تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
31 ارديبهشت ماه 1396 ـ 21 مه 2017 |
بايکوت کنندگان از «دکمه های ترس» نمی ترسند!
اسماعيل نوری علا
فرنگی ها در زمينهء روانشناسی (چه فردی و چه اجتماعی) اصطلاحی دارند به نام «دکمه» های روانی (psychological button). گفته می شود که آدميان در ضمير ناخودآگاه خود دارای دکمه هائی هستند (مثل دکمه های روی تخته کليد کامپيوتر) و آنان که در زمينهء «مهندسی رفتارها» (به معنی کنترل رفتار انسان ها) کار می کنند با فشار دادن اين دکمه ها می توانند افراد را بسوی اتخاذ hk[hl رفتارهائی بکشانند که مورد نظر شان است. , از ميان اين «دکمه» ها دوتاشان مؤثرتر از بقيه کار می کنند، يکی دکمهء «کامجوئی» (لذت) و ديگر دکمهء ترس.
متخصصان مهندسی رفتارها، با استفاده از دکمهء کامجوئی، در شما حسی مثبت را بر می انگيزند تا شما کاری را انجام دهيد که مورد نظر آنها است و با فشردن دکمهء «ترس» احساسات منفی شما را بر می انگيزد تا کاری را انجام دهيد که از نظر شما عملی «جلوگيری کننده» است و از نظر متخصصان مزبور، همچنان، عملی در راستای آنچه که آنها می خواهند.
توجه کنيم که، پيش از پيدايش علوم جديد روانشناسی فردی و اجتماعی، و در تمام جوامع بشری، مهمترين نهاد اجتماعی که از طريق بکار بردن «مهندسی رفتارها» عمل می کرده، نهاد «دينکاران» بوده است. دينکاران، با استفاده از دکمهء ترس، رفتارهای باورمندان به اديان خود را کنترل کرده و، با دکمه کامجوئی، آنان را به رفتارهای مطلوب خود می کشانند. اساساً اگر دقت کنيم در می يابيم که تصور «بهشت» و «جهنم» هم در اديان و مذاهب مختلف چيزی جز عينيت يافتگی رانش های لذت و ترس نيست. با جهنم ما را می ترسانند و با بهشت ما را فريفتهء لذت می کنند. آنکه بعنوان «انتحاری» به بدن اش بمب می بندد و با انفجار آن خود و ديگران را نابود می کند به سودای بهشتی دست به عمل می زند که در آن همهء تصورات لذتجويانهء او فراهم است. و آنکه جرأت نمی کند خلاف «فتوا»ی «مرجع» خود عمل کند از آتش جهنم می ترسد.
تفاوت در کشورهای دموکراتیک و دیکتاتوری
چه در کشورهای دموکراتيک (مردمسالار / ملت مدار / واجد حاکميت ملت) و چه در کشورهائی که می خواهند ظاهر دموکراتيک بخود بگيرند (و لامحاله مجبورند نشان دهند که آنچه در کشور می گذرد حاصل اظهار نظر «مردم» است) يکی از حوزه های مهم کاربرد «مهندسی رفتارها» به انجام همه پرسی ها و انتخابات مربوط می شود. اما تفاوت کار در اين است که در کشورهای دموکراتيک احزاب و کانديدها هستند که، از طريق تبليغات آزاد و قانونی، به اين «مهندسی»، که صرفاً شکل ترغيب و جذب و ارادهء برنامه را دارد متوسل می شوند، اما در کشورهای استبدادی (که می خواهند، با انجام انتخابات، ظاهری دموکراتيک بخود بگيرند) اين هيئت حاکمه است که مزورانه از مهندسی رفتارها استفاده می کند. البته استفاده کنندهء ديگری هم وجود دارد و آن کشورهای قدرتمند دنيا هستند که گاه به کمک حکومت های استبدادی می آيند و گاه - بخاطر مطامع خود - عليه آنها از مهندسی رفتارها سود می جويند. همين کافی است که گفته باشم انقلاب 57 يکی از جلوه گاه های اينگونه مهندسی در سطح بين المللی بود.
