تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
نبرد ویروسیِ خاورمیانه با اروپای کهنه
فرهاد جعفری
«شش» سال پیش در چنین روزهایی، «ایران»، همچنان گرفتار آشوبی بود که بهوضوح، توسط «اروپای کهنه» (بهترتیب اجرای نقش: انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا) و «عوامل داخلیاش» (شبکهی خویشاوندی) کلید زده شد تا بلکه بتوانند «مهرهی متصل به شبکهی خویشاوندی» را بر سر کار بیاورند و حکومت را، که با برآمدن احمدی نژاد از دست «خانواده» خارج شده بود، دوباره به آن بازگردانند.
«پنج»سال پیش، و متاثر از فضای آشوبزدهی ایران، افکارعمومی کشورهای عربی نیز به «شوریدن بر وضع موجود» (حکومت خانوادهها و خاندانها) روی آورده و پس از «بنعلی در تونس» و «مبارک در مصر»؛ «قذافی در لیبی» را از کار برکنار کردند و آنگاه بر «خاندان اسد در سوریه» شوریدند. جریانی که در جهان به «بهار عربی» و در جمهوری اسلامی (البته که صرفنظر از مورد لیبی و سوریه!) به «بیداری اسلامی» موسوم شد.
اما «بازیگران غربی»، در قریببهاتفاق این موارد، بهجای آنکه «در سمت جمهور مردم» بایستند؛ با مداخلات خود، و «بیتوجه به حقوق و آزادی ملتهای تحتِ ستم خانوادهها و خاندانهای حاکم بر جهان اسلام»؛ بازهم کوشیدند مهرههای متمایل به خود (و بازهم متصل به شبکههای خویشاوندی) را بر سر کار آورند تا منافع خود را تضمین کرده باشند.
آنچنانکه در «سوریه»؛ و در اقدامی «بهغایت مغایر با ارزشهایی که ایالات متحده ـ در بیانیهی موسوم به استقلال خود ـ مدعی دفاع و پاسداری از آنها در سرتاسر جهان!» است؛ دولت اوباما، بهجای آنکه در جانب «سکولارهای آزادیخواه، ترقیگرا و برابریطلب سوریه» قرار گیرد، تصمیمی اتخاذ کرد که خاورمیانه را بیش از پیش در نکبت و مصیبت فرو برد.
دربارهی این «تصمیم کوتهنظرانهی ایالات متحده و رئیسجمهورش»، و پیامدهای فاجعهبارش برای خاورمیانه و جهان [اگر عامدانه، فکر شده و اصولاً به هدف «برهمزدن صحنهی بازی در منطقه بهسود خود و به زیان اروپا» نبوده باشد] پیش از این نوشتهام. اینجا، میخواهم به این بحث از زاویهای دیگر نگاه کنم.
پنجسال پیش که «بهار عربی» درحال درنوردیدنِ کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا، و «سقوط پیاپی دیکتاتورهای طایفهسالار عرب» بود و مردمان و ناظران، «چشماندازی روشن برای کشورهای منطقه!» ترسیم میکردند؛ مردمان خاورمیانهی عربی در میادین «التحریر» پایتختهاشان اجتماع کرده و بر دمامهاشان میزدند و میرقصیدند و پایکوبی میکردند؛ چه کسی پیشبینی میکرد که: «بهزودی؛ سیل عظیمی از مهاجرت شهروندان خاورمیانه و شمال آفریقا به راه خواهد افتاد که امواج پیشین مهاجرت در قبال آن هیچ خواهد بود»؟!
- چه کسی پیشبینی میکرد که:
«فقط کشور آلمان، در سال آیندهی مسیحی، ناچار از پذیرش هشتصدهزار پناهجوی خاورمیانهای و آفریقایی خواهد بود؟!».
- چه کسی پیشبینی میکرد که: «لشکری از مردمان ستمدیدهی افغانستان، پاکستان، یمن، ایران، عراق، سوریه، لیبی، مراکش، تونس، سودان و... به سمت ترکیه، سپس یونان، سپس مقدونیه، سپس مجارستان و آلمان و انگلستان و فرانسه و ایتالیا بهراه خواهند افتاد که هیچ سد و مانعی در برابر ارادهی آنان برای ورود به اروپا، تاب مقاومت نخواهد داشت؟!».
- چه کسی پیشبینی میکرد که: «کشتیهای تفریحی عظیم ترکی و یونانی، روزانه هزاران پناهجوی خاورمیانهای را به بندرهای یونان برسانند تا سپس، بتوانند با پای پیاده، خود را به مرزهای شمالی مقدونیه و مجارستان برسانند؟!».
