تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
از سوگواری مارکسیست های ایرانی برای کاسترو چه می توان آموخت؟
نادر تیف
مرگ «فرمانده» فیدل کاستروی نود ساله روز 25 نوامبر 2016 فرصتی به گروه های مختلف مارکسیست ایرانی داد تا با صدور اطلاعیه و نگارش مقاله نظر خود را درباره او که رسماً نزدیک به پنج دهه رهبر بی چون و چرای کوبا بود، اعلام کنند.
جالب این جاست که این فقط گروهی همچون حزب توده ایران نبود که به سوگواری مرگ کاسترو نشست، بلکه مائویست های سابق و کنونی و همهء گروه های طیف «فدایی» که بالغ بر هفت دسته هستند با واژه های متفاوت مرگ کاسترو را دست مایهء تعریف و تمجید از وی و دستاوردهای «رهبری»اش نمودند. هر چند این گروه ها چندین دهه است که در خارج از ایران فعالیت می کنند، هر چند برخی از این گروه ها حتا در خارج حضوری عمدتاً مجازی دارند و فعالیت هایشان به صفحات فیس بوکی و اینترنتی محدود می شوند، اما از آن جایی که همگی خود را مدافع آزادی و برابری می دانند و برای آینده مردم ایران برنامه می نویسند، جا دارد که در رابطه با مرگ کاسترو ادعاهایشان راستی آزمایی شود و اشتراکات و افتراقات موضع گیری هایشان در قد و قوارهء یک مقاله بررسی گردد تا بتوان تلاش کرد پاسخی کوتاه به عنوان آن داد.
در طیف «فدایی» دو گروهی که نام سازمان چریک های فدایی خلق ایران را یدک می کشند اما در واقع دو گروه متفاوت هستند (جناح های حسین زُهَری و مهدی سامع)، چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان اتحاد فداییان کمونیست، سازمان فداییان (اقلیت)، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) را داریم. واژه «رفیق» کاسترو فقط در اعلامیه های گروه های سامع و زهری مانند حزب توده و سازمان فداییان (اکثریت) به چشم می خورد.
مائویست هایی همچون حزب کمونیست کارگری ایران، دو جناح حزب کمونیست کارگری – حکمتیست، حزب کار ایران (توفان) و حزب کمونیست ایران از جمله گروه های دیگر هستند که در رابطه با مرگ کاسترو موضع گیری کرده اند. در میان این دو طیف بد نیست به دو جناح سازمان راه کارگر نیز اشاره شود.
آن چه بیش از همه در نوشته ها به چشم می خورد سیستم تأمین اجتماعی در کوباست. آقای محمدرضا شالگونی، رهبر یکی از دو جناح راه کارگر در این زمینه می نویسد:«ارزشمندترین دست آورد انقلاب و نظم سیاسی – اجتماعی کوبا (که علیرغم شکست عمومی الگوی سوسیالیسم قرن بیستم) همچنان الهام بخش مانده، سیستم تأمین اجتماعی است.» در این جا می بینیم که نویسنده به شیوه ای زیرکانه این سیستم تأمین اجتماعی را نه فقط دست آورد انقلاب کوبا که نظم سیاسی – اجتماعی آن قرار می دهد. او در هیچ کجای نوشته به این موضوع اشاره نمی کند که انقلاب کوبا فقط ماحصل مبارزات کاسترو و همفکرانش نبود، بلکه در این انقلاب مانند دیگر انقلاب های جهان افرادی با تفکرات گوناگون شرکت داشتند که اتفاقاً یکی از مشهورترین آنان کامیلو سینفوئگوس بود که به همراه کاسترو و چه گوارا به جنبش 26 ژوئیه پیوست. او که یک آنارشیست بود به طرز «مشکوکی» پس از آن که کاسترو قدرت را قبضه کرد مُرد یا شاید خودکشی شد!
