تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
مغلطهء تقدمِ «فرهنگِ دمکراتیک» بر «براندازی»
رضا پرچیزاده
در دریای متلاطمِ سیاستِ ایران که پس از انقلابِ مشروطه همواره دستخوشِ بادهای مخالفی بوده که سفینهی دمکراسی را بارها از راه راست منحرف کرده، یک «بادِ مخالف» هم آن مغلطهای است که میگوید تا در ایران «فرهنگِ دمکراتیک» برقرار نشود، «تغییرِ حکومت» هیچ تفاوتی در وضعیتِ مملکت ایجاد نمیکند؛ و اینکه استقرارِ دمکراسی در ایران تنها نیازمندِ ایجادِ فرهنگِ دمکراتیک– بدونِ تغییرِ حکومت– است. از قضا ماشاالله آجودانی هم در گفتگوی اخیرش با «صدای آمریکا» موضعِ مشابهی گرفته، و با انداختنِ وزنِ دمکراسی روی فرهنگ چنین گفته که «مشکلاتِ ایران با تغییرِ حاکمیتِ سیاسیِ کشور از بین نمیرود».
در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم که چرا این ادعا– با وجودی که لزوما «غلط» نیست– اما «مغلطه»ای است که مقدم بر همه چیز در خدمتِ مطامعِ رژیمِ ولایتِ فقیه قرار میگیرد؛ و اینکه چرا تغییرِ اساسیِ فرهنگ در ایران بدونِ تغییرِ حکومت غیرممکن است. حقیقت این است که فرهنگِ دمکراتیک گرچه عاملی «لازم» برای برقراریِ دمکراسی در یک کشور است، اما «کافی» نیست. عاملِ مهمتر در برقراریِ دمکراسی «حکومتِ دمکراتیک» است، که تا موجود نباشد تلاش برای توسعهی فرهنگِ دمکراتیک حکمِ کوبیدنِ آب در هاون را پیدا میکند. و این دقیقا همان کاری است که پروژهی امنیتیِ «اصلاحطلبیِ حکومتی» در یکی دو دههی اخیر به منظورِ حفظِ جمهوری اسلامی مشغولِ انجامِ آن بوده.
بیست سال از آن زمان میگذرد…
حقیقت این است در جامعهای که حکومتِ آن نه تنها در سرشت خود «توتالیتر» است که در ساختار و ساز و کارش نیز توتالیتاریسم را بازتولید میکند، فرهنگِ دمکراتیک بعید است پا بگیرد. برای تبیینِ این حقیقت، اجازه بدهید برخی مفاهیم و اصطلاحاتِ ارسطوییِ موردِ علاقهی فیلسوفِ اصلاحطلبانِ حکومتی، عبدالکریم سروش، را به کار گیریم؛ که گرچه این روزها در فلسفه به طورِ خاص و در علومِ انسانی به طورِ عام دِمُدِه شدهاند و کاربردِ چندانی ندارند، اما حداقل به جهتِ «اجماع» (به زبان مذهبی خودشان) بر مفاهیمِ بنیادی برای سنجشِ صحت و سُقمِ ادعای تقدمِ ایجادِ «فرهنگِ دمکراتیک» بر براندازیِ نظامِ سیاسیِ جمهوری اسلامی مفیدند.
اگر نخواهیم در تاریخ زیاد به عقب بازگردیم و پای دنیای باستان را به میان بکشیم، میتوانیم بگوییم که در روزگارِ معاصر «جوهرِ» هر حکومتی مجموعه قوانینِ تعیینکنندهی ساز و کارهای آن، یا به طورِ شفافتر، «قانونِ اساسی» آن است؛ «اَعراضِ» آن حکومت نیز مجموعه تفسیرها و رفتارهایی است که بر آن قانونِ اساسی محمول است. بر اساسِ نظریهی «ذاتگرایانه»ی سروش مشهور به «قبض و بسط»، در جایی که میتوان در اعراض به تشکیک قائل شد، جوهر را باید اصلِ بلاتغییر گرفت. اینک، اصولِ توتالیتاریستیِ بلاتغییرِ نظامِ جمهوری اسلامی در قانونِ اساسیِ آن– که جوهر یا ذاتِ آن باشد – آمده است. این اصول لزوما «همپایه» نیستند– چنانکه در قانونِ اساسیِ همهی کشورهای دیگر نیز چنین است؛ و برخی اصول بر اصولِ دیگر برتری دارند و به اصطلاح «شمولِ» کلیتری دارند؛ و از قضا همان اصولِ توتالیتاریستیِ جهانشمول همچون «اصلِ 110» یا اصلِ «ولایتِ مطلقهی فقیه» هستند که چارچوبِ اصلیِ قانونِ اساسیِ جمهوری اسلامی و بدین ترتیب «ساختارِ» نظام را تعیین میکنند.
