تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

20 مرداد ماه 1395 ـ 10 ماه اگوست 2016

 (پيوند به بخش اول(

پیام سیاسی یک دیدار و زیر مجموعه های آن

علی ناظر

)بخش دوم(

نیم قرن پیش

       «شما که ارزهای ما را تحویل کمپانی های اسلحه سازان پنتاگون می دهید و به رایگان در اختیار دولت صهیونیستی اسرائیل قرار می دهید تا خلبانهایش پس از آموزش در پایگاه دزفول به کشت و کشتار برادران فلسطینی ما بپردازند، مجرم نیستید؟» (دفاعیات سعید محسن؛ چاپ بهار 1358 - سازمان مجاهدین خلق ایران – بمناسبت چهارم خرداد - ص43)

       «موضوعی که ما در کلیه عملیات به عنوان اصل قبول کرده ایم جلوگیری از خسارت به مردم است و به همین دلیل کلیه عملیاتی که انجام شده در ساعاتی صورت گرفته که کسی در محل نبوده است... هنگامی که در زندان بودم از شنیدن خبر مادر و دختری که در هنگام انفجار ماشین حامل ژنرال پرایس کشته شده بودند ساعتها گریستم بعدا معلوم شد که این مادر و دختر هدف گلوله های محافظین ژنرال که تصور می کردند انقلابیون با سر کردن چادر زنانه قصد استتار و فرار دارند، قرار گرفتند و به شهادت رسیدند...» (دفاعیات مهدی رضایی، چاپ سازمان مجاهدین خلق ایران – دادگاه اول، ص6-7)

 

 پیام نخست، نیم قرن بعد

       طبیعتاً، از این قبیل نقل قول ها بسیار است و می توان سلسله وار به آنها مراجعه نمود، اما بیانگر چند نکته هستند.

       1- مبارزین و مجاهدین خلق پیش و پس از بهمن 1357، موضعی ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی داشته اند. این یک تهمت نیست، بلکه یک واقعیت است.

       2. دوران کنونی، بسیار پیچیده تر از دوران 140-1360 است. خصوصیات جنگ ویتنام، و یا الجزیره، و یا فلسطین در آن دوران، با پارامترهای سیاسی_نظامی در قرن بیست و یکم، از جمله اشغال عراق، حمله به افغانستان، سوریه کاملا متفاوت است.

       3. گسترش تشکیلات (بخصوص) مجاهدین از یک نهال کوچک در دوران 1340-1360، به درختی تنومند در سال 1395، خواست ها و شرایط مشخصی را بر آن سازمان تحمیل می کند.

       4. شکست خط «ارتش کلاسیک: آزادی بخش ملی ایران»، بعنوان سکوی پرش برای تسلیح کردن خلق، معادلات سیاسی- نظامی جدیدی را رقم زده، که بازیگران را مستلزم به بازنگری استراتژیک می کند (مسعود رجوی 26 شهریور 1390).

       5. مبارزین و مجاهدین امروز هرچند پایبند به آرمان پیشکسوتان خود هستند، اما نه می توانند آن بشوند و نه می خواهند آن بشوند. آنچه پیشکسوتان مجاهدین خلق و یا فدایی خلق به ارمغان آوردند، هسته ای بود که می بایست نشو و نمو کند و به نهالی و درختی تنومند تغییر شکل و ماهیت دهد. مجاهدین امروز، بنا به خواست های روز سیاسی و امنیتی، دیگر نمی توانند از همان واژگان و ادبیاتی استفاده کنند که رهبران بنیانگذارشان بکار می بردند.

       6. بنا به دلایل مشخص و ساده سیاسی-امنیتی، مجاهدین امروز، نه می توانند و نه می خواهند ضد صهیونیست باشند. با واقعیات روبرو بشویم. در زمانیکه دولت فرانسه می تواند وحشیانه به مقر و مکان زندگی مجاهدین حمله کرده و عالیترین مقامات تشکیلات سازمان را روانه بازداشتگاه کند. (مسعود رجوی 25/2/1390)، استفاده از واژه صهیونیسم، نه تنها کودکانه بلکه ضد خط اصلی و رهنمود محمد حنیف نژاد - «حفظ تشکیلات» - است.