شالگونی در بخش دیگری از نوشته اش ادعا می کند که یکی دیگر از دست آوردهای «دولت انقلابی»، که مانند جمهوری اسلامی درکنارهم گذاشتن اسم و صفتی متضاد است، همانا مقابله با نابرابری ها نژادی در کوبا بوده است. ظاهراً او نمی داند که سیاه پوستان و دو رگه ها در میان جمعیت یازده میلیونی کوبا دارای اکثریت هستند، اما تعدادشان در عالی ترین نهادهای دولت و دفتر سیاسی حزب کمونیست کوبا، که یگانه حزب مجاز است، از انگشتان یک دست فراتر نمی رود. با این حال واقعیت این است که سیاهان و دو رگه ها در زمینهء موسیقی و تحصیلات عالی امکانات کافی برای بروز و ظهور دارند و در آن ها خوش می درخشند. البته این بدان معنا نیست که بتوان دولت کوبا را نژادپرست توصیف کرد.
مسئله دیگری که در نوشته های گروه های مارکسیست ایرانی بارها مطرح شده است سیستم آموزش و پرورش کوباست. برای مثال کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران که اطلاعیه اش را با واژه های «یاد این انقلابی بزرگ گرامی باد» به پایان می برد به رایگانی آموزش و پرورش و همچنین بهداشت اشاره می کند. هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) نیز در اطلاعیه گرامیداشت کاسترو بر همین موضوع انگشت تأکید می گذارد. کمیته مرکزی سازمان راه کارگر ضمن اشاره به رایگانی آموزش و پرورش در کوبا نکتهء دیگری به نام برچیدن بیسوادی را یادآوری می کند. چریکهای فدایی خلق ایران که همچنان مبارزه مسلحانه را «هم تاکتیک و هم استراتژی» می دانند و آن را «تنها راه رسیدن به آزادی» تبلیغ می کنند در اطلاعیه اشان می نویسند:«امروز به طور مثال ما می بینیم در کوبا آموزش رایگان تا سطح تحصیلات عالی و از جمله آموزش های عالی یک حق شهروندی شمرده می شود و برای تحقق این حق دولت کوبا در مقایسه با دیگر کشورها در جهان، بخش قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی خود را صرف آموزش و پرورش شهروندان کوبایی می کند.» ای کاش چریکهای فدایی خلق ایران به خواننده اطلاع می دادند که این «بخش قابل توجه» چه اندازه از بودجهء سرمایه داری دولتی کوبا را در خود می گنجاند هر چند اطلاعیه اشان با شعارهای نابود باد نظام سرمایه داری در سراسر جهان و زنده باد انقلاب و زنده باد کمونیسم پایان می یابد!
حزب کمونیست کارگری ایران حزبی است که خود را بسیار مدرن و امروزی می داند به طوری که با توجه به بار منفی که رهبر و رهبر معظم پیدا کرده از واژه «لیدر» برای توصیف رهبر خود استفاده می کند. گویی واژهء لیدر قبح کمتری از هم معنای فارسی خود دارد. باری، آقای حمید تقوایی «لیدر» حزب کمونیست کارگری نوشته است:«حکومت کوبا به دنیا نشان داد که حتا تحت فشار شدیدترین تحریم های اقتصادی می توان به دست آوردهایی در زمینه ریشه کن کردن بی سوادی، کاهش مرگ و میر میان کودکان، درمان، بهداشت، تحصیل رایگان و تأمین بسیاری از خدمات اجتماعی دست یافت که حتا دولت های رفاه در کشورهای غربی قادر به تحقق آن ها نیستند.» از آن جایی که لیدر درها را برای تمجید از حکومت کوبا باز کرد، طبیعی بود که آقای کاظم نیکخواه، که در سلسله مراتب حزبی پایین تر از لیدر قرار دارد، در گفت و گو با نشریه حزب به همین نکات مجدداً تأکید کند. البته تقوایی و نیکخواه همچون تمام مارکسیست ها به دگم های خود پایبندند و فراموش نکرده اند که بنیانگذار حزب، منصور حکمت پیش از درگذشتش از کوبا به نام کشوری نام برده بود که «نسیمی از سوسیالیسم» در آن وزیدن گرفت.
