تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سیاست مداران دروغگو، خودخواه و فرصت طلب!
شهباز نخعی
درست چهار سال پیش در همین هفته ها و روزها، هنوز فرصت برای حل مسالمت آمیز یا کم خسارت و تلفات مسئلهء سوریه وجود داشت. هنوز داعش به وجود نیامده بود، جبهه النصره ای در کار نبود، سر و کلهء احرار شام پیدا نشده بود و القاعده به فکر ساختن کلاهی از نمد سوریه برای خود نیافتاده بود.
در یک سوی معادله، مردمی بودند به جان آمده از چهار دهه ظلم و ستم یک حکومت خودکامه، جنایتکار و دست نشانده که، دلگرم به پیروزی قیام های "بهار عرب" در تونس و مصر، از ماه مارس 2011 یکپارچه به پا خاسته و در تظاهراتی مدنی و آرام با شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (مردم خواهان سرنگونی نظام هستند)، خواستار برچیده شدن نظام استبدادی خاندان اسد و برقراری یک حکومت متکی به رأی خود بودند.
در سوی دیگر، حکومتی به غایت جنایتکار، فاسد و جیره خوار که سال ها به زور ارعاب و سرکوب حکومت کرده بود و به اتکای حمایت های بی دریغ و همه جانبه سیاسی، نظامی، مالی، تسلیحاتی، مستشاری و نیروی سرکوب حکومتی جنایتکارتر از خودش، یعنی نظام پلید، غاصب و آشوبگر ولایت مطلقه فقیه، از جیب مردم به فقر کشیده شدهء ایران، خود را تافتهء جدا بافته و متفاوت با دیگر کشورهای منطقه می پنداشت، و به جای تمکین دربرابر ارادهء عمومی - مانند زین العابدین بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر - به سرکوب خشونت بار و وحشیانهء تظاهرات مسالمت آمیز و مدنی مردم سوریه پرداخت.
با این حال، در طول نزدیک به شش ماه، شمار تلفات در اوایل ماه سپتامبر 2011 هنوز به هزار تن نرسیده بود. این شش ماه بهترین فرصت برای باراک اوباما در مقام رییس جمهوری امریکا - مدعی رهبری دنیا - و سران اتحادیهء اروپا، به عنوان دستیار و متحدان نزدیک آن، بود تا با اتخاذ تدابیری نه چندان دشوار، مانند حمایت معنوی از مردم به پا خاستهء سوریه و احیاناً تعیین منطقهء پرواز ممنوع - برای نشان دادن ارادهء سیاسی خود و جلوگیری از حمله های هوایی به تظاهرکنندگان - بشار اسد را نیز به سرنوشت بن علی و مبارک دچار نمایند.
دریغ که قرن بیستم، قرنی که در مواقع بحرانی سیاست مدارانی بزرگ چون چرچیل، روزولت، دوگل، گاندی، نهرو، آدنائر، ویلی برانت و... پا به میدان می گذاشتند و با دوراندیشی و آینده نگری سرنوشت ملت های خود و جهان را تغییر می دادند، سپری شده و دنیا پا به قرن بیست و یکم گذاشته بود؛ قرنی که به راستی، و بدون قصد تحقیر، دستکم تاکنون قرن کوتوله های سیاسی ای بوده که مفهوم سیاست را تا حد دغلبازی، زد و بند و تبانی، سود جویی های کاسبکارانه و حرافی و شارلاتانی تنزل داده اند؛ قرنی که محصولات آن تاکنون امثال جرج دبلیو بوش، تونی بلر، کوفی عنان، نیکولا سرکوزی، آنگلا مرکل، ولادیمیر پوتین و، از همه تحفه تر، باراک حسین اوباما بوده اند.
به نحوست وجود این کوتوله های سیاسی، فرصت بسیار گرانبهای شش ماهه از دست رفت و در حالی که باراک اوباما به نوشتن نامه های فدایت شوم و تراشیدن واسطه برای معامله با حکومت آخوندی و سید علی خامنه ای مشغول بود، گروه های ستیزه جوی اسلامی بنیادگرا، با بهره گرفتن از خلاء قدرت، مثل قارچ در سوریه روییدند و تظاهرات مدنی، آرام و مسالمت آمیز مردم را به یک جنگ داخلی تمام عیار و پر تلفات تبدیل کردند؛ جنگ ویرانگری که با کمی احساس مسئولیت و دوراندیشی از جانب قدرت های بزرگ، کاملاً قابل اجتناب بود؛ جنگی که به زودی تبدیل به یک بحران بزرگ و فاجعه انسانی در سطح منطقه شد و دبیرکل سازمان ملل متحد آن را "جنایت علیه بشریت" نامید؛ فاجعه و بحرانی که تاکنون حدود 250 هزار کشته، بیش از 4 میلیون آواره و پناهنده در کشورهای همسایه و منطقه و حدود 12 میلیون دربدر و بی خانمان در داخل سوریهء تکه پاره شده به جا گذاشته است.
