تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
وضعيت روحانیت در زمان شاه و در زمان کنونی
اکبر گنجی
مدتی است که خبرهایی در مورد حمله به روحانیون در شهرهای مختلف انتشار مییابد. به دو نمونه زیر بنگرید:
- در 26 دی 1391 در کرمانشاه، به یک روحانی مشهدی در برابر ساختمان دادگستری کل استان کرمانشاه و معاونت اجتماعی نیروی انتظامی و در فاصله 500 متری فرماندهی انتظامی استان با قمه حمله شد.
- در 26 شهریور 95 سه نفر به یک روحانی در جنوب تهران حمله کردند. جالب است که فیلمی هم از این حادثه وجود دارد.
در دهه آخر تیرماه 1396 نیز دو حمله زیر گزارش شده است :
- در 24 تیر 1396 در متروی شهرری یک روحانی زخمی و ضارب توسط پلیس کشته شد. در این مورد، ابهامها و پرسشهای بسیاری وجود دارد. محمد کیانوش راد، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم، در مقالهای به گزارشهای یک سویه نیروی انتظامی و صدا و سیما تاخته و پرسیده چرا مأمورین نیروی انتظامی از نزدیک به متهم شلیک مستقیم کرده و او را کشته اند؟ شاید روحانی گناهکار و مقتول بی گناه باشد (رجوع شود به مقاله :”چرا صداوسیما حق را به روحانی مضروب حادثه شهرری میدهد؟ “).
- دو روز بعد، در 26 تیر 96 یک روحانی در نیشابور مورد حمله قرار گرفت. سردار بهمن امیری مقدم، فرمانده انتظامی خراسان رضوی، در مورد حمله به یک روحانی به نام احمد نصرآبادی- در شهرستان نیشابور در 28 تیر 1396 گفت: “مردی موتور سوار به روحانی 36 ساله که امام جماعت روستای معتمدیه شهرستان فیروزه و از فعالان حوزه امر به معروف و نهی از منکر بود، در خیابان رازی نیشابور نزدیک و با افشانه فلفلی به او حمله ور شد. پس از این اقدام سرنشینان 2 خودروی پژو 405 و پراید 132 در محل متوقف و روحانی جوان را با 16 ضربه چاقو مجروح کرده و به سرعت از صحنه متواری شدند. روحانی جوان که لباس شخصی بوده بلافاصله به بیمارستان نیشابور انتقال و تحت مراقبتهای ویژه پزشکی قرار گرفت…ضاربان هشت نفر بودند که با چاقو و چوب به این روحانی حمله ور شدهاند. دستورات لازم با توجه به حساسیت موضوع صادر و پلیس با سرنخهای موجود و ردزنیهای گسترده اطلاعاتی، جستجوهای خود را برای شناسایی و دستگیری عاملان حمله به روحانی آمر به معروف و ناهی از منکر آغاز کرده است”.
علل روحانیت نوازی
هرگونه استفاده از خشونت از نظر اخلاقی و حقوقی ناموجه است. باید میان داوری اخلاقی و حقوقی وقایع با تبیین و تحلیل علمی رویدادها تمایز قائل شد. محکوم کردن خشونت از نظر اخلاقی و حقوقی، به هیچ وجه جای تحلیل علمی رویدادها و حوادث را نمیگیرد. هرگونه خشونتی معلول علل و دلایل بسیار است. توضیح علل و دلایل یک خشونت و فاجعه، به معنای تصویب اخلاقی و حقوقی آن خشونت و فاجعه نیست. فاجعه تروریستی 11 سپتامبر معلول علل و دلایل بسیار است. متخصصان تا ابد در این مورد تبیینهای تازهای ارائه خواهند کرد. اما این فاجعه، از نظر اخلاقی و حقوقی از همان ابتدا محکوم بوده و خواهد بود. اگرچه ما خشونت با روحانیت را از نظر اخلاقی و حقوقی رد و نفی میکنیم، اما توضیح علل و دلایل این کنش مستقل از آن محکومیت است و اگر به طور جدی این موضوع ریشه یابی شودف شاید به درمان هم کمک کند.
