تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
مهدی خلجی(ها) باید پاسخگو باشند
علی نصری
در نشريهء داخلی «عصر ديپلماسی»
توضيح: مقالهء حاضر از دل کريدورهای وزارتخارجهء حکومت اسلامی مسلط بر ايران بيرون آمده و نشان از وحشتی دارد که ارکان حکومت را در بر گرفته و آنها را واداشته است که به پشت نقاب «ايران»، و نه «حکومت اسلامی»، پناه برند. دليل انتشار اين مقاله در پايگاه جنبش سکولار دموکراسی اما حمايت از نظرات اشخاصی که در آن نام برده شده اند نيست بلکه غرض نشان دادن اضطراب و ترسی است که وجود سردمداران حکومت اسلامی مسلط بر ايران را از عاقبت ديپلماسی خارجی جنايت بار خود در منطقه فرا گرفته است. بديهی است که آقای مهدی خلجی هم می توانند نظرات و احتمالاً پاسخ های خود را دربارهء اين مقاله بمنظور انتشار برای نشريهء ما بفرستند.
***
در تاریخ روابط ایران و آمریکا (قبل و بعد از انقلاب) این دفعه اول است که این تصویر که «ایران» – و نه صرفاْ نظام سیاسی فعلی آن یا جناحی از حکومت آن – یک دشمن «ذاتی» و «تاریخی» غرب است وارد بالاترین سطوح تصمیمگیری سیاسی امریکا شده است.
پیش از این٬ حتی ضد ایرانی ترین و جنگ طلب ترین و رادیکال ترین جریان های سیاسی آمریکا سعی در«تغییر» رفتار، یا ماهیتِ، نظام سیاسی ایران از طریق فشارهای اقتصادی یا انزوای سیاسی یا تهدیدهای نظامی داشتند. اما اکنون موضوع «ذاتی» جلوه دادن «دشمنی» میان «ایران» و «غرب» آغاز یک گفتمان خطرناک جدیدی است که عملاْ هیچ راهکار جز «نابودی» این دشمن دیرینه از طریق جنگ های نیابتی/ فرسایشی یا مستقیم باقی نمیگذارد.
در واقع استفاده از این «گفتمان و ادبیات» به معنی کنار گذاشتن تمام ساز و کارهای سیاسی و قواعد بینالملل جهان مدرن و بازگشت به شیوههای دوران قرن وسطی و عصر «امپراتوریها» در برخورد با ایران است.
مهدی خلجی – عضو اتاق فکر سیاسی «Washington Institute» در آمریکا – اولین کسی بود که در 26 آوریل سال 2015 – در اوج مذاکرات هستهای – در مقالهای با عنوان «Iran Won’t Give Up on Its Revolution» (ایران دست از انقلابش برنخواهد داشت) در روزنامهء «NYTimes»٫ این نظریهء «ذاتی» بودن دشمنی ایران با «جامعهء جهانی» را مطرح کرد.
او در این مقاله استدلال میکند که حتی کشورهایی مانند ژاپن و آلمان نازی در جنگ جهان دوم تنها برای مدتی کوتاه (1939 تا 1945) انگیزه های سلطه جویانه داشتند و پس از آن به «نظم جهانی» به رهبری آمریکا تمکین کردند. اما «خوی» سلطه جویی و کشور گشایی ایران و حسرت بازگرداندن شکوه و اقتدار گذشتهاش٬ چه در زمان جمهوری اسلامی و چه در زمان پهلوی و چه در دوران صفوی همواره مبنای سیاستهای خارجی این کشور بوده است.
در این مقاله، مهدی خلجی انقلاب ایران را ترکیبی از ناسیونالیسم هزار سالهء ایرانی – با حسرت شکوه گذشته – و ایدئولوژی جهادی اسلامی میخواند. او استدلال میکند که در دوران صفوی تنها عامل «مهار» سلطه جویی ایران در منطقه٬ جنگهای این کشور با امپراتوریهای عثمانی و روس بوده و بعد از انقلاب نیز فقط جنگ 8 ساله با عراق مانع انگیزههای کشور گشایی ایران در منطقه شد. یعنی همان نسخهء «جنگ فرسایشی» که امروز استیو بانون (Steve Bannon) و رابرت اسپنسر (Robert Spencer) برای «مهار» ایران در نظر دارند*.