- چه کسی پیشبینی میکرد که: «هزاران پناهجو، صرفاً در بندرگاه کالهی فرانسه، خود را به آب و آتش خواهند زد تا به انگلستان برسند؟!...یا هزارانهزار پناهجو، بهزور، وارد مقدونیه شوند و تیراندازی مرزداران مقدونیه به سمت زنان و کودکان نیز قادر به عقبراندن آنان نباشد؟!».
- چه کسی پیشبینی میکرد که: «روزانه، دهها کشتی و کرجی، و مملو از پناهجویان عرب و غیر عرب؛ خود را به جزایر ایتالیا برسانند و فقط مرگ و میز ناشی از این سفر مخاطرهآمیز، به روزانه صدها تن بالغ شود؟!»
ا [فقط در یک مورد، جنازهی 70 لیبیایی در یک کامیون سردخانهدار در اتریش، و 200 لیبیایی در آبهای کشورشان کشف شده است!].ه
- و چه کسی پیشبینی میکرد که: فقط چهارسال پس از قتلعام وحشیانهی نوجوانان مهاجر در نروژ بهدست آندرس برویگ [که قاعدتاً، میبایست اثر معکوس بر تمایل به مهاجرت به اروپا میگذاشت] بحرانی پدید آید که از آن تحت عنوان «عظیمترین روندِ مهاجرت در طول تاریخ معاصر» یاد میشود؟!... و «اتحادیهی فینفسه بحرانزدهی اروپا» را [که اقتصاد اغلب کشورهایش درحال رکودِ شدید و برخیشان در آستانهی فروپاشیست] به «استیصال» و «انفعال» بکشاند؟!.
حقیقتاً (دستکم در ایران) چه کسی؟!
بگذارید با قاطعیت بگویم: «من»!
این؛ لینک و بخشی از یک یادداشت من در نزدیک به چهارسال پیش و چندماهی پس از «قتلعام وحشیانهی نوجوانان مهاجر در جزیرهی اوتویای نروژ» (و کمی پیش از «پشتکردن آمریکا به سکولارهای دموکراسیخواه سوری» و «تنهاگذاشتن آنان در برابر ارتش اسد» و «حمایتِ ضمنی از اسلامگرایان رادیکال») است:
[... همهی آنچه که در خاورمیانه کاشتهاند؛ «بهزودی» دامنگیر خوشان خواهد شد... «نکبت و مصیبت» در شکلی دیگر، و «در کیفیت و ابعادی تحملناپذیر»، درحال «مهاجرت به اروپا»ست...].
و افزوده بودم:
[... پس بگذارید بازهم «انگلیسیها و آمریکاییها و فرانسویها» بهخاطر «پژو»ها و «فورد»ها و «پورشه»هاشان؛ به هر ستمی که حاکمان خاورمیانه به مردمشان میکنند «بیتوجه» باشند و هنگام معاملات تجاری (و سیاسی)، هیچگاه یادشان از «انسانیت» و «حقوق بشر» نیاید!... بگذارید با نقشهها و توطئههاشان؛ خاورمیانه و ملتهایش را با «جابهجاییهای ازپیشتعیینشده در قدرت»؛ از آستانهی توسعه و مدرنیسم، به «قعر قرون وسطی» پرتاب کنند. بگذارید در وقتی که منافعشان ایجاب میکند، «دموکراسیخواهان»، «برابریطلبان» و «مدرنیستهای منطقه» را «وجهالمصالحهی خود با این و آن» قرار دهند. وقتش که برسد (که گویا رسیده است) بهایش را خواهند پرداخت...].
و در ادامه آورده بودم:
[... پس از امواج بزرگ و چندگانهی مهاجرت از «افغانستان و ایران و عراق و پاکستان» در سهدههی گذشته؛ بهزودی، «امواج بهمراتب بزرگتری از مهاجران» (از مصر و لیبی و یمن و سوریه و تونس و بحرین) روبه جانب «اروپای متمدن!» آغاز خواهد شد که اروپا را بیش از پیش در «منجلاب پیامدهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مهاجرانِ خاورمیانهای» فروخواهد برد.
بنابراین: «دولتمردان کنونی اروپا» میتوانند خشنود باشند که یکبار دیگر (با همکاری «ایالاتمتحده»)، بخش دیگری از خاورمیانه را به قعر تاریخ پرتاب کردهاند و «دموکراسیخواهان منطقه» را (که میتوانند به «رشد و توسعهی کشورهاشان» و «حاکمیتیافتن عقلانیت» کمک کنند) با گروهها و جریانهایی تاخت زده و تعویض کردهاند که «فرورفتگی در تحجر و عقبماندگی آن کشورها» را تا آیندهی نسبتاً قابلقبولی تضمین کرده و «منافع اروپا» را در کوتاهمدت تامین خواهند کرد].
