تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
2 تير 1396 ـ 23 ژوئن 2017 |
در رد ادعاهایِ بی پایهء «مجلسِ خبرگانِ رهبری»
م. رضائی تازيک
چند وقتی ست که بین حسن روحانی و خامنهای تنشی روی داده است. روحانی میکوشد که نقش مردم (یا همان «جمهوریت نحیف»[1]) را ــ در راستای سیاستهای خویش ــ در چهارچوبِ حکومتِ اسلامیِ مسلطِ بر ایران برجسته کند؛ و این در حالی ست که در نقطهء مقابل، رهبر (خامنهای)، روحانیت نزدیک به او، و جناح خردگریز(تَرِ) نظام هم و غم شان بر این است که نقش مردم را کم رنگ و بی اهمیت جلوه دهند؛ یعنی «اسلامیتِ» نظام را برجسته کنند.
در این هنگامه اما بیانیهای به تاریخ 29 خرداد ماهِ 1396، از سوی رئیس «مجلس خبرگان رهبری»، احمد جنتی، پیرامونِ «نقش مردم در حکومت اسلامی» در راستایِ «پاسداری از جایگاه رفیع ولایت و امامت الهی» منتشر شده است[2].
در این بیانیه آمده است که «ولایت و امامت» همانند «ولایت پیامبر (ص)» است و منوط و مشروط به «خواسته و نظر و رأی مردم نیست.» با استناد به آیهای از قرآن «مقام ولایت» (غیر مستقیم یعنی جایگاه خامنهای) همتراز با «مقام نبوت الهی» دانسته شده است. در ادامه آمده است که «بیعت با پیامبر... به معنای مشروعیت بخشی به حکومت پیامبر و یا امام توسط مردم و یا بیعت کنندگان نمیباشد بلکه تأکیدی بر اعلام وفاداری و پیروی از فرمانبرداری از رهبران الهی است. بنابرین نباید آن را با رأی مردم و انتخابات در دوران معاصر مقایسه کرد.» در ادامه، استناداتی هم به نهج البلاغهء منتسبِ به امامِ اولِ شیعیان، علی، (که سال ها پس از مرگ او گردآوری و نوشته شده) شده است. در بیانیه آمده است که امام اول شیعیان «ولایت خود را فریاد زده است» اما «سخن از رأی و خواست و نظر مردم [در سخنان اش] در میان نمیآید.» ــ یعنی اینکه رأی مردم در همان آغاز حکومت اسلامی برای والیان اش جنبهء تشریفاتی داشته است.
اما شاه بیت این بیانیه این چنین است: «مجلس خبرگان رهبری، با اذعان به نقش و جایگاه مردم در استقرار و استمرار حکومت اسلامی، بر اهمیت منحصر به فرد جایگاه رفیع امامت، ولایت و رهبری امت اسلامی، که منشاء مشروعیت نظام اسلامی بوده و مردم سالاری دینی را به ارمغان آورده است و امروز در ولایت فقیه تجلی یافته، اصرار داشته و بر ضرورت حفظ وحدت داخلی و انسجام ملی و اجتناب از بحث و جدل های تفرقه انگیز تأکید می نماید.» در این شاه بیت دو نکته اساسی مستتر اند: نخست اینکه در آن تناقضی بزرگ با تاریخچهء شکل گیریِ خودِ حکومتِ اسلامیِ مسلطِ بر ایران (موسوم به «جمهوری اسلامی[!]») وجود دارد؛ و دوم اینکه آب پاکی را به روی هر که دل به «جمهوریت نحیفِ» این نظام بسته، ریخته.