       و... و...

       اینها واقعیات روی میز است. حال می توان با این واقعیات آرمانخواهانه برخورد کرد و یک شبه هر چه رشته شده را پاره کرد، و یا اینکه «پراگماتیست» بود.

 

 به مبحث دیدار محمود عباس با خانم مریم رجوی، و یک واقعیت دیگر باز گردم.

       وقتی الفتح حاضر شده بخشی از حق خود را به اسرائیل ببخشاید، مجاهدین نمی توانند کاسه داغ تر از آش شده، در نوستالژی به سر برده، و هنوز بر شعار ضد صهیونیستی پای فشاری کنند؛ بخصوص که حماس بعنوان عنصر ضد صهیونیست شناخته شده است. در این چارچوب، مجاهدین دو چاره بیشتر ندارند، یا بر آنچه نیم قرن پیش گفته اند اصرار ورزند و در زیر مجموعه حماس قرار بگیرند، و یا اینکه در زیر مجموعه که الفتح است قرار بگیرند. شایان یادآوری که از حدود 5 سال پیش، الفتح به خواست های زیرمجموعه ی اسرائیل و عربستان روی آورده است.

       بنابراین، گزینش علنی زیر مجموعه، نخستین پیام سیاسی این دیدار است. من با این تز که می توان در شکاف ها حرکت کرد، مخالفم. این باور متعلق به دو – سه دهه پیش بود. جهانخواران پس از حادثه 11سپتامبر، بازیگران را در مقابل تصمیم (با من یا با او) قرار داده اند. در رئال پلیتیک کنونی، چاره ای نیست بجز انتخاب سمت و سو و زیر مجموعه.  اما مگر این، یک نکته جدیدیست؟ مجاهدین خیلی وقت است که با راست ترین جناح در آمریکا در تماس و جلب حمایت هستند. جناح راست آمریکا، از جمله مک کین، شهردار جولیانی (حامی پروپا قرص دونالد ترامپ)، بولتن، و بسیاری دیگر، خیلی وقت است که از مجاهدین حمایت می کنند. اما، دیدار با رئیس دولت خودگردان فلسطینی، که موجودیت اسرائیل را به رسمیت می شناسد، و چندیست با جمهوری اسلامی مشکل پیدا کرده است، زیر مجموعه جدیدی را تعریف می کند و مناسبات سیاسی (پایگاه سیاسی) را بیشتر نمایان می کند.

       جمهوری اسلامی، حال با یک زیر مجموعه در منطقه، که نقطه مشترک آن براندازی نظامش است، روبروست، و این باعث هراس و برخورد هیستریکش شده است.

       این هراس را می توان در موضعگیری اخیر جمهوری اسلامی مشاهده کرد.  محمدجواد لاریجانی برای مذاکره بر سر «حقوق بشر در ایران» اعلام آمادگی می کند، و صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه هم بر طبل برجام 2 از زاویه متفاوتی می کوبد «این کشور آمادۀ گفتگو با کشورهای غربی، به‌جز آمریکا، در مورد حقوق بشر است، اما به شرطی که بحث، دوطرفه باشد چون ما هم دربارۀ حقوق بشر اروپا حرف داریم. » سیگنال برای آمادگی ورود به برجام 2، بیانگر این واقعیت است که جمهوری اسلامی بر سر دو راهی قرار گرفته است. مقابله هرچه بیشتر با این زیر مجموعه جدید، و یا انتخاب راهبردی که به چرخش به راست میانه بینجامد، بخصوص که فقط 9 ماه به انتخاب رئیس قوه مجریه جمهوری اسلامی مانده است. کوتاه سخن اینکه نظام اسلامی باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کند. مقابله با زیر مجموعه قید شده، یا احترام به حقوق بشر - لغو حکم اعدام، آزادی زندانی سیاسی، به رسمیت شناختن حقوق زنان، و... خلاصه «برجام 2». این نخستین پیام سیاسی این دیدار است.

