خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

6 بهمن ماه 1393 ـ 26 ماه ژانويه 2014  

ريشه های بنيادگرائی اسلامی امروز

دلسوز ايران

          بنیاد گرایی یعنی «باور به اصول متصلب و تغییر ناپذیر و تلاش برای تحمیل این باور به همه» .از اين قرار بنیاد گرایی مساله جدیدی نیست. مختص به اسلام هم نیست. مسیحیت و یهودیت و بودیسم و... هم دوران بنیادگرایی داشته اند و هنوز هم بنیاد گرایان در میان آنها هستند. پس چرا بنیاد گرایی اسلامی (شیعی و سنی) این قدر در صدر رسانه ها قرار گرفته است؟
          به نظر من، بدين خاطر که بنیاد گرایان قبلی مدت ها است، پس از خونریزی های کلان و تلاش برای قبضه قدرت، اين کار را پشت سر گذاشته اند اما مسلمانان تازه شروع کرده اند .
          بنیادگراهای مسیحی و یهودی و بودیست و مارکسیست لنینیست قبلاً بودند و الان هم هستند. اما ديگر قادر به قبضه کردن دولت و قدرت نیستند. بنیاد گرایان اسلامی هم قبلاً بودند و الان هم هستند اما مشکل این است که بنیاد گرایان شیعه و سنی قدرت را در دست دارند و دنبال گسترش آن به کشورهای مسلمان دیگرند و حتی، اگر بتوانند، غرب را هم ختنه می کنند و روسری روی سر زنان غربی، از جمله میشل اوباما و مرکل، می اندازند !
          دقت می کنید تفاوت کجا است؟ اینها در قدرت هستند اما آن قبلی ها را به قدرت راه نمی دهند. چون قبلاً گند زده اند .
          البته عربستان و پاکستان قبلاً هم بودند، حکومت اسلامی هم داشتند، در عربستان گردن هم می زدند. اما آنها هم هیچ وقت به کشورهای دیگر (مثل ایران زمان شاه و یا لبنان قدیم و یا عراق و سوریهء قدیم و یا پاریس و نیویورک و لندن) تروریست اسلامی نمی فرستادند و دنبال گسترش اسلام تروریستی و بنیادگرای خودشان به جاهای دیگر نبودند. چرا که نمی خواستند، و یا فکر نمی کردند بتوانند با غرب و یا کشورهای همسایه و یا غیر همسایه مسلمان این بازی های خطرناک را بکنند. یعنی در خارج با قوانین بین المللی بازی می کردند و در داخل با قوانین اسلامی. کسی هم به کار آنها کاری نداشت چون منافع غرب و شرق را تهدید نمی کردند. در رسانه های غربی هم اگر به اسلام توهین می شد اینها صدایشان در نمی آمد.
          اما چه موقع بنیاد گرایی به شکل حاد امروزی در آمد؟
          - اشغال افغانستان از طرف امپریالیست های شوروی و کشتار مسلمانان توسط آنها و تلاش آنها برای نابودی دین اسلام.
          - پیدایش خمینی در ایران، اول به شکل آزادی خواهی، بعد تغییر روش به سمت خصومت و ستیز با امریکا و غرب، و بعد دنبال کردن گسترش اندیشهء بنیاد گرایی شیعی مخلوط شده با مارکسیسم روسی (شریعتی - مجاهدین خلق - ملی مذهبی ها - خط امام). دخالت در سوریه و لبنان و لیبی و اریتره و فلسطین و عراق و عربستان و بحرین و افغانستان و بوسنی و ... که اتفاقاً افرادی که مقبول شوروی بودند و توسط حزب توده حمایت ضد امپریالیستی می شدند و قاعدتاً ضد دین سنتی بودند و ضد بنیاد گرایی دینی، مثل محتشمی پور و خوینی ها و بهزاد نبوی و موسوی و مجاهدین خلق و پیمان و... به این بنیادگرایی نوپای شیعی (که طعم مارکسیستی روسی داشت، و در سر سودای جهان گشایی و دخالت در خارج از مرزها را می پروراند، و در داخل از همهء لیبرال ها، سلطنت طلبان، ملی ها، دگر اندیشان مستقل و روحانیت خواهان جدایی دین از سیاست و اسلام گرایان معتقد به میانه روی و پرهیز از درگیری با دیگران و... سر می شکست) دامن زدند.
          دخالت تروریستی و گروه تروریست سازی مداخله گر در کشورهای دیگر، به سبک کوبا و چه گوارا، نه از عربستان و پاکستان و ترکیه، که از ایران انقلابی شیعی الهام گرفته از فرهنگ مارکسیستی روسی و مورد حمایت بدون قید و شرط مارکسیست ها و روسیه آغاز شد .
          باور کنيد که این انجمن حجتیه و گروه نواب صفوی نبودند که از روز اول خواستند از فرودگاه تهران به لبنان و سوریه تروریست صادر کنند! اين ها کار پدرخوانده و بنیان گزار حزب الله لبنان محتشمی پور از جناح مورد حمایت چپ روسی بود.
          خمینی اولین کسی بود که در عراق (که به او پناه داده بود) دخالت تحریک آمیز کرد، مردم آنها را به شورش خواند، و به عربستان لنگه کفش پراند و ملک حسن مراکشی و ملک حسین اردنی را با نام های تحقیر آمیز (شاه حسن و شاه حسین) صدا کرد اما به اسد و قذافی و بورقیبه کاری نداشت. یعنی درست بر عکس روش عربستان و پاکستان و اردن و مراکش و قطر و کویت و ....
          خمینی اولین رهبر مسلمان بود که دستور قتل سلمان رشدی را داد .
          خمینی اولین رهبر مسلمان بود که تروریست فرستاد در خانه خدا و خاک در چشمان عربستان پاشید! سلاح همراه حاجی؟! و شورش شیعیان؟!
          خمینی اولین رهبر مسلمان بود که فلسطینی ها را به دو دسته خوب و بد (به نسبت فرمانبری از اسلام او و نزدیکی به روسیه) تقسیم کرد .
          در اين ميان عربستان خیلی زود متوجه شد که این بنیاد گرایی شیعی در کشور همجوار شباهتی به بنیادگرایی محدود آنها در شبه جزیره ندارد و قرار نیست در مرزهای ایران بماند .آنها  به فراست دریافتند که این نیروی بنیادگرا چقدر می تواند مهیب و پر قدرت باشد. آنها دیدند که امریکا هم در برابر این قدرت جدید بنیادگرا، که مورد استقبال و حمایت شوروی و چین هم هست، چقدر فاقد قدرت پیش گیری است. گروگانگیری از سفارت امریکا؟! حتا به مخیلهء فیدل کاسترو و رزمندگان فلسطینی هم خطور نکرده بود.
          عربستان فوراً دست به کار ایجاد شبکه های ترور سنی (القاعده و طالبان) شد و، با استفاده از سازمان امنیت پاکستان و گرفتن بودجه از امریکا، زیر عنوان فریبندهء بیرون راندن شوروی متجاوز از افغانستان، عملاً نوع سنی بنیادگرای تروریستی را بنیان نهاد تا در برابر بنیاد گرایی شیعه، که قصد داشت با تندروی لنینیستی، همه کشورهای مسلمان را قبضه کند عقب نماند؛ دقیقاً به همان ترتیبی که دانشجویان خط امام، با تند روی بیش از حد، خواستند از چپ ها جلو بزنند و تاکتیک حمله را از خود آنها گرفتند و چرب تر و دیوانه وارتر به کار بستند.
          آمریکایی ها اما خیلی زود متوجه شدند که عربستان و پاکستان دنبال چی هستند و به همین دلیل وقتی طالبان، به کمک سازمان  امنیت و ارتش پاکستان، در عرض مدت کوتاهی افغانستان را در چنگال خود گرفت، آمریکایی ها از به رسمیت شناختن آن سر باز زدند و دیدیم که بعداً تاوان آن را در برج های دوقلو دادند.

