تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
1 ارديبهشت ماه 1396 ـ 21 آوريل 2017 |
در پاسخ به مقالهء «افسانهء گوادلوپ»
پرويز رئوفی
اين مطلب را خطاب به جناب جهانشاه رشیدیان، می نويسم و متاسفم که قرار است نوشتهء من طولانی باشد و این نه بجهت پرچانگی من که بعلت اشتباهات متعدد عمدی و غیر عمدی در تبیین و تفسیر تاریخ و وقایع کشورمان در نوشتهء ايشان است، مثل اينکه کنفرانس گوادلوپ نه در دسامبر 1978 بلکه 7 ژانویهء 1979، برابر با 17 بهمن 1357 تمام شد و شاه هم 9 روز (نه دو ماه) پس از آن در 26 بهمن 1357 از ایران رفت.
- مرقوم فرموده اید: «روحانیت وسلطنت درهم تنیده بود، رضاشاه سینه زنی می کرد، محمد رضاشاه به پیوند خود با ائمه اطهار معتقد بود» و بعد هم می فرمائید «مردم به طرفداری از روحانیت و بر ضد شاه قیام کردند.۰ فکر نمی کنید این دو گزاره متضادند؟
- نوشته اید: «رضاشاه، به تبعیت از آتاتورک و هیتلر، نفوذ سنتی روحانیت را مقداری کنار زد».
تقلید از آتاتورک بلی ولی هیتلر را از کجا آورده اید؟ کجای کارش تبعیت از هیتلربود؟ مثلاً او زمانی بفکر کشف حجاب - که بزرگترین چالش او با روحانیت بود - افتاد که امان الله خان پادشاه افغانستان
و همسر بی حجاب اش در سال 1308 (4 سال قبل از بقدرت رسیدن هیتلر) به ایران آمده بودند و
رضاشاه در مقابل فشار روحانیون برای اجبار ملکه افغانستان به رعایت حجاب مقاومت کرد و
سفرش به ترکیه و ملاقات اش با آتاتورک او را در این فکر مصمم ترکرد.
- نوشته اید: «قانون اساسی پهلوی کماکان شاهی را موهبتی الهی در خانواده پهلوی جا می زد». معنی اين سخن آن است که این «بند مهم و پیش شرط قانون اساسی مشروطه» دروغی بود که با کمک روحانیت سر هم شده بود، که گویا خدا خاندان پهلوی را سایهء خود روی زمین و به نمایندگی از امام زمان برگزیده است. معلوم است که جنابعالی قانون اساسی مشروطه و ماده قانون ادعائی مورد اشاره را حتی یکبار هم مطالعه نفرموده اید.
- چیزی بنام (قانون اساسی پهلوی) وجود خارجی ندارد. این را ازکجا آورده اید؟ مادهء 35 متمم قانون اساسی مشروطه، مصوب 14 مهر 1276، یعنی 28 سال قبل از شروع سلطنت پهلوی، می گوید: «سلطنت ودیعه ای ت که به موهبت الهی از رف ملت به شخص ادشاه مفوض شده» اگر بدانید که «ودیعه» یعنی «سپرده» ای که به کسی می دهند و هر زمان که خواستند پس می گیرند و «موهبت الهی» هم یعنی بخشش یا هدیه الهی؛ که در اين قانون از طرف ملت به پادشاه (هر پادشاه و نه فقط پهلوی ها) داده می شود. حال باید بفرمائید از کجای این مادهء قانونی رضاشاه و خانواده پهلوی و سایه خداروی زمین و نمایندگی امام زمان را استخراج فرموده اید؟
- مرقوم فرموده اید: «با وجودی که رضاخان می توانست یک رئیس جمهور مترقی باشد، مجموعهء "روحانیت - دربار»" را پذیرفت و مانند شاهان مرتجع دیگرتاجگذاری کرد». دوست محترم، با مشخصاتی که از رضا شاه آورده اید از کجا تشخیص داده اید که او می توانست رئیس جمهوری مترقی باشد؟ مگر وقتی تیتر شغل کسی عوض شود خصوصیات او هم دچار تغییر می شود؟ اول اینکه رضاخان قبل ازپادشاهی و زمان نخست وزیری طرفدارجمهوریت بود و بسیار بامجلس بر سراین موضوع کلنجاررفت. این، بقول شما، مجموعهء روحانیت هم ناشی از قانون اساسی مشروطه بود نه انتخاب رضاشاه. در ثانی، مشکل شما شاه شدن رضاشاه است بجای رئیس جمهور شدن یا نفس تاجگذاری است و یا مرتجع بودن پادشاهان قبلی ایران؟ بهر حال هر پادشاهی تاجگذاری می کند (از جمله ملکهء انگلستان). تمام پادشاهان ایران هم، اگر مرتجع را بمعنای «متمایل به بازگشت به آداب ورسوم و روش های گذشته» بدانیم، مرتجع نبوده اند. مگر اینکه فکر کنیم پادشاه یعنی مرتجع!
دست آخر هم فرموده اید: «رسانه ای کردن انفلاب اسلامی در بی.بی.سی و رسانه های غرب بیشتر یک کار مطبوعاتی، یعنی انعکاسی از خواست میلیون ها ایرانی، بود و، بود یا نبود این کامپین
تبلیغاتی تأثیری در ارادهء اکثریت مطلق مردم در سقوط شاه و بقدرت رسیدن رژیم اسلامی نداشت».
دوست محترم، یکبار دیگر آنچه را که مرقوم فرموده اید مرور کنید. بالاخره کار بی بی.بی.سی کار مطبوعاتی بود یا کمپین تبلیغاتی؟ واقعأ معتقدید این کمپین تبلیغاتی تأثیری نداشت؟ حال به این کمپین تبلیغاتی (همراه با مقدار متنابهی دروغ) سفر ژنرال هایزر را - که 7 روز بعد از کنفرانس گوادلوپ با هواپیمای نظامی و بدون اطلاع قبلی دولت ایران انجام شد - اضافه بفرمائید. فکر نمی کنم کسی گمان کند که ژنرال هایزر با تصمیم شخصی خودش و برای سلام و احوالپرسی با فرماندهان ارتش ایران موقع را مناسب دیده باشد!