در راستای تقویت همین گفتمان، همفکران ایرانی و غیرایرانیِ مهدی خلجی در يکی دو سال گذشته به ادبیات سازی گستردهای در رسانهها و شبکه های اجتماعی پرداختند: نام گذاری هایی مانند «شیعی- آریایی» و «ساسانی- صفوی» برای توصیف انگیزه های سیاسی ایران در منطقه و همچنین تشبیه سازی ایران با داعش (واژه سازیهایی مانند «جاعش») و برجسته نمودن و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی – هم در داخل ایران و هم با کشورهای همسایه – از نمونه های فعالیتهای این گروه از «فعالان» ایرانی است.
تأثیر نظریه پردازیهای مهدی خلجی در افکار رابرت اسپنسر[1] در جائی به وضوح آشکار میشود که او در کتاب «راهنمای کامل کفار در مورد ایران»[2] ٬ بارها مستقیماْ به مقالهء «فتوای اتمی" مذهب و سياست در استراتژی اتمی ايران»[3] مهدی خلجی و مایکل ایزنستادت (Michael Eisenstadt) ارجاع میدهد و به آن استناد میکند. مهدی خلجی در این مقاله – مانند بسیاری از سخنرانیهایش به زبان انگلیسی (مثلاْ سخنرانیاش در سال 2013 در سازمان Jewish United Fund) – تلاش میکند تا از نظر فقهی اثبات کند که تولید و نگهداری «سلاح هستهای» نه تنها بر خلاف شرع اسلام نیست که، بر طبق نص صحیح قرآن، «واجب» شرعی است و هر فتوایی که بر خلاف این حکم قرآن صادر شده چیزی جز «تقیه» نبوده است.
اگر تا قبل از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آینده آمریکا و انتصاب جنگ طلب ترین و ضد ایرانی ترین چهرههای سیاسی این کشور در کابینهء او، فعالیت های «کارشناسان» و «فعالان سیاسی» ایرانی در اتاق فکرهای واشنگتن یک «شغل» کمارزش محسوب میشد، و اگر اکثر مخاطبان فارسی زبان آنها نسبت به مقالات و نظریههایشان به زبان انگلیسی بیاطلاع یا بیتفاوت بودند، امروز شرایط کاملاْ تغییر کرده و شیوهء برخورد ما با آنها نیز باید عوض شود.
امروز تحلیلهای مغرضانه و نسخه های جنگ طلبانهء این افراد تا بالاترین سطوح سیاسی آمریکا و مراکز تصمیمگیری واشنگتن و اتاق فرماندهی کاخ سفید رخنه کرده و میتواند مبنای سیاست گذاری های ویرانگر و جبران ناپذیر برای ایران و منطقه باشد.
امروز مهدی خلجی (ها) – با مشاهدهء اینکه در شرایط امروز نظریههای او مستقیماْ توجیهگر سیاست ایجاد «جنگهای فرسایشی» میان شیعیه و سنی در منطقه شده، و چه بسا گفتمانی که او ابداع کرده به بازگشت به یک فضای پیش مدرن و قرون وسطی در رابطه با ایران منجر خواهد شد – وظیفه دارد که از همان رسانهها و تریبونها و اتاق فکرهایی که این افکار را تولید و ترویج کرده، صراحتاْ به خطا بودن و مغرضانه بودن آنها اعتراف کند.
مطمئناْ افکار عمومی جامعهء ایرانی این «فرصت» را به او و همکیشان اش در اتاق فکرها و دانشگاه های آمریکا و اروپا و شبکههای اجتماعی و رسانهها خواهد داد تا با به کار گرفتن دانش و قلم خود در راستای ترویج صلح و دیپلماسی و تنشزدایی میان ایران و کشورهای غربی و منطقه، «فرصت طلبی» های مخرب گذشته شان را جبران کنند. در غیر این صورت با قضاوت سنگین تاریخ مواجه خواهند شد. راه هنوز باز است، اما فرصت کوتاه!
