تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

4 آبان ماه 1394 ـ  26 ماه اکتبر 2015

چهل سال آوارگی در بیابان «وحدت» اسلام

محسن ذاکری

پس از یکی دو هفته گذشتن از حادثهء منا، هفتهء گذشته، رهبر حکومت اسلامی ایران، اقرار نمود که، بجز ایران، کشورهای اسلامی از این حادثه شکایت نکرده اند. به احتمال زیاد آقای خامنه ای بر این باور است که  اگر چه «نکرده اند، اما داشته اند». به عبارت ديگر، آقای خامنه ای منتقد است به اینکه جهان اسلام در برابر این واقعه ساکت مانده و می گوید: «چرا حتی دولت هایی که زائران شان در منا جان باخته اند اعتراض قابل اعتنایی نکرده اند».

نمی دانم که آیا در علمیه های علوم دینی، که ظاهراً آقای خامنه ای خود یکی از استادان آن علوم است و مقام آیت الله العظمی دارد، مبحثی بنام و یا در حول «تلويحی بودن پیام» وجود دارد یا نه؟ يعنی، همان که در زبان عمومی، «چیزی به در گفتن تا دیوار بشنود». اما گویا آقای خامنه ای به نوعی از اینگونه سخن گفتن ها یا بی اطلاع است و یا بدان ها باور ندارد. تلويجی بودن یک پیام بدین معنی است که ما، بی آنکه بخواهیم، مخاطب پیامی قرار می گیریم و از درون این پیام «جایگاه» خود را برای یک «کنش» و در یک «کنش» تشخیص می دهیم. برای مثال، اگر «ميهمان» ما می گوید «چقدر سرد است» و با دست اش بازویش را لمس می کند، ما باید بفهمیم که لازم است کاری انجام دهيم؛ و از جمله اینکه پنجرهء باز را ببندیم. یا اگر سرپرستی به منشی اش می گوید: «ارسال این نامه دیر شده است»، در واقع به این نکته اشاره دارد که «نامه را هر چه زودتر ارسال نمایید». دلیل این گونه پیام های تلويحی هم یک امر طبیعی است: انسان نمی خواهد گاهی به صراحت پیام بدهد و می خواهد با توسل به یک پیام غیر مستقیم، به منظورش برسد.

گمان می کنم سکوتِ «جهان اسلام» در برابر حادثهء منا، پیامی به ایران نبود بلکه پیامی در کالبد یک پیام تلويحی به کل جهان بود. همانطور که در نوشتار قبلی هم اشاره داشتم، امر برگزاری حج ابداً امر ساده ای نیست و معادل است با برگزاری هر سالهء یک «المپیک»؛ و عربستان سعودی در اين مورد اتفاقاً قابلیت زیادی از خود نشان داده است. این قابلیت ابداً، تأکید می کنم ابداً، در قد و قوارهء حکومت ولی فقیه در ایران نیست. دست کم اینکه ایران از ورود افرادی از اپوزیسیون در لابلای انبوه میلیونی مسلمانان به کشورش هراس و وحشت دارد.

دیگر رویهء این پیام – سکوت – می تواند برای آقای خامنه ای و ایران باشد و این محتوا که تمایل سیاسی ایران برای تقلیل جایگاه عربستان سعودی در بین «جهان اسلام» واقعی و شدنی نیست و اين «جهان» گوشش به شعار ها و فریادهای تنها کشور مدعی «تشیع» در جهان، یعنی ایران، هيچ بدهکار نیست و وقعی بدان نمی نهد.

مقولهء «سکوتِ» جهان اسلام در برابر سیاست های بحران زا و مشوش ایران تازه نیست. هر چند این سکوت را می توان نسبی و بر حسب اقتضای شرایط ديد؛ زیرا جهان اسلام نیز در مجموعِ دهه های گذشته هرگز یک بار هم «لبیکی» به فریادها و شعارها و تبلیغات ایران نگفته است و، بر عکس، مدام با احضار سفرا و نمایندگان از هر دو طرف وخامت روابط و شکست دیپلماسی ولايت فقيه را نشان می دهد.

