تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

30 تير ماه 1396 ـ  21 جولای 2017

ماجرای نیمروز؛ سکانس های گم شدهء «ایران وود» ها

ثریا شهابی

فیلم "ماجرای نیمروز"،  وسترن اسپاگتی ساخت "ایران وود" در مورد وقایع خرداد شصت، از همه نظر به مذاق مقام معظم رهبری خوش آمده است. تا جایی که به کمپانی مربوطه سفارش تولید مشابهی برای شخصیت "گهربار" کفتار اوین اسدالله لاجوردی، همقطار خودش و خلخالی ها و گیلانی ها را داده است.

"ماجرای نیمروز" و محصولات قبلی و بعدی این وسترن اسپاگتی ها،  نه ارزش هنری دارند و نه اساساً کمترین ربطی به فرهنگ و اخلاق و ایدئولوژی و منش پهلوان پنبه های تاریخی فیلم! مهمتر اینکه کمترین حقیقتی در مورد تاریخ و مناسبات سیاسی و اجتماعی دوران پایه ریزی حکومت اسلامی در ایران را منعکس نمی کند و زیادی روی مرگ حافظه جامعه حساب باز کرده است.

این پروپاگاند حکومتی، تنها ارزشی که دارد گشودن باب جدیدی از بررسی وقایع خرداد شصت، مقطع تولد و پایه گذاری حاکمیت اسلامی سال های اوليهء دوران انقلاب ۵۷ است. از این زاویه باید قدم گذاشتن جناب خامنه ای و تیم مربوطه اش به این میدان را به فال نیک گرفت! برای نسلی که خاطره ای از آن دوران ندارد،  نسلی که تاریخ را یا به روایت حاکمین خوانده است و یا آن را از لابلای مرثیهء شکست خوردگان استخراج کرده است، فرصتی برای بیان تاریخ واقعی رویدادهایی است که به حکومت اسلامی ایران شکل داد. برای نسلی که هرگز به آرشیو فیلم و عکس قربانیان هالوکاست اسلامی در ایران دسترسی نداشته است، باید پا گذاشتن حاکمیت به این میدان را، به فرصتی برای بیان همه حقایق آن مقطع تبدیل کرد.

«ماجرای نیمروز» از دو زاویه قابل بررسی است. یکی آتمسفر فیلم، جامعه، و فرهنگ رفتاری پرسناژهای فیلم است و دیگری محتوای آن.

آتمسفر فیلم تماماً بازتاب حال و هوای امروز "دمورالیزه" شده (روحيه از دست دادهء) ایدئولوژیک جنبش ارتجاع اسلامی در ایران و در جهان است. رفتار مودب و شیک برادران حزب الهی و رمانتیسیسم پرسوناژ های فیلم، از این نظر بسیار قابل تأمل است؛ رفتاری که بی شباهت به سر و وضع های صاف و شسته رفتهء موطلایی های چشم آبی سفید فیلم های وسترن کابوی آمریکایی نیست. هر اندازه آن شکل و شمایل، خشونت کثیف، کور وافسار گسیختهء سفید پوستان آمریکایی علیه سرخ پوستان و سیاهان را منعکس می کند، ماجرای نیمروز هم فضای فرهنگی و ایدئولوژیک برداران سپاه و کمیته و حزب الهی های خرداد شصت را منعکس می کند. به جای صدای قرآن و  الله و اکبر، در راهروهای کمیته ها و تیم های گشت و مراقبت، آهنک های "دلنواز" پخش می شود! به ضیافت خرداد شصت خوش آمدید! ابوبکر بغدادی های خرداد شصت ایران، دگر دیسی امروزشان را به گردن دیروزشان آویخته اند.

  بنحو معجزه آسایی ناگهان با یک چرخش سی و شش ساله  همهء برادرهای حزب اللهی نه حاج آقا و برادر و حجت الاسلام و آیت الله، که آقا، دکتر و مهندس خطاب می شوند! آن هم روزهایی که در جامعه و مراکز کاری "تخصص" توسط "مکتب"، اعدام و  تصفیه شده بود!