حکومت استبدادی دينکاران امامی که با شعار مردمفريب «ميزان رأی ملت است» از دل آن انقلاب بيرون آمد، «ملت» را به «امت» تبديل کرد، رأی واقعی او را همواره به هيچ گرفت، و تا کنون هم به عمر نکبت بار خود ادامه داده، همواره مهارت های کهن دينکاران در هدايت مردم به کاری که آنها می خواهند را با تخصص های امروزين کارشناسان مهندسی رفتارها در هم آميخته و، در تمام چهار دههء اخير، با کمال مهارت از تکنيک های مهندسی رفتارها استفاده کرده و، به نام مردم و با استفاده از جصور آنها، هر کاری را که می خواسته انجام داده و در اين راستا از هر دو دکمهء لذتجوئی و ترس بسود اهداف خود استفاده کرده است.
اين روزها، تحريم کنندگان انتخابات های رژيم اسلامی از يکسو و شرکت کنندگان در آنها از سوی ديگر، از عبارت «انتخاب بين بد و بدتر» استفاده کرده و بر له و عليه آن داد سخن داده اند. و اگر خوب به کنه اين عبارت توجه کنيم می بينيم که با چيزی جز يکی از تکنيک های مهندسی رفتارها روبرو نيستيم و رژيم همواره آگاهانه، و بصورتی کاملاً موفق، از اين تکنيک استفاده کرده و حتی از «تحريم انتخابات» هم به سود خود استفاده کرده است. در اين مورد پسين تر توضيح خواهم داد اما...
نگرانی همیشگی حکومت اسلامی
در ابتدا لازم است که توضيح دهم که هدف اصلی رژيم اسلامی از انجام انتخابات و سپس دخالت در آن از طريق استفاده از مهندسی رفتارها چيست. در اين مورد می توان به چند نکته اشاره کرد:
سردمداران رژيم قبل از اينکه نگران «نتيجهء انتخابات» باشند نگران «شرکت نکردن مردم در انتخابات» هستند چرا که در مورد «نتيجه» راه حل های متعددی را به شرح زير در اختيار دارند:
الف: شرط کانديداتوری در انتخابات اعتقاد به تشيع دوازده امامی، پذيرش قانون اساسی رژيم و التزام عملی به ولايت فقيه است. پس لازم نيست نگران سکولارها، غير مسلمان شيعی، پيروان اديان ديگر، و خداناپرستان باشيم، آنها خودبخود از اين روند حذف شده اند.
ب: با استفاده از «نظارت استصوابی» سرندی به دست «شورای نگهبان» است تا بتواند از ميان داوطلبان شيعهء دوازده امامی تصديق کنندهء قانون اساسی اسلامی و ملتزم عملی به ولايت فقيه هم کسانی را که خود مطلوب می داند انتخاب کند.
پ: و احياناً اگر شخص «ناجور»ی پيدا شد که از اين سرند هم گذشت، آنگاه با استفاده از تقلب او را سر جايش نشانده و همان کسی که مطلوب رژيم است از صندوق آراء بيرون می آيد.
در واقع، با تکيه بر اين سه راه حل است که رهبر حکومت اسلامی می تواند اعلام کند که «مهم نيست به چه کسی رأی می دهيم، مهم آن است که همه به پای صندوق های رأی بيايند»؛ چرا که محال است اگر اين شخص از «آب بندی کاملِ» سيستم خود اطمينان نداشته باشد جرأت کند چنين سخنانی را بر زبان آورد و از مردمی که نزديک به چهل سال است اسير اويند بخواهد که برای اظهار نظر و «نشان دادن قئرت ملت» به پای صندوق های رأی بيايند.
البته همهء سود برندگان از وجود حکومت اسلامی، به لحاظ منافعی که دارند، با اين نظر رهبر موافق نيستند. مثلاً می توانيم در مقابل همراهی اصلاج طلبان با رهبر در مورد شراکت حداکثری مردم در پای صندوق های رأی به کوشش بنيادگرايان رژيم در تقليل تعداد شرکت کنندگان اشاره کنيم. اين دو دسته سود خود را می نگرند حال آنکه رهبر و اعوان اش به سود رژيم خود فکر می کنند و در اين راستا اصلاح طلبان را بيشتر در کنار خود دارند. در اينجا هم بحث ما در مورد مواضع فراکسيون های داخل رژيم نيست بلکه در مورد آنهائی صحبت می کنيم که مصالح عاليهء رژيم را در نظر دارند.