امسال اما سالی ویژه برای حکومت اسلامی ایران است. اين حکومت تا کنون دو پیام را نوشیده است. نخست اینکه در مصاف با غرب، زبان گفتگو و تظاهر به مذاکره به از ماجراجویی و بلوف های سیاسی است، و دو دیگر اینکه جهان اسلام، صیانت ولی فقیه را تمکینی نمی نماید. بزودی چهل سال از این انقلاب مستضعفین و برای مستضعفین جهان اسلام می گذرد. آیا این دو پیام، در چهل سال قبل غیر از این بودند؟ آیا چهل سال قبل، قبل از این همه تلاش و سرمایه گذاری از محل نان و آب مردم ایران، جهان غرب و جهان اسلام در برابر شعارهای تشنج آفرین و تنش زای رهبر انقلاب موضعی غیر از این داشتند که اکنون دارند؟ و آیا سیاست های حکومت اسلامی ایران پس از چهل سال توانسته است زبان و نگاه و کنش جدیدی را به غرب کافر و جهان اسلام سنی بیاموزاند و جایگاه خوبی را برای خود بسازد؟ آیا این سویهء جهان بینی انقلاب ایران، پس از چهل سال، اسباب و ابزار وحدت جهان اسلام را تدارک و یا تمهید کرده است؟

به هر روی، حکومت اسلامی ایران، در جایگاه یک حکومت اسلامی بنیادگرا و پایبند به فقه اسلام تشیع و باورمند به سیانت خلیفه گونهء ولی فقیه بر کشورهای مسلمان، از راه «ترغیب» عامهء مسلمانان به قیام علیه حکومت های خود، چندین دهه تلاش کرده است که نظم جهان اسلام را بر هم بزند و، با آوردن نظمی جدید، کشورهای مسلمان جهان را تابع آن گرداند، تشیع را بر جهان اسلام، که بر بخشی از آن، چیره گرداند. در اين ميان، نوک حملهء حکومت اسلامی مسلط بر ایران همیشه متوجه عربستان سعودی بوده است. خط سیاسی نسنجیده و پر هزینهء آقای خمینی برای «نفی» حکومت عربستان همچنان جانانه برای مردم ایران مشکلات سیاسی و انزوای در منطقه را می آفریند. همین سیاست نفی حکومت صدام حسین، موجبات جنگ ایران و عراق شد و سپس آقای خمینی با بستن کتاب گفتمان صلح، شعار هشت سال جنگ را تا جام زهر، به گوش مردم ایران نواخت. در اين راستا «ایران اسلامی انقلابی» چهار تز سیاسی کلان را، در جهت وحدت جهان اسلام، به اجرا گذاشته است:

- نفی حکومت های منطقه، با رؤیای قیام های مردمی علیه آنان

- توسل به اعمال زور از راه روش های تروریستی و پریشان نمودن روند سیاسی این کشورها، بویژه در عراق و سوریه و یمن

- جنگ با عراق به مدت هشت سال (شش سال پس از تمایل عراق و جهان اسلام به صلح)

- تلاش مادی و لجستیکی و تبلیغاتی فراوان برای از هم پاشیدن شیرازهء «جایگاه» عربستان سعودی در جهان اسلام و نظم مراسم حج

- حمایت همه جانبه از حکومت «سکولارِ» بشار اسد برای حفظ هژمونیِ ایران اسلامی در منطقه، به بهای جان صد ها هزار کشته و چند میلیون آوارهء سوری و در تقابل با سیاست های مطرح ترکیه و بخش اعظم جهان اسلام

 

ترکیه، نمایندهء اسلام «مدرن»

دلیل آنکه در کنار ایران، ترکیه را، بعنوان دیگر کشور مطرح در جهان اسلام، بر می گزینم این نیست که سیاست ها و کشورداری دیگر حکومت های خاورمیانه درست و قابل دفاع است. بلکه اين گزينش حاصل نگاهی است به دو کشوری که در طول سه دههء گذشته خواهان ایجاد دگرگونی های مهم در جهان اسلام شده اند و در این راستا سرمایهء انسانی و مادی خرج کرده اند، قدرت داشته اند، از آنها استقبال شده است، و بویژه جهان غرب برای این دو جایگاه ویژه ای را در خاورمیانه قائل گشته است.

چندی پیش، نوشتم که آقای اردوغان، دموکراسی نو پا و جوان ترکیه را به چالش می طلبد و امروز می بینیم ایشان این کار را کرده است. آقای اردوغان، با تکیه بر ایدئولوژی مذهبی و خيل مسلمانان ترکیه، قدرت خود را محکم دیده و در داخل کشور راه تحکیم دیدگاه های سیاسی خود بر حزب خود و دیگران را هموار تشخیص داده است. در بیرون از کشور، او ایده ای را برای جایگاه ترکیه، بعنوان برادری بزرگ در کنار دیگر برادران اسلامی، در سر پرورانده و به سوی ایجاد اتحادیه ای هم وزن و هم قامت اتحادیهء اروپا برای کشورهای اسلامی حرکت نموده است.