اگر کوتوله های سیاسی نشسته بر مسند قدرت در امریکا و اروپا از اندکی دورنگری و و مآل اندیشی برخوردار می بودند، می باید درک می کردند که بروز چنین فاجعه ای دیر یا زود دامنگیر خودشان نیز خواهد شد. افسوس که چنان نبودند و چنین نکردند و در نتیجه دود فاجعهء بزرگی که با انفعال و بی عملی های خود آفریدند به چشم خودشان نیز رفت.
در ماه های اخیر، پی درپی خبرهایی در مورد غرق قایق و کشتی های حامل پناهجویانی که از راه دریای مدیترانه قصد ورود به قلمروی اتحادیهء اروپا را داشتند منتشرشده است. در هفته های گذشته اخباری نیز در مورد تجمع جمعی از پناهجویان در بندر کالهء فرانسه برای عبور از کانال مانش و ورود به بریتانیا در رسانه ها به چشم و گوش می خورد و دولت های فرانسه و بریتانیا تلاش می کردند برای آن راه چاره ای بیابند. هفتهء گذشته انتشار خبر مرگ دلخراش 71 پناهجو در یک کامیون در اتریش - نزدیک مرز مجارستان - یکباره افکار عمومی مردم اروپا را برانگیخت و تظاهراتی به نفع پناهجویان برگزار شد.
کوتوله های سیاسی نشسته بر مسند قدرت در کشورهای اروپایی نیز، که دغدغه ای جز رأی آوردن در انتخابات بعدی ندارند و حوزهء دورنگری شان از نوک دماغ تجاوز نمی کند، به جای عبرت گرفتن از گذشته و توجه به عواقب انفعال و بی عملی های پیشین خود و پذیرش مسئولیت، به موج سواری بر روی افکار عمومی پرداختند. صدراعظم آلمان از آمادگی کشورش برای پذیرش 800 هزار پناهنده سوری در سال جاری خبرداد. امانوئل والس، نخست وزیر فرانسه - کشوری که پس از امریکا بیشترین سهم مسئولیت را در فاجعهء انسانی سوریه داشته و دارد - ضمن نکوهش رفتار دولت مجارستان با پناهجویان گفت: «کل اروپا تحت تأثیر بحرانی است که شدت اش بی سابقه است». لوران فابیوس، وزیر امور خارجهء فرانسه، نیز اقدام دولت مجارستان در کشیدن سیم خاردار میان صربستان و مجارستان را "شرم آور" و "خلاف ارزش های مشترک اروپایی" خواند ولی توضیح نداد که این ارزش های مشترک در 4 سال گذشته در چه وضعی بوده است. ماریانو راخوی، نخست وزیر اسپانیا نیز گفت: «بحران مهاجرت کنونی، طی سال های آینده بزرگ ترین چالش برای اروپا خواهد بود». بان کی مون، دبیرکلِ همیشه "نگران" و "متأسف" سازمان ملل متحد، هم بحران اخیر پناهجویان را "وحشتناک" خواند و گفت که جان باختن پناهجویان در روزهای اخیر او را به شدت "متأثر" کرده است.
در میان این همه گفته های رنگارنگ، حتی یک نمونه نیز نمی توان یافت که یک مقام بلند پایهء سیاسی، در یک انتقاد از خود صریح، بگوید که من یا ما با انفعال، بی عملی و پیروی چشم بسته از باراک اوباما در مورد مسئله سوریه، مسئول این فاجعه و عواقب کنونی آن به شکل بحران مهاجرت هستیم.
یکی از کاربران شبکه اجتماعی "فیسبوک" با لحنی تلخ و گزنده اوضاع کنونی را چنین توصیف می کند: «دنیا بوی تعفنِ بی تفاوتی می دهد، دریا مزهء گند جنازه دارد، وجدان ها با لالایی سیاست مداران دروغگو، خودخواه و فرصت طلب به خواب رفته است!»
یازده شهریور 1394