فقیر، بیکارو وامانده ای که برای
رسیدن به بهشت کذایی ، خود و دیگران را محکوم به مرگ می کنند . بنابراین ، امید
رسیدن به نعم و رفاه مادی دراین جهان را نباید درطرح های آنان جستجو نمود بلکه به
بهشت وسعاد ت اخروی و زندگی درکنارانتحارکننده ها باید اندیشید . بدنیست که به
نتیجه گیری روزنتال درباره ای این نوع اندیشه ها درجهان اسلام ، اشاره شود :"
وهابیت ، که براساس کلام ابن تیمیه بناگردیده و درپادشاهی عربستان سعودی سازماندهی
گردیده ، تنها در شرایط ساده و ابتدایی ، اگر یافته شود ، امکان موفقیت دارد ، و
راه حل مناسبی برای شرایطی نظیر تمدن مدرن نیست."
درخصوص گفتمان بنیادگرایان معاصرنیز می توان گفت که برخلاف آن چه ادعا می شود ،
گفتمان آن ها قدرت محورومبتنی بر نظریه و تئوری " قدرت برای قدرت " می باشد .
برخلاف ادعاواصراربر سیاست اخلاقی درگفتمان بنیادگرایان، آنچه درعالم واقعیت به
وقوع پیوسته وقابل مشاهده است ، قدرت درچهره حاکمیت مطلقه مبتنی بر تقدم
ابزارنامقدس بر اهداف مقدس می باشد . وزمانی که این قدرت به لباس تقدس آراسته گردد
، نقدناپذیرو غیرقابل کنترل گردیده ودرنتیجه ، مورد سوء استفاده حاکمان قرارخواهد
گرفت . به گفته ای مونتسکیو: " هرگاه همه امکانات و اختیارات به یک نفرتعلق بگیرد ،
یک قدرت از او سلب می شود وآن ، قدرت عادل بودن است . ودیگرازآزادی خبری نیست ...
تجربه ای جاویدان ، نشان می دهد که هر انسان صاحب قدرتی را گرایش به سوء استفاده از
آن است. "
بنیادگرایی اسلامی ، عقلانیت و تجدد :
علاقه به نجات جهان ، تامین سعادت بشرو فراهم سازی زمینه زیست و زندگی بهینه برای
انسان ها ، یک ایده عمومی و ایده آل از سوی اکثریت مکاتب و اندیشمندان ازدیرباز
بوده است. اما تفاوت اصلی میان اندیشه شرق و غرب دردوره معاصر در این است که ، غرب
زبان علم را برای بهبود زندگی دنیوی برگزید و شرق ، زبان دین را برای سعادت اخروی
اختیارنمود. بنابراین ، رازتفاوت میان شرق عقب مانده و اسیر در انحطاط و غرب مترقی
و پیشرفته راباید در نوع رویکرد ها ، راهبردها و اتخاذ روش ها و شیوه ها، برای حصول
به اهداف آنها مورد ارزیابی قرار داد.
بحث از بنیادگرایی ، تحلیل معرفت شناختی ، تبارشناسی فکری ، عقیدتی وافشای ماهیت و
راهبردهای اصلی آنان ، از آن رو اهمیت ویژه دارد که،از سوئی مبانی اعتقادی و گفتمان
سنتی آن ها دقیقا در تضاد با گفتمان حاکم بر دنیای مدرن و مبانی معرفتی مدرنیته
وعقلانیت حاکم براندیشه های مدرن قراردارد و ازسوی دیگرمشا بهت های فراوانی با
اندیشه های حاکم برقرون وسطی و عصر تاریکی از عملکرد و بیان آنها استخراج میگردد.
مدرنیته محصول و دستاورد عصر روشنگری است . عصری که کانت روح حقیقی آن را این
طورخلاصه نمود :" روشنگری ظهور بشراز عدم بلوغ و ناپختگی ایجاد شده توسط خودش است .
" منظور کانت از عدم بلوغ " ناتوانی فرد در استفاده از درک خودش بدون راهنمایی
دیگری " بود . کانت روشنگری را به عنوان آغازعصر جدیدی که در آن بشرمی تواند روی
پای خود بایستد می دانست . کانت براین باوربود که بشر نیازی به راهنمایی ازبیرون
ندارد و می تواند روی توان فیزیکی و فکری خودش برای توسعه خود تکیه کند . " دراین
میان ، هسته مرکزی روشنگری ، خرد و عقلانیت است که نوید آزادی و خوشبختی را می دهد
. چنان که به گفته هابرماس " تا آن هنگام که نظریه مدرنیته جهت گیری خود را از
مفاهیم اساسی فلسفه باز اندیشی ، یعنی انگاره های دانش ، آگاهی و خود آگاهی اخذ کند
، پیوند طبیعی آن با مفهوم خرد یا عقلانیت آشکار است . "
بنابراین ، اگربتوان درمبانی مدرنیته ، مبنایی را برجسته کرد، همانا باید به خرد و
عقلانیت اشاره کرد. پس برای فهم ماهیت ویژه خرد که خودرا در" سنت روشنگری " می
نمایاند ، مناسب خواهد بود اگربه انگاره خردو عقلانیت وسپس ، پروژه مدرنیته به
مثابه محصول روند عقلانی سازی امور، توجهی ویژه گردد. زیرا ، همان گونه که عقلانیت
ازوجوه برجسته مدرنیته محسوب می شود ، بنیادگرایی با جمود وتحجرو عقل ستیزی وتجدد
ستیزی تعریف می شود . بنابراین ، عقل گریزی وتمدن ستیزی را می توان ازویژگی های
تفکربنیادگرایانه دانست . درحقیقت ، بنیادگرایی به مثابه یک گفتمان ، درتضاد
پارادایمی با گفتمان مدرنیته قراردارد . اگربنیادگراها ، شریعت را در کانون اقدام
سیاسی خود قرارداده است ، مدرنیته واژگان نهایی خود را در" عقلانیت " جستجو می کند.
البته این واقعیت نیز وجود دارد که سنت و مدرنیته، هرکدام بیان خود از حقیقت را
معتبر بدانند . زیرا هرکدام حقیقت را با موازین خود می سنجند . اما تجارب بشری و
مقایسه زندگی عملی در دنیای متمایز سنت و مدرنیته، مارا قادر خواهد ساخت که سخن های
متفاوت را باهم بسنجیم و با مقیاس عقل و ترازوی تجارب زندگی روزانه ، آن ها را
توزین نمائیم واز این طریق با استدلالی محکم به داوری اخلاقی و سیاسی بنشینیم.
دین وشریعت درگفتمان بنیادگرایان، پوششی است برمطالبات و آرزومندی های قومی ،
استقرار دوباره گفتمان قبیله ای، وسلطه انحصاری برسریرقدرت وهژمون ساختن گفتمان تک
گفتار، مونولوگ وتا ابد معتبر.
اخوان المسلمین، سید قطب و احیاء اندیشههای بنیادگرا:
جریان اخوان المسلمین در مصر در سال 1928م توسط حسن البناء (د 1949م) پیریزی شد.
اخوان المسلمین برنامه اصلاحی خود را در جامعه اسلامی با الهام از آموزههای دینی
بر سه اصل بنیان نهادند:
1-جامعیت اسلام در تمام شئون زندگی
2- تأکید بر قرآن و احادیث نبوی بهعنوان منبع اصلی اندیشههای اسلامی
3- قابل اجرا بودن احکام و مقررات اسلامی در همه زمانها و مکانها
اخوان المسلمین در مصر از آغاز تا به امروز فراز و نشیبها و انشعابهایی را پشت سر
گذاشته است. سید قطب به عنوان عضو برجسته اخوان المسلمین و اندیشههای انقلابی او
زمینه انشعابهای گوناگون در درون این جنبش را فراهم ساخت. آموزههای سید قطب و
تفسیرهای گوناگون از اندیشههای وی در جناحبندیهای جدید و حرکتهای بنیادگرا در
دوران معاصر در میان اهل سنت مؤثر بوده است. اعضای جوان اخوان المسلمین بهتدریج از
رهبران ارشد فاصله گرفتند و براساس برداشتهای گوناگون از تعالیم سید قطب در اواخر
دهه 1960م تشکلهای دیگری را که در واقع تشکلهای بنیادگرا و پیکارجوی سلفی است، در
میان اهل سنت بهوجود آوردند. (دکمجیان، 1366،ص118)
"جماعه المسلمین" (التکفیر و الهجره) به رهبری شکری احمد مصطفی، "منظمه التحریر
الاسلامی" به رهبری صالح سریه و"الجهاد" به رهبری عبدالسلام فرج سه شاخه عمده
منشعبشده از اخوان المسلمین در مصر هستند. شاخة اصلی اخوان در مصر در سالهای اخیر
مشی اعتدال و میانهروی پیشه کرده و سعی در پرهیز از اقدامات پیکارجویانه با دولت
حاکم در مصر و مشارکت در قدرت سیاسی و فعالیتهای دینی- سیاسی مسالمتآمیز داشته
است.
اندیشه بنیادگرا و رادیکال سلفی در جهان که نشأتگرفته از آموزههای وهابی است،
توسط گروههای تندروی دیگر البته با الهام از آموزههای شاخههای رادیکال اخوان، در
سرزمینهای دیگر مانند افغانستان و پاکستان منشأ خسارات بزرگی در جهان معاصر بوده
است.
طالبان
طالبان که از آنان با پیشوندهای مختلفی از جمله جنبش، حرکت یا گروه یاد میشود، در
سال 1994 میلادی، توسط ملا محمد عمر در ناحیه جنوبی افغانستان تأسیس شد و از سال
1996 تا 2001 قسمت عمده کشور افغانستان را تحت سلطه خود قرار داد. ملا عمر گفته
بود:"ما علیه مسلمانانی که به راه اشتباه رفتهاند، میجنگیدیم. ما چگونه
میتوانستیم ساکت بمانیم در حالیکه میدیدیم جنایتها علیه زنان و فقرا صورت
میگیرد." (رشید، 1381، ص 66)
در پیدایش و گسترش طالبان میبایست عوامل داخلی و خارجی را مدنظر قرار داد.
عوامل داخلی :فقر عمومی و رکود اقتصادی
افغانستان در زمره فقیرترین کشورهای دنیاست. بیثباتی سیاسی و ناامنی اجتماعی باعث
تثبیت وضعیت عقبماندگی در این کشور بوده است. چهارده سال حضور نیروهای نظامی شوروی
سابق،و درگیریهای نظامی صورت گرفته بین نیروهای متخاصم، پایههای اقتصادی سنتی را
که تنها راه امرارمعاش مردم افغان محسوب میشد، متزلزل ساخت.
از سال 1970 به بعد احزاب مذهبی در افغانستان از سوی جمعیت اسلامی پاکستان تشکیل و
حمایت میشد. بخش جوانان این احزاب که به نام «جوانان مسلمین» یاد میشد، بین
سالهای 1968-1972 در کابل بسیار فعال بود. زمانیکه داوودخان بر ضد ظاهر شاه
کودتایی به راه انداخت، این گروه به پاکستان رفته و در آنجا؛ فعالتر شدند.
بهصورت مشخص، بعد از سرنگونی حکومت ظاهر شاه در سال 1973 و پس از اشغال کشور توسط
اتحاد جماهیر شوروی، «هفت سازمان مجاهدین» (جمعیت اسلامی، تنظیم اتحاد سیاف، جبهه
نجات به رهبری مجددی، محاذ ملی سید احمد گیلانی و دو حزب اسلامی به رهبری گلبدین و
یونس خالص) با هدف مشترک مقاومت در برابر شوروی شکل گرفت. اما پس از 1975 بلا
فاصله، احزاب هفتگانه به احزاب قومی تقسیم شدند مثلا جمعیت اسلامی را تاجیکها و
حزب اسلامی را پشتونها هدایت می کردند. در اوایل سال 1980 دو حزب اسلامی شیعه
متشکل از جوانان قوم هزاره، به صحنه آمدند: حزب حرکت اسلامی به رهبری شیخ آصف محسنی
و حزب سازمان نصر. در سال 1989 احزاب هزاره با یکدیگر متحد شدند و حزب وحدت اسلامی
را به رهبری عبدالعلی مزاری تاسیس کردند.
در سال 1990 برخی از احزاب دینی دیگر که به نام «بنیادگرایان جدید» یاد میشدند،
ظهور کردند. اصطلاح (بنیادگرایان جدید) معمولا به شبکه مدرسههای دینی برمیگردد که
اساس آن را مدرسههای دیو بندی آسیای جنوبی شکل میدهد. این شبکه در جریان سالهای
1980 در زمان جنگهای پاکستان- هندوستان و افغان- شوروی پدید آمد که انقلاب سال
(۱۹۷۹) در ایران نیز در آن اثرگذار بود. «بنیادگرایان جدید»، جهاد علیه غرب را
بیشتر از سال 1990 آغاز کردند. از آن زمان، طالبان بهعنوان یک حزب سیاسی رادیکال
و به هدف اشغال افغانستان ظهور کردند. در این زمان بود که احزاب سیاسی پیشین به
اضافه جنبش ملی اسلامی (ازبکها)، مرز های قومی را شکستند و اتحاد شمال را برای
نجاتشان بهوجود آوردند.