برای نشان دادن تناقضِ اصلی این پاراگرف توضیحِ تفاوتِ بین «مشروعیت» و «حقّانیت» راهگشا خواهد بود. حکومت اسلامی مسلطِ بر ایران، «حقانیتِ» خویش را در سی و هشت سال پیش در یک همه پرسی به دست آورد و نه از طریق امام دوازدهمی که هزار سال پيش به «غیبت»(!) رفته. این بدین معناست که تئوریسینِ حکومتِ اسلامیِ مسلطِ بر ایران، که آقای خمینی باشد، برای اینکه بتواند تئوری خویش، یعنی «ولایت فقیه»، را تحقق بخشد حرف مردم را «میزان» قلمداد کرد. به عبارت دیگر: حکومت اسلامی مسلطِ بر ایران، قبل از اینکه به «مشروعیت» برسد (یعنی بتواند مدعی این شود که در غیابِ امامِ به ته چاه رفته می خواهد جانشینی او را بر عهده بگیرد و چوپانی باشد که مردم را مانند رمه گوسپندان هدایت می کند)، محتاج به «حقانیت» بوده است و این «حقانیت» را در سی و هشت سال پیش در یک همه پرسی این جهانی/ زمینی بدست آورده است؛ یعنی مردم به این حکومت در سالِ 1358 خورشیدی رأی «آری» داده اند[3]. (به اینکه بعد گفتند گُه خوردیم کاری ندارم). اگر همین مردم در آن زمان به حکومت اسلامیِ آقای خمینی «نه» میگفتند - یعنی به آقای خمینی و همفکران اش «حقّانیت» نمیدادند و قانون اساسیِ مورد نظرِ آنها را تایید نمی کردند - دیگر هیچ مشروعیتی نمیتوانست در کار باشدو، پس، ادعاهایِ رئيسِ «مجلسِ خبرگانِ رهبری» بی پایهء و مایه است.
تضاد بزرگ و نهفته در اندیشهء احمد جنتی، حمید رسایی[4] و مانند اینها در این است که «مشروعیت الهی/ آسمانیِ(!) من درآوریِ آخوندی» را به «حقانیت زمینی» ارجح داده و همزمان حقیقت را وارونه جلوه می دهند. یعنی میگویند که این پدر و مادر ما نبوده اند که ما را تولید کرده اند (=«حقّانیت») بلکه ما بوده ایم که برایِ به وجود آمدنِ پدر و مادرمان در نزدِ «خدا» دعا کرده ایم (=«مشروعیت»). نادانی را ــ چه از نوع عوام فریبانه اش و چه از نوع ناآگاهانه اش ــ پایه و مایه ای نیست.
برای اینکه نسل های بعد بدانند که ما گرفتار چه خردگریزانِ مستبدی بودهایم، و برای اینکه یک چشم شان گریه کند و یک چشم شان خنده، این سطور آخر را هم می نویسم: مکارم شیرازی، که خود را «آیت الله» (= «نشانه خدا»[!]) میداند، چند وقت پیش سخنرانی ای داشته و گفته است که «وجود انتخابات در جامعه به این معنا نیست که امام [=بدونِ تعارفاتِ ایرانی می شود: آقای خامنه ای] با آرای مردم انتخاب می شود، این افراد [= حسن روحانی و مانند او] باید دقت کنند و توجه داشته باشند که دگرگون جلوه دادن نظام حکومت اسلامی صلاح نیست.» و در ادامه مدعی شده است که: «قانون اساسی می گوید مذهب رسمی کشور شیعه است، ما با اهل تسنن برادرانه در کشور زندگی می کنیم اما مذهب رسمی شیعه است، امام و ولی را خدا تعیین می کند نه آرای مردم.[5]»
نخست اینکه این آقای خامنهای (که ولی فقیه کنونی ست) از سوی مجلس خبرگان، پس از مرگ خمینی، در سال 1368 خورشیدی انتخاب شده است. این بدین معناست که هیچ رابطهء آسمانی بین انتخابِ او و «خدا» وجود ندارد. دوم اینکه مکّارم شیرازی میگوید که «قانون اساسی میگوید ...». این قانون اساسی جزو کتب آسمانی نیست. این قانون اساسی را عدهای در اوایل انقلاب نوشته اند؛ و این مردم بودند که به آن رأی «آری» داده اند. از این گذشته، در همان قانون اساسی ذکر شده است که ولی/ امام/ رهبر را مجلس خبرگان انتخاب میکند. یعنی اینکه این موضوع هیج ربطی به «خدا» ندارد.
خلاصهء کلام اینکه: مردم به کرات گفتنه اند که «ما و مادران و پدران ما اشتباه کرده ایم که به شما در آن همه پرسی سال 1358 ‹حقانیت› داده ایم؛ به هر چه که ایمان دارید قسم، که گُه خوردیم». مودبانه تر یعنی: بیایید قرار داد اجتماعی که بین «ما»، یعنی «مردم»، و «حکومت» در سال 1358 منعقد شده است را فسخ کنیم. ــ اما این حکومت که میدانست و می داند که بازندهء فسخ قرار داد خواهد بود دیگر برای «حقانیت» سی و هشت ساله پیش، تره هم خُرد نکرد و نمی کند، جایی که دید و می بیند به زیان اش است؛ و «مشروعیت» من درآوردی از نوعِ آخوندی و شیعه اش را برجسته کرد و می کند، آنجا که دید و میبیند که بود و نبود اش مورد پرسش است.
