تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

27 امرداد ماه 1396 ـ  18 اگوست 2017

جبرِ حجاب

امیرعلی متولی

          اکنون، با گذشت چهار دهه، حکومتِ ایران بفکر محدودیت زنان از راه قانون افتاده و در مجلس هم قانون مجازات های مختلف را در این باب بررسی و تصویب می کنند و یا خواهند کرد. این رویه به این دلیل نیست که تاکنون چنین فکرهای شیطانی به ذهن شان نمی رسیده بلکه به این دلیل ِ قطعیِ است که تا کنون موازنۀ قوای زنان مدرن و سنتی بنفع سنت بود و ايجاد خطر برای حکومت نمی کردند و بهمین جهت قضيه  بصورت کجدار و مریض، یا گاهی بگیر گاهی نگیر، سپری می شد. اما حالا دریافته اند که در سال های اخیر موازنه قوایِ زنانِ مدرن و سنتی بنفع مدرن ها در حال تغییر است لذا تصمیم گرفته اند که با وضع قانون و خشونت و اجبارِ بیشتر، این تغییرِ موازنه قوایِ بینِ زنان را متوقف کنند زیرا از دست رفتن رشتهء محدود نمودن ِ زنان همان است و شاید سقوط آزاد شریعت عبوس نیز همان باشد،؛ چرا که زن زندگی است و دین مردگی! و بهمین دلیل است که مبارزه با بدحجابی را از حالت ایجابی ِ نسبی بصورت ِ سلبی ِ مطلق میرانند تا در قالب ِ بند و ماده و تبصره نمود پیدا کرده و اهرم در دست شان باقی بماند!

          همانگونه که می دانیم، این قوانین ِ نوشته و نانوشته، علیه آزادی حجاب فقط مختص ِ قشر متوسط به پایین است که سهم عمده ای از جمعیت مملکت را تشکیل می دهند و نه قشر ِ متصل به قدرت و ثروت. بطور خلاصه فرمول اینگونه است: مردم هر چه "فقیرتر دیندارتر" (تو بخوان خرافاتی تر) و حرف گوش کن تر. پایگاه آخوند در دروازه دولاب است و نه در جردن. پس جردن نباید در تهران الگو باشد بلکه باید همه جا دروازه دولاب شود. اینکه نمی توانند این کار را بکنند بحث دیگری است اما نتوانستن دلیل نخواستن نیست. اگر جلویِ پیشروی ِ مردم را نمی توان گرفت، عقب شان که می توان انداخت! مگر هر روز نمی شنویم که مرتب تکرار می کنند "لچک" ناموس و بنیاد امنیت ملی و نماد حکومت دینی و خانواده و غیره است؟ و مگر زن را بر در و دیوار شهر به شکولات و کنسرو و غیره تشبیه نمی کنند؟ باید اذعان نمود که بسیاری از مردم هنوز "علت و چگونگی ِ حفظ قدرت توسط ملایان" را نمی شناسند. شاید یکی از دلایل ِ سردرگمی امروز جامعه و بسیاری از به در و دیوار زدن های بی هدف نیز، ریشه در همین عدم شناخت داشته باشد که افراد در بسیاری از موارد به راحتی به هر شعار و شعری اعتماد کرده و در چاهِ بی خبری باقی می مانند.

          «حجاب» یکی از ابزارهایِ اجبارِ فرمانبرداریِ زنان در عرصۀ اجتماعی است و حکومت ملایان، هم از آغاز، از آن به سود خود بهره برداری نمود و چون سازشِ جبری پدید آمد و اعتراض جدی و مداوم دیده نشد، اين پديده در کالبد جامعۀ مدرن ایرانی بیشتر سایه گسترانید. حجاب اجباري زنان جزو نخستين بلايایِ حكومتِ ولایتمداران بود. ولايت و رهروان اش، بعد از نشستن بر مسند قدرت، مصلحت گراييِ همه جانبه را جانشینِ شعارهاي انقلابيِ عوام فريبانه نمودند، در ابتدا حجاب را براي زنان شاغل در دوایر دولتي اجباری کرده و سپس الزام را همگاني و سراسري گرداندند.

          البته، در اوایل انقلاب، تظاهرات و اعتراضاتی مقطعی بر ضد حجاب اجباری صورت پذیرفت ولی، در جواب، نیروهای سرکوب بدون هیچ ترس و یا بازخواستی همه را بزور ساکت نمودند. در جو ِ سردرگمی، سرخوردگی، شور ِ سرابِ انقلابِ مستضعفان، با تسلط ِ شیعه سوارانِ دستار دار، تداوم اعتراضاتِ مردمی نیز رها گردید. در آن روزهای خوف، یک روز هادی غفاری ِ اسلحه بدست آدم می کشت و روز دیگر نیز خلخالی تر و خشک را به دار می آویخت یا زنان بيچاره را در شهرنو با بنزين زنده زنده در آتش می سوزاند. حکومت، بصورتی وسیع و بی حساب، دست به اعدام، کشتار سیاسی، ترور به اسم ِ دیگران و از این دست اقداماتِ ایذایی- کنترلی، دست زد. برای برخی، نفس کشیدن نیز دشوار بود چرا که در آن لجام گسیختگی مشخص نبود که فردا چه بلایی نازل خواهد شد و بهمین خاطر بسیاری از هموطنان، که بیشتر نیز از قشر ِ متمول و یا تحصیلکرده بودند، از کشور خارج شدند. در این میان بسیاری از خوانندگان گرامی ماجرای ِ خودسوزی ِ دکتر هما دارابی در سال 1372 را بخاطر دارند. او در اعتراض به همین مورد، یعنی حجاب اجباری و اخراج اش از دانشگاه، در آتش ِ تعصبات ِ بی پایهأ شیعه گری سوخت.

          در دههء هفتاد، با پیروزی اصلاح طلب ها، چم و خم ِ این حرکات و تعصبات کمی تغییر کرد و به آزادی های اجتماعی نیز بصورت جزیی و قطره چکانی افزوده شد. البته بقولی اصلاح طلبان و اصولگرایان تنها در یک موضوع وحدت کامل دارند و آن فقط نوع نگاه شان به زن و آزادی آن است! بدیهی است که این نگاه مشترک کاملاً بر هم انطباق نداشته و ندارد ولی خواه ناخواه در هنگام قدرت داشتن ِ اصلاح طلبان و از پرتویِ آزادی هایِ نسبی ِ مدنی