حزب کمونیست ایران در نوشته ای با عنوان «درگذشت فیدل کاسترو و تبلیغات رسانه های سرمایه داری» مانند اکثر گروه های دیگر که در بالا ذکر شدند به سیستم تأمین اجتماعی اشاره کرده و در پایان نوشته است که «یاد و خاطره کاسترو و همرزمش چه گوارا برای همیشه به عنوان نماد مبارزه و انقلاب علیه قدرت های سرمایه داری زنده خواهد ماند و در تاریخ مبارزه طبقاتی ثبت خواهد شد.»
خانم سگولن رویال، وزیر محیط زیست فرانسه روز ۴ دسامبر ۲٠١۶ به عنوان نماینده دولت کنونی در مراسم تدفین خاکسترهای فیدل کاسترو در شهر سانتیاگوی کوبا شرکت کرد. او گفت ادعا می شود که در کوبا زندانی سیاسی وجود دارد، اما کسی قادر نیست فهرستی از نامشان منتشر کند. این گفتهء او جنجالی در رسانه ها به پا کرد و مخالفان سیاست های کوبا علیه اش موضع گیری کردند. اما هدف از مطرح کردن نام سگولن رویال، شرکتش در مراسم تدفین کاسترو و سخنانش این است که به گروه های مارکسیست ایرانی یادآوری گردد که اگر آن ها سیستم تأمین اجتماعی، مبارزه با بیسوادی یا نژادپرستی را این همه بزرگ می کنند و آن را لااقل «نسیمی از وزیدن سوسیالیسم» می دانند از این پس باید نه فقط از کوبا که از فرانسه هم، صرف از نظر از این که کدام جناح راست یا چپ بورژوازی قدرت را در دست دارد، حمایت و پشتیبانی کنند. در فرانسه مدت هاست که بی سوادی برچیده شده است. بر اساس قوانین این کشور هر گونه گفتار و کردار نژادپرستانه و انسان هراسانه جرم محسوب می گردد و قابل پیگرد قضایی است. گفتار و کردار انسان هراسانه به آن هایی گفته می شود که علیه همجن سگرایان باشند، این در حالی ست که در کوبا دگرباشان جنسی همواره با سرکوب روبه رو بوده اند. در فرانسه بهداشت و درمان رایگان است و همهء افراد جامعه حق معالجه و استفاده از داروهای مورد نیازشان را دارند در حالی که در کوبا مراجعه به پزشک رایگان است نه داروها. نگارنده این سطور اخیراً سفری به کوبا داشت و گواهی می کند که در داروخانه ای در هاوانا به دارویی علیه سرطان برخورد که بیش از پنچ هزار پزوتای کوبا بهایش بود در حالی که حداقل دستمزد دویست و حداکثر آن هشتصد بود.
اخیراً با توجه به ورشکستگی دولت های چپ و راست که نوبتی و پس از سیرک های انتخاباتی قدرت را به دست می گیرند، بیمارستان ها و درمانگاه های فرانسه اجازهء معالجهء پولی کسانی را که در خارج از فرانسه زندگی می کنند، گرفته اند. اما همین موضوع موجب شده است که بخشی از جامعه علیه این تصمیم موضع گیری کند و بیم خود را از گسترش چنین سیاستی به بقیه اعلام نماید.
اگر کسی در نوشته های گروه های مارکسیست ایرانی به دنبال انتقاد هر چند جزیی به رژیم کاستریست است لزومی ندارد وقت اش را با خواندن ادبیات حزب تودهء ایران تلف کند. حزب توده ایران را می توان پیگیرترین گروه مارکسیست در حفظ سنت های هفتاد و چند ساله اش دانست. این حزب تا آخرین لحظه ای که اتحاد جماهیر شوروی فرونپاشیده بود و پرچم سرخ منقوش به داس و چکش و ستاره با پرچم سه رنگ پیش از انقلاب 1917 جایگزین نشده بود این کشور را بهشت برین سوسیالیسم معرفی می کرد.