          و همهء این بنیادگرایی سنی و شیعی پس از آن به صحنه آمد. آمریکایی ها برای مهار تروریسم سنی بعداً به شیعیان بنیادگرا میدان دادند تا از قدرت بنیادگرایی سنی بکاهند اما آن هم در سوریه و عراق و لبنان مشکلات جدیدی ایجاد کرد .
          در سکانس بعدی، تروریست های سنی و شیعی، که بنیاد گرایان کرد تروریست را هم به دنبال خود به صحنهء سیاست در خاورمیانه کشانده بودند و دنباله شان تا آفریقا هم می کشید، و در پی حملهء امریکا به افغانستان و عراق و بهار عربی، علیه نقشه های امریکا برای خاور میانه با هم متحد شدند.

          شوروی زخم خورده هم، که پس از سقوط اولیه دوباره به دستان یک افسر ک.گ.ب بنیادگرا (تزاریست - استالنیست - ارتدکس) افتاده بود، و چین هم که از امریکا فقط سرمایه گذاری کلان اش را می خواست، به بازیگران متحد تروریستی سنی و شیعه پیوستند تا امریکا  را شکست دهند .
          دیکتاتورهای منطقه هم، که با بنیاد گرایی دینی فاصله داشتند و یا حتا دشمن آن بودند، به این متحدین ناهمگون ولی مشترک در یک هدف بزرگ (يعنی شکست دادن سیاست های امریکا در خاورمیانه و بیرون راندن آن از منطقه) پیوستند.
          اروپایی ها هم، که همیشه رقیب ساکت امریکا بودند و به آن حسادت می ورزیدند و نمی خوستند سیادت کامل آن را بپذیرند، در پوشش انتقادی، گاهی تا مرز سنگ اندازی و حمله به امریکا و نزدیکی به اتحاد تروریست های بنیادگرا - شوروی و چین  - دیکتاورهای فاسد منطقه کمک شایانی کردند.
          اما همهء اين ماجراها را می کوشند با جعليات زير به خوش باوران و مردم ساده بقبولانند:
          1.  امریکا طالبان را ایجاد کرد تا شوروی را براندازد! حالا دشمن خودش شده! پس شوروی کارش درست بود در کودتا و اشغال افقانستان!
          2. صدام و قذافی و اسد و میلوشویچ و تره کی و بقیهء دیکتاتورهای ساخت شوری از همهء جنایاتی که علیه مردم خودشان کرده اند مبرا هستند و امریکا خطا کار است!