مجموعاً می توان با توجه به اينگونه ملاحظات ديد که سخن رهبر جمع بندی کامل مصالح رژيم است: «مهم آمدن حداکثری مردم به حوزه های انتخاباتی است، حال به هر که بخواهند از ميان نامزدهائی که ما برايشان برگزيده ايم، و حتی به مخالفان ما، رأی بدهند و يا رأی سفيد به صندوق بياندازند و يا بر روی کاغذ رأی شان فحش بنويسند؛ اينها هيچ يک برای ما فرقی نمی کند. زيرا در نهايت همواره آن کسی از شمارش آراء برنده بيرون خواهد آمد که ما می خواهيم».
البته اين يک امر بديهی است که رژيم دوست دارد که همهء مردم بيايند و به آن کسی که رژيم در نظر دارد رأی بدهند. اين امر هم انتخابات را «آزاد» جلوه می دهد و هم رژيم به مطلوب خود می رسد. اما اگر مردم به مطلوب رژيم رأی ندادند هم چارهء کار بصورت انجام تقلب وجود دارد. همواره «ناجورها»ئی که از فيلتر نظارت استصوابی گذشته اند حذف می شوند و کانديدای «جور» برنده اعلام می شود.
ما نمونه های متعدد اين امر را بسيار ديده ايم. ميرحسين موسوی، کروبی و حتی در مواردی هاشمی رفسنجانی، ناجورهای بوده اند که زور استصواب شورای نگهبان به آنها نرسيده و کانديد شده اند اما چون قرار نبوده برنده شوند حکومت آنها را بازنده اعلام کرده است. اما اگر در اينگونه موارد مردم مطابق ميل رژيم رأی داده بودند نه جای اعتراض کانديداهای شکست خورده و نه جای اعتراض مردم بود. نه هاشمی کارش را به خدا حواله می داد و نه ميرحسين و کروبی به حصر خانگی دچار می شدند و نه ندا و سهراب جان خود را از دست می دادند. حکومت می گويد همواره من بايد برنده شوم حتی اگر تنور انتخابات را دشمنان من داغ کنند. نتيجه را من تعيين می کنم و از حضور «مخالف» هم به نفع خودم سود می جويم. پس: «مهم نيست به چه کسی رأی می دهيد، مهم آن است که همه به پای صندوق های رأی بيايند!»
دو نمونه از مهندسی رفتارها
آنچه رژيم در پيش از انتخابات انجام می دهد (مثل گذاشتن فيلترهای مختلف التزام و نظارت و استصواب) بخش بسيار کوچکی از مهندسی رفتارها است، زيرا رژيم احتياجی به اين ندارد که بداند مردم چه می خواهند يا به چه کس رأی می دهند. مسئلهء مهم برای رژيم کشاندن مردم (چه موافق و چه مخالف) به پای صندوق های رأی است. چرا؟ چون رژيم اسلامی بايد ظاهر دموکراتيک خود را با شعار «ميزان رأی ملت است» حفظ کند؛ چون شرکت مردم در انتخابات سرچشمهء حقانيت رژيم است، و چون دنيا بايد بداند که پايه های رژيم بر دل های مردم رأی دهنده استوار است.
در واقع اين نياز اساسی به مردم است که رژيم را وا می دارد تا به مهندسی رفتارها متوسل شود و به کمک آن مردم را از خانه هاشان بيرون بکشد. و در همين راستا است که استفاده از دکمه های لذت و ترس در دستور کار قرار می گيرد و، بنا به موقعيت، يکی بر ديگری مرجح می شود.