حزب توده ایران در رابطه با کوبا هم چنین می کند. «نامهء مردم» در شمارهء 1013 که تاریخ 8 آذر 1395 را دارد می نویسد: «یادگار رفیق فیدل و یاران او، کشور و ملت آزاد کوباست که خودش دربارهء توسعه و تحکیم سوسیالیسم و ادای سهم در به وجود آوردن دنیایی فارغ از استثمار و ستم و تبعیض تصمیم می گیرد.» معلوم نیست منظور نویسنده مقاله نامه مردم از«ملت آزاد» چیست؟ آن چه من از آزادی در کوبا دیدم این بود که فقط روزنامهء گرانما، ارگان حزب کمونیست کوبا در خیابان ها فروخته می شود. مردمی که در فقر مطلق روزگار می گذرانند قادر به خریداری کارت های گران بها برای اتصال به اینترنت نیستند که دارای سرعتی فوق العاده پایین است. یک کوبایی به من گفت که دولت مأموران شهرداری را برای مبارزه با بیماری های واگیردار که از آب و هوای مردابی و طبیعی کوبا می آیند به خانه ها می فرستد تا آن ها با دود کروزن ضدعفونی شوند، اما اغلب اتفاق می افتد که چند روز بعد آتش نشانان به این خانه یا آن خانه فرستاده می شوند تا همهء سیم ها به جز برق و تلفن را که مأموران به اصطلاح شهرداری دیده اند، قطع کنند. منظور او این بود که بیش تر مأموران شهرداری که برای ضدعفونی کردن خانه ها می آیند خبرچین دولت هم هستند و سیم های دیگر، به جز برق و تلفن که قطع می شوند، سیم های تلویزیون های ماهواره ای اند که کوباییان حق ندارند نگاه کنند. در کوبا نه فقط یگانه حزب مجاز حزب کمونیست است بلکه یگانه اتحادیه مجاز کارگری نیز CTC یا کانون زحمتکشان کوباست که در واقع مانند خانه کارگر و شورای اسلامی کار در ایران بله قربان گوی دولت است. این هم در حالی است که جنبش سندیکایی قدرتمندی از اوایل سدهء بیستم میلادی در کوبا وجود داشت. رژیم کاسترو پس از گرفتن قدرت با ایجاد اتحادیهء واحد همهء اتحادیه های مستقل کارگری را یا برچید یا ممنوع کرد. این رژیم همچنین فوراً کارگران آنارکو- سندیکالیست را از CTC اخراج نمود.
آقای محمدرضا شالگونی در نوشته اش با عنوان «فیدل کاسترو، کسی که تا آخرین نفس به عدالت اجتماعی وفادار ماند» می نویسد که نظام سیاسی کوبا «ضعف بزرگی» داشت که نبود دمکراسی و آزادی بود وسپس فوراً اضافه می کند «دشمنی امپریالیسم آمریکا» این نظام را به سوی نظام تک حزبی راند. پس ما اکنون می دانیم که نبود آزادی و دمکراسی تنها ضعف است و در ثانی این دشمن است که نظام کوبا را ضعیف می کند و قدرت حاکم چاره ای ندارد که به این ضعف تن دردهد. کسی هم در این شش دهه پیدا نشده که دست کم چند لیوان آب پرتقال به این رژیم بدهد تا ضعفش مرتفع گردد! البته خود فیدل کاسترو بیش از شالگونی جدی بود و زمانی در پاسخ به یک روزنامه نگار خارجی گفته بود که اگر در کوبا فقط یک حزب وجود دارد علت این است که نظام تک حزبی در این کشور سُنت است!