با خروج ارتش شوروی و تشکیل دولت مجاهدین، جنگ داخلی آغاز و بنیانهای اقتصادی را
بیش از پیش ویران ساخت. در این اوضاع رقّتبار اقتصادی و فقر عمومی، مردم بهدنبال
منجی یا منجیانی بودند که بتوانند جامعه را از این حالت فقر و بحران عمومی برهانند.
عوامل خارجی پیدایش طالبان:
الف. پاکستان
پاکستان همواره خواستار بهوجود آوردن یک حکومت پشتونی و تحت سلطه خود در کابل بوده
تا از این طریق بر حرکتهای پشتوگرایانه در ایالت سیستان و بلوچستان پاکستان فائق
آید. امنیت پاکستان در نواحی مرزی با افغانستان با قدرتیافتن پشتونها در
افغانستان پیوند خورده است."انگیزه سیاسی حمایت پاکستان از طالبان به مسئله
پشتونها در ایالتِ سرحد این کشور در بلوچستان بازمیگردد. پشتونهای ایالت
بلوچستان، از سوی رهبران پشتون افغانستان حمایت شده و دارای تمایلات جداییخواهانه
و تشکیل یک کشور مستقل به نام پشتونستان بودهاند. پاکستان با حمایت جناحهای پشتون
در افغانستان (اول حکمتیار بعد طالبان) قصد داشت با مسلطساختن آنها در
افغانستان، پشتونها را راضی کرده تا از حمایت پشتونهای داخلی در بلوچستان
برخوردار شوند." (احمدی، ص31-32))
البته اذعان داشت که پاکستان علاوه بر هدف مذکور بهدنبال رسیدن به منافع سیاسی،
اقتصادی و مذهبی نیز بوده است.
ب. عربستان
این کشور که از دیرباز و از زمان مقاومت افغانستان علیه شوروی، سرمایهگذاری قابل
توجهی در جهاد افغانستان کرده بود، پس از خروج شوروی، تأمین منافع خود و بهویژه
ترویج وهابیت را در گرو پیشرفت این جنبش میدید (رشید، 1379، ص10). در حمایت
عربستان از طالبان نباید ادعای این کشور در مورد امالقرای جهان اسلام و مقابله با
ایران را نیز نادیده گرفت.
ج. آمریکا
آمریکا از جمله حامیان اولیه مجاهدان افغان در جنگ علیه روسها در دوران اشغال
افغانستان بود. البته آمریکا بهدنبال منافع خود در منطقه و مقابله با سلطه شوروی
در دوران سوسیالیسم بود. اما با خروج روسها و فروپاشی شوروی و حمایت آمریکا از
اسرائیل در مقابله با اعراب و مسلمانان، رویکرد گروههای رادیکال مبارز در
افغانستان و در رأس آنها طالبان نیز نسبت به غرب تغییر یافت. آمریکا در آغاز قصد
داشت با حمایت از طالبان اهداف ذیل را در افغانستان تعقیب نماید:
1-آمریکا بهدنبال این بود که با تأمین امنیت افغانستان و آسیای میانه مسیر انتقال
نفت و گاز را از آسیای میانه به دریای هند هموار سازد و منافع اقتصادی خود را فراهم
آورد. (مژده، 1382، ص 20)
2-به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان میتوانست عرصه را بر ایران که اززمان تسخیر
سفارت آمریکا در ایران مخاصمات آنها بیشتر شده بودرا در مرزهای شرقی ایران تنگ
نماید.
اندیشهها و رفتار دینی طالبان
طالبان از منظر فقهی پیرو مذهب حنفی میباشند و عمل خود را بهزعم خویش، مطابق با
سنت پیامبر مسلمانان وهمراهان وی میدانستند. ملا امیر خان متقی وزیر فرهنگ طالبان
میگفت:
"دولت اسلامی طالبان هر چه را در شرع الهی و قرآن کریم موعظه کرده، عملی ساخته و هر
قدمی که دولت اسلامی برداشته مطابق قانون شرع بوده است" (مارسدن، 1379، ص 97)
طالبان به محض استقرار سعی کردند که افغانستان را بهظاهر با برداشت خاص خود دینی
کنند. از این رو، عنوان "امارات اسلامی" را به افغانستان اضافه کردند. تنها رادیوی
افغانستان را "صدای شریعت" نام نهادند و به مردان و زنان دستور دادند که ضوابط
اسلامی موردنظر آنها را دقیق به اجرا گذارند، ومردم را تهدید به مجازات در صورت
تخلف از ضوابط نمودند. ملا عمر طی فرمانی به تمام مدیران ادارات اعلام نمود:
"تمام مسئولین امارتی در داخل کشور مکلفاند کار مراجعینی که ریشهای خود را خلاف
طریقه شرعی کوتاه کرده باشند، انجام ندهند تا در آینده تمام مردم ریشهای خود را
درست بگذارند.!
طالبان پوشیدن عمامه و دستار را از واجبات دین میدانستند و معتقد بودند که دستار
از شعائر اسلامی است و تارک آن گنهکار است.
خشونت در اجرای احکام:
یکی از مهمترین ویژگیهای طالبان که خشم جامعه جهانی را برانگیخت، خشونت در اجرای
احکام توسط آنها بود. زندگی در افغانستان تحت سلطه طالبان بسیار سخت و مانند زندگی
در یک پادگان نظامی بود. مجازاتهای طالبان در مورد افراد مختلف از فرامین آنها
توسط خبرگزاریهای خارجی بهسرعت مخابره میشد.
طالبان و حقوق زنان:
برداشت طالبان از حقوق سیاسی –اجتماعی زنان، به معنای محروم کردن آنان از هرگونه
فعالیت اجتماعی بود و بر همین اساس به زنان دستور داده بودند که در انظار عمومی
ظاهر نشوند.
طالبان در اینباره میگفتند:
"همه افغانها افتخار میکنند که ما زنانمان را در خانه نگه داشتیم ... شرع مقدس،
نحوه رفتار همه را مشخص کرده است . در حقیقت حقوقی را که ما به زنان دادهایم، هیچ
کشوری به آنها نداده است. ما حقوقی را به زنان دادهایم که خدا و رسولش تعیین
کردهاند و آن نشستن در خانه و رعایت حجاب اسلامی است." (مارسدن، 1379، ص 144)
ملا عمر در مورد تحصیل زنان معتقد بود:
"دستیابی زنان به تحصیل و آموزش در مراکز تحصیلی به معنی اعمال سیاست کفر و ترویج
بیعفتی و فحشا در افغانستان است. طالبان هرگز به زنان اجازه تحصیل و اشتغال در
سازمانهای دولتی و غیردولتی را نخواهد داد."
اندیشه سیاسی طالبان
محور اندیشه سیاسی طالبان، موضوع خلافت در جامعه اسلامی است. طالبان احیاء خلافت
اسلامی را لازمه اسلامی شدن جامعه میدانستند. آنها برای شباهت حکومت خود به خلافت
صدر اسلام، ملا محمدعمر را بهعنوان امیرالمؤمنین معرفی نمودند و اعلام کردند
انتخاب ملاعمر براساس دیدگاه و نظر «اهل حلّ و عقده» انجام شده است."
طالبان به مشارکت مردم در امور جامعه و تعیین سرنوشت خود اعتقادی نداشتند و
انتخابات و همهپرسی و اصلاحاتی از این دست را شیوهای تقیلدی و غیراسلامی قلمداد
میکردند و با مقدس خواندن افکار و اعمال خود، در پیشبرد اهدافشان تلاش میکردند.
طالبان همچنین حضور احزاب سیاسی در جامعه را بر نمیتابیدند و آن را امری غربی و
تقلیدی و مخالف اسلام میشمردند.
ملا وکیل دستیار ملاعمر در اینباره میگفت:
"...شریعت،
احزاب سیاسی را مجاز نمیداند. به همین دلیل است که ما هیچ حقوقی به مقامات یا
سربازان نمیدهیم. بلکه تنها به آنها، غذا، لباس، کفش و اسلحه میدهیم. ما
میخواهیم همانگونه زندگی کنیم که پیامبر،1400 سال پیش زندگی میکرد و جهاد حق
ماست. ما میخواهیم دوران پیامبر را دوباره بهوجود آوریم."
در اندیشه سیاسی طالبان، شرط قریشی بودن خلیفه که اعاظم اهل سنت در سدههای متقدم
بر آن پای میفشردند، نادیده گرفته میشد، اما در عین حال و براساس اندیشه اکثر
اندیشمندان اهل سنت، اطاعت از خلیفه را واجب شرعی و مخالفین ملاعمر را افرادی یاغی
و مهدورالدم میشمردند. در دیدگاه طالبان، اعلمیت و سایر ویژگیهای برتر برای خلیفه
شرط نیست، بلکه به همین اندازه که به شیوه خلفای راشدین انتخاب شود، اطاعت از او
واجب میباشد.
از نظر طالبان منبع اساسی حکم و حکومت از آنِ خداست و نهاد دیگری حق تشریع و
قانونگذاری ندارد.
از نظر ساختار تشکیلاتی، یک هیئت حاکمه موقت دهنفره یا شورای عالی، قدرتمندترین
بخش حکومت طالبان را تشکیل میداد که در قندهار استقرار داشت. دو شورای دیگر هم
وجود داشت که به شورای قندهار اطلاعات لازم را گزارش میدادند.
شورای نظامی طالبان زیر نظر مستقیم ملاعمر بود و ایشان فرمانده نیروهای مسلح محسوب
میشد و درخصوص استراتژی نظامی، انتصابهای کلیدی، بودجه و ...، شخص ملاعمر تصمیم
میگرفت.
از نظر قضایی، دادگاه عالی اسلامی قندهار بهدلیل نزدیکی به ملاعمر تبدیل به
مهمترین دادگاه کشور شده بود.
جریان سلفیگری القاعده
القاعده که حیات رسمی آن به سال 1367 شمسی برمیگردد، توسط اسامه بن لادن و با
همکاری کسانی همچون عبدالله عزام و ایمن الظواهری پایهگذاری شد. اعضای این سازمان
همگی از مسلمانان اهل سنت و دارای قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام بودند. این
گروه رادیکال، مبارزه مسلحانه را برای رسیدن به اهداف خود برگزیدند. القاعده دارای
گرایشهای افراطی ضدشیعه با رگههای فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی است.
القاعده شبکهای فراملیتی است و انواع و اقسام ملیتها در این شبکه به چشم میخورد
و نشانههای حضور و فعالیت این گروه، علاوه بر افغانستان، در کشورهایی مانند
الجزایر، مصر، مغرب، ترکیه، اردن، سوریه، چین، بوسنی، تونس، کوزوو و چچن مشاهده شده
است.
یکی از دولتهایی که به القاعده در شکلگیری و تقویت آن یاری رساند، دولت ایالات
متحده آمریکا بود. آمریکاییها که بهشدت از شوروی بهدلیل حمایت از نیروهای
ویتنامی در جنگ ویتنام که به شکست آمریکا منجر شده بود، واهمه داشتند، اشغال
افغانستان توسط شوروی را مهمترین فرصت دانستند که از روسها انتقام بگیرند و در
عین حال، مانع گسترش و پیشروی حکومت شوروی (سابق) در آن منطقه شوند. برژینسکی از
وزرای خارجه پیشین آمریکا در اینباره میگوید:
"روزی که شورویها رسماً از مرز گذشتند، من به رئیس جمهور نامه نوشتم که اکنون فرصت
داریم به شوروی جنگ ویتنامش را عطا کنیم."
بدین ترتیب، یکی از اهداف آمریکا در حمایت از القاعده، مقابله با شوروی و اندیشه
کمونیسم بود. ویلیام کیس رئیس وقت سازمان سیا در سال 1986 از کنگره آمریکا مجوز
گرفت تا هزار فروند راکت سرشانهای استینگر برای مجاهدین افغان ارسال کند.این
راکتها به بنلادن تحویل داده شدند.
یکی دیگر از اهداف آمریکا برای حمایت از القاعده، تهدید حکومت ایران بود. وقوع
انقلاب باعث شد که از یک طرف، حرکت اسلامی جان تازهای بگیرند و دولتهای کشورهای
عربی، متحد آمریکا را تحت فشار قرار دهند و از طرف دیگر، انقلاب ایران باعث شد تا
یکی از قویترین متحدان آمریکا در منطقه، قدرت آمریکا را به چالش بکشد. لذا آمریکا
برای مقابله با انقلاب ایران، حمایت از جریانات رادیکالیست ضدشیعی را وجهه همت خویش
قرار داد. حمایت از این جریانات علاوه بر مبارزه با شوروی، میتوانست مانع نفوذ
"صدور انقلاب ایران" شود و همچنین میتوانست به تولید مخالفان انقلاب اسلامی از
سوی سایر مسلمانان گردد.