اين ترجيح را می توان در مقايسهء جريان انتخاب شدن محمد خاتمی در 74 و انتخاب شدن روحانی در 96 مشاهده کرد. کمپين خاتمی بيشتر با دکمهء لذت کار می کرد. مردمی جنگ ديده، فشار بسيجی چشيده، و تا گلو در «نهی از منکر» فرورفته، از خاتمی وعدهء مواهب بهشت زمينی می شنيدند. اما مردمی که در انتخابات امسال شرکت کردند اگرچه چندان اعتقادی به وعده های روحانی نداشتند اما استفادهء رژيم از دکمهء ترس آنان را به خيابان می کشيد. در هر دو حال امر بديهی آن است که هم خاتمی و هم روحانی برگزيدگان رژيم اند، اما در هر دو مورد غرور و افتخار برگزيده شدن اش را رژيم به «مردم / ملت» نسبت می دهد.
تکمه های ترس
حال بد نيست به ترس هائی که طی انتخابات اخير در مردم القاء می شد نگاهی بيافکنيم:
- ترس از لغو برجام و توقف روند عادی شدن روابط مملکت با دنيا
- ترس از حملهء بيگانه
- ترس از بروز جنگ داخلی و سوريه ای شدن
- ترس از تجزيهء ايران
- ترس از اينکه در جريان يافتن شغل محروم شدن
- ترس شغل از دست دادن
- ترس قطع شدن منافعی که از وجود رژيم برده می شود (بخصوص در مورد خارج کشوری ها)
- ترس دست بالا يافتن سپاه و بسيج
- ترس تشديد نهی از منکر و امر به معروف
- و بالاخره ترس از بهم خوردن وضع موجود بدون آنکه وضع بهتری در افق وجود داشته باشد.
اين فهرست را می توان بسيار ادامه داد، اما نکتهء مهم آن است که در انتخابات اخير دکمهء «لذت جوئی» چندان کارائی نداشته و، مثلاً، چندان کسی به وعده های مربوط به افزايش يارانه ها توجهی نمی کرده است.
حال بايد ديد که در مهندسی رفتارها و دامن زدن به ترس ها چه عواملی دخالت داشته اند. در اين مورد می توان به عوامل متعددی اشاره کرد:
- استفاده از تکنيک «بد و بدتر» با دو قطبی کردن کانديداها و ترساندن مردم از جناح رئيسی - قاليباف (اين امر با دو قطبی شدنی که خامنه ای در مورد احمدی نژاد می گفت فرق دارد. برای خامنه ای وجود بد و بدتر ربطی به دو قطبی شدن انتخابات ندارد و انتخابات همچنان يک قطبی است!)
- سخنان خامنه ای در مورد اينکه اگر پس از اعلام نتيجهء انتخابات شورشی پيش آيد شورشيان کشيده خواهند خورد. توجه کنيد که در اين مورد، بيش از تهديد مردم، نشان دادن تمايل رهبر به کانديدای بدتر است: «رهبر می خواهد رئيسی را بياورد و چون فکر می کند مردم شورش خواهند کرد از حالا خط و نشان می کشد». جالب است که همهء شواهد نشانگر آنند که، از دو دهه پيش تر، رهبر پذيرفته است که مردم از او متنفر اند و، در نتيجه، برای اينکه بر ويژگی های نامطلوب کانديدای «بدتر» تأکيد شود و مردم به او رأی ندهند، از نفرت مردم نسبت بخود مايه می گذارد و در هر انتخابات با نشان دادن تمايل خود به «بدتر» مردم را تحريک می کند که برای انتخاب کانديد «بد» (که در باطن و واقعاً مورد نظر خود اوست) به حوزه های رأی بيايند.
نقش اصلاح طلبان
همانطور که گفتم، در زمينهء انتخابات، مهمترين ياور و کمک رسان رهبر رژيم، اصلاح طلبان هستند که با دامن زدن به ترس از کانديد «بدتر» (که کانديد خودشان نيست) مردم را تشويق به شرکت در انتخابات می کنند. در تمام دو سه ماه اخير که کمپين های انتخاباتی براه بوده، بيشترين کوشش برای کشاندن مردم به پای صندوق های رأی از جانب اصلاح طلبان (بخصوص در خارج کشور و در رسانه های نوشتاری و گفتاری) صورت گرفته است. نوشته های آنان و در آخر کار هم حضور پر سر و صدا و با عکس و تفصيلات شان در حوزه ها بيشترين کمک را به خامنه ای و رژيم کرده است تا در صحنهء بين المللی بعنوان رژيمی ريشه دار در مردم ظاهر شود. اينجاست که صحت اين نکته که عده ای اصلاح طلبان را «استمرار طلبان» می خوانند روشن می شود. توجه کنيم که بسياری از اينها بعنوان پناهنده به خارج کشور آمده و برخی شان حتی شناسامه و حق رأی ندارند.