          3. مردم منطقه دموکراسی به دردشان نمی خورد و باید همه برگردند به دیکتاتوری های روسی دوران جنگ سرد؛ و کمونیست های بنیادگرای روسی هم باید قدرت را در منطقه و اروپا در دست بگیرند.
          این مردمفريبی سیاسی گاهی تا به آن اندازه به ابتذال می کشد که می خواهد استالین را هم دوباره به صحنه بیاورد و بر دموکراسی، که پیشرفته ترین شیوهء آزمودهء بشری در سیاست  است، برتری داده و دست آوردهای مدرن بشری را به پای بنیادگرایی مارکسیستی روسی، که امتحانش را با میلیون ها کشتار و شکنجه و کودتا و فقر و ورشکستگی داده، قربانی کنند.  و تازه اسم این کار را هم می خواهند بگذارند «مبارزه با بنیادگرایی!»
          اما واقعیت ان است که:
          1. امریکا جز آنچه تاکنون کرده راه دیگری نداشته.
          2. اگر امریکا به عراق حمله نمی کرد الان عراق بعد از اشغال کویت چندین کشور دیگر را هم اشغال کرده بود و بنیادگرایی بعثی پان عربیست او، مثل اسد، به میلیون ها تن مواد شیمایی و احتمالاً یک بمب کثیف مجهز شده بود و همه را تهدید می کرد.
          3. اگر امریکا اجازه می داد که شوروی افغانستان را به راحتی ببلعد، الان ایران و پاکستان هم رفته بودند و اتحاد صدام و شوروی معلوم نبود چه بر سر عربستان و شاهرا ه نفت با توجه به حرص روس ها برای کنترل جهان توسط انحصار نفت و گاز می آورد.
          در راستای تبيين اين نکات فقط نگاه کنید به بازی «پوتین، دوگین و حزب کمونیست روسیه» با اوکراین و بازی با گاز آلمان و اروپا تا بفهمید شوروی و روسیه اگر دست شان برسد با دنيا چه می کنند.
          اما متاسفانه  هیچ وقت روسیه و کارکرد تهاجمی و امپریالیستی آن و اتحاد و بازی اش با بنیادگرایان و مذهبی ها و پان روس ها و پان کردها و پان عرب ها موضوع بحث روشنفکر ایرانی و رسانه های ایرانی نبوده و نیس؛  و روند امریکا ستیزی، که میراث مارکسسیم روسی است، فضای کشور ما را کاملاً برای رشد و نمو اندیشه های بنیادگرایانه آماده کرده؛ انديشه هائی که شیعهء خمینی فقط یکی از آنها است.
          به همین دلیل است که «بنیادگرایان ج.ا بنیاد گرایان مارکسیست و کرد و روس و عرب و آمریکای جنوبی و چین را همیشه در کنار خود دارند؛ در حالیکه با مسلمانان دیگر، مثل ترک ها، لیبرال های مذهبی، حتا هم اندیشان دیروز خودشان (موسوی و کروبی و خاتمی) که امروز یک وجب با اقدامات دیوانه وار آنها فاصله گرفته اند، و نيز با بازرگان و بنی صدر و امیر انتظام و حتی دراویش بی آزار دشمنی خونین دارند.
          فکر میکنید بنیادگرایی شیعه خمینی اگر با مارکسیسم روسی پیوند نخورده بود و حمایت شوروی و چین را در صحنه های بین المللی به دنبال نداشت و بازی های دوگانهء برخی اروپایی ها، مثل آلمان، به آنها دل و جرأت نمی داد، می توانستند تا اینجا بیایند؟ آن هم در کشوری که مردمش کاملاً آمیخته با و عاشق فرهنگ غربی هستند و می توانند عاشورا را تبديل به کارناوال موزیک کنند؟

          خودمان را فریب ندهيم.           بنیادگرایی بدون بازی مارکسیست ها و روسیه با آن، و اقدامات تخریبی دیکتاتورهای فاسد منطقه، و بازی های تجزیه طلبانهء قومی، یک ماه هم نمی تواند دوام بیاورد. چون در زمان بدی به صحنه آمده و همهء بنیاد گرایان دیگر قبلاً غلاف کرده اند.
          اما اين هم حقيقت مسلمی است که امروز، در حالی که مارکسیست های روسی و سیاست های امپریالیستی روسیه در ایران تغییر ناپذیرتر از هر نوع بنیادگرایی هستند، ديگر نمی شود استالین ديگری ساخت که جهانگشایی کند. او، حداکثر، یک پفک نمکی از آب در می آيد که به نان آمریکایی محتاج است و افسارش هم در دست چین است! امروز کوبا هم مجبور است جام زهر بنوشد. چرا که جهان ما بکلی عوض شده است.
 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

 

 

 

بازگشت به خانه