 پرسناژ ها با هم و با اسرا شان با معذرت و بفرما و  تشریف بیاوید و تشریف ببرید و می فرمودید، رفتار می کنند.

خبری از چهره های تحریک شده، عبوس و خشمگین، و دهان های کف کرده نیست! «مفسد فی الارض» به «متهم» تبدیل شده است! آقایان حکومتی در فیلم، بخصوص کودکان را خیلی دوستدارند! خبری از فرستادن نوجوانان روی میادین مین با کلید بهشت در جیب، نیست!

در فیلم خبری از برادران حزب الله و نوشته ها و نوارهای اعترافات خلخالی و خمینی و لاجوردی و گیلانی، یعنی اسناد خودشان هم، نیست!  "نیم کش ها را تمام کش کنید"، "اعدام کنید، اگر بی گناه بودند بهشتی اند و اگر گناهکار خونشان حلال و  مستوجب اعدام"،  "حزب فقط حزب الله" و "می کشم می کشم هر که برادرم کشت"ی در کار نیست ! عنوان "امت مسلمان همیشه در صحنه"  ناگهان به "مردم ایران" دگردیسی کرده اند!  کسانی که از همگان برای تماشا و  شرکت در مراسم به دار آویختن معتاد بیچاره دعوت به عمل می آورند، موجوداتی که دیدن چهره شان در خواب کابوس بی انتهایی برای میلیون ها نفر بود، در این فیلم چشم بچه را می گیرد که جنازه نبیند! در ایران با حکومت اسلامی امروز،  که در میان اعضا کلوپ خود حاکمیت خطاب کردن کسی به "حزب اللهی" فحش محسوب می شود، باید آن گذشته مخوف به زبان امروز و حال و هوای امروز بازگو شود!

 

محتوای فیلم

اما مهتر از آتمسفر وسترن اسپاگتی «ماجرای نیمروز» که در آن همهء وحوش فرشته و رنگین اند، محتوای فیلم و  سکانس های گم شدهء فیلم است.

خرداد شصت مقطعی است که در آن حکومت اسلامی ایران، بر متن به خون کشیدن انقلاب، بطور واقعی پایه های حاکمیت اش ریخته می شود و به قدرت می رسد. اما داستان فیلم، که در آن تماشاچیِ از دنیا بی خبر خیابان های تهران را چون شهری آرام می بیند که مردم در آن مشغول کار و زندگی اند و حکومتی نازنین در مجلس و وزارت خانه ها و بیت امام مشغول خدمت به مردم، بنحو مسخره ای تصنعی است؛ شهری که در آن صحنه هایی از تیراندازی یک گروه ششلول بند، بنام مجاهد،  در خیابان ها، در جریان است! خبری از اجتماعات و تظاهرات های مردم و رگبار بستن های برادران کمیته و سپاه نیست. جامعه ای آرام که عده ای ششلول بند، آسایش مردم را سلب کرده اند و حکومتی نازنین در خدمت به مردم دچار دردسرهایی توسط "مشتی تروریست" شده است. اما واقعیت چیست؟!

تاریخ نگاری این دوران، یکی از پیچیده ترین، آموزنده ترین و شاید مهمترین مسائل تاریخ معاصر جهان است. خرداد شصت مقطع پایه گذاری واقعی حکومت اسلامی ایران است. تا قبل از آن، نه خلاء قدرت، که قدرت دوگانه حاکم است. مردم مسلح و متشکل در شوراهای محل های کار، در مدارس و دانشگاه ها و در کردستان سنگر بسته و در مقابل تعرض به آزادی هایی که در انقلاب بدست آورده بودند، مقاومت می کنند.