با پولی که حکومت اسلامی پخش می کند و امکاناتی رسانه ای که فراهم می آورد، با سياست هائی که قدرت های خارجی در مورد حکومت اسلامی اتخاذ می کنند، با تلاشی که اسلاميست های طاهراً نوانديش بعمل می آورند، متأسفانه روز به روز بر تعداد اين اصلاح طلبان که خود را در ميان اپوزيسيون انحلال طلب جا زده اند بيشتر می شود. به عکس های شرکت کنندگان در صف های جلوی سفارتخانه ها و کنسولگری ها و نيز گويندگان و نويسندگان طرفدار شرکت در انتخابات توجه کنيد تا ميزان آبرو ريختگی اينان را دريابيد. آيا نبايد اين اشخاص آبرو باخته را از صفوف اپوزيسيون طرد کرد؟
تحريم يا بايکوت؟
اپوزيسيون ها، در مبارزات سياسی، و در برابر کنشی که حکومت های سرکوبگر به نام مردم و اغلب با شرکت خود آنها انجام می دهند، به دو نوع عمل دست می زنند که بظاهر و در تلقی عاميانه چندان فرقی با هم ندارند اما در واقع جهانی با هم تفاوت دارند: تحريم و بايکوت.
«تحريم» واژه ای مذهبی است و از «حرام اعلام کردن» می آيد. خودبخود برای اين «اعلام کردن» وجود «مرجع تقليدی» لازم است که در جامعه نفوذ کلام داشته باشد و هنگامی که کاری را حرام اعلام می کند اکثريت جامعه به فرمان اش تن در می دهند. مشهور است که وقتی در جريان اعطای امتياز تنباکو به کمپانی خارجی، آخوند مشهور به «ميرزای شيرازی» طی فتوائی استعمال تنباکو را معادل مبارزه با امام زمان دانست اکثريت مردمان، حتی در حرمسرای ناصر الدين شاه، قليان ها را شکستند و دست به تنباکو نزدند. خمينی هم در روزهائی که «دههء فجر» نام گرفته اطاعت از حکومت نظامی را حرام کرد و از مردم خواست آن را شکسته و به خيابان بيايند. در هر صورت، تحريم يک عمل «نفی کننده» و «مرجع دار» است که در مواردی همچون يک تاکتيک سياسی بکار می رود.
چنين امری در فضاهای غيرمذهبی انجام پذير نيست و بجای آن امتناع مردم از شرکت در عملی که طرف سرکوبگر انجام می دهد جزو تاکتيک های مبارزات مدنی محسوب می شود و شرکت کنندگان در آن نه از ترس خدا و امام زمان که به لحاظ آگاه شدن در مورد فوايد کاری که انجام می دهند در اين مورد اقدام می کنند و در نتيجه توفيق در آگاه کردن و باوراندن امری به مردم، حتی بدون وجود مرجعی برای اعلام بايکوت، موجب امتناع بخشی از آنها در اتجام عملی می شود که طرف سرکوبگر خواستار آن است.
توجه کنيم که «بايکوت» معمولاً بخشی از مبارزات فاقد مرکز و مرجعيت اما مدنی مردم محسوب می شود و رهبران آن، با عمل خود، برای مردم «نمونه سازی» می کنند. در نتيجه بايکوت هميشه محترم و اغلب کارآمد است. اما برای تحقق بايکوت وجود شرايط خاصی لازم است، درست مثل «اعتصاب» که بدون وجود شرايط لازم صورت نمی گيرد؛ حتی اگر همهء اپوزيسيون بکوشند تا شاغلان به حرفه های گوناگون را به اعتصاب کردن دعوت کنند.