یکی دیگر از اهداف واشنگتن در سازماندهی و حمایت از القاعده، تقویت اسرائیل و حمایت
از آن در برابر اسلامگرایان بود. قبل از اشغال افغانستان توسط شوروی، حرکت های
اسلامی توجه خود را به سوی فلسطین و مبارزه با حکومت اسرائیل متمرکز کرده بودند. با
گشوده شدن جبهه افغانستان، اسلامگرایان از توجه خود به فلسطین کاستند و بیشتر
متوجه افغانستان شدند که در این میان نقش عبدالله عزام در ایجاد چنین رویکردی
برجسته است. او به مجاهدین میگفت: "پس از افغانستان نوبت فلسطین است." این مسئله
برای آمریکاییها که گره حل مسائل خاورمیانه را در قضیه فلسطین میدیدند، فرصتی
ایجاد کرد تا کانون بحران خاورمیانه را به افغانستان منتقل سازند و اذهان
اسلامگرایان را از دشمنی با اسرائیل به دشمنی با شوروی سوق دهند.
از نظر القاعده، دین یک نظام حقوقی است که از جانب خداوند مقرر شده تا انسانها با
انجام اوامر شرعی بتوانند علاوهبر نجات خود از عذاب اخروی، پاداش شایستهای نیز در
بهشت کسب کنند.
البته در نگاه دینی القاعده، مهمترین مفهومی که نمود فراوان دارد، مفهوم جهاد است.
اعضای القاعده بیشتر وقت خود را صرف مطالعه کتابهای ابن تیمیه، ابنکثیر، سید قطب
و البته جهاد آن میکردند.
سخنگوی القاعده به نام سلیمان ابوغیث میگوید:
"خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان
داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به
ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند
سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین
خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را
در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که به شبانهروز و به شکل
آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان میکند، هدف قرار دهیم." (نوروز1381،
آخرین پیام ماهوارهای رهبران القاعده)
شیخ عبدالرحمن که بن لادن و ایمن الظواهری به شدت از او تأثیر پذیرفته بودند،
رسالهای در حدود 2000 صفحه درباره جهاد نوشت. وی معتقد بود که روایات منسوب به
پیامبر مسلمانان درباره جهاد اصغر و اکبر جعلی وساخته و پرداخته دشمنان دین است.!
او میگوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و واداشتن کفّار به
پذیرفتن اسلام است و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرتهای استعماری
متولد شده است (پل میشل و خالد دوران، 1380، ص20)
بن لادن در سخنرانی خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود:
"عربستان 1400 سال از آلودگی مبرا ماند، اما خدای قادر درصدد آزمایش قدرت اعتقاد ما
برآمد. در این روزگار، پیروی از خائنین قرن ششم میلادی دگربار ظاهر شده است.
سرزمینی که در آن جبرئیل امین، وحی خدا را به پیامبررسانیده است، در صورتی که بخشی
از وصیت پیامبراین است: بتپرستان را از شبه جزیرة عربستان برانید ... و آنگاه ما
در روز داوری چه خواهیم گفت وقتی بپرسند: آیا وظیفهتان را انجام دادهاید؟ ...
باید که شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه بزنیم. از آنچه در توان دارید،
دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.» (پل میشل و خالد دوران، 1380، ص 45)
خلافت و حکومت دینی براساس تقسیر خاص و دستیابی به آن، از مهمترین اهدافی است که
اذهان سران القاعده و اعضای آن را به خود مشغول ساخت. آنها همچون دوستان خود
(طالبان)، با تفسیری یکسویه ، یک نوع نظام ساده و ابتدایی به شیوه خلافت صدر اسلام
را دنبال میکردند و از همین روست که با ملامحمد عمر بهعنوان امیرالمؤمنین بیعت
نمودند. نحوه انتخاب خلیفه هم به روش اهل حلّ و عقد بوده و همین که علمای همراه با
القاعده و طالبان کسی را بهعنوان خلیفه پذیرفتند، او مشروعیت داشته و واجب الاطاعة
است. در اندیشه سیاسی القاعده، نظامهای سیاسی موجود بهکلی مطرود و غیرمشروع هستند
و شیوه انتخاب توسط مردم و دخالت آنان و حضور احزاب، مشروع نیست. آنها با دموکراسی
و نهادهای سیاسی مربوط به آن مانند پارلمان مخالفاند و معقتند که دموکراسی به این
دلیل که مردم را مرجع اصلی دانسته و حق قانونگذاری را به مردم و وکلای آنها
میدهد و همچنین بر آزادی عقیده و بیان استوار بوده و منادی تفکیک دین از سیاست
است، کاملاً با اسلام مغایرت دارد.
القاعده و طالبان
مکتب وهابیت و اندیشههای سلفیگری رابط بین القاعده و طالبان است. از این رو، بن
لادن بیشتر ثروت خود را برای ترویج افکار وهابی و اندیشههای ابنتیمیه و دیگر
رهبران سلفی در افغانستان هزینه کرد.طالبان برای ارتباط با دنیای خارج و برآوردن
نیازهای مالی و سرکوب دشمنان داخلی نیاز به بنلادن و القاعده داشت. بن لادن در این
راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. القاعده هم برای تثبیت و پیشبرد اهداف نیاز به
پایگاه مستحکمی چون حکومت طالبان داشت. پیروزی طالبان در افغانستان این فرصت را
برای آنان فراهم ساخت. هنگامی که بن لادن وارد افغانستان شد، یکی از فرماندهان به
وی گفت:
"ای شیخ! سرزمین ما سرزمین افغانها نیست، بلکه سرزمین الله است و جهاد ما نیز جهاد
افغان نیست، بلکه جهاد همه مسلمانان است. شهدای تو در هر ناحیه از افغانستان حضور
دارند و مقبره آنها به این امر گواهی میدهد." (وصالی مزین، 1386، ص 75)
موضع طالبان هنگام تقاضای آمریکا مبنی بر تحویل اسامه بن لادن قابل توجه است.
"آمریکا دشمن اسلام است و اسامه بن لادن پناهنده مسلمان است که امارت اسلامی
نمیتوانند وی را تحویل کفر دهد، ولو اینکه تمام دنیا در مقابلش صفآرایی کند."
(قراگوزلو، 1386، ص 78)
با پیوند فکری طالبان و القاعده جریان سلفیگری رادیکال علیه جامعه جهانی شدت یافت
و تجمع بنیادگرایان (سلفیگری) شکل گرفت؛ تجمعی که طی آن مسلمانانی با ملیتهای
گوناگون به عشق جهاد به افغانستان سرازیر میشدند.
مهمترین تأثیر القاعده بر طالبان، تشویق و ترغیب پیروان این گروه علیه آمریکا و
همدستان آن بود؛ زیرا تا قبل از پیوند القاعده با طالبان این گروه دشمنی آشکاری با
آمریکا نداشت. با ورود بن لادن مناسبات آمریکا و طالبان وارد دور تازهای از
مناقشات خصمانه شد که نهایتاً منجر به حمله آمریکا به افغانستان و سقوط حکومت
طالبان و جنگ و ستیز با القاعده گردید.
ذکراین نکته ضروری است که طالبان دارای یک تفکر متصلّب عقیدتی و سیاسی – اجتماعی
پشتونی است، اما القاعده در عین داشتن وجوه اشتراک با طالبان، دارای یک شبکه
بینالمللی اطلاعاتی و نظامی است که تلاش مینمود گروههای مختلف در میان مسلمانان
اهل سنت را از مذاهب مختلف به سوی خود سوق دهد و در جهت اهداف خود از آنها استفاده
نماید. فعالیتهای القاعده در برخی از کشورهای اسلامی مانند عراق و یمن در این
راستا قابل بررسی است.
در واقع، جنبش سلفی سنتگرا در اواخر قرن نوزدهم از حوزه مسائل و مباحث نظری به
حوزه عمل و بهتدریج به سمت خشونت و ترور سوق داده شد. جنبشی که به تعبیر هشام
شرابی در ابتدا تاریخگرا بود و «عصر طلایی» گذشته را در بامداد اسلام و تمسک به
سیره سلف، وجهه همت خود قرار داده بود و در مقابله با خطر اروپا (غرب) و وحدت
مسلمانان از آن بهره میجست. (شرابی، 1368، ص13)
دولت اسلامی درعراق و شام یا "داعش":
پس ازحضور آمریکا و متحدین در خاورمیانه تحت عنوان "مبارزه با تروریسم"، خشونت
القاعده عراق از اوج خود در 2006-2007 میلادی تنزل پیدا کرد.اما از زمان خروج
نیروهای آمریکایی در اواخر سال 2011، این گروه حمله به اهداف عمدتاً شیعه را با هدف
تلاش برای ایجاد درگیری دوباره میان اهل تسنن و شیعیان عراق،دوباره آغاز کرد.
خشونت روزافزون این گروه در سال 2013 موجب مرگ هشت هزار نفر و تبدیل شدن آن سال به
خونینترین سال پس از 2008 طبق نظر سازمان ملل شد. گروه تروریستی القاعده عراق، در
سال 2012 نام جدید خود را تحت عنوان "دولت اسلامی عراق و شام"یا "داعش" اعلام نمود
و سپس به قصد رویارویی و سرنگونی نظام سوریه وارد این کشور شد.
این گروهک تروریستی، تا ماه ژوئن 2014 میلادی، با عقبنشینی ارتش عراق در شهرهای
مهم فلوجه و موصل، زیرساختهای دولتی و منطقهای هر دوطرف مرز سوریه و عراق را تحت
کنترل درآورد.
ابوبکر البغدادی، سرکرده داعش، در آغاز مسیر خود در گروه دولت اسلامی عراق، تنها به
دنبال آن بود که در کشور عراق صاحب قدرت و قلمرو شود اما بحران سوریه، توجه بغدادی
را به سوی ظرفیتهای داخل این کشور جذب کرد و همین موضوع باعث شد نام گروه خود را
تغییر دهد. داعش، مانند القاعده نیست که فقط به سوءقصد و جنگ چریکی اکتفا کند، بلکه
قلمروگشایی و فتح اراضی از مهمترین مبانی جنگی این گروه است.
ریشههای تشکیل داعش
بذر اولیه شکلگیری این گروه شورشی را "ابو مصعب الزرقاوی"(5) که اردنیالاصل بود،
کاشت. این بذر با بالا گرفتن درگیری بین آمریکا و رژیم صدام در سال 2003 میلادی به
بار نشست. زرقاوی قبل از فرارش به شمال عراق در سال 2001، فرماندهی شبهنظامیان
داوطلب هرات افغانستان را بر عهده داشت. در شمال عراق بود که به "انصار الاسلام"
-جنبش جداییطلب کردهای عراق- پیوست و رهبری شاخه عربی آن را بر عهده گرفت.
ابومصعب الزرقاوی:
پیش از حمله آمریکا به عراق در سال 2003، بسیاری از مقامات آمریکایی بحث همبستگی
زرقاوی با ظواهری را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کردنند. خیلی از کارشناسان
معتقدند که تا اکتبر 2004 که زرقاوی از ظواهری سرپیچی کرد و طرد شد، این گروه
همبستگی با القاعده نداشته است. در همان ماه، وزارت خارجه امریکا این گروه را در
لیست سازمانهای تروریستی قرار داد."برایان فیشمن" – کارشناس مرکز مطالعات آمریکای
نوین" معتقد است که در هر حال، این همبستگی صوری و یا حقیقی القاعده به زرقاوی نه
تنها برایش بد نبود بلکه کاملا به نفعش تمام شد، چرا که با وجود از هم گسیختگی
نیروهای مرکزی آن در افغانستان، همچنان در صحنه باقی ماند.
طبق برآورد مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل در سال 2011، القاعده عراق از یک
استراتژی چهارگانه برای شکست ائتلاف استفاده کرد:منزوی ساختن نیروهای آمریکایی با
هدف قرار دادن متحدانشان؛ هراساندن عراقیها برای هرگونه همکاری با هدف قرار دادن
زیرساختها و پرسنل دولت؛ جلوگیری از بازسازی عراق با هدف قرار دادن فعالان کمکهای
بشردوستانه و پیمانکاران؛ و کشاندن ارتش آمریکا به میانه یک جنگ داخلی بین شیعه و
سنی با هدف قرار دادن شیعیان.
دولت موقت ائتلاف در همراهی با آمریکا و شرکایش، در همان ابتدا دو تصمیم اتخاذ کرد:
اول اینکه اعضاء حزب بعث را از تصدی پستهای دولتی محروم ساخت (که اصطلاحا به آن
ریشهکنی بعثگرایی میگفتند) و در تصمیم دوم ارتش و سرویسهای امنیتی عراق را
منحل ساخت و همین امر موجب شکلگیری صدها هزار دشمن و مخالف علیه ائتلاف جدید شد.