این نظام خردگریزتر از این حرف هاست. حتی به قوانین و مصوبه هایِ خودش هم پای بند نیست. حتا به قانونِ اساسیِ خودش هم پای بند نیست. باید ریشه اش را با اسلحهای به نام «سکولار دموکراسی» سوزاند.
پاینده ایران.
سوئیس، لوتسرن، 31 خرداد 1396 برابر با 21 جولی / یونی 2017
________________________
* عضوِ «حزبِ سکولار دموکراتِ ایرانیان»
1. منظورم از «جمهوریت نحیف» این است که در این نظام، برگزاریِ انتخاباتی آزاد و دموکراتیک، که از دل آن بتوان رأی و نظر مردم را ــ به عنوانِ بالاترینِ مرجعِ تصمیمگیری ــ استخراج کرد وجود خارجی ندارد. قانون اساسیِِ این نظام نه خواستهء مردم، بلکه تفسیر برآمده از متون اسلامی (قرآن، احادیث و...) را بالاترین مرجع میداند. از این گذشته نامزدهای ریاست جمهوری و مجلس از فیلتری به نام «شورای نگهبان» باید بگذرند. یعنی این که دوازده نفر نشسته در «شورای نگهبان» هستند که تصمیم میگیرند که چه کسی میتواند کاندید بشود و چه کسی نمیتواند. این نوع از انتخابات را برخی «استصوابی» خوانده اند. خلاصه اینکه، «جمهوریتی» که این نظام ــ در شرایط نیاز ــ به آن افتخار میکند، هیچ شباهتی به «جمهوریت» رایج در دموکراسیهایِ پیشرفته ندارد.
2. نگاه کنید به این بیانیه که با عنوان «بیانیهء مجلس خبرگان رهبری نسبت به طرح مسئله تفرقه آمیز در جامعه» در تاریخ 29 خرداد ماه 1396 از سوی رئیس این نهاد، علی جنتی، منتشر شده است. از آنجا که که محتوای این بیانیه را بسیار مهم میدانم، آنرا به صورت کامل در پانویس میآورم:
«بیانیه مجلس خبرگان رهبری نسبت به طرح مسائل تفرقه آمیز در جامعه
در پی طرح برخی مطالب و شبهات پیرامون نقش مردم در حکومت اسلامی، مجلس خبرگان رهبری
در بیانیه ای، نسبت به طرح مسائل تفرقه آمیز در جامعه هشدار داد.
متن این بیانیه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در روزهای اخیر مطالبی پیرامون «مشروعیت» و «مقبولیت» حکومت اسلامی و تصدی ولایت و
حاکمیت مبتنی بر آراء مردم با استناد به کلمات امیرالمؤمنین(ع) درجامعه مطرح شد که
با برخی مبانی دینی اعم از مبانی دینی اهل سنت و تشیّع که در فقه سیاسی اسلام مورد
بحث قرار گرفته، متعارض و ناسازگار است. طرح این گونه مطالب هر چند تازگی ندارد و
در طول تاریخ اسلام چه در عصر حضور و چه در دوران غیبت و به ویژه پس از پیروزی
انقلاب اسلامی مطرح بوده و همواره از سوی علمای بیدار پاسخ داده شده است.
اکنون با توجه به ضرورت پاسداری از جایگاه رفیع ولایت و امامت الهی توسط همه ارکان
نظام مقدس جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان رهبری لازم می داند نکاتی را یادآور شود:
1.
ولایت و امامت الهی به همه شوؤن آن اعم از تبیین و حفظ دین و هدایت مردم و زعامت
سیاسی اجتماعی از احکام الهی است،
همانند ولایت پیامبر(ص)،
و متوقف بر خواست و نظر و رأی مردم نیست بلکه باید گفت ولایت، روح اسلام است و
احکام بدون پشتوانه و قدرت اجرایی خود را از دست می دهد «و ما نودی احد بشئ کما
نودی بالولایة». همانگونه که آیات الهی قبل از نهج البلاغه بر آن تأکید دارند و می
فرماید «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ
وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» که مقام ولایت را همانند مقام نبوت الهی می داند.