و در انتها تآکید کرده بودم که:
[اما
طرفنظر از عوارض و پیامدهای تخریبکنندهی بسیار متنوعِ «مهاجرتهای انبوهِ
مردمانِ ستمدیدهی خاورمیانه و آفریقا به کشورهای اروپائی»؛ اروپائیان، با «آندرس
برویگهای بالقوهی خود» چه خواهند کرد که هرچه «موسیاه»های بیشتری به کشورهاشان
پناه برند، «موطلائی»های بیشتری بهسوی «فاشیستها» خواهند گرائید؟!... و با این
مشکل چه خواهند کرد که «تحت دموکراسی اروپایی»؛ «هیتلر»های تازهای از راه خواهند
رسید؟!].
چهاردههی پیش، آستینهای افغانستان بالا زده شد تا «دولت دموکرات کارتر» (و شرکای اروپاییاش) «ویروس اسلامگرایی» را در تن خاورمیانه تزریق کنند تا از طرفی «مانع توسعهطلبی اتحادجماهیر شوروی شوند» و از طرفِ دیگر «توسعهی بهگمان آنها پیشهنگامِ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این منطقه از خاورمیانه را متوقف کنند». و به خیال خود؛ «به یک تیر، دو نشان بزنند»!
اکنون «بیماری تا بدانحد گسترده و عفونت منتشر شده است» که در مسیری واژگونه؛ این «رگهای اروپای کهنه» است که بهروی «حاملانِ پیدا و پنهانِ ویروسِ بهقهقهرابرندهی اسلامگرایی» گشوده شده است.
صرفِ «ورود حاملانِ ویروس اسلامگرایی»؛ بهخودیِ خود؛ چشماندازی تیره و ترسناک از آینده را برای «اروپای مسیحی و بهظاهر سکولار» ترسیم میکند. اما بحرانی که «اروپا» (بهویژه اروپای کهنه) درنتیجهی این «جابهجایی عظیم از ستمدیدگانِ اغلب مسلمان» تجربه خواهد کرد؛ تنها و تنها از ورود این ویروسها و ازیاد و تکثیر توقفناپذیرشان ناشی نخواهد شد!
بلکه آنچه «کابوس اروپا» را «ترسناکتر و هراسانگیزتر» خواهد کرد آن است که «گرایشهای نژادپرستانهی اروپایی» (بهویژه در فرانسه و آلمان) به موازاتِ «روندفزایندهی مهاجراتِ خارومیانه ـ آفریقایی» چنان رشد کند که «چاپ و انتشار کتاب "نبرد من" نوشتهی هیتلر، پس از هفت دهه ممنوعیت چاپ»، معنادارتر از آن ارزیابی شود که در فقدان آن ارزیابی میشد.
آنچنان که یک کارشناس تاریخ اروپا، در واکنش به این رویدادِ معنادار، بگوید: «بهشدت احساس شرمندگی میکنم که به چنین درجهای از افلاس و ورشکستگی رسیدهایم»!
فعلاً؛ اروپا در «دوران نهفتگی
ویروس» بهسر میبرد. دورانی که هرچند نشانههایی از بیماری
(از جمله «حملات مرگبار اسلامگرایان به دفتر شارلی
هبدو، و گروگانگیری در سوپرمارکت یهودی» از طرفی، و «حملات خشونتبار نژادپرستانه
در آلمان و اتریش و فرانسه به مهاجران» از طرف دیگر، و «یهودیستیزی اروپایی» از
طرف سوم) مشاهده و نیز «ضعف سیستم ایمنی بدنش در قبال شناسایی و انهدام
ویروسها» آشکار شده است؛ اما اغلب قریببهاتفاق ویروسها، هرچند «خفته و
غیرفعال»، همچنان «درحال ورود، و تزاید برای رسیدن به میزانِ کافی برای فعالشدن»
هستند. «ویروسها»یی که نه میتوان مانع ورودِ فزاینده و شتابانشان شد
[چون هیچ علامت ویژهای از بیماری بروز نمیدهند بلکه
برعکس، گوئی از وحشتِ بیماریست که گریختهاند]؛ و نه میتوان از بین
بردشان. بلکه صرفا، میتوان به این امید دل بست که «انشاءالله، حامل ویروس
نباشند»!
«عفونت» مسریست!
اگر «خاورمیانه» را «پای جهان» فرض کنیم، «قانقاریا»یی که نخست بهجان افغانستان انداخته شد؛ چهاردهه پس از تزریق؛ اکنون تا «جنوب اروپا» را فرا گرفته است و دیری نخواهد پایید که به «مرکز و شمال اروپا» نیز سرایت کند.