نیروهای شاخه القاعده در عراق را نیروهای زرقاوی در پاکستان و افغانستان تشکیل
دادند و بعدها نیروهای دیگری از سوریه، عراق و همسایگان آن به این گروه پیوستند.
بنابر گزارش واشنگتنپست، آرایش این گروه تا سال 2006 رنگ عراقی به خود گرفت اما
وقتی در سال 2006-2007 این گروه در جریان جنگ داخلی عراق در اوج قدرت به سر
میبرد، نیروهای عملیات ویژه آمریکا با اتکا بر کمپین ضد تروریسم خود، قدرت آن را
خنثی کردند.
فرماندهان:
اسامه بنلادن و ظواهری معتقد بودند که حملات بیمحابای القاعده به مسلمانان موجب
تخریب و تضعیف موج حمایت منطقهای القاعده خواهد شد. به همین علت، در تاریخ 9
جولای 2005 نامه ای از سوی ظواهری برای زرقاوی ارسال شد. سرکرده فعلی القاعده، در
این نامه به استراتژی قدم به قدم برای جهاد در عراق و در نتیجه بیرون راندن نیروهای
آمریکایی از عراق اشاره کرده بود.
این نامه در اکتبر 2005 توسط آژانس امنیت ملی آمریکا فاش شد. "فیشمن" معتقد است که
با رد کردن دستور رهبران القاعده مبنی بر عدم حمله به مراکز فرهنگی شیعیان از سوی
زرقاوی، رابطه میان وی و بنلادن و ظواهری به تیرگی گرایید.
مرگ زرقاوی در ژوئن 2006، پیروزی بزرگی برای آمریکا و سرویسهای اطلاعاتی عراق و
نقطه عطف برای القاعده عراق محسوب گردید. ظواهری هم بلافاصله پس از مرگ زرقاوی،
"ابو ایوب المصری"، معتمد خود که متخصص کار با مواد منفجره نیز بود را به سمت رهبری
القاعده عراق برگزید. المصری نیز در اکتبر 2006، نام دولت اسلامی عراق را پذیرفت تا
بدینوسیله نیروهای بیشتری را جذب کند. ظواهری نیز از این امر هراس داشت. المصری
دامنه جاه طلبیها و فتوحات خود را گسترش داد. هم اکنون این گروه توسط ابوبکر
البغدادی که به "ابو دعاء" معروف است، رهبری میشود. دولت آمریکا معتقد است که وی
در سوریه زندگی میکند.
ابوبکر البغدادی، سرکرده داعش کیست؟ :
اسم واقعی او «ابراهیم عواد ابراهیم علی البدر» است اما بیشتر به نام "ابوبکر
البغدادی" شناخته میشود. در برخی منابع خبری و امنیتی با نام علی البدر سامرایی،
دکتر ابراهیم و ابو دُعا نیز از او یاد شده است. او در سال 1971 در 125 کیلومتری
شمال بغداد و در سامرا به دنیا آمده است. در دانشگاه اسلامی بغداد تحصیل کرده و
دارای مدرک دکترا بوده و تا مرحله عضویت در هیئت علمی پیش رفته است.
در آن دوره به عنوان یک واعظ مشهور شناخته می شد و کسانی که او را از نزدیک می
شناختند، از این موضوع خبر دادهاند که وی در دوران واعظی خود، به عنوان یک فرد
صلحطلب و آرام شناخته میشد و همواره بر این موضوع تأکید میکرده که تنها راه
ممکن برای اقناع انسانها، بهرهگیری از روشهای مسالمتآمیز است. آنها همچنین
ادعا کردهاند که وی در همان دوره روابط نزدیکی با نیروهای امنیتی صدام و حزب بعث
داشته است. اعضای خانواده او از مدتها پیش به پاکستان رفته و هنوز هم در آن جا
زندگی میکنند.
بغدادی چگونه راه نبرد را در پیش گرفت؟
پس از اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003، بغدادی در منطقه ناامن فلوجه در حمله به
یگانهای آمریکایی مشارکت کرد و در آنجا با فرماندهان قدیمی ارتش صدام، همراه و
همپیمان شد و جنگ به شیوه گروههای کوچک چریکی را مدیریت کرد. در همان دوره توسط
آمریکاییها دستگیر و روانه زندان شد.
دولت آمریکا هنوز هم به این سؤال پاسخ نداده که بغدادی در دوران حبس چگونه با دیگر
افراطیها ارتباط گرفته و تحت تأثیر آنها قرار گرفت و در نهایت آزاد شد.
بغدادی چگونه در داخل سازمان پیشرفت کرد؟
در سال 2004 میلادی گروه "توحید و جهاد" در عراق شکل گرفت و بغدادی نیز در آن
فعالیت کرد اما بعدها گروه دیگری به نام القاعده بینالنهرین به وجود آمد و بغدادی
نیز به عنوان یک مجاهد تحت امر بنلادن، به آن پیوست. او در این سازمان یک عنصر
دونپایه بود. سازمان در سال 2006 میلادی، نام خود را به «دولت اسلامی عراق» تغییر
داد و فرماندهان آن یکایک و به فواصل کوتاه توسط آمریکاییها کشته شدند. در سال
2006 دو سرکرده اصلی گروه یعنی ابوعمر البغدادی و ابو حمزه المهاجر کشته شدند و
چنین شد که ابوبکر البغدادی به عنوان سرکرده جدید انتخاب شد.
دولت اسلامی عراق چگونه قدرت گرفت؟
یکی از سیاستهای ویژه بغدادی این بود که همه افراطیون آزاد شده از زندانها و
نیروهای آمریکایی در عراق را به گروه خود پیوند زد. در میان آنها افرادی بودند که
از کارشناسان زبده بمبگذاری، انفجار و فرماندهی جنگهای چریکی به شمار میآمدند.
به این ترتیب، گروه بغدادی یا همان دولت اسلامی عراق به کانون جنگ و حملات انتحاری
علیه آمریکایی تبدیل شد و صدها عضو از کشورهای دیگر هم به آن پیوستند.
اوج شهرت سازمان مربوط به کدام دوره است؟
در سال 2011 میلادی نام ابوبکر بغدادی هم به لیست تروریستهای تحت تعقیب آمریکا
افزوده شد و جایزه ده میلیون دلاری آمریکا برای افرادی تعیین شد که کمک و اطلاعات
آنها بتواند منجر به دستگیری وی شود. این در حالی بود که برای دستگیری ایمن
الظواهری 25 میلیون دلار جایزه تعیین شده است.
تنها یک ماه پس از شروع جنگ داخلی در سوریه و در سال 2011 میلادی، گروه دولت اسلامی
عراق و شام شکل گرفت و این گروه در آن دوره، هنوز هم به القاعده وابسته بود. اغلب
افراد گروه، از عراق به سوریه منتقل شدند و به اتفاق جبهه النصره در سوریه، شانه به
شانه هم علیه حکومت بشار اسد جنگیدند. در سال 2013 میلادی به زندان ابوقریب حمله شد
و بین پانصد تا ششصد نفر از جنگاوران قدیمی و کارآزموده القاعده از زندان گریختند
که همه آنها به گروه داعش پیوستند.
چرا داعش ارتباط خود را با القاعده قطع کرد؟:
پس از آن که داعش به سوریه رفت، علیه النصره موضع گرفته و اعلام کرد که فرماندهان
النصره خائن هستند و چند بار علیه فرماندهان داعش، دست به سوءقصد زدهاند. النصره
به دنبال این اتهامات، نزد ایمن الظواهری رهبر القاعده شکایت برد و ظواهری نیز برای
حل این معضل از بغدادی و جولانی (رهبر النصره) خواست برای حضور در دادگاه شرعی، نزد
او بروند. اما بغدادی این درخواست را رد نمود و با ارسال یک فایل صوتی برای
الجزیره، اعلام کرد که تنها بن لادن را به عنوان رهبر خود میداند و حاضر به تبعیت
از دستورات ظواهری نیست. پس از این رویداد، اغلب مجاهدین خارجی النصره نیز به داعش
پیوستند.
سرکردههای برجسته داعش:
مهمترین سرکرده داعش ابراهیم عواد ابراهیم البدری السامرایی معروف به ابو دعا و ابو
عواد یا ابوبکر البغدادی است که میان الرقه سوریه و استانهای مرزی میان عراق و
سوریه در روستای العکیدات جابجا میشود.
فاضل احمد عبدالله الحیالی هماهنگکننده امور امارت عراق معروف به ابو معتز یا ابو
مسلم الترکمانی العفری است که در نینوا است و بر نبردهای موصل نظارت دارد.
عدنان اسماعیل نجم البیلاوی معروف به ابو عبدالرحمن یا ابو اسامه، سروانی در ارتش
رژیم صدام است که در شب پنجم ژوئن جاری در موصل در منطقه المزرعه کشته و سبب شد که
نام عملیات حمله به موصل "انتقام بیلاوی" نام بگیرد.
چهارمین سرکرده داعش، والی الانبار و عضو شورای نظامی داعش به نام عدنان لطیف حمدی
السویداوی معروف به ابو مهند السویداوی یا ابو عبد السلام و سرهنگ ارتش رژیم صدام
است.
پنجمین سرکرده داعش والی استانهای جنوب فرات مرکزی به نام احمد محسن خلف الجحیشی
معروف به ابو فاطمه است.
ششمین سرکرده، "موفق مصطفی محمد الکرموش" مسئول مالی امارت عراق معروف به ابو صلاح
می باشد.
هفتمین سرکرده محمد حمید الدلیمی معروف به ابوهاجر العسافی هماهنگکننده امور پستی
میان استانهاست که میان استانهای عراق جابجا میشود.
سرکرده هشتم داعش مسئول هماهنگکننده امور بیوه زنان،خانواده کشتهشدگان و اسیران
این گروهک به نام عوف عبدالرحمن العفری معروف ابو سجی است.
نهمین سرکرده مسئول ویژه امور پستی و مسول خزائن به نام فارس ریاض النعیمی معروف به
ابو شیماء است.
دهمین سرکرده مسئول امور مواد منفجره و بمبگذاری به نام خیری عبد محمود الطائی
معروف به ابو کفاح است.
سرکرده های بعدی این گروه، شوکت حازم کلاش الفرحات معروف به ابو عبدالقادر مسئول
روابط عمومی، عبدالله احمد المشهدانی معروف به ابو قاسم مسئول مهاجران عربی و
انتقال عوامل انتحاری، بشار اسماعیل الحمدانی مسئول امور اسرای در زندان ها و معروف
به ابو محمد، عبد الواحد خضیر احمد مسئول امنیتی معروف به ابو لوی یا ابو علی، نعمه
عبد نایف الجبوری والی کرکوک و معروف به ابو فاطمه هستند.
شانزدهمین سرکرده رضوان طالب حسین اسماعیل الحمدونی معروف به ابو جرناس والی استان
های مرزی و به دنبال آن وسام عبد زید الزبیدی معروف به ابو نبیل والی صلاح الدین و
هیجدهمین سرکرده احمد عبدالقادر الجزاع معروف به ابو میسره یا ابو عبدالحمید است.
بودجه داعش چگونه تأمین میشود؟
اردن و عربستان در طی این چند سال حمایت مالی بسیاری از داعش داشتهاند. وزارت
خزانهداری آمریکا معتقد است طبق اسنادی که در دست دارد در اوایل سال 2014، ایران
پیشنهادی به آمریکا مبنی بر حمایت از دولت عراق برای ریشهکن کردن داعش در استان
"الانبار" ارائه داده است.
کارشناسان معتقدند که بخشی از بودجه داعش از طریق قاچاق، باجگیری، و دیگر جرائم
تامین میشود. در چند سال اخیر، این گروه بر سرمایهگذاری و جذب نیروی داخلی
تمرکز کرده است. برخی تخمینها حاکی از درآمد 8 میلیون دلاری داعش در هر ماه ناشی
از باج و مالیاتگیری در زمینه تجارتهای خرد و کلان تا پیش از فتح موصل یعنی دومین
شهر بزرگ در ژوئن 2014 است.
همچنین طبق گزارش پایگاه اطلاعرسانی «الرابط الیمنی» اسناد و گزارشات آمریکایی
نشان میدهند که 131 شخصیت آکادمیک، فعال سیاسی و شخصیت دینی وابسته به 31 کشور
جهان، مسئولان اصلی تامین مالی داعش هستند.
دلایل افزایش نیروهای نظامی و موفقیت های داعش چیست؟
اگرچه داعش تحت رهبری ابوبکر البغدادی نیز همانند القاعده از نظر ایدئولوژیک، یک
جریان سلفی به شمار میرود، اما از لحاظ تاکتیکهای نظامی، ویژگیهای خاص خود را
دارد و شاید به همین خاطر در کوتاه مدت از القاعده جدا شد.
داعش، مانند القاعده نیست که فقط به سوءقصد و جنگ چریکی اکتفا کند، بلکه قلمروگشایی
و فتح اراضی از مهمترین مبانی جنگی این گروه است.