حکومت شاه به زیر کشیده شده است، مردم مسلح اند، آزادی های سیاسی و حق تشکل و اعتصاب و شوراها به قدرت مردم بدست آمده است. پادگان ها، توسط مردم خلع سلاح شده اند. مردم مسلح اند و خمینی قادر به یک کاسه کردن قدرت به نفع حکومت اسلامی نیست. اين حکومت، با دوجناح لیبرال ها و حزب جمهوری اسلامی، قادر به خاموش کردن شعله های انقلاب نیست. مردم از صحنه خارج نشده اند و نمی شوند. برای حکومت اسلامی و خمینی انقلاب نکرده بودند که با به قدرت رسیدن آنها انقلاب شان را تمام شده بدانند. اجازهء تعرض به دست آورهای انقلاب شان را نمی دهند. در این شرایط دو جناح در حال ایجاد توازن بین خود، قربانیانی می دهند. بازرگان مرخص می شود. قطب زاده اعدام می شود! بنی صدر، رئيس جمهور "انتخابی"مجاهد، با وجود اعلام "شورا پورا مالیده" و "موی سر زن اشعه دارد"، و فرمان به ارتش که پوتین ها را تا پاک سازی کردستان از کفار از پا در نیآورید، هنوز به اندازهء کافی قادر نیست که انقلاب را سرکوب کند. بنی صدر که حمایت مجاهدین را دارد، توسط خمینی از کار برکنار می شود. خرداد شصت کودتای بنی صدر در مقابل حزب جمهوری اسلامی بود که با قتل عامی از مجاهدین، پیر و نوجوان و زن و مرد و اعضا و فعالین تمام سازمان های اپوزیسیون رو در رو شد. جنگ قدرت در بالا، بین دو جناح در حاکمیت، جریان یافت که توسط جناحِ در قدرت تمام جامعه را به خون کشید.

قبل، و در جریان خرداد شصت، خیابان های مشهد و اصفهان و  تهران، بیش از آنکه به خیابان های فیلم ماجرای نیمروز شباهتی داشته باشند، به خیابان های پاریس در انقلاب کبیر فرانسه، و خیابان های سنندج همچون کوچه و خیابان های پاریس هنگام  اشغال آلمان هیتلری است. انقلاب هنوز تمام نشده است و انقلابیون به خانه باز نگشته و خلع سلاح نشده اند. در این میان سازمان مجاهدین، که آن زمان هنوز به فرقه و سکت امروزی دگردیسی نکرده بود، سازمانی سیاسی بود که تلاش می کرد که به قدرت برسد. داستان بر سر قدرت سیاسی بود و اینکه چه نیرویی تکلیف قدرت سیاسی بعد از انقلاب را یک سره خواهد کرد. پایين یا ارتجاع اسلامی!

سکانس های گمشده در ماجرای نیمروز، سکانس های قبل از خرداد شصت و جدال جامعه با تحرکات تازه پا گرفته ارتجاع اسلامی و جدال دو بخش از حاکمیت، لیبرال ها و حزب جمهوری اسلامی است. سکانس استخدام مجدد گروه های ضد خرابکاری ساواک، کمیتهء مشترک ساواک و شهربانی شاه، و پوشاندن لباس اسلامی بر تن آن! سکانس اعدام برادر خونی خودشان، قطب زاده! سکانس فرمان حمله به "کفار" و لشکر کشی به کردستان! سکانس عقب نشینی شان در کردستان و مجبور شدن به نشستن پشت میز مذاکره با سازمان های سیاسی چپ در کردستان! سکانس اعدام مجروحین و بروی برانکار و سکانس خمپاره باران سنندج و جنگ و مقاومت مردمی 24 روزهء سنندج! سکانس اعدام های ترکمن صحرا به جرم ساختن شوراهای دهقانی! نوارهای اعترافات شریعتمداری و خلخالی و ده ها  و ده ها عنصر خودشان، اسناد زندهء هزار قربانی جان بدر برده از "قیامت ها" و  در زندان ها و زیر دست حاج رحمانی ها و لاجوردی ها، کمترین فاکت های تاریخی این مقطع است.

ماجرای نیمروز، بیش از اینکه چیزی در مورد خرداد شصت بگوید، گروکشی از سرنوشت امروز مجاهد است برای شستن دستان حکومت شان. این گروکشی را باید با گفتن همهء حقایق مربوط به شکل گیری جمهوری اسلامی، عقیم کرد.

17 ژوئیه  2017

بازگشت به خانه