اما امروز ترکیه اما با شرایط متفاوتی روبرو است. جهان اسلام در حال تکه تکه شدن است. توان اقتصادی کشورهای تک محصولی «ثروتمند» دچار افت بسیار شده و جایگاه نفت در اقتصاد آینده جهان، با توجه به شرایط اقتصادی کشورهای کم در آمد و فقیر مسلمان، دیگر جای امید زیادی را برای تشکیل این اتحادیه باقی نمی گذارد. آیا آقای اردوغان پیش بینی های اقتصادی کارشناسان این علم را مطالعه می کرده است؟ آیا ایشان پیام های تلويحیِ اروپا را در راستای مخالفت با پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا در نظر می گرفته و با این حال اتحادیهء اسلامی را، با تکیه بر مشترکات «اقتصادی»، هدف ایدهء خود قرار داده است؟

باید گفت آقای اردوغان، که ریاست جمهور یک کشور مسلمان مدرن و از بافت حکومتی لائیک را بر گردن داشت، نشان داد درک و برداشت اش از واقعیات محکم جهان، کاملاً نحیف و شکننده بوده است. او در درون کشور، با ادامهء سیاست هایش بحران های سنگینی را برای مردم اش در آستین دارد؛ و در بیرون نیز آبروی سیاسی خود را برای اتحاد کشورهایی که استبداد و خفقان نیمه جان شان کرده است به حراج گذاشته.

آقای اردوغان اما در قبال بحران سوریه تا همین اواخر سیاستی کاملاً متضاد با حکومت اسلامی ایران در پیش گرفته بود. ترکیه، به پناه دادن دو میلیون آواره سوری، با هزینه ای حدود ده میلیارد دلار برای اسکان و حمایت از این آوارگان، همت گمارد و طبعاً، همانطور که همه می دانیم، برکناری بشار اسد خط قرمز دولت ترکیه بوده است و احتمالاً همچنان خواهد بود. در اين ميان، آقای اردوغان امروز با پروندهء عملیات تروریستی مرگباری در کشورش روبرو است و شرایط بحرانی بین دولت او با مخالفان دولت و کردهای ترکیه مدام رو به وخامت می گذارد.

اگر خوب دقت کنیم، دو کشور بزرگ و مطرح خاورمیانه، دو کشور بزرگ مسلمان، یعنی ایران و ترکیه، دهه های گذشته را با اتکا و امید به تزهای سیاسی و روش های سیاسی کاملاً مبهم و عقیم برای جهان اسلام، از دست داده و باخته اند. یکی با بنیاد گرایی و شهادت طلبی و ترور خواسته است کشورهای اسلامی را بهم بریزد، انقلاب به آنها صادر نماید، و ایدئولوژی خطرناک خود را بر فراز مناره های مساجد این کشورها به صدا در آورد. و ديگری، ترکیهء امروز، بر خلاف سیاست دولت های سابق اش، خواسته است که در کنار ایجاد تشنج سیاسی با اسراییل، مطلوب جهان اسلام شود و سپس، با باور به اینکه اتحاد اقتصادی و سیاسی کشورهای مسلمان مقدور است، پاسخ دندان شکنی به دول اتحادیهء اروپایی بدهد که سال ها با پیوستن یک کشور مسلمان به این اتحادیه مخالفت نموده اند. تضعیف جایگاه عربستان سعودی، برگردان و توجیه غلط از ریشه های جنبش های بهار عربی، اتخاذ سیاست های خارجی مخالف و، سر انجام، افزایش روش های استبدادی در درون کشور، در ميان برجسته ترین دستاوردهای این دو کشور در خاورمیانه است.

کلام آخر آنکه، حکام دو کشور بزرگ خاورمیانه، که با آرمان های بزرگ و با امکانات زیاد و با شرایط ژئوپلیتیک ویژه، می توانسته اند در خاورمیانه وزنه های متقنی برای بهبود شرایط این منطقه باشند، با برگزیدن روش های اسلامیستی و اسلام گرایی، کاملاً موجبات مصیبت های بسیاری برای کشور خود و این منطقه شده اند.

بازگشت به خانه