موضوع چیست؟ تا حدی که من میفهمم، روحانیت از یک جهان وارد جهان دیگری شده و به همین دلیل واکنشهای متفاوتی از سوی مردم میبیند. برخی از تفاوتها و کنشها به قرار زیرند:
یکم- موقعیت روحانیون پیش و پس از انقلاب، از جهات گوناگون، تغییر کرده است. در همه جوامع رقابت و نزاع و جنگ بر سر منابع کمیاب قدرت، ثروت، اطلاعات و منزلت اجتماعی است. در دوران شاه، میزان دسترسی روحانیت به سه منبع اول، ناچیز بود. اما در عین آن که توسط بخشی از متجددین حکومتی و غیر حکومتی به سخره گرفته میشدند، دارای منزلت اجتماعی بودند. یعنی توسط اکثر مردم محترم شمرده میشدند. منابع کمیاب قدرت و ثروت و اطلاعات؛ منزلت اجتماعی هم تولید میکنند. اما احترام و منزلت اجتماعی روحانیون در زمان شاه، هیچ ارتباطی به منابع کمیاب حکومتی نداشت.
دوم- روحانیون پس از انقلاب، منابع کمیاب قدرت، ثروت، اطلاعات و منزلت اجتماعی ناشی از آنها را به سلطه خود در آوردند. جمهوری اسلامی حکومتی دموکراتیک نبود و نیست. نقض سیستماتیک حقوق بشر هم یکی از ویژگیهای این نظام بود و هست. اینها به خودی خود، موجب زوال پیوسته و شدید اعتماد مردم به روحانیت شد. آنان که قرار بود مادر ترزا باشند، حداقل به روبسپیر تبدیل شدند. حتی میشل فوکو هم فریب خورد و انقلاب ایران را “روح جهان بی روح” به شمار آورد.
سوم- روحانیت فاقد قدرت زمان شاه، به اندازه دانش خود میکوشید تا مطابق علم زمانه، از اسلام دفاع کند. برخی چون علامه طباطبایی به دفاع فلسفی از اسلام پرداختند. برخی چون مکارم شیرازی و دیگران کوشیدند تا از علمی بودن برخی احکام فقهی دفاع کنند. اما روحانیت دوران جمهوری اسلامی، نیازمند استدلال نبود. چون قدرتمند بود و علم- خصوصاً علوم انسانی تجربی- و فلسفه را غربی و رقیب دین به شمار میآورد. خرافه بافی و خرافه پراکنی رونق بسیار یافت.
آنان که قادر نبودند اثبات کنند امام یازدهم دارای فرزند بوده، برای امام دوازدهم چاه های جمکران را ساختند و دهها میلیارد تومان هزینه این چاههای خرافه آمیز و بناها و راه هایش کردند. نمایندگان ولی فقیه در استانها و ائمه جمعه، خرافههای بسیاری بافتند و از طریق رسانههای انتشار دادند. نماینده ولی فقیه در قم و امام جمعه آن شهر ادعا کرد که آیت الله خامنهای در وقت زاده شدن یا علی گفته و پا به جهان گذارده است. آیت الله صدیقی- امام جمعه تهران، نه تنها از دیدار آیت الله خامنهای و امام زمان سخن گفت، بلکه ادعا کرد که بدحجابی زنان موجب زلزله میشود.
به تعبیر دیگر، گفتمان روادارانه استدلالی زمان شاه به گفتمان خرافی غیر روادار تبدیل شد. مدعا این نیست که استدلالهای روحانیت زمان شاه در دفاع از اسلام معتبر بودند. مدعا این است که آنان به دلیل فقدان قدرت، مجبور به استدلال – معتبر یا نامعتبر – و رواداری بودند. اما وقتی به قدرت دست یافتند، مجبور به رواداری نبودند و تا توانستند خرافه ساختند و بافتند.
چهارم- روحانیت مطابق اصول دین همه را به یاد مرگ، زندگی پس از مرگ و بهشت فرا میخوانده است. این دعوت به خودی خود هیچ اشکالی ندارد. اما روحانیت پس از انقلاب، ادعا کرد که نظام سیاسی و دولت باید همه مردم را به زور راهی بهشت کنند. یا در معقولانه ترین شکل اش، گفتند حکومت باید راههای رفتن به جهنم را از پیش پای مردم بر دارد و راههای رفتن آنان به بهشت را بگشاید.
حجاب اجباری و امر به معروف و نهی از منکر حکومتی، بخش کوچکی از بهشت اجباری حکومتی بودند و هستند. بر سر این موضوع که آیا نظام سیاسی دارای چنین وظیفهای است یا نه؟ میان حسن روحانی با آیت الله خامنهای و فقیهان درباری نزاعی علنی و تند در گرفت.
پنجم- مردم به چشم خود دیدند که روحانیتِ فاقد قدرت مهربان، به روحانیت طرفدار تبعیض تبدیل شد. اول از همه ادعا کردند که حکومت “حق ویژه” روحانیت است. این تبعیض و امتیار فاقد هرگونه استدلالی بود. بدین ترتیب، روحانیونی که نماد پارسایی و آخرت گرایی بودند، به دنیا طلبان تبعیض گرایی تبدیل شدند که برای تسخیر حکومت و نگهداری آن، دست به هر کاری میزدند و میزنند. آنان در حالی که مردم را به زور به بهشت میراندند، برای حفظ دنیای خود، زندگی این جهانی مردم را به جهنم تبدیل کردند.