شالگونی در بخش دیگری از مقاله اش می نویسد که رابطه کوبا با جمهوری اسلامی ایران «اشتباهی» از مجموعه اشتباهات کاسترو بوده است. اشتباه معمولاً در یک لحظه صورت می گیرد و تکرار نمی شود. اشتباهی که سی و هفت سال ادامه دارد، دیگر اشتباه نیست و سیاست است و باید از این جنبه واکاوی گردد. جناح دیگر راه کارگر موضوع رابطه کوبا با جمهوری اسلامی را نه اشتباه که «کج فهمی بزرگ» دولت کوبا نه فقط از الفاظ ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی که دیکتاتورهای دیگر نظیر صدام حسین و معمر قذافی ارزیابی می کند. چریکهای فدایی خلق ایران که کماکان قاطعانه از مبارزه مسلحانه دفاع می کنند می نویسند که کسانی که روابط دولت کوبا با جمهوری اسلامی ایران را «بزرگ» می کنند، قصدشان «ساختن چهره ای کاملاً منفی» از فیدل کاستروست و می خواهند با این کار انقلاب کوبا و کمونیست ها را تخطئه کنند.
حزب کار ایران (توفان) به فیدل کاسترو تنها از این جنبه خرده می گیرد که از نظرات «رفیق استالین» دور شد و به «جبهه ضداستالینی ورویزیونیستی خروشچف» نزدیک! با این حال این حزب که همچنان همه ساله مراسم جشن و شادی برای تولد استالین برپا می کند و مجلس عزا برای مرگش، فیدل کاسترو را مبارزی برای دفاع از «تمامیت ارضی» کوبا می داند. مسئله تمامیت ارضی برای حزب توفان چنان مهم است که حتا در نظر دارد در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران برای دفاع از تمامیت ارضی خاک پاک میهن در کنار جمهور اسلامی بجنگد. اما حزب کمونیست کارگری ایران مخالف حزب کار ایران (توفان) است، چرا که آقای کاظم نیکخواه در مصاحبه با نشریه حزبی اش می گوید:«نباید کاسترو و کاستریست ها را در صف ناسیونالیست ها قرار داد.» شاید نیکخواه فراموش کرده است که کاسترو زمانی شعار «یا مرگ یا میهن» را سر می داد.
سازمان فداییان (اقلیت) در نشریه کار در مقاله ای با عنوان «فیدل کاسترو، چهره ماندگار تاریخ» کمی دست و دل بازتر از حزب کار است و می نویسد:«گرچه فیدل کاسترو و چه گوارا هر دو به درجات مختلف از انحرافاتی که اردوگاه سوسیالیستی شوروی درگیر آن بود، آگاهی داشتند و تلاش می کردند با آن ها مرزبندی کنند و فاصله بگیرند، اما جبر شرایط انقلاب کوبا در جزیره ای از جهات مختلف در محاصره امپریالیسم، سرانجام راهی برای آن باقی نگذاشت که وارد مدار و الگوی سوسیالیسم روسیه شود.» چنین است که نویسنده مقاله فقط با استفاده از یک واژه – جبر – مسئله ای اساسی را در یک جمله حل و فصل می کند. این دیگر ایجاز نیست، معجزه است! البته این بار نخستی نیست که سازمان اقلیت با «جبر» تاریخی مسائل را در جمله ای کوتاه توضیح می دهد و تبیین می کند.
رژیم کاستریست به مراتب از گروه های مارکسیست ایرانی پیگیرتر و جدی تر بود و هست و برای حفظ قدرت مطلقه اش دست به هر کاری زده است. از همان ابتدایی که رژیم کاستریست تصمیم گرفت خود را در بلوک شرق حل کند هر اقدامی که بود در این زمینه کرد. این چنین بود که مشاورانی از شوروی، آلمان شرقی و چکسلواکی به کوبا آمدند تا دولت و اقتصاد آن را سر و سامان دهند. سیستم تأمین اجتماعی که گروه های مارکسیست ایرانی این همه به آن علاقه مند هستند را یک پزشک چکسلواک به نام فرانتیزک کریگل سامان داد. او به سازمان دادن دانشکدهء پزشکی نیز بسیار کمک کرد. اما چرا عکس های او از موزه انقلاب کوبا برداشته شد؟ به این دلیل ساده که در اوت ١۹۶۸، کاسترو بی چون و چرا از له کردن بهار پراگ با تانک های برژنف، رهبر وقت شوروی، پشتیبانی کرد و کریگل جزو کمونیست های چکسلواکی بود که از اصلاحات الکساندر دوبچک حمایت کرده بود.