حال، جمهوری اسلامی همین توتالیتاریسمِ ساختاریاش را در ساز و کارهای فرهنگی - اجتماعی اش در قالبِ آموزههای متافیزیکی، ضدعقلانی و خشونتآمیز بازتولید میکند. این رژیمِ شدیدا «نظارتگر» از طریقِ ابزارهای فراوان همچون صدا و سیما، ماهواره، اینترنت، سینما، انتشارات، سیستمِ آموزشی، فرآیندِ گزینشِ دانشگاهها و ادارات، وزارتِ اطلاعات، وزارتِ ارشاد، بسیج، سپاه، گشتِ ارشاد، مساجد، نماز جمعه، هیاتها و تکایا و… با ترویجِ مداوم و شدید و غلیظِ گفتمانِ ضددمکراتیک در جامعه، تمامِ عواملِ ایجادِ گفتمانِ دمکراتیک را به حاشیه رانده تا مرحلهی حذف پیش میبرد – به خاطر بیاورید «انقلابِ فرهنگی» و «قتلهای زنجیرهای» را. در چنین حالتی، فرهنگِ دمکراتیک هرگز مجالی برای رشد نمییابد. پس میبینیم که خانه از پایبست ویران است.
این در حالیست که اصلاحطلبانِ حکومتی مدعیاند که اِشکال از «اعراضِ» جمهوری اسلامی است و نه از جوهرِ آن؛ و اینکه با اصلاحِ «اعراضِ» جمهوری اسلامی، دمکراسی حاصل میشود. اما راست این است که این «اصلاح طلبان»، از یک طرف به دلیلِ اعتقادِ بنیادیشان به حکومتِ اسلامی و پایبندیشان به قانونِ اساسیِ جمهوری اسلامی، و از طرفِ دیگر بابتِ کسبِ منفعتهای چندگانه از حاکم بودنِ این رژیم در ایران، حقیقت را تخطئه میکنند؛ چرا که هرگونه اصلاحِ واقعی در این نظام نیازمندِ تغییرِ جوهرِ آن است. اما اصلاحطلبانِ حکومتی، بر اساسِ منطق و منفعت و پایبندیهای خود، نمیتوانند متعرضِ این جوهر و خواهان تغییرش باشند؛ لذا هرگز نخواهند توانست جمهوری اسلامی را اصلاح کنند. به عبارتِ دیگر، فرهنگِ دمکراتیک که آنها مدعیاش هستند، با این شیوهای که آنها در پیش گرفتهاند هرگز مجالِ رشد نخواهد یافت؛ و بدین ترتیب این دورِ باطل تا ابد تکرار میشود و نتیجهای هم برای دمکراسی از آن حاصل نمیشود. بنابراین، میبینیم که خیمه زدن روی کارِ فرهنگی به قصدِ دمکراتیک کردنِ چنین سیستمِ توتالیتری توهمی بیش نیست، اگر منظوری پشتاش نباشد.
آنچه هم اصلاحطلبانِ حکومتی «ظرفیتهای دمکراتیک» قانونِ اساسیِ جمهوری اسلامی مینامند در حقیقت برخی «اعراضِ» کمتر استبدادی یا شبهدمکراتیک آن هستند؛ که حتی آنها هم از آنجا که در سایهی آن جوهرِ توتالیتر قرار میگیرند در نهایت فایدهی چندانی ندارند. پس حقیقت دقیقا برعکسِ آن چیزی است که اصلاحطلبانِ حکومتی مدام بر آن اصرار میورزند: این «جوهرِ» جمهوری اسلامی است که خراب و استبدادی و ضدِ حقوقِ بشر و ضددمکراتیک است، و نه لزوما برخی «اعراضِ» آن؛ و حتی برخی اعراضِ سالم هم که دارد، به اصطلاح «حدوثی» هستند و نه «ذاتی». بدین ترتیب، با چنین نظامی فقط باید سوخت و ساخت و دم برنیاورد– چنانکه تا الان هم عمدتا به همین شیوه عمل شده و هم نظام و هم جامعه را به قهقرا برده و ایران را به ورطهی نابودی کشانده.
اگر دروغِ بزرگِ تقدمِ ایجادِ «فرهنگِ دمکراتیک» بر براندازیِ جمهوری اسلامی تا به امروز در میانِ بخشی از جامعه خریدار داشته، این نه لزوماً به خاطرِ صحت و نتایجاش است – که نه صحیح است و نه تا به حال نتیجهای داشته - بلکه عمدتاً به هوای آن هژمونی و انحصارِ رسانهای است که منتفعانِ آن دروغِ بزرگ در ایران و خارج از ایران – همچون در صدای آمریکا، رادیو فردا، و بیبیسی فارسی – برای خود به راه انداخته و جامعهی ایران و جهان را گمراه کرده و به قهقرا بردهاند؛ انحصاری که با ظهورِ پدیدهی شگفتانگیزِ ترامپ و بیداریِ آمریکا و جانبهلب شدنِ مردمِ ایران و خاورمیانه در حالِ شکسته شدن است. برای اصلاحِ شجرهی خبیثهی رژیمِ ولایتِ فقیه نباید دل خوش کرد به هَرَس کردنِ شاخ و برگاش؛ باید آن را از بیخ و بن برکند.
چهارشنبه، 4ام مرداد 1396
برگرفته از: کیهان لندن