روحانیون اینک در منازل گرانقیمت زندگی کرده و سوار اتومبیلهای گران قیمت ضد گلوله میشدند. حقوقهای بالا دریافت میکردند. این سبک زندگی، با سبک زندگی مدعیان معنویت و عرفان و روحانیت هیچ سنخیتی نداشت و ندارد.
ششم– فساد بخش جدایی ناپذیر قدرت سیاسی است. سخن مشهور لرد اکتون را به یاد بیاوریم که میگفت: “قدرت فساد آور است و قدرت مطلقه، فساد مطلقه به دنبال میآورد.” جوامع دارای نظام سیاسی دموکراتیک، به میزان زیادی فساد را کاهش دادهاند. نه فساد به طور مطلق محو خواهد شد و نه فساد در همه نظامهای دموکراتیک در یک رتبه و اندازه قرار دارد. اما فساد نظامهای دیکتاتوری بسیار بیش از فساد نظامهای دموکراتیک است. مطابق شاخص فساد سازمان شفافیت بین المللی، جمهوری اسلامی دارای رتبه بالایی در میزان فساد است. روحانیت در بسط فساد نقش مستقیم داشته و بسیاری از آنان گرفتار فسادهای عظیماند.
هفتم- سوءاستفادههای جنسی هم یکی از پیامدهای قدرت سیاسی است. در این جا هم میان نظامهای دموکراتیک و دیکتاتوری تفاوت وجود دارد. فساد جنسی دولتمردان فرانسه و ایتالیا تفاوت چشمگیری با فسادهای جنسی دولتمردان عربستان سعودی و لیبی قذافی دارد. روحانیت دوران جمهوری اسلامی در این مورد هم کارنامه بدی از خود بر جای نهاد. اگر قلم اجازه میداد و پرونده افرادی چون علی فلاحیان، علی رازینی، و…گشوده میشد، آن وقت سطح وقاحت فقیهان آشکار میگشت. یک روحانی متخصص در این زمینه، به محض آن که به زندان افتاد، مجبور شد به بسیاری از بزرگان سیاسی تهمت خیانت بزند. خواننده باید توجه کند که سیاستمداران، به دلیل داشتن قدرت، رابطه نابرابری با دیگران دارند. همین رابطه نابرابر قدرت، سازنده روابط جنسی فاسد است.
هشتم- میزان حملات به روحانیت در شهرها- با توجه به جمعیت 80 میلیونی کشور و تعداد روحانیون، زیاد نیست. اما روحانیت با مردم چنان کرده که اینک آنان جرات نمیکنند در کلانشهرهایی چون تهران بدون اتومبیل و محافظ به تنهایی در خیابانها راه بروند. این وضع مطلقا در زمان شاه وجود نداشت. مردم به آنان احترام گذاشته و کمک شان میکردند. اینک کتک شان میزنند. حتی روحانی ای که در 26 تیر 96 در نیشابور زخمی شد و کتک خورد، بدون لباس روحانیت در شهر راه میرفته است. یعنی آنان در شهرهای کوچک هم نمیتوانند با لباس روحانیت بگردند.
نهم- مردم به حد کافی تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی قرار دارند. میلیونها انسان زیر خط فقر مطلق و نسبی قرار دارند. در این حال، عدهای روحانی در همه جا به حجاب و رفتارهای آنان به نام آمر به معروف گیر میدهند. اخیراً هم ادعا کردهاند که درون اتومبیل ها، فضای خصوصی نبوده و نیست. مردم را به دلیل پوشش درون اتومبیل هم مجازات میکنند.
دهم- اگر روحانیت خواهان احترام مردم به خود و اسلام است، تنها راهش تبعیض زدایی است. سکولاریسم- به معنای تفکیک نهاد دین از نهاد دولت- رافع تبعیض است. در این صورت، دیگر حکومت “حق ویژه” روحانیت نبوده و اسلام هم در بازار ادیان و ایدئولوژی ها، آزادانه حضوری مستدل خواهد داشت. اگر نظام سلطانی فقیه سالار جمهوری اسلامی با سرکوب تداوم یابد، فقط روحانیت کتک نخواهد خورد، باید منتظر باشید تا بسیاری به روی اسلام شمشیر کشیده و بی جانش سازند. ترس مردم که بریزد، روحانیت کتک بیشتری در خیابانها خواهد خورد.
2 مرداد 1396