 

پیام دوم

       در بخش نخست، نوشته بودم « بنابراین، یکی از دلایلی که جمهوری اسلامی پیرامون این دیدار دست به برخوردی هیستریک زده، موقعیت استراتژیک خود در منطقه، و از دست دادن «آتوی فلسطین» برای خام کردن سربازان گمنام در منطقه است. دیدار محمود عباس و مریم رجوی حتی اگر یک پُز توخالی سیاسی باشد، و به نتایج درازمدت نرسد، در این مقطع از زمان (و حتی اگر برای یک مدت کوتاه باشد) قلب استراتژیک-آرمانی-تبلیغاتی جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است. »

       پنج سال پیش، اکثر ایرانیان آزادیخواه از شنیدن اخبار مربوط به اشرف متأثر بودند. در فروردین 1390، در روز روشن، جنایتکاران، بی مهابا بر فرزندان خلق تاختند، و در نبردی نابرابر، تنی چند را با تیر و تبر و دشنه، به خاک و خون کشاندند. دشمن، در آنروز به این نتیجه رسیده بود که با این کشتار، توانسته بر مجاهدین پیروز شود، و دیر یا زود توان نظامی ارتش آزادیبخش (و مجاهد مسلح) را درهم می شکند. عملا هم چنین به نظر می آمد. هرچند مجاهدین با فدا و ایثار بر موضع خود ایستادند و حتی 51 تن از عالیترین عناصر رهبری (لشگر فدایی) خود را در اشرف فدا کردند (10 شهریور 1392)، ولی دشمن عاقبت توانست اشرف را از آن خود کند، و بنا به اخبار ناموثق (از سوی دانایی فر) پناهجویان در لیبرتی، تا 45 روز دیگر از عراق خارج خواهند شد.

       اما آیا این آخر خط و خلع سلاح مجاهدین برای همیشه است؟ آیا مجاهدین به سوی تغییر ماهیت از سازمانی سیاسی-نظامی به حزبی سیاسی حرکت می کنند؟ به نظر من خیر. فعلا خیر.

       مهمترین عکس العمل به خروج از اشرف،  پیام «1، 2، 3، 100، و 1000 اشرف دیگر می سازیم» مسعود رجوی است.

       «...کهکشان اشرف ماندگار و جاودانه، درس درخشان زهره

       پیام به خلق قهرمان و در زنجیر ایران،

به مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی،

به نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران

و به مجاهدین و یاران اشرف نشان در سراسر جهان

...

1، 2، 3، 100، و 1000 اشرف دیگر می‌سازیم.

به سوی آزادی در مسیر سرنگونی برای نبردهای بیشتر در همه جا آماده شوید.

از خون مجاهدین در اشرف شعله ها و آتشها برمی‌خیزد و رژیم ضد بشری را خاکستر می‌کند».

(اسطوره اشرف. مسعود رجوی. 27 شهریور 1392)

       طبیعتا، این اشرف ها مشخص نشد که در کجا و با چه ماهیتی احداث خواهند شد. لازم هم نبود که تعیین شود، اما مؤکد یک نکته بود - کشتار در اشرف، و خروج از عراق آخر خط نیست.

به نظر من، دومین پیام را می توان در سخنان خانم رجوی در گردهمایی پاریس امسال یافت.

       «پس امروز، پرسش این نیست که آیا حکومت ولایت فقیه در شرایط سرنگونی هست یا خیر؟ پرسش این است که از چه راه‌هایی می‌توان زودتر به این هدف رسید. پاسخ ما، برپایی هزار اشرف است. یعنی هزار کانون نبرد علیه استبداد مذهبی......

       هزار اشرف، یعنی توانهای سرکوب‌ شده را احیا کردن، بی‌شماران پراکنده را گردآوردن، و ذهن‌ها و قلب‌ها را از این امید واقعی بارور کردن که به‌زیر کشیدن دیو ممکن است. و می‌توان و باید.

