تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

7 اسفند ماه 1394 ـ 26 ماه فوريه 2016

در انتظار داوری تاریخ!

شهباز نخعی

Shahbaznakhai8@gmail.com

        دوشنبه گذشته، نود و پنجمین سالگرد کودتای سوم اسفند 1299 بود.  در تاریخ صدسال اخیر ایران، این روز در زمره مهم  ترين و اثر گذار ترین روزهای سرنوشت ساز است و می توان آن را هم سنگ – وحتی پیش درآمد – 28 مرداد 1332 و 22 بهمن 1357 به حساب آورد. همچنین، کمتر روزی در تاریخ 100 سال اخیر ایران است که در مورد آن رأی و نظرهایی کاملاً متناقض و متضاد وجود داشته باشد، تا جایی که یک طرف آن را رویدادی صرفاً میهن پرستانه و برای نجات ایران قلمداد کند و طرف دیگر آن را کاملاً وابسته و به فرمان و برنامه ریزی شده از سوی انگلستان بنامد.

       بنا بر آنچه در "ویکی پدیا"ی فارسی آمده است: «کودتای سوم اسفند 1299، کودتایی نظامی بود که توسط رضاخان میرپنج و همدستی سید ضیاء الدین طباطبایی و برنامه ریزی افسر انگلیسی، آیرونساید، اجرا شد. پژوهش های جدید نشان می دهد که انگلیسی ها نقشی در طراحی کودتا یا آنچه بعداً رهبران می بایست انجام می دادند نداشتند.  اما برخی منابع می گویند 23 روز پیش از کودتا، رضاخان با ادموند آیرونساید ملاقات کرد که در این دیدار ژنرال آیرونساید به رضاخان گفته بود اگر شما قدرت را در دست بگیرید ما مخالفتی نداریم. در نتیجه مذاکرات و هماهنگی های [انجام شده] بین سید ضیاء الدین طباطبایی و رضا خان، در روز سوم اسفند قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به 100 تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت و زندانی شدند... نتیجه کودتا، رییس الوزرایی سید ضیاء الدین و وزیر جنگ شدن رضاخان بود».

       با آن که چهرهء سیاسی چیرهء کودتا سید ضیاء الدین طباطبایی بود که به نخست وزیری منصوب شد، اما از همان آغاز مشخص بود که قدرت واقعی در دست رضاخان میرپنج است. در سحرگاه چهارم اسفند، مردمی که برای رفتن به سرکار از خیابان های پایتخت گذرمی کردند، اعلامیه ای را بر در و دیوار کوی و برزن می دیدند که با «حکم می کنم» و امضای رضاخان آغاز و پایان یافته بود.  این اعلامیه حاوی 9 ماده بود که طلب اطاعت از اهالی، اعلام حکومت نظامی، منع عبور و مرور از ساعت 8 بعد از ظهر به بعد، تهدید به بازداشت و مجازات متمردان، تعطیل همهء مطبوعات، ممنوعیت اجتماعات در نقاط مختلف و معابر و حتی منازل، تعطیل مشروب فروشی، تئاتر، سینما، عکاسی و کلوپ های قمار، تعطیل همهء ادارات ازجمله پست خانه، تلفن خانه، تلگراف خانه – به جز ادارهء ارزاق -، تهدید به محاکمه نظامی کسانی که از اوامر سرپیچی کنند و تعیین کلنل کاظم خان سیاح به عنوان حاکم نظامی تهران بود.

       هدف کودتا، بنا بر محتوای اعلامیه های منتشر شده،چنين بود: «برانداختن ریشهء جنایتکاران خودخواه تن پرور داخلی» و «رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار». در این اعلامیه ها، وعده هایی به شرح زیر به چشم می خورد: «اصلاح نظام قضایی، تقسیم اراضی دولت بین دهقانان، لغو کاپیتولاسیون، تأسیس مدارس، راه اندازی وسایل حمل و نقل جدید، و لغو قرارداد 1919 ایران و بریتانیا».

       کودتای سوم اسفند 1299 در زمانی رخ داد که اوضاع کشور به شدت وخیم و آشفته بود: «طی جنگ جهانی اول، هم زمان با حکومت احمد شاه قاجار، دولت مشروطه ایران ضعیف ترین دوران خود را می گذراند. ایران از جوانب گوناگون اوضاعی آشفته، نابسامان، بغرنج و متزلزل داشت. بحران فزایندهء اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات مهار گسیخته قدرت های خارجی ایران را تا آستانهء یک دولت ورشکسته و وابسته پیش برده بود. به رغم اعلام بی طرفی دولت ایران، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شده بودند. بر اثر اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقهء مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران (1296 تا 1298)، بخش بزرگی از مردم ایران به کام مرگ فرو رفتند».