تعداد کل عملیاتها و اقدامات تروریستی داعش و جزئیات آن که در گزارش سالانه این
گروه آمده است. 7681 اقدام تروریستی در یک سال می باشد.
وقتی که بغدادی به فکر فتح یک شهر یا منطقه جدید میافتد، نیروهای خود را با لباس
مبدل و ظاهر قابل قبول، به آن مناطق فرستاده و آنها نیز در خانههای امن، منتظر
فرمان میمانند. سپس آنها در همان مناطق برای بیعت با سران عشایر وارد مذاکره
میشوند. اگر سران عشایر حاضر به بیعت شوند، چند تن از مهرههای معتمد داعش در
کنار آنها میمانند و هدایت عشایر را بر عهده میگیرند و استاندار یا فرماندار شهر
را از میان آنها انتخاب میکنند.
اگر هم برخی از سران منطقه حاضر به بیعت و همکاری نشوند، با استفاده از همان عملیات
مخفیانه آمادهسازی، فشارهای خاصی را بر آنان وارد میکنند. داعش همچنین اهمیت
ویژهای به فتح مناطقی میدهد که دارای منابع انرژی باشند و فتح مناطق نفتی از
اولویتهای این گروه به شمار میآید. این تاکتیک علاوه بر سرمایه و قدرت مالی برای
داعش، تضعیف رقبا را نیز با خود به همراه میآورد.
اصلیترین نیروهای داعش از کجا آمدهاند؟ :
فرماندهان و مدیران دوران بعث و چهرههای نزدیک به صدام، نظامیان بریده از ارتش
سوریه و عراق، جنگجویانی از اروپا، چچن، بوسنی، شرق ترکستان، لیبی، افغانستان و
چندین کشور دیگر، افرادی هستند که حاضرند به عنوان نیروهای تحت امر بغدادی، به داعش
بپیوندند.
بغدادی چه میخواهد؟
بغدادی در آغاز مسیر خود در رهبری گروه دولت اسلامی عراق، تنها به دنبال آن بود که
در کشور عراق صاحب قدرت و قلمرو شود. اما بحران سوریه، توجه بغدادی را به سوی
ظرفیتهای داخل این کشور جذب کرد و همین موضوع باعث شد نام گروه خود را به دولت
اسلامی عراق و شام تغییر دهد و در سوریه نیز مشغول جنگ و درگیری شود. البته بغدادی
پا را از این نیز فراتر گذاشته و خواهان قلمروگشایی در لبنان، اردن، فلسطین و
اسرائیل نیز هست.
داعش در سوریه، در مناطق رقه، حسکه و دیرالزور قدرتمند شده و در عراق نیز در موصل و
تکریت و استان الانبار قدرت گرفته است و با تاسیس یک رژیم یا امارت اسلامی، از مردم
مالیات میگیرد و با فروش منابع نفتی پول فراوانی به جیب میزند و بدین ترتیب قدرت
مالی بغدادی روز به روز در حال افزایش است.
نقشه خاورمیانه جدید:
هر فرد، گروه، سازمان و عشیرهای که داعش را قبول نداشته باشد، از سوی بغدادی به
عنوان دشمن معرفی میشود و عناصر این گروه، مسلمانان دیگر مذاهب و پیروان ادیان
دیگر را کافر میدانند. داعش برای اسراء، خائنین و دشمنان خود دادگاه و محاکمه
تشکیل داده و به شکل نمادین و عبرت آموز آنها را اعدام میکند و در میان
اعدامشدگان، شهروندان عادی و غیرنظامی فراوانی هم به چشم میخورند و معمولا
اعدامها به شکل بی رحمانه و دلخراش صورت میگیرد.
در واقع بزرگترین سلاح بغدادی، ترس و وحشت عظیمی است که به دنبال اعدام های بی
رحمانه به وجود میآورد.
برخلاف آن چه که تصور میشود، بغدادی و گروه او داعش، در حملات و درگیریهای خود
تنها نیستند و بسیاری از عشایر و گروههای مردمی نیز از آنها حمایت میکنند.
معمولا در هر منطقهای که توسط داعش فتح میشود، نانواییها نان رایگان به مردم
میدهند و داعش تاثیر مثبت این اقدام را در بسیاری از مناطق سوریه، تجربه کرده است.
حفظ قدرت:
"ند پارکر" تحلیلگر اندیشکده شورای روابط خارجی معتقد است که فعالیتهای نوری
المالکی برای کسب پیروزی در انتخابات، همزمان با عقبنشینی آمریکاییها، موجب
اتحاد بیشتر نیروهای تکفیری با بازماندههای رژیم صدام شد و داعش با بهرهگیری از
این فرصت به تقویت خود پرداخت. دولت شیعه مالکی موافق به داخل کردن شبه نظامیان حزب
بیداری به نیروهای امنیت ملی نبود. منتقدین وی معتقدند که او با قطبگرایی حزبی و
تحت تعقیب قرار دادن رقبای خود، شرایط را برای حصول به اهداف سیاسیاش فراهم کرده
است.
پارکر معتقد است که اهل سنت با توجه به منزوی شدنشان در عرصه سیاست عراق، خواهان
اصلاحات در استان الانبار در دسامبر 2012 شدند. و علمای بزرگ شیعه همچون آیت الله
سیستانی و مقتدی صدر ناراحتی خود از این وضعیت را اعلام داشتند. طبق گزارش سرویس
پژوهشهای کنگره آمریکا، در همان ایام حملات چند روزهای رخ داد که منجر به مرگ
صدها نفر شد.
در آوریل 2013، نیروهای امنیتی عراق به یک تجمع اعتراضی در "الحویجه" حمله بردند.
در پی آن، بمبگذاری در خودروها و حملات انتحاری به فروشگاهها، مغازهها و مساجد
شیعیان افزایش یافت. طبق برآورد سازمان ملل، در سال 2013، 7 هزار و 818 نفر (شامل
افراد پلیس) در اثر اقدامات تروریستی و خشنونتبار در عراق کشته شدند و این آمار
بیشتر از 2 برابر آمار سال 2012 است. همچنین 17 هزار و 891 نفر مجروح شدند که این
آمار سال 2013 عراق را تبدیل به خونبارترین سال از 2008 به بعد میکند. در اواخر
سال 2013، نیروهای امنیتی عراق یک تجمع اعتراضی در "رمادی" را منحل کردند. این
اقدام، موجب درگیری و در نتیجه عقبنشینی نیروهای امنیتی از این منطقه و شهر فلوجه
شد. داعش نیز بلافاصله فلوجه را تسخیر کرد.
در همین حال، نیروهای داعش در سوریه در حال درگیری با نظام بشار اسد و علویان
بودند.
وقتی که گروههای وابسته به القاعده به جان هم افتادند و در همان حال هم با
"معارضان میانهرو" موسوم به ارتش آزاد - هم در نزاع بودند، ارتش آزاد سوریه در
اواخر سپتامبر توافقنامهای را با داعش با امید اینکه در میدان نبرد تاثیر بیشتری
داشته باشند، امضا کرد. اما اختلافات در اردوگاه مخالفین اسلامگرای حکومت اسد باقی
ماند.
داعش، در آوریل 2013 همکاری خود با جبهه النصره که شاخه اصلی القاعده در سوریه
محسوب میگردد را اعلام کرد. اما ظواهری که ظاهرا از این امر خوشنود نبود، به
ابوبکر البغدادی دستور داد که با انصراف از این ائتلاف، فعالیت خود را محدود به
عراق کند و در امور سوریه وارد نشود. بغدادی هم بلافاصله این دستور را نادیده گرفته
و جایگاه او در سرکردگی القاعده را زیر سوال برد. لذا، گروههای رقیب عرصه را بر
داعش تنگ کرده و آن را مجبور به ترک سوریه کردند.
"فیشمن" و همکارش "داگلاس اولیوانت" دو تن از تحلیلگران برجسته اندیشکده شورای
روابط خارجی معتقدند که اصول کار داعش با سیاستهای القاعده فرق دارد. بغدادی علاقه
زیادی به قلمروگشایی دارد و برای همین یک دولت موقت در مرزهای عراق و سوریه ایجاد
کرده است تا بدینوسیله بصورت نمادین و سنتی حاکمیت خود بر منطقه عراق و شام را نشان
بدهد. داعش، علاوه بر حفظ روحیه و قدرت نظامی خود، با ارائه خدمات محدود و روش فوق
محافظهکارانه به پیشبرد اهدافش میپردازد. از ژانویه 2014 تاکنون، بخش اعظم
استان انبار از کنترل دولت مرکزی خارج شده و در همین ماه ژوئن پس از عقبنشینی
نیروهای ارتش عراق، موصل و توابع آن را تصرف کرد.
سیطره و تسلط تروریستها و گروههای مبارز بر مناطق حول دولت مرکزی، تبدیل به محل
نگرانی برای دولت امریکا شده که معتقد است این مناطق بهشت این گروههای مخرب است که
بعدها میتوانند با شعار "دشمن دور یعنی غرب" و اقدامات جاهطلبانه دردسر بزرگی
برای آمریکا باشند.
سودای فتح و تصرف:
داعش دارای ایدئولوژی عجیبی است. این شاخه القاعده که امروز تبدیل به گروهی مستقل و
جاهطلب شده دارای حداقل 30 هزار نیرو است. از بریدن سر برای ترس دشمنان تا اهدای
بستنی به کودکان مناطق تحت تسلط برای جلب توجه و رضایت مردم آن منطقه، یعنی رفتار
داعش. داعش برای نیل به هدف تشکیل "دولت اسلامی عراق و شام" شبه نظامیان کرد و
شورشیان سوریه را طی درگیری خونین به جان هم انداخت. جاه طلبیهای این گروه
تروریستی موجب بسط سیطره آن از مرز سوریه-ترکیه یعنی شمال فرات گرفته تا فلوجه در
40 مایلی غرب بغداد شده است. داعش، اخیرا به تقلید از دانشگاه جنگ ارتش آمریکا،
ماهیانه 200 دلار به نیروهای خود برای جذب نیروی بیشتر پرداخت میکند.
کودکان انتحاری داعش:
دولت اسلامی عراق و شام، آخرین و قدرتمندترین تبلور از چیزی است که تحت نام شاخه
القاعده در عراق پس از حمله 2003 امریکا به عراق شکل گرفت. آمریکاییها سالها
تلاش مکرر برای به زانو درآوردن این گروه تا قبل از خروجشان در دسامبر 2011 از
عراق صرف کردند.
عملکرد ضعیف پلیس و ارتش عراق موجب پیشروی داعش در این منطقه شده است. عملکرد داعش
در عراق به مراتب افراطیتر از سوریه است. اما در واقع داعش را نمیتوان قدرتمند
دانست. اگر امروز موصل و تکریت و دیگر شهرهای کوچک به دست این گروه افتاده، ناشی از
تخلیه این شهرها از سوی ارتش عراق است. داعش فاتح شهرهای از پیش خالی شده است. در
نتیجه, داعش را در چشماندازی نه چندان دور میتوان در مسیر نیل به تبدیل شدن به
قویترین گروه تروریستی جهان دید.
بیشتر نیروهای داعش که امروز در عراق میجنگند، عراقی هستند و اما بخش قابل توجهی
از نیروهای آن را هم چچنیها تشکیل میدهند. البته این گروه شامل تروریستهایی از
کشورهای اروپایی بالاخص آلمان و انگلیس نیز هست.
یکی از تاکتیکهای جنگ روانی داعش، قصهسازی در مورد خشونت خود است. بغدادی بر روی
این موضوع – تندروی و خشونت او - که مسئله اختلاف بین او و الظواهری بوده بسیار
تبلیغ و تاکید کرد. مسئله اختلاف میان این دو به اعمال خشونت و تندروی وی
برنمیگردد، بلکه ریشه اختلاف در اینست که
چه کسی باید عنان رهبری القاعده در سوریه را بر عهده داشته باشد؟
اختلاف داعش و القاعده نیز بر سر موضوعات پیش پا افتاده سازمانی شکل گرفته است.
وقتی داعش با تهیه فیلمهای اعدام (قطع سر و تیرباران) به پیشروی خود در عراق و
سوریه ادامه میدهد، یعنی نه تنها قصد ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفان خود را دارد،
بلکه بنوعی میخواهد بر سر جنگ قدرت که از مهمترین خصیصههای ذاتی هر تشنه قدرت
است، برای ظواهری و القاعده خط و نشان بکشد. خلق نام "دولت اسلامی عراق و شام" نیز
از این جنگ قدرت بر میآید. انتخاب نام "دولت اسلامی" هم بار سیاسی دارد و هم بار
جغرافیایی. تفکر غایی داعش، تصرف قلمرویی جهانی است.
پس به اصطلاح، لبه این جنگ قدرت را از هر کجا بزند، برایش عافیت است. برای بغدادی،
حکومت بر مردم دنیا با تبدیل آنها به ایمان آورندگان راه او، آرزوی غایی است. پس بر
این مبنا، حرکت داعش بر مدار قلمروطلبی و تصرف جویی بنا شده است.