بر اساس اين تفکيک کارکردی است، که به نظر من، يکی از نتايج تحريم انتخابات از جانب کسانی که در اپوزيسيون خود را «مرجع» می دانند چيزی نيست جز «بی اعتبار» شدن همان اپوزيسيون تحريم کنندهء انتخابات. چرا که آنان، بدون در نظر داشتن شرايط و نحوهء مهندسی رفتارها از جانب حکومت، و از موضع «مرجعيت» و فتوا دهندگی بی پيروان معلوم، شرکت در انتخابات را «حرام» اعلام می کنند و اگر مردم (آگاهانه و یا ناآگاهانه) در انتخابات شرکت کنند، گوئی با شرکت خود اعلام کرده اند که اين فتوا دهندگان اعتباری در نزد آنها ندارند.
يعنی، کسانی در اپوزيسيون، که بدون سنجش تصميم مردم، انتخابات را تحريم می کنند، در واقع، به دلخواه رژيم و اصلاح طلبان و بر ضد اپوزيسيون واقعی رژيم عمل می کنند و به اصطلاح به دروازهء خودی گل می زنند!
تحريم اتحاد آور نيست
برخی از تحريم کنندگان می پندارند که اگرچه ممکن است کارشان حاصلی نداشته باشد اما موجب می شود که بين خودشان وفاق و اتحادی بوجود آيد؛ امری که به درد آينده می خورد. اينها برای خود حماسه سرائی می کنند که «ديديد، با جمع کردن سيصد چهار صد امضاء تحريم کننده، اپوزيسيون را گرد هم آورديم؟» و غافلند از اينکه اتحاد واقعی فقط با بکار گرفتن اقدامات مثبت و عملی ممکن است و تحريم، بخاطر ذات منفی خود، نمی تواند مبنای اتحاد شود.
در واقع اينگونه اقداماتِ بگوهر منفی، اپوزيسيون را در جناح «بدتر» می نشاند، چرا که در آن نه وعده ای کامجويانه نهفته است و نه تصوير بهشتی زمينی وجود دارد و، چون بدينسان از «دکمهء مثبت مهندسی رفتارها» محروم است، تنها بر کاراتر شدن دکمهء ترس می افزايد و تحريم کنندگان يکباره به عوامل تأييد واقعی بودن ترس ها تبديل می شوند.
اگر توجه کنيم، خمينی، در مقام رهبر اپوزيسيون رژيم سلطنتی، چه در پاريس و چه در بهشت زهرا، از دکمهء کامجوئی استفاده می کرد. در پاريس وعده آزادی همهء احزاب و عقايد و يک جمهوری همچون جمهوری فرانسه را می داد و در بهشت زهرا از مجانی کردن آب و برق و اتوبوس استفاده می کرد و حکومت سلطنتی را همچون عامل «بدتر» ـ آن هم نه در مقابل «بد» که در تضاد با «خوب» - تصوير می نمود.
اما براستی اين تحريم کنندگان کدام چشم انداز بهشت زمينی را برای مردم تصوير کرده و برای ساختن آن با هم متحد شده اند؟ و آيا جز اينکه خود را روز به روز منزوی تر و بی اعتبارتر جلوه داده اند چه گلی به سر خودشان لااقل زده اند؟
به باور من، کارشناسان مهندسی رفتارها در حکومت اسلامی کاملاً از رفتار اين بخش از اپوزيسيون راضی بوده و روی آنها حساب می کنند. همانگونه که خامنه ای همواره مشغول ترسيم مختصات «دشمن» است و با ديوگونه نشان دان اين دشمن مردم را می ترساند، اپوزيسيون هم با عمليات منفی خود، با حساب باز کردن روی ترامپ و کنگرهء امريکا، با گوشهء چشمی داشتن به احتمال حملهء نظامی به ايران و عمليات ديگری از اين دست بر حضور خود در طرف «دشمن» اصرار می ورزد.