       در 95 سال گذشته، کودتای سوم اسفند 1299 موضوع مناقشهء شدید هواداران و مخالفان آن بوده است. از یک سو، هواداران رژیم پهلوی آن را سرآغاز ساختن ایران نوین می دانند و نتیجهء قهقرایی آن را ناشی از ناسپاسی مردم نسبت به خدمات پادشاهان پهلوی برمی شمارند و، از سوی دیگر، مخالفان آن،شامل اسلام گرایان و چپ های زخم خورده بر اثر سرکوب شدید در دوران رضاشاه، آن را کودتایی با کارگردانی و مدیریت بریتانیا معرفی می کنند.

       شاید جلوه ای از واقعیت را بتوان در نقل قول یحیی دولت آبادی در کتاب خاطرات "حیات یحیی"ی او یافت که می گوید رضاشاه در یک میهمانی خصوصی در حضور او و زنده یاد دکتر مصدق گفته بود: «مرا انگلیسی ها آوردند ولی وقتی روی کار آمدم به وطنم خدمت کردم».  همین مطلب را زنده یاد دکترمصدق نیز با کمی تفاوت روایت کرده است: «مرا انگلیسی ها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سر و کار دارند».

       رضاخان سردار سپه، 5 سال پس از کودتای سوم اسفند 1299 و در پی چند سال نخست وزیری که عملاً قدرت حاکم را در اختیار داشت، در فرآیندی که می توان در دموکراتیک بودن آن تردید جدی کرد، به سلطنت رسید.  یحیی دولت آبادی در خاطرات خود روایت می کند که شب پیش از نشست مجلس پنجم برای تصمیم گیری در مورد انقراض سلطنت قاجاریه و اعلام پادشاهی رضاشاه، نمایندگان مجلس یک به یک به محل نخست وزیری احضار شدند و با تهدید و تطمیع از آنها خواسته می شد که به نفع سلطنت او رأی دهند.

       از زمان کودتای سوم اسفند، تا اشغال ایران در شهریور 1320 و استعفا و تبعید رضاشاه به جزیره موریس و سپس ژوهانسبورگ توسط انگلیسی ها، بیش از 20 سال به درازا کشید.  تردیدی نیست که در این مدت او منشأ خدمات مفید و موثری، از جمله یکپارچه کردن کشور، سازماندهی ارتش، تشکیل دادگستری نوین، دانشگاه، اعزام دانشجو به خارج، احداث راه آهن سراسری و... شد.  اما، در کنار این خدمات ارزنده، رضاشاه آسیب هایی جدی نیز به کشور زد. از جملهء این آسیب ها تمدید قرارداد نفت با انگلستان بود که سید حسن تقی زاده سال ها بعد برای این که به امر رضاشاه به عنوان وزیر دارایی زیر آن امضاء گذاشته بود از ملت ایران عذرخواهی کرد. اگر این قرارداد تمدید نشده بود، با توجه به این که مدت آن در نیمهء دههء 1960 میلادی پایان می یافت، نیازی به ملی کردن صنعت نفت و تحمل پیامدهای ناگوار آن، از جمله کودتای 28 مرداد 1332 و حتی انقلاب 22 بهمن 1357، نمی بود.

       آسیب جدی دیگر که می توان اثر مخرب آن را زیان بار تر از تمدید قرارداد نفت دانست خشکاندن نهال تازه پاگرفتهء مشروطیت و برقراری حکومت قانون و زیر پا گذاشتن قانون اساسی مشروطیت بود.

       وظیفهء اساسی تاریخ پاسخ دادن به پرسش هایی است که می تواند برای آیندگان درس عبرت و چراغ راه باشد. ازجملهء این پرسش ها می تواند این باشد که اگر خدمات رضاشاه و آسیب هایی که او به مشروطیت، قانون اساسی و حکومت قانون وارد کرد در دو کفه ترازو قرار گیرد، کدام کفه سنگینی خواهد کرد؟!

       به عنوان نمونه، روایت شده که رضاشاه مجلس شورای ملی را "طویله" می نامید و برای این اساسی ترین رکن مشروطیت ارزشی قایل نبود. فرزند او محمد رضا شاه نيز، با آن که لفظ "طویله" را به کار نمی برد، ولی در عمل، با تبدیل آن به مجلسی فرمایشی، همان کار را می کرد. پرسش این است که آیا وضع کنونی مجلس در حکومت آخوندی که آن را عملاً تبدیل به یک "طویله"، یا بدتر از آن، گندابی متعفن کرده، برآیند عملکرد آن "پدر و پسر" نبوده است؟!

       در بلبشو و آشفته بازار کنونی، که تحریف آشکار تاریخ در دستور کار حکومت است، نمی توان انتظار دریافت پاسخی منصفانه و بی طرفانه برای این پرسش داشت و تنها پس از گذر از حکومت پلید و سیاهکار آخوندی، فرونشستن غبارهای ناشی از حب و بغض، و برقراری حکومتی مردم سالار و ملی است که رویدادهای قرن گذشته ازجمله کودتای سوم اسفند 1299 می تواند محک زده شود و در معرض نقد قرار گیرد و تا آن زمان گزیری جز کشیدن انتظار برای داوری تاریخ نیست!

5 اسفند 1394

بازگشت به خانه