2.
بیعت
با پیامبر اکرم(ص) و ائمهء
اطهار (علیهم السلام) به معنای مشروعیت بخشی به حکومت پیامبر و یا امام توسط مردم و
بیعت کنندگان نمی باشد بلکه تأکیدی بر اعلام وفاداری و پیروی و فرمانبری از رهبران
الهی است. بنابراین، نباید آن را با رأی مردم و انتخابات در دوران معاصر مقایسه کرد.
3.
بعد از قرآن باید به مسأله غدیر و نصب حضرت علی(علیه السلام) در آن جمع کثیر بی
سابقه توجه کرد، بعد هم خطبه های متعدد نهج البلاغه و نامه ها که همه صریح و گویا
است. باید به این گوینده گفت «حفظت شیئا و غابت عنک الاشیاء». خود امیرالمؤمنین(ع)
در بعد از ارتحال پیامبر (ص) حق حکومت خود را مطالبه کرده است. احادیثی مانند«
ناشدتکم الله اما کنتم فی حجة الوداع اما سمعتم رسول الله یقول من کنت مولاء فهذا
علی مولاء» دال بر این امر است.
حضرت علی (ع) در خطبه شقشقیه ولایت خود را فریاد زد «انه لیعلم ان محلی منها محل
القطب من الرحی» تا آنکه فرمود «اری تراثی نهبا»
(می
نگرم که میراث ولایت و حکومتم ربوده شده است)
در حالی که سخنی از رأی و خواست و نظر مردم در میان نمی آید و البته اگر مردم با
فردی غیر از ولی بیعت کنند مشروعیت نمی یابد لذا در نهایت حضرت فرمودند: «لولا حضور
الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة
ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها» که اگر حضور مردم حاضر در صحنه و
وجود یاورانی که حجت به وسیله آنان تمام می شود و نیز مسؤولیت الهی علما که نباید
بر شکم بارگی ستمکاران و گرسنگی مظلومان آرام بگیرند معنایی برای پذیرش حکومت از
منظر علی (ع) نبود.
خلاصه
آنکه اگر حضرت در ابتدا بیعت را نپذیرفت بخاطر شناخت جامعه و نقض کنندگان و فتنه
های آینده بود. لذا شرط می کند که اگر بیعت آنان را بپذیرد به نظر خودش عمل خواهد
کرد.
مجلس خبرگان رهبری، با اذعان به نقش و جایگاه مردم در استقرار و استمرار حکومت
اسلامی، بر اهمیت منحصر به فرد جایگاه رفیع امامت، ولایت و رهبری امت اسلامی که
منشاء مشروعیت نظام اسلامی بوده و مردم سالاری دینی را به ارمغان آورده است و امروز
در ولایت فقیه تجلی یافته، اصرار داشته و بر ضرورت حفظ وحدت داخلی و انسجام ملی و
اجتناب از بحث و جدلهای تفرقه انگیز تأکید می نماید.
احمد جنتی
رئیس مجلس خبرگان رهبری
دوشنبه ۲۴رمضان المبارک ۱۴۳۸برابر با ۲۹خرداد ۱۳۹۶»
برای دیدن این بیانیه در تارنمای « مجلس خبرگان رهبری » نگاه کنید به:
http://www.majlesekhobregan.ir/fa/NewsView.html?ItemID=3043
آخرین بازبینی از این لینک از سویِ من: 31 خرداد ماه 1396
3. آنچه که در متن اصلی آوردهام برآمده از مقالهای ست با عنوان «چرا انحلال حکومت اسلامی حق ماست؟». این مقالهء من دو سال پیش در سایت «جنبش سکولار دموکراسی ایران» منتشر شده است:
http://isdmovement.com/2015/0515/050615/050615.M.Rezaei-Why-wanting-to-dissove-IRI-is-our-right.htm
(آخرین بازبینی از این لینک از سویِ من: 31 خرداد ماه 1396)
4. نگاه کنید به نوشتهای از حمید رسایی که در سایت «جنبش سکولار دموکراسی» جهت اطلاع خوانندگان سایت و نه تایید آن منتشر شده است:
5. نگاه کنید به سخنرانی مکتوب شده او با عنوان «آیت الله مکارم شیرازی: ولی و حاکم الهی را خداوند تعیین می کند نه آرای مردم»:
(آخرین بازبینی از این لینک از سویِ من: 31 خرداد ماه 1396)