بررسی نوشته ها و اعلامیه های گروه های مارکسیست ایران در تبعید را با خبری پایان دهیم که در تارنمای اخبار روز 10 آذر 1395 منتشر شد. این خبر مبنی بر این بود که آقای ناصر زرافشان به همراه عده ای دیگر از دوستداران با دسته های گل سرخ در سفارت کوبا در تهران حضور پیدا کرده اند و او پس از سفیر کوبا سخنرانی کرده است. از سخنان او خبری منتشر نشده است، اما با توجه به آن چه گروه های متفاوت مارکسیست ایرانی در خارج منتشر کردند می توان رئوس آن را حدس زد. تارنمای محمود احمدی نژاد هم متن کامل پنج صفحه ای را که او در وصف فیدل کاسترو با حضور در اقامتگاه سفیر کوبا نوشته است به صورت متن و عکس منتشر کرد. او در پایان متنش برای فیدل کاسترو «آمرزش» مسئلت کرد. به جز احمدی نژاد چهار تن از انصارش هم متن را امضا کرده و یکی نوشته است:«جاودان باد روح بلند آقای فیدل کاسترو رهبر فقید کوبا».
راستی آزمایی گروه های مارکسیست ایرانی را که از افق های متفاوتی هستند می توان در این جا پایان داد. بر ما معلوم شد که سوسیالیسم، عدالت اجتماعی و برابری که آن ها در تارنماها، رادیوها و تلویزیون ها و دیگر امکاناتی که دارند تبلیغ می کنند می توان در سیستم تأمین اجتماعی، ریشه کنی بی سوادی، مبارزه با نژادپرستی و یکی دو مورد دیگر خلاصه کرد. بنابراین سوسیالیسم آن ها سوسیالیسم سر و دم بریده ای است که می توان حتا در چارچوب دولتی مانند دولت فرانسه عملی کرد. اگر برخی از این گروه ها نبود آزادی و دمکراسی در کوبا را می پذیرند اما آن را «ضعف» می نامند که تقصیرش هم به گردن دشمن خارجی ست می توان انتظار داشت که به فرض محال اگر همینان در ایران به قدرت برسند آش همان خواهد بود که در کوبا هست و در دیگر کشورهای بلوک شرق بود. چرا که پس از هر انقلاب یا تغییر ریشه ای قطعاً عوامل درونی و بیرونی علیه آن به پا خواهند خاست و اگر قرار باشد شوراهای مردمی و کارگری جایشان را به این دولت و آن حزب واگذار کنند یا آن ها جایشان را بگیرند، همانطور که بلشویک ها در روسیه چنین کردند، ما نباید انتظار داشته باشیم که خبری از آزادی خواهد بود.
گروه های مارکسیست ایرانی تلاش می کنند سیاست خارجی رژیم کاستریست را لااقل در مورد ایران «اشتباه» جا بزنند تا نپذیرند که سیاست خارجی هر دولتی ادامه سیاست داخلی آن است. اگر این رژیم سی و هفت سال است از رژیم جنایتکار اسلامی ایران حمایت می کند، این فقط یک اشتباه نیست، بلکه ادامه سیاست داخلی اش است که نه عدالت اجتماعی برای مردم به ارمغان آورده و نه آزادی سیاسی. از سوی دیگر حمایت رژیم کاستریست از جمهوری اسلامی نشان می دهد که تبلیغات مارکسیست ها در رابطه با انترناسیونالیسم پوچ است، چرا که حزب کمونیست کوبا ترجیح می دهد با دولت هایی مانند جمهوری اسلامی روابط بسیار مستحکم داشته باشد تا این که لااقل علیه سرکوب هایی که این رژیم بر اعضای حزب برادر، حزب توده، روا داشته است برخیزد.