بايکوت در اکنون و آينده
قلت اعتناء مردم به تحريم های اعلام شده از جانب اپوزيسيون و، در عين حال (بر اساس آمار اعلام شده از جانب حکومتی که هميشه دروغ گفته است) شرکت نکردن 16 ميليون ايرانی صاحب رأی در اين انتخابات (حتی اگر همين عدد را واقعی بدانيم) نشان از عمق و گسترندگی آگاهی مردم نسبت به بازی های رژيم و امتناع آگاهانهء آنها از شرکت در اين بازی ها دارد. اينان همان بايکوت کنندگان انتخابات، يا بهتر بگويم کل رژيم اند، که به خيابان نيامده و رأی نداده اند.
اينان همان کسانی هستند که از عواقب رأی ندادن نترسيده و با عدم حضور خود در حوزه های رأی گيری اعلام کرده اند که اين رژيم را در کليت خود نمی خواهند و اين امتناع نه از آن سر است که کسی در اپوزيسيون خارج کشور شرکت در انتخابات را حرام اعلام کرده است. اينها خود آگاهانه تصميم گرفته و بخواست حکومت تن در نداده اند.
اينگونه بايکوت اگر رهبرانی هم داشته باشد آنها را بايد در جمع کسانی همچون مهندس امير انتظام، کورش زعيم، دکتر ملکی، زندانیان سياسی و بسياری ديگر از چهره هائی جستجو کرد که، نه با تحريم کردن و اعلاميه دادن، که يا با تکذيب خبر شرکت خود در انتخابات و يا با امتناع از اظهار نظر در اين مورد، و تنها با رفتار خود به ضرورت عدم شرکت در اين مضحکه رأی داده اند.
و بدرستی که مخاطب اپوزيسيون سکولار دموکرات ايران هم همين گروه هر دم گسترنده از ايرانيان اند. اپوزيسيون هرگاه از سودای اعلاميه صادر کردن و تحريم دست برداشت، در زير پرچم خواستاری حکومتی غيرمذهبی (سکولار) و غيراستبدادی (دموکرات) گرد هم آمد، و برای مخاطبان اش برنامه های مثبت آزادی و آبادی را ارائه داد، و اعتماد آنها را به جمع خود جلب کرد، آنگاه می تواند مطمئن باشد که خواستاران پيروزی اش بر حکومت اسلامی بسا بيش از 16 ميليون بايکوت کنندهء مذکور در آمار فروکاهنده و دروغين کنونی اند.
باری، بد نيست همينجا به اين نکته نيز اشاره کنم که اپوزيسيون بايد شرايط و مقتضيات کنونی جنبش سکولار دموکراسی را درک کرده و بجای تبديل شدن به ماشين امضاء و بيانيه و تحريم خود را در موقعيتی قرار دهد که شرايط کنونی بدان نياز دارند. توضيح می دهم:
- تا کنون اپوزيسيون بخوبی از بی اعتبار کردن رژيم در نزد جهانيان برآمده و نکبت آن را «افشا» کرده است و ديگر چيزی ندارد که بداند و افشا کند که مردم ايران و جهان هم اکنون از آن، و بالاتر از آن، آگاه نباشند. آنان که شرکت نمی کنند از همهء اين مطالب آگاهاند و حتی آنان که شرکت می کنند نيز بی خبر نيستند و تنها به دلايلی که در اين مطلب بر شمردم در صف رأی دادن می ايستند.
- «دوران گفتمان سازی» هم بسر آمده است و ديگر کمتر صاحب عقلی را می توان يافت که اين نکته را انکار کند که تنها آلترناتيو حکومت اسلامی يک حکومت سکولار دموکرات است.
- ما از زمان جنبش سبز، که مطالبات اصلی اش از جنس سکولار دموکراسی بود، بدين سو وارد فاز سوم مبارزه، يعنی «ايجاد تشکيلات آلترناتيو» شده ايم و لذا، هر آن کس که همچنان به افشای رژيم سرگرم باشد يا تنها بحرکات تحريمی و اعلاميه دادن دل خوش کند، نه تنها کمکی به ملت در زنجير ايران نخواهد داشت که بر کلفتی و استحکام زنجيرها می افزايد. اين درس مهم انتخابات سال 1396 است.