حقیقتاً؛ روزی (بههمین زودی) را میبینم که:
در
«وین» نتوان با خیالی آسوده به تماشای ارکستر و شنیدن اپرا نشست؛ در «پاریس» نتوان
به آسودگی به کافهای رفت و دربارهی رمانی از مارکز یا کوندرا بحث کرد؛ در «رم»
نتوان به آرامش اسپرسویی نوشید و به تماشای سالنهای مد نشست؛ در «برلین» نتوان به
سادگی به نمایشگاه تازههای صنعت اتوموبیل رفت؛ و در «لندن» نتوان با خاطری آسوده،
به بازار بورس کالا رفت و به خرید و فروش پرداخت!
برای نزدیک به یکصدسال، اروپای کهنه، از طریق «مماشات با طایفهسالاران»، و «جذب سرمایههای هنگفت حاکمان و کارگزاران فاسد»، برای خود و مردمانش «ثروت و رفاه و آبادانی» خرید [و متقابلاً به «فقر و فساد و شکاف طبقاتی» در خاورمیانه دامن زد]؛ و هم، از طریق «جذب نخبگان و فرهیختگان طبقهی متوسط خاورمیانهیی» [که «حاکمیتداشتن ستمپیشهگان طایفهسالار» تضمینکنندهی ترک وطن توسط آنان بود] بر ثروت مادی و معنوی خود افزود [و متقابلاً، «طبقهی متوسط کشورهای خاورمیانه» را که بنیادگان اصلی توسعه هستند عملاً از بین برد].
اکنون؛ به لحظاتی رسیدهایم که
میلیونها «شهروند بهستوهآمده»ای از خاورمیانه و از شر بیکفایتی حاکمان یا
اوضاع کشورهاشان به اروپا میگریزند که نهاز حیث فرهنگی و نهاز حیث اجتماعی، «به
طبقهی متوسط کشورهاشان تعلق ندارند» بلکه اغلبشان، «از طبقات فقیر و محروم
کشورشان» هستند. آنچنانکه میانگین پول موجود در جیب مهاجران جدید، پس از رسیدن به
کشورهای مقصدشان در اروپا، در خوشبینانهترین برآوردها، چیزی بیشتر از هزار دلار
نیست!
«غرب» (بهویژه اروپای کهنه)؛ تنها «دو تا سه ماهِ دیگر» فرصت دارد که نسبت به «عملکرد خود در خاورمیانه» تجدیدنظر کرده و (با «اصرار بر رعایت موازین حقوق بشر توسط حاکمان» و «فشار بر الیگارشهای حاکم بر کشورهای منطقه» و «خاموشکردن آتش در کانون آن») سرنوشتی متفاوت از آنچه از چشمانداز تاریک فعلی مشاهده میشود، برای «اروپا و مردمانش» رقم بزند. وگرنه؛ چنانچه کماکان به روالِ کار پیشین خود؛ یعنی «بیتوجهی مطلق به پایمالشدن حقوق و آزادیهای جمهور مردم در کشورهای منطقه توسط حاکمانِ طایفهسالار» (بهمنظور تضمین منافع تجاری خود») ادامه دهد؛ منتظر فرارسیدنِ «دههیی سراسر رنج و خون» باشد.
چرا که به برآوردِ من:
«سیل مهاجرت اخیر از خاورمیانه و شمال آفریقا به اروپا»؛ درحقیقت «تمهیدِ تهاجمی، طبیعی و ناخودآگاهِ بدنِ این ناحیه از جهان» برای «رسیدن به تعادل با دیگر قسمتها»ست. هرچند این تعادل؛ «تعادل در نکبت و فلاکت» باشد!
صریحتر اینکه:
آنچه در همین لحظه، میان
«خاورمیانه» (به مثابه نمادی از جمهور مردمان ستمدیده) و «اروپا» (به مثابه نماد
اشرافیت و اعیانیت) میگذرد؛ درحقیقت نوعی «نبرد ویروسی»ست: «آلوده میکنی؟!... پس
آلوده میشوی!».
افزونه:
«دروازهی
جهنم» زمانی گشوده نشد که «جورج بوش» به عراق حمله کرد. بلکه زمانی گشوده شد که وی،
بهجای آنکه بر «پیروزی ایاد علاوی و سکولارها در عراق» صحه بگذارد و به آن تن دهد؛
«بهخاطر مصالحی خارج از مناسبات دموکراتیک»، قدرت را به «طایفهسالاران اسلامگرا»
سپرد و «سکولارهای مدرن و توسعهگرا» را به حاشیهی قدرت در عراق تبعید کرد. همان
اشتباهی که اوباما، در ماجرای سوریه مرتکب شد و همهی رویدادهای منطقه، سمت و سویی
دیگر یافت (تکرار میکنم: اگر اساسا، هدفش رسیدن به وضع موجود نبوده باشد).
1394/6/06
2015/08/28