       هزار اشرف این است که با نیروی اراده مردم‌مان و مقاومت سازمانیافته آنها سرنگونی را خلق کنیم. پس، با وام گرفتن از سروده برتولت برشت باید بگوییم:

       ای آن که در تبعیدی مقاومت کن ـ ای آن که در زندانی مقاومت کن ـ ای زنی که در خانه‌ نشسته‌ای، مقاومت کن ـ ای آن که بی‌خانمانی، ای آن که از سرما می‌لرزی و ای آن که گرسنگی می‌کشی، مقاومت کن، تو باید رهبری را به‌دست بگیری.

       بله، هزار اشرف هم نقشه‌مسیر آزادی است، هم نیروی خیزش عمومی و هم آن پتک گرانی که بر سر ولایت فقیه فرود می‌آید......»

       به زبانی دیگر و به نظر من، هزار اشرف را می توان «تلفیق مبارزات اجتماعی زیر پوشش چتر حفاظتی نیروی رادیکال مسلح» تعریف کرد.

       بدون شک، برای چنین «نقشه راهی» ابزار و پایگاه لازم است. از جمله:

       پایگاه اجتماعی

       پایگاه سیاسی

       پایگاه نظامی

       (پرداختن به پایگاه اجتماعی را به بعد موکول می کنیم).

       برای استقرار در پایگاه سیاسی، چند گزینه پیش رو قرار می گیرد. همسویی با چپ ترین نهاد ها و شخصیتها (با نگاه و تشکیلات و آرمان چپ در یک زیر مجموعه قرار گرفتن). می دانیم که در سطح جهان، این بخش از نهادهای سیاسی، هرچند صدای ستمدیدگان را بازتاب می کنند، اما از قدرت سیاسی و مالی چشمگیری برخوردار نیستند. همچنین، می دانیم که عنان قدرت سیاسی (توان واقعی) در ید جهانخواران و یا در دست صهیونیسم است. این دو می توانند در تسریع اهداف کوتاه و دراز مدت یک نهاد سیاسی-نظامی از جمله مجاهدین، نقش آفرینی کنند. اما سوال پیش رو اینست که آیا می توان و باید از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف بهره جست؟ پراگماتیسم تا به کجا؟

       باری دیگر به دفاعیات فرزند خلق، سعید محسن نظری بیندازیم: «آری اسلحه شرافت ماست. ما آنرا به هر نحو یا از طریق قاچاق یا مصادره از دست شما فاسدها خواهیم گرفت و تا زمانی که ملت ما از قید شما و هم پیمانان شما نرسته است ما سلاح خود را زمین نخواهیم گذاشت و از خود دور نخواهیم کرد، و تا زمانیکه سیستم پوسیده ی سلطنتی حاکم است و استثمار طبقه ای از طبقه دیگر وجود دارد ما راهی جز توسل به مسلسل نداریم» (ص43)

       در دوران بلوغ، چنانکه آقای مسعود رجوی گفته اند، الفتح و فلسطین بمثابه پایگاه نظامی و سیاسی مجاهدین بود. امروز، پنج سال پس از کشتار در اشرف، و دیدار محمود عباس با مریم رجوی، اولین جرقه هزار اشرف زده می شود، و یادآور دورانی می شود که رابطه الفتح و مجاهدین خلق، فراتر از یک رابطه خلص «آرمانی» دو نهاد سیاسی-نظامی بود. به نظر من، این یک «پیام» است، و دلیل هراس جمهوری اسلامی از این دیدار است. اگر مجاهدین بتوانند این رابطه را چند مدار بالاتر ترقی دهند، می توان مطمئن بود که ستون خیمه و قلب «عمق استراتژیک» جمهوری اسلامی هدف قرار گرفته است.

       اما، سوال اینست که آیا می توان برای کسب پایگاه سیاسی، و در نتیجه پایگاه نظامی، «به هر نحو» متوسل شد؟ برای پاسخ به این سوال، باید نخست به سوال مهمتری پاسخ داد. برای چنین پایگاهی چه بهایی باید داد؟ و چه ضمانتی است که پس از پرداخت بها، ابزار لازم در اختیار قرار داده خواهد شد؟

       به این سوالها و مبحث پایگاه اجتماعی، در بخش های بعدی می پردازم.

       شاد باشید.

17 مرداد 1395

منبع: سايت ديدگاه

 

بازگشت به خانه