گروه های مارکسیست ایرانی بیش از حد محاصره اقتصادی آمریکا علیه کوبا را بزرگ می کنند. چرا که هر چند کوبا در این محاصره بود و بیش ترین رنجش هم نصیب مردم شد و نه دولت، بلوک شرق به ویژه شوروی، آلمان شرقی، چکسلواکی و حتا چین از کوبا هر گونه حمایت مادی و اقتصادی را کرد و این آخری هنوز هم می کند. در ثانی اگر سوسیالیسم در یک کشور اجراشدنی ست دیگر چه لزومی دارد که چشم به راه امپریالیست ها و آن هم هارترین شان که آمریکا باشد، بود؟
اکنون رژیم کاستریست قصد دارد که سرمایه داری دولتی حاکم بر این کشور را با الهام از مدل چین به سرمایه داری خصوصی تبدیل کند. به همین دلیل شرکت فرانسوی پرنو – ریکار که در سال ۲٠١۵ نزدیک به ٩ میلیارد یورو گردش مالی داشته است نوشابه معروف الکلی کوبا را که رام نام دارد و از نیشکر گرفته می شود به بازارها ارائه می دهد. توزیع سیگار برگ کوبا به دست شرکت های اروپایی افتاده است. شرکت های اسپانیایی جای پای محکمی در توریسم کوبا باز کرده اند و چه بسا در آینده نزدیک با توجه به آشتی با آمریکا و بازگشایی سفارتش در هاوانا کازینوهای آنان هم به این جزیره بازگردند.
فیدل کاسترو ۲۵ نوامبر گذشته مرد اما انقلاب کوبا که با جانفشانی ها و از خود گذشتگی های فراوانی همراه بود سال ها پیش از او مرده بود و همو نقش مهمی در مرگ انقلاب داشت. این موضوع را برخی در همان دوران تشخیص داده بودند. از جمله آنان می توان به گاستون لووال، کارگر آنارشیستی اشاره کرد که عمر کاری اش را در فلزکاری، ساختمان و سپس چاپخانه گذراند و بین سال های ١۸٩۵ تا ١٩۷٨ زیست. گاستون لووال در شمارهء ۷١ نشریه لوموند لیبرتر، ارگان فدراسیون آنارشیست (فرانسه) که در ماه ژوئن ١٩۶١ منتشر شد، یعنی فقط دو سال پس از قبضه قدرت توسط کاسترو نوشت:
[چرا] باید پذیرفت که همه روزنامه ها که به رژیم تمامیت خواه جدید گردن نمی گذارند تعطیل گردند؟ آزار و اذیت کسانی که از آزادی، حق تجمع، حق تشکل و حق آزادی اندیشه دفاع می کنند با بستن مراکز فرهنگی آزاد و هجوم به اتحادیه ها و تعاونی های واقعی به خطر افتاده است... حزب کمونیست اکنون با مشاوره هایی که از «تکنسین» های روس، چکسلواک، چینی و آلمانی شرقی می گیرد بر همه چیز مستولی شده است...ما [آنارشیست ها] می گوییم که سرمایه داری دولتی از سرمایه داری خصوصی بدتر است، چرا که علاوه بر استثمار، آزادی را نیز می کشد و امکان هر گونه دفاعی را می گیرد... خلع مالکیت از سرمایه داران خصوصی و زمینداران بزرگ کافی نیست. مسلح کردن مردم به تنهایی به استقرار سوسیالیسم نمی انجامد. این هم کافی نیست که مردم را پشت سر خود داشت. پرون مردم آرژانتین را پشت سر خود داشت و هنوز هم دارد. هر عوام فریبی می تواند مردم را پشت سر خود ردیف کند. آن چه باید دانست این است که او مردم را به کجا می برد. در حال حاضر مردم کوبا را به سوی یک حکومت تمامیت خواه می برند و ما نمی پذیریم که این راه به سوی آزادی انسان پایان یابد.
چه می توان بیش از این به نوشتهء گاستون لووال افزود؟
17 آذر 1395- 7 دسامبر 2016