داعش یک گروه شناور است. با ایجاد فشار و هرج و مرج و انتخاب کشورهایی که دولت آنها
عملکرد ضعیفی دارد، کار خود را آغاز میکند. تصور اینکه دولت اسلامی جایی میان
بهشت نفت و گاز تاسیس شود، هوش از سر ابوبکر البغدادی پرانده است. این گروه، با
ورود شبه نظامیان سنی با تفکر هزاران ساله مبنی بر نابود کردن پادشاهی اردن پا
گرفت. بیشک، ابومصعب الزرقاوی "سلطان ناآرامی" در عراق را بخاطر میآورید. به او
زرقاوی اطلاق میشد چون متولد شهری به نام "الزرقاء" در اردن بود. شهری که توسط
مهاجرین چچنی که روح وحشیگری خود را به اعراب صلحجو انتقال دادند، ساخته شد.
داعش محصول مستقیم مکتبهای فکری تندروی اسلامی و زندانهای امریکا است. رهبر داعش
نام خود را بغدادی برگزیده چون تاکیدأ میخواسته بگوید که عراقی است. او در سال
2009 آزاد شده و با نفوذ در لایههای مدیریتی به "ابوعمر البغدادی" میرسد که طی
حمله هوایی امریکا به هلاکت میرسد. بغدادی در سرتاسر فرایند نیل به رهبریت گروه،
از اهرم فشار بهترین بهره را میبرد و در نهایت استان الانبار را از آنجایی که
شیوخ قدرتمند سنی آنجا حامی او هستند، بعنوان مقصد انتخاب میکند. الانبار
امنترین مکان برای طرحریزی عملیاتها و استراتژیهای نظامی گروه داعش است.
استان الانبار که بخش وسیعی از خاک عراق را شامل میشود، پایگاه اصلی رشد و حرکت
داعش به سمت مرکز عراق بود.
ناآرامیهای سوریه فرصت بسیار مغتنمی برای بغدادی ایجاد میکند. نیروهای اسد به
جهت تمرکز بر منطقه کرانهای سوریه، از مرزهای شرقی غافل میشوند و این فرصت
طلایی را در اختیار کردهای سوریه قرار میدهند تا از مرزهای باز برای ورود به این
کشور استفاده کنند. در این میان، داعش که در استان الانبار که در مرز عراق و سوریه
قرار دارد مستقر است، این وضعیت را بهترین فرصت برای ایجاد حکومت خود بر منطقه شرقی
سوریه میداند و وارد عمل میشود.
این گروه در آغاز، کار خود را بعنوان یک گروه شورشی اردنی آغاز میکند. حکومت اردن
اصلا رخنهپذیر نیست و عملا گردن بغدادی و گروهش را میشکند. داعش در حال مرگ است
که ناگهان داستان به شکل دیگری رقم میخورد و با اشتباه استراتژیک "بوش" و "دیک
چنی" مبنی بر حمله به عراق، به طرز معجزه آسایی جان گرفته و بقا مییابد. داعش نیز
بلافاصله وارد شمال عراق شده و با شورشیان کرد ائتلاف میکند، سپس به جنوب و غرب
کوچ کرده و در موازات رود فرات که از سوریه به الانبار میرسد، متمرکز میشود.
چرخه شانس چنان به سود داعش چرخید که امروزه خود را در جایگاه رهبر همه گروههای
جهادی دیده و الانبار را بعنوان پایگاه امن برنامهریزی خود با 10 سال دانش
جنگهای پارتیزانی در دست دارد. داعش، خود را رهبر جهاد میداند و مرز عراق و
سوریه برای بغدادی مزاحی بیش نیست. بین مناطق سنینشین سوریه و الانبار عراق اتحاد
مطلوبی برقرار است و داعش با علم بر این موضوع بر هر دو احاطه یافت و در بین آن ها
رخنه کرد. ابوبکر البغدادی تلاش کرد تا خود را کمی در سوریه اثبات کند. جهاد ممکن
است تصویر جهانی داشته باشد، اما سیاست تصویری کاملا داخلی دارد. پس به همین دلیل،
شورشیان داخلی اصلا میل ندارند که شورشیان خارجی به آنها بگویند که چطور باید
جنگید. مسئله، موضوع "اسلامگراتر" بودن یا "تندروتر" بودن نیست.مسئله، مسئله قدرت و
تقدم است. این سوال مطرح است که داعیهدار مقاومت کیست؟ البته گروههایی همچون
"ارتش آزاد سوریه" هستند که از غرب خواست که تا این حد جسورانه اقدام به صدور سلاح
نکند و خود را جبهه اصلی مقاومت علیه اسد میداند. افسران کمی وجود دارند که به
حکومت اسد پشت کرده باشند اما شورشیهای بسیار کمتری وجود دارند که بخاطر ایمان،
باور و با عشق به جنبش جهادی مبارزه کنند.
در حقیقت، در رابطه با مسئله تقدم بر قدرت فقط دو مدعی وجود دارد: داعش و جبهه
النصره. هر دو هم تا جایی که امکان دارد اسلامگرا و تندرو هستند. جبهه النصره ریشه
بیشتری در سوریه دارد اما داعش هم دارای 10 سال سابقه است و هم از این روست که مدعی
است باید سکان رهبری را به دست بگیرد. بغدادی، با علم بر این موضوع خواهان این بود
که بعنوان امیر سپاه فتح سوریه دیده شود و الظواهری پذیرای این امر نبود. در نتیجه،
به غرب رفت تا عملیات شخصی و بزرگ خود را آغاز کند و در همین راستا هم نام جنبش خود
را از "دولت اسلامی عراق" به "دولت اسلامی عراق و شام" تغییر داد تا تمرکز بر سوریه
جدید ایجاد گردد.
اما نکته اینجاست که وقتی شما با یک هزار و 200 گروه و فرقه روبرو هستید، یعنی در
اصل با یک هزار و 200 شخص طرف هستید که هر کدام از آنها دهها و یا صدها نیرو دارد
که حاضرند در دم به دستورش بمیرند. رهبران و افراد این گروهها به هیچ عنوان دوست
ندارند که یک گروه عراقی غریبه ناگهان پیدایش شده و داعیه دار انقلاب سوریه باشد.
تمرکز احزاب و گروههای سوری بر مخالفت با اسد، بومی بودن این به قول خودشان انقلاب
است و این در حالیست که بغدادی به جهاد خود به شکل جهانی نگاه میکند. در تئوری
او، اگر یک نیروی چچنی قرآن بداند، حق دستور دادن به یک نیروی عراقی یا عرب را
خواهد داشت.
نیروهای سوری داعش را غالبا جوانان پر ادعایی تشکیل میدهند که تا دندان مسلح
هستند و خیلی مشتاقاند که به مردم مناطق اشغال شده یاد بدهند که چگونه باید زندگی
کرد. مسئله هم مسئله افراطگرایی یا بومیگرایی نیست. داعش، حلب را به نفع
جبههالنصره و جبهه اسلامی تخلیه کرد، اما با نیروی جذب کرده زیاد. ظواهری هم از
مخفیگاه خود در پاکستان، عملکرد بغدادی را شبیه به عملکرد زرقاوی برشمرد و او را
مسئول نابودی و تخریب القاعده در سوریه همانطور که در عراق بود، دانست. ظواهری
تاکید داشت که ابوبکر البغدادی با داعش بر عراق و محمد الجولانی با جبهه النصره بر
سوریه تمرکز کنند.
اما بغدادی که 10 سال سابقه جنگ را پشت سر داشته و در این مدت با هر کس که حشر و
نشر داشته، چیزی جز کشتن نشنیده و ندیده است، چندان روحیه آمادهای برای درک
حساسیتهای قومی و بومی ندارد. برای او قتل عام بعنوان گروهی مستقل و خودسر مهم
است و حالا صدور دستور از دفتر مرکزی در پاکستان دیگر معنی ندارد.
پاسخ بغدادی و گروهش به الظواهری به شکل ترور شورشیهای احزاب دیگر و قتل "ابوخالد
السوری" (نماینده اعزامی ظواهری که برای حل اختلاف بین داعش و جبهه النصر به سوریه
آمده بود) در فوریه 2014 نشان داده شد. حاصل اختلاف و درگیری داعش با همه دیگر
احزاب، 2 هزار کشته از نیروهای طرفین بود و هنوز آتش این عداوت روشن است.
زمانی که فشار در سوریه در حال افزایش بود، موج ملایمی از فشار در عراق در حال
پاگرفتن بود. از زمان ترک عراق توسط آمریکا در پایان سال 2011، داعش بتدریج بر
بررسی نقاط ضعف مناطق شیعهنشین تمرکز کرد و متاسفانه این نقاط ضعف بسیار بود. در
جولای سال 2014، داعش به زندان ابوقریب نفوذ کرده و ضمن اعدام 300 زندانی شیعه،
صدها تن از نیروهای خود را جهت مبارزه با شیعیان آزاد نمود.
پس از آن، به سمت غرب عراق متمرکز میشود. یعنی کرانه رود فرات. فرات از سوریه
نشات گرفته و در راستای حرکت خود از الرقاء و دفتر مرکزی داعش در سوریه گذشته و به
عراق سرازیر میشود. سپس از مراکز قدرت داعش نظیر "رمادی" و "فلوجه" گذشته و به
خلیج فارس میرسد. فرات یعنی شورش و یاغیگری. نه بخاطر وجود داعش، بلکه به این
علت که پیش از قرن بیستم شهرکسازی فقط در کنار فرات مجاز بود و اهل تسنن هم تمرکز
را بر خانه سازی در کرانه فرات قرار دادند.
داعش در اوایل سال 2014 با نفوذ زیاد دیگر گروههای تروریستی و شورشی در کرانه فرات
روبرو میشود. لذا، به سمت فلوجه حرکت کرده و آنجا را تصرف میکند. فلوجه به دلیل
همیشه یاغی بودن مردمش بخصوص علیه اشغال عراق توسط آمریکا میتوانست بستر خوبی برای
حضور داعش باشد و اینچنین هم شد.
داعش، تکنولوژی، و جذب سرمایه:
"آرون زلین" متخصص بخش مطالعات گروههای جهادی موسسه واشنگتن، معتقد است که داعش پس
از مرگ ابومصعب الزرقاوی این درس را آموخت که بهترین گزینه اقدام نظامی به
خشنترین شکل ممکن است. وی در ادامه اذعان میدارد که این گروه برای ابلاغ
پیامهای خود از امکانات پیشرفته همچون شبکههای اجتماعی بخصوص توئیتر استفاده
میکند و همین امر موجب جذب 2 هزار مبارز و شورشی غربی (طبق برآورد آژانسهای
اطلاعاتی غرب) به این گروه شده است. زلین، عملکرد داعش را پیچیدهتر از بسیاری از
شرکتهای آمریکایی میداند. به گفته وی، داعش در خلق طرفداران دروغین در شبکههای
اجتماعی استاد است. این گروه با تصرف موصل و غارت بانک مرکزی آن، بیش از 400 میلیون
دلار بدست آورده و هم اکنون ثروتمندترین گروه تروریستی جهان است. البته طبق گزارش
شورای مناسبات خارجه این موسسه، داعش تا پیش از تصرف موصل از مالیاتهای تجارت در
این شهر صاحب 8 میلیون دلار در ماه میگردیده است و هم اکنون هم ادامه دارد.
آرون زلین در پایان اینگونه نتیجهگیری میکند: به هر حال، داعش دارای ترازنامه،
سرمایه و ثروت، انبار سلاح، انواع تجهیزات بمبگذاری، و توان تروریستی بسیار
بالاست. همچنین دارای یک گزارش سالیانه مالی (2013) با 410 صفحه یعنی بیش از 2
برابر سال 2012 میباشد و این یعنی پشت سر گذراندن یک سال بینظیر مالی است.
ارتباط داعش با آمریکا و اسرائیل:
گزارشهای منتشرشده در گاردین، اشپیگل و مقامات آگاه حکومتهای اردن، ترکیه و مصر،
حاکی از آنست که نیروهای داعش در دورههای مختلف تحت آموزش متخصصین آمریکایی،
انگلیسی و فرانسوی در اردن، ترکیه و اسراییل بودهاند. این گزارشها نمایانگر
اینست که آمریکاییها از چند ما قبل از تحرکات داعش در عراق کاملا خبر داشته و
همه چیز برای برنامهریزی آماده بوده است.
آمریکا با موضعگیری اخیر خود در قبال جریانات عراق، سوءنیت خود را نشان داده و
اثبات کرد که اتهام ارتباط نزدیکش با داعش ،خلاف واقع نبوده است. دولت اردوغان نیز
در کنار هم پالگیهایش عربستان، قطر، اردن، و اسراییل- از هیچ تلاشی (از ارسال
سلاح گرفته تا مداوای مجروحین داعش در بیمارستانهای این کشور) برای همراهی با این
گروه تروریستی مضایقه نکرده است.
بنظر میرسد همانطور که غالب تحلیلگران پیشبینی کردهاند، میبایست در آینده
شاهد این باشیم که فرزند خلف تروریسم یقه خرافت و سخافت حامیان غربی-عربی خود را
بگیرد و تبدیل به عذابی بزرگ برای آنان شود. قطع این غده بدخیم از کالبد خاورمیانه
امروز از اساسیترین نیازهای جامعه بینالملل است. چرا که دیر یا زود باید شاهد
قدرتنمایی ابوبکر البغدادی در نقاط مختلف جهان باشیم.
منابع:
1-آنتونی بلک ، تارخ اندیشه سیاسی اسلام از عصر پیامبر تا امروز، ترجمه محمد حسین
قاجار ، چاب دوم ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، 1386 .
2-پدرام
، مسعود ، روشنفکران دینی و مدرنیته درایران پس از انقلاب ، تهران ، گام نو ،1382
3-روزنتال ، اروین آی . جی ، اندیشه سیاسی اسلام درسده های میانه ، ترجمه علی
اردستانی ، تهران ، نشرقومس ، 1387
4-ویل دورانت ، تاریخ تمدن ، عصرخرد . تهران ، مترجم اسماعیل دولتشاهی ، چ12 ،1358
5- منابع مختلف اینتر نتی
پانویس ها:
1-گروهی که توسط طرفداران علی و معاویه به خَوارج معروف گشتهاند، فرقهای کلامی از
فرق کلامی اسلامی بودند که هستهٔ اولیهٔ آنها در جنگ صفین و در سپاه کوفه شکل
گرفت. اختلاف آنها و شیعیان تحت فرماندهی علی بن ابیطالب منجربه جنگ نهروان شد.
پیش از این جنگ علی با آنها گفتگو کرد و عدهای بهسمت او گرویدند، اما تعداد
زیادی از آنها نیز آماده جنگ با وی شدند. جنگ نهروان با شکست خوارج پایان یافت و
باقیمانده خوارج به سرزمینهای دوردست (مغرب یا کشور مراکش کنونی) گریختند.
زمانی که علی بن ابیطالب به خلافت رسید، معاویه بن ابیسفیان که از بزرگان امویان
بود، خلافت او را بهرسمیت نشناخت و سرکشی معاویه به جنگ صفین انجامید.
خوارج به چندین گروه تقسیم شدند که عبارتند از ازارقه • حروریه • اباضیه • بیهسیه •
ثعالبه • شمیطیه • صفریه • عجارده • محکمه • زیادیه • نجدات.(ویکی پدیا فارسی)
2-حنبلی ها را به صورت زیر بیان نموده اند.
یك: كلام خدا كه همان حروف و اصوات است قدیم میباشند(علامه مجلسى، محمد باقر ؛
بحار الأنوارج4 صفحه 150 و الإیجی ،عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد ؛المواقف ، بیروت،
دار الجیل، الطبعة الأولى ، 1997، 3 مجلد ، ج3 ص128 )
دو: خدا در جهت فوق است و روز قیامت دیده میشود.( معتزلى، ابن ابى الحدید ؛شرح نهج
البلاغة، 20 جلد در 10 مجلد،ج3 ،ص 234)
سه:خدا جسم است و بر عرش نشسته و از هر طرف عرش به مقدار شش وجب از وجبهای دست او
زیاد آمده است. در هر شب جمعه بر الاغی سوار میشود و تا صبح ندا میكند: آیا توبه
كنندهای هست. آیا استغفار كنندهای هست؟( علامه حلى، حسن بن یوسف ؛ نهج الحق و كشف
الصدق ، یك جلدی، ص55)
چهار: آیات متشابه را بر ظاهر خود حمل میكنند بدون تأویل.(همان)
پنج: معتقد است كه علماء كلام، زندیق هستند و هرگز اهل كلام روی رستگاری را
نمیبینند.
شش : خدا جوارحی از دست و پا و چشم دارد و هر شب به آسمان میآید.
هفت: افعال بندگان از خداست.( پیشین؛ ص224 )
3-احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی معروف به ابن تیمیه (زادهٔ ۱۰ ربیعالاول سال
۶۶۱ ه ق، ۲۲ ژانویه ۱۲۶۳ میلادی، برابر با ۲ بهمن ۶۴۱ ه. ش، حران، ترکیه درگذشتهٔ
۲۸ سپتامبر ۱۳۲۸ میلادی، برابر با ۵ مهر ۷۰۷، ه. ش) وی فقیه حنبلی و سلفی و مبتکر و
بنیانگذار نظری، فرقهٔ وهابیت است. اما در باره القاب و عنوان درست او اختلاف
بسیار است. چه او را با القابی چون مفسّر، رجالی، مفتی و ادیب یاد کردهاند.[۱]
محمد بن خضر (م.۶۲۲ق.) پدر او روحانی حنبلی مذهب بود که در عقاید و فقه از
مذهب«احمد بن حنبل» (م/۲۴۱) پیروی میکرد، از این جهت فرزند خود را به مدارس حنابله
فرستاد تا فقه حنبلی را فرا گیرد. جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین
فرد ملقب به ابن تیمیه بوده است.
بسیاری از فتواهای او مطابق هیچ یک از مذاهب چهارگانه اهل تسنن یعنی حنبلی، شافعی،
مالکی و حنفی نبود. یکی از نخستین آثار او کتاب عقیده است که به نوعی خرق عادت در
میان سنیان محسوب میشود. وی در این کتاب به نقد و رد بسیاری از عقاید کلامی،
اشعریها پرداخته و نسبت به آن باورها معترض است. از جمله ویژگیهای ابن تیمیه،
جسارتش در ارائهٔ عقاید و باورهایش بود.
نسب کامل او را چنین گفتهاند: تقی الدین ابوالعباس احمد بن شهاب الدین عبدالحلیم
بن مجد الدین عبدالسلام بن عبدالله بن ابی القاسم محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر
الحرّانی الدمشقی الحنبلی.
آیین وهابیت در قرن ۱۲ هجری بر اساس افکار و آراء او پی ریزی گردید. به گونهای که
شناخت عقاید وهابیان در گرو شناخت ابن تیمیه و آراء و عقاید او است. البته محمد بن
عبدالوهاب مؤسس وهابیت بخشی از عقائد او را گرفت، و قسمتهای دیگر آنرا رها کرد و
به آن اهمیت نداد.(ویکی پدیا فارسی)
4-وهابیت
جنبش وهابیت به نوعی درادامه همان جریان سلفیگری گذشته ، درعربستان تحت سلطه عثمانی
به رهبری محمدبن عبدالوهاب ( 1703-1793م) می باشد . محمدبن عبدالوهاب ، اسلام گرای
رادیکال ، گفتمان دینی - سیاسی وحرکت شبه نظامی خودرا با شعار تصفیه ای حکومت ها
وجوامع اسلامی ازنسخه انحرافی اسلام آغازنمود . وهابیت ، درعصر حاضر یکی ازبارزترین
جلوه ها ونمود های بنیادگرایی به شمارمی رود که علی رغم تمامی شعارهای اصلاح طلبانه
و احیاگرایانه ای خود ، به خاطرماهیت واپسگرایانه وگذشته نگر، ودوری از اندیشه های
اجتهادی و انتقادی ، به جمود ، رکودوقشریگری دامن زده وخشونت های فرقه ای را ترویج
نموده است.
5- از تخممرغ دزدی در زرقاو تا سوپرمن آمریکایی
الزرقاوی، ضحاک عراق، از تولد تا مرگ
منابع: الاتحاد الاشتراکیه ۱۰ تا ۱۲ ژوئن ۲۰۰۶ سعید عاهد
القدس العربیه ۹ ژوئن ۲۰۰۶ شماره ۵۲۹۷ بسام البدارین
ترجمه تهیه و تنظیم: محمد عجم
بامداد 18 خرداد 85، تمامی رسانههای صوتی و تصویری جهان، برنامههای عادی خود را
قطع کردند تا خبر فوری قتل «ابومصعب الزرقاوی»، رهبر «القاعده» در عراق را اعلام
کنند. بعضی شبکههای خبری مانند «بی.بی.سی»، «الجزیره» و «سی.ان.ان» تمام روز فقط
برنامه ویژه در این خصوص داشتند.
فردی که تا سه سال قبل هیچ رسانهای از او نام نبرده بود. او که بود و چه اهمیتی
برای جهان داشت؟
20اکتبر 1996، فردی با نام «احمد فاصل النزال الخلایه» به جمعیت فقیرنشین شهر
«الزرقا» در اردن اضافه شد. «خلایه» یک ایل بدوی بودند که دو نسل قبل به اردن
مهاجرت نمودند. او به همراه هفت خواهر و برادرش در یک خانواده متوسط و سنتی در
نزدیک قبرستان شهرداری بزرگ شد. سال اول دبیرستان را در یک مدرسه وابسته به سازمان
ملل ـ که برای آوارگان فلسطین برپا شده بود ـ درس خواند و با معدل 10، فردی
ناشایسته تشخیص داده شد.
وی چند سال بعد را به پرسهزنی در محله قبرستان گذراند. او فردی ستیزهجو بود و
همواره سرش برای زدوخورد و دعوا درد میکرد. او را هیچکس برای کار نمیپذیرفت، هیچ
حرفهای بیشتر از دو ماه او را تحمل نکرد.
در سال 1983 عازم سربازی شد. با بازگشت او به زرقاو، مجددا دردسرهای فراوانی برای
این شهر کوچک و جریمههای نقدی فراوانی برای خانوادهاش به ارمغان آورد. او بر
بازوان و دستهایش تصاویر زنندهای را خالکوبی نموده و با زورگیری امرار معاش
مینمود. چند بار به جرم چاقوکشی، زورگیری، سرقت، مواد مخدر و تجاوز ناموسی دستگیر
شد تا اینکه روزی ندای کمک به مجاهدان افغانستان، از مسجد «الفلاح»، افکار او را
متوجه عزیمت به افغانستان و پیکار با شوروی نمود.
او تحت تاثیر چند دوست جوان فلسطینی، سرانجام در سال1989۱۹٨۹ از طریق پیشاور و با
کمک دفتر «بیت انصار» به افغانستان عزیمت نمود. او در حیاتآباد پیشاور مستقر شد و
در آنجا با اسامه بنلادن آشنا گردید که به تازگی گروه «القاعده» را برپا نموده
بود. این جوان جویای نام با خانههای عبدالله عزام، گلبدین حکمتیار و ابومحمد مقدسی
رفتوآمد نمود و دفتر خدمات رسانی مجاهدین وی را به همراه یک گروه مسلح به شرق
افغانستان فرستاد. اما قبل از هر گونه درگیر شدن این گروه مسلح، در این زمان شوروی
نیروهایش را از افغانستان خارج نمود و این شهر نیز بدون درگیری در اختیار مجاهدین
قرار گرفت. دیدارهای بعدی او با جنگجویان عرب و بویژه با اردنیها و در راس آن
ابومحمد المقدسی تاثیر زیادی در افکار سلفی برجای گذاشت. المقدسی و بن لادن تمامی
کمکهای مالی خود را تا این زمان از عربستان و تسلیحات پیشرفته نظامی مانند موشکهای
استینگر و وسائل ارتباطی را ازسازمان سیا و یا از ارتش آمریکا دریافت میکردند.
آنها در این زمان آنقدر خودرو، ماشینهای ترابری و تسلیحات و جنگ افزار پیشرفته در
اختیار داشتند که قادر بودند یک دولت برپا سازند.
او با یک ماشین جیپ، کار هماهنگی بین جبهه شمال غرب تا جنوب غربی افغانستان و در
مرزهای ایران را هماهنگی میکرد و خاطرات و مقالات عربها را جمع آوری و در مجله
مجاهدین عرب به نام «بنیان مرصوص» به چاپ میرساند. با خروج شوروی از افغانستان
دامنه اختلاف در میان مجاهدین و عرب افغانها هم بارز تر شد تا اینکه عبدالله عزام
توسط جناح رقیب ( بن لادن) به قتل رسید. زرقاوی در این میان طرفدار جناح سیاف و
گروه پشتونها و گلبدین حکمتیار شد حکمتیار ارتجاعی ترین جناح مجاهدین بود و بعدها
بعد از شکست تورابورا توانست زرقاوی و عده دیگری را از طریق عوامل افغانی در ایران
با گذرنامه جعلی از طریق ایران به عراق بفرستد.
از تخممرغ دزدی تا هواپیماربایی:
زرقاوی علی رغم اینکه کاندید عزیمت به جبهه بوسنیوهرزگوین شده بود، در سال 1993 با
افکاری مالیخولیایی به نام سلفی جهادی به اردن بازگشت و ضمن فعالیت در مسجد الفلاح
گروهی بنیادگرا با هدف استقرار نظام امارات اسلامی در آن کشور برپا کرد. قتل یک
مامور اردنی و قتل یعقوب زیادالدین، رئیس حزب کمونیست اردن از جمله اقدامات او بود.
او طرح هواپیما ربایی و همچنین ترور پادشاه را در سر داشت.
در سال 1994 به اتهام تلاش برای براندازی نظام حکومتی اردن و تشکیل خلافت اسلامی به
پانزده سال زندان محکوم شد. در سال 1999 پس از مرگ شاه حسین به همراه سه هزار
زندانی مورد عفو شاهانه!! عبدالله اردن قرار گرفت و از زندان سواقه آزاد شد و با
گذرنامه جعلی با نام احمد المجالی در سال 1999 پس از آزادی از اردن گریخت، به
افغانستان بازگشت و در آنجا مجددا با «اسامه بن لادن» رهبر شبکه القاعده ارتباط
برقرار کرد. در این زمان پاکستان تحت فشار آمریکا قرار داشت تا عرب افغانها را تحت
کنترل درآورد و عوامل انفجارهای سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا را شناسایی نماید
در نتیجه زرقاوی از جمله افراد دستگیر شده در پیشاور بود که بدلیل عدم شناسایی پس
از ٨ روز آزاد شد و بلافاصله به افغانستان طالبان عزیمت نمود.
در این رابطه همسر کریم مجاطی ( رهبر مقتول القاعده در عربستان) که از طریق مادرید-
تهران – مشهد به اسلام قلعه رفته بود، به «الشرقالاوسط» گفته بود:" یک روز قبل از
۱۱ سپتامبر به زنان مجاهدین خبر دادند که حادثه مهمی در حال انجام است و زنان باید
سریعا شهر را ترک و بسوی مرز پاکستان عزیمت نمایند. با زنان و کودکان در حال عزیمت
به محل اختفا بودیم برای نماز عصر آماده میشدیم که خبر انفجارهای آمریکا از رادیو
اعلام شد و ما بسیار شادی کردیم."
زرقاوی در کابل،سومین همسر خود را که دختر 13 ساله محمد جراد ( مبتکر انفجار کربلا
و قتل محمد باقر حکیم ) بود، برگزید در سال 2003 نیز همسری عراقی انتخاب نمود. او
در این زمان رهبری یک گروه 40 نفره از عرب افغانها را بر عهده داشت. به دستور بن
لادن و ابوزبیده اردنی، وی عازم هرات در مرز ایران شد.
زرقاوی در این دوران یک اردوگاه آموزشی برای نظامیان در هرات در غرب افغانستان برپا
کرد منطقهای که عرب افغانها در آنجا بسیار کم بودند. کسانی که در این اردوگاه
آموزش می دیدند عموماً در تولید و استفاده از گازهای سمی تخصص پیدا می کردند.
در سال 2000 عده زیادی از عربها همانند دوره شوروی مجددا به افغانستان عزیمت نمودند
تا این بار با شیطان بزرگ بجنگند. در هرات عربهایی از 18 کشور تحت نظر زرقاوی آموزش
رزمی میدیدند. محل آموزش، نامی پوششی بنام " مدرسه دینی توحید و جهاد" داشت.
دغلاس، خالد العروی، عصام یوسف، ابو حمزه عزمی، عبدالفتاح یوسف الجوز از دیگر افراد
بارز این پادگان بودند. او شدیدا شهرت طلب و قدرت طلب بود و مایل به اطاعت از
دیگران نبود اما نیاز شدید مالی وی را مجبور میساخت که از بن لادن اطاعت کند.
اواخر سال 2001 پس از حمله آمریکا به افغانستان و سرنگونی حکومت طالبان،سرزمین
طالبان برای القاعده به جهنمی تبدیل شد در نتیجه زرقاوی، ابوزبیده، سیف العدل، رمزی
بن الشیبه تصمیم گرفتند که از افغانستان گریخته و به عراق بروند. گروه توحید در
آلمان و همچنین گلبدین حکمتیار وسیله سفر این جماعت را از طریق ایران و بطور سری
فراهم کردند. تلفن پیشرفتهای که از طریق ماهواره کار میکرد گذرنامه جعلی، وسایل
پیشرفته دیگر و 40 هزار دلار هدیه خانه تیمی هامبورگ به این گروه بود.
او خود را به گروه سلفی ملا کریکار در کردستان در عراق رساند، سپس به سوریه رفت و
مجددا به کردستان بازگشت. در کردستان ملا کریکار حمایت مالی قابل توجهی که از خلیج
فارس میرسید، در اختیار داشت زرقاوی توانست با کمک مالی ملا کریکار و با تشکیل
گروه شورشی «توحید و جهاد» عملیات ضدآمریکایی را آغاز کند ملا کریکار 6 سپتامبر
2002 در ایران دستگیر و به آمستردام دیپورت شد. در آنجا وی دستگیر و13 ژانویه 2003
تحویل نروژ گردید. پس از مدتی بدلیل ضدیت با جهاد علیه آمریکا از زندان آزاد شد. در
کردستان طی اجتماعی که 14 نفر از رهبران انصارالاسلام حضور داشتند ( این گروه از
میان عرب افغانها و کردها حدود 600 نفر ستیزه جو داشت) ملا کریکار به جرم خیانت از
رهبری انصارالاسلام برکنار و زرقاوی به رهبری گروه که نام توحید و جهاد گرفت
برگزیده شد. ملا کریکار بعدها به «الشرقالاوسط » گفت که با رهبران القاعده در
افغانستان ملاقات نمود( دهه 90) اما القاعده حاضر به هیچگونه کمکی به وی نشدند و
یکی از شیوخ عرب به وی اظهار داشت: ما نمی توانیم به تو کمک کنیم که علیه صدام
بجنگی ! اگر علیه ایران بجنگی به تو کمک مالی میکنیم
زرقاوی وحشیانه ترین اسلوب را در پیش گرفت. گروگانگیری و بریدن سر آنها و نمایش
فیلم آنها در وب سایت مربوطه، او شخصا با شمشیر سر یک مهندس عراقی را به جرم شیعه
بودن برید. یک آمریکایی نیز با دستان این سوپرمن سربریده شد. در این زمان بود که
برای اولین بار پاول و سپس بوش از زرقاوی سخن به میان آوردند و کم کم رسانههای
آمریکایی از وی سوپرمن ساختند. خود زرقاوی نیز در آخرین فیلم تبلیغاتی ژست
ترمیناتور و سوپرمن آمریکایی را به خود گرفته بود.
آگوست 2003 : گروه زرقاوی با نام «توحید و جهاد» طی اولین عملیاتهای خود در عراق،
حملات انتحاری به دفتر سازمان ملل در بغداد که به کشته شدن 30 نفر دیپلمات و حرم
امام علی در شهر نجف که به کشته شدن دهها نفر منجر شد را سازماندهی کردند.
مارس 2004 : در حمله گروه زرقاوی به شیعیان کربلا و یکی از مساجد شیعه در بغداد در
روز عاشورا تعداد زیادی کشته شدند. زرقاوی مسئول قتل بیش از دو هزار جوان عراقی است
که بدنبال کار بودند.
• اکتبر: زرقاوی با اظهار وفاداری نسبت به بن لادن نام گروهش را به «القاعده» در
عراق تغییر داد
"نیکلاس برگ"و "یوجین آرمسترانگ" گروگان آمریکایی سر بریده شدند و کمی بعد گروه
زرقاوی ویدئوی آن را منتشر کرد.
آمریکا ۲۵ میلیون دلار برای سر او جایزه تعیین نمود.
نوامبر 2005: سه حمله انتحاری در دو هتل در شهرامان، پایتخت اردن باعث کشته شدن
تعدادی از حاضران در مراسم عروسی شد.
رهبر القاعده در عراق با به کارگیری تاکتیک سر بریدن، فصل جدیدی را در مبارزه شبه
نظامیان علیه نیروهای آمریکا در عراق گشود. از همه مهمتر اینکه او جنگ قومی میان
سنیها و شیعیان عراق را به هدف اصلی خود در این کشور تبدیل کرد.
زرقاوی با انفجارهای عاشورا و تاسوعا و انفجار اماکنی همچون کاظمین، مبتکر تشویق
جنگ مذهبی در عراق بود. اگر درایت، گذشت و صبر رهبران شیعه عراق و هوشیاری سنیهای
میانه رو نبود، امروز عراق به حمامی از خون مذهب علیه مذهب تبدیل شده بود.
زرقاوی چگونه لو رفت؟
کشته شدن ابومصعب زرقاوی صرف نظر از واکنشهای متفاوت نسبت به آن، برای نظامیان
آمریکایی و سازمانهای اطلاعاتی این کشور در عراق یک پیروزی بزرگ به حساب میآید.
نحوه کشته شدن زرقاوی از بعد روانی پیروزی بزرگی بود زیرا نشان داد که سازمانهای
جاسوسی توانایی آن را دارند که در میان مخوف ترین سازمانهای تروریستی نیز نفوذ
نمایند. از سوی دیگر شناسایی محل این خونخوار بزرگ، امکان پذیر نبود، مگر با نفوذ
در میان افراد گروه و همچنین همکاری عشایر و شیوخ منطقه و این نشان میدهد که
بسیاری از افراد درون القاعده از وحشی گریهای زرقاوی به ستوه آمده بودند بنا براین
با قتل زرقاوی از میزان وحشی گری و بی رحمیهایی که شیوه مبارزه زرقاوی بود کاسته
خواهد شد. محل زرقاوی را نیروهای نفوذی اردن شناسایی کردند سپس آمریکاییها شیخ
الرحمن یکی از مشاوران و معتمدان زرقاوی را ردگیری کردند. آنها خبر داشتند که
الرحمن ساعت 6:15 دقیقه بعدازظهر 17 خرداد در خانه متروکه در منطقه «هب هب» با
زرقاوی دیدار می کند. خانه را با دو بمب ۵۰۰ پوندی مورد حمله قرار دادند وهفت جسد
را در خانه یافتند. زرقاوی، الرحمن، دو مرد دیگر و زن فلسطینی نیز جزو کشته شدگان
بودند. این چنین به زندگی ضحاک ماربدوش عراق پایان داده شد. فردی که به نفرت
انگیزترین چهره در میان مردم عراق تبدیل شد. تاریخ خاورمیانه آدمهای خونریز و جلاد
زیاد به خود دیده است کسانی که از سرهای بریده مناره میساختند و از چشمان بریده
گردنبند اما این جنایتکار موجود دیگری بود. فردی که نامش در کنار ضحاک افسانه خواهد
شد.
مرگ این جلاد در میان مدت به کاهش درگیریهای قومی نیز کمک نمود.از سوی دیگر روند
جذب نیرو در عراق نیز که توسط امیر القاعده در این کشور پیگیری میشد، مختل گردید.
اگرچه آمریکاییها برای کوچک نشان دادن اشتباهات خود در عراق تاکنون تلاش کرده اند
که توان عمل زرقاوی را بزرگ نمایی کنند، اما بدیهی است که تاثیر پیشینه و بدعتهای
وی در مبارزه علیه نیروهای آمریکایی بر شهرتش در میان مسلمانان تندرو قابل انکار
نیست.
به گفته ژنرال کالدول، ارتش آمریکا با صرف زمان بسیار زیادی در طول چندهفته به جمع
آوری و تحلیل اطلاعات از طریق منابع انسانی، تجهیزات الکترونیکی و ماموریتهای
اطلاعات این عملیات را به مرحله اجرایی و عملیاتی رسانده بودند. وی همچنین اعلام
کرد که یک منبع اطلاعاتی فعال در گروه زرقاوی که با ارتش همکاری کرده است، رد
عبدالرحمن مشاور زرقاوی را در اختیار نیروهای امنیتی قرار داده بود.
ارتش آمریکا تاآنزمان به 17 خانه امن محل اقامت زرقاوی حمله کرده و هیچ یک از این
حملات در زمان حضور وی در خانههای مذکور صورت نگرفته بود.
زرقاوی و یارانش به دلیل اینکه می دانستند به راحتی می توان تلفن همراه را ردیابی
کرد، هرگز از تلفن همراه استفاده نمیکردهاند. در عوض آنها از تلفن ماهوارهای
موسوم به «ثریا» که ردگیری آنها بسیار مشکل است برای برقراری ارتباط با یکدیگر
استفاده می کردند.
مقامات عراقی نیز در مورد نحوه ردیابی زرقاوی و قتل وی از این عنوان که «زرقاوی را
یاران خودش فروختند» استفاده کردند. گفتنی است مقامات اطلاعاتی دولت اردن نیز با
تایید خبر همکاری یکی از یاران زرقاوی به این نکته اشاره کردند که ماموران امنیتی
اردن نیز در این عملیات با نیروهای آمریکایی همکاری داشتهاند.
این عاقبت جنایتکاری بود که هیچگاه رودروی نظامیان آمریکا نجنگید بلکه تخصص او کشتن
افراد بی گناه از کودک، پیر و جوانان جویای کار گرفته تا مردمان عادی،دیپلمات، پزشک
و پرستار بود.
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=33179
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.