___________________________________
1. The Complete Infidel’s Guide to Iran
2. Nuclear Fatwa Religion and Politics in Iran’s Proliferation Strategy
توضيح «عصر دیپلماسی»: چندی پیش استیو بانون (Steve Bannon) – مشاور ارشد دونالد ترامپ و رئیس دفتر آیندهء کاخ سفید- در شبکهء Breitbart با رابرت اسپنسر (Robert Spencer) – نویسندهء مشهور ضدایرانی و مسلمان ستیز آمرکایی -. در مورد آخرین کتاب او با عنوان «The Complete Infidel’s Guide to Iran» (راهنمای کامل کفار در مورد ایران) گفتوگویی داشت. بخشی از این گفتوگوی «تکان دهنده» به شرح زیر است:
پرسش استیو بانون: تو در این کتاب فوقالعادهات به شدت از دولت اوباما برای مذاکرات با ایران انتقاد میکنی. اما به غیر از این٬ ما را در مورد «جهان سنی» و دشمنی سنیها با ایران نیز راهنمایی میکنی. سوال اولم این است: آیا یک استراتژی مفید برای غرب این نیست که بگذاریم یک جنگ فرسایشی میان ایرانِ شیعه و جهان سنی راه بیافتد و هر دو طرف خون همدیگر را بریزند و ما عقب بنشینیم؟
پاسخ رابرت اسپنسر: چرا که نه؟! در دهه ۱۹۸۰ ایران و عراق ۸ سال با هم جنگیدند…
پرسش: استیو بانون: …بله یک جنگ بیرحمانه! این نکته در رسانههای غربی خیلی بازتاب نداشت اما جنگشان تقربیاْ مثل جنگ اول جهانی بود؛ سنگر به سنگر. میدانی هر دو طرف چه تعداد تلفات داشتند؟
پاسخ: عدد دقیقش را نمیدانم اما تلفات فوقالعاده بالا بود! حکومت ایران در آستانهء سقوط بود و صدام حسین هم مشکلات خودش را داشت. و نکتهء مهم ایننجاست که در طول آن مدت هیچ کدامشان مزاحم غرب نمیشدند. پس ایرادش کجاست؟ ما نمیتوانیم جلوی تنفر بین شیعهها و سنیها را بگیریم. مسئولیت کشورهای غربی فقط حفظ امنیت شهروندان خودشان است.
پرسش: تو در این کتاب در مورد تمدن ایران باستان هم صحبت میکنی […] آیا مسئلهء ایران فراتر از «اسلام» نیست؟ وقتی تاریخ را میخوانیم میبینیم که امپراتوری پارس قبل از اسلام هم نگاه متکبرانهای به غرب داشت و آنها را «وحشی» و «بربر» میخواند و مدام در حال جنگیدن با امپراتوریهای روم و یونان بود. سوالم این است که آیا امروز ایرانیها خودشان را در وهلهء اول میراثدار «امپراتوری پارس» میدانند و به همین دلیل با چنین تکبری به غرب نگاه میکنند و به مقابله با آن میروند یا اینکه دشمنیشان با غرب مستقیماْ مربوط به «اسلام» است؟
پاسخ: هر دو…. این دو همدیگر را تقویت میکنند. شکی نیست که ایران قبل از اسلام تمدن بزرگ و فدرتمند بود و همیشه با جهان غرب تقابل داشت و مدام به امپراتوری روم لشکرکشی میکرد. امروز هم برخوردشان با جهان غرب در امتداد همان روند تاریخ گذشته است. اما اسلام این رفتارشان را تقویت کرد٬ چون اسلام به مسلمانها فرمان میدهد که به جنگ غیرمسلمانان بروند.
پرسش: تو معتقدی که خطر ایران از داعش هم به مراتب بزرگتر است. داعش یک فرقه دیوانه وحشی است اما موضوع ایران به مراتب جدیتر است.
پاسخ: بله. آرزوی داعش این است که روزی شبیه ایران بشود…
پرسش: آیا در طول تاریخِ «پرشیا» (Persia) یا «ایران» – قبل و بعد از اسلام – کوچکترین نمونهای وجود دارد که این کشور حتی یک بار هم در برابر «شاخهء زیتون» (نماد صلح) پاسخ مثبت نشان داده باشد؟
پاسخ رابرت اسپنسر: هرگز! هرگز! یک مورد هم نیست!