|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
عاشقِ آوازخوانِ داد
در سوگِ هوشنگِ عیسی بیگلو
گرد عظيمی
با اندوه بسیار٬ دوست و همرزم گرامی هوشنگ عیسیبیگلو دیگر در میان ما نیست. خبری ساده مثل سادگی همیشگی او، و پیامی سنگین و بغرنج مثل پیام زندگی او. نبودِ هوشنگ، با آن هیأت خاص و حضور وزین اش در جمع یاران، بس باور نکردنی است. هوشنگ حافظ نام یاران و غمخوار و دیدارگر تک تک آنان بود. از فنلاند و سوئد قطبی تا ایتالیا و جنوب اروپا میگشت و همه جا درِ خانهء یاران برایش باز بود. او نه میهمان که از اعضای هر خانواده از خانوادههای زندانی و تبعیدی بود. به گستردگی نامهایی که در حافظهء دوست پرور خود داشت، نام اش در گسترهء پهناور دوستان اش پژواک داشت و حضورش انگار همیشگی و جاودانه بود. او یک فلورانس ناینتینگل دیگر بود با چراغ عاطفه در دست، به دنبال انبوه زخمیان جسم و جان که از چنگ استبداد نجات یافته بودند. یک تبعیدی بود و او و تا آخرین لحظه حاضر نشد تابعیت کشور میزبان خود را بپذیرد، با این باور که این نمود عشق خاص او به میهن است. میهنی که گرامیش میداشت و آن را در جان خود حمل میکرد. با تاریخی سرشار از تلاش بشری برای داد، با جغرافیایی سُترگ از طبیعت عشقانگیز، با تهرانش که سنگر نبرد او بود و تبریزش که خون جاری در رگهای ملتهب وطنپرستش بود.
ما خاطرهی انسانی را به احترام سر فرود میآوریم که در تمام طول عمرٍ، میهن و مردم عشق او بودند و آرزوی زندگی بهتر برای این مردم رنجکشیده آرمان او بود. کسی که انسان برایش مفهومی مجرد نبود بلکه مشخصترین مفهوم بود، در نماد رفقا و دوستانی که چون او زندگی خود را گروگان وعدهی خود به مردم کرده بودند و رنج زندان و تبعید و فقر و تنهایی را به جان خریدند تا غرور میهن را پاسدارند و قلعهی بابک را همچنان از پژواک نبرد سواران سلحشور داد سرشار سازند. به احترام برای کسی سر فرود می آوریم که تاریخ زندهی زندان و شکنجه و اعدام و حکایت اندوه جانفرسای غربت غمگین تبعیدیان بود. کسی که تمامی زندگی خود را با یک نه به دیکتاتوری و استبداد و بیداد مبادله کرد. او یک استثناء نبود. او جزیی از استثناء بزرگ جنبش عدالت و آزادی بود و توانست تعلق خود را بدین جنبش سترگ شرافتمندانه به اثبات رساند.
هوشنگ حقوقدان و عضوی برجسته در "کانون وکلای ایران" بود و برای حق و حقوق مردم ایران تلاش کرد و زندگی او در دو فصل زندان پادشاهی و تبعید پادشیخی پاسخی درخور به ستم و استبداد بود. برای آزادی زندانیان سیاسی مبارزه کرد، به عنوان زندانی در رژیم پادشاهی رنج برد، به عنوان حقوقدان و عضو "جمعیت حقوقدانان ایران" در رژیم پس از انقلاب برای تأمین حقوق زندانیان سیاسی و کل مردم تلاش کرد، و به عنوان انسانی پایبند به حقوق دموکراتیک مردم ناچار به تبعید شد. با دریایی از دوستان، قلب او هیچگاه نتوانست اندوه غربت را از خود دور کند. این اندوه بغض گلو و درد قلب او بود. زیر بار چنین رنج و اندوهی بود که، با همهی نیرویی که در تن و جان داشت، در آستانهی گردش سال به ناگهان قلب اش از کار ایستاد و ناخواسته یاران را بدرودی گفت و رفت.
هوشنگ، این عاشق آذری که بر بام حماسهی کوراوغلو ساز عشق بر گرفت، در تالار خاطرات جنبش همچنان مینوازد ساز باستانی خود را. عاشقان آذرآبادگان که در معبد آزادی زخمه بر ساز می زنند هرگز فراموش نخواهند کرد نوازندهای را که خانه به خانه میگشت و اجاق رفاقت را روشن می کرد.
گرامی باد یاد او!
هنگام غروب هوشنگ عیسی بیگلو: 2014 12 31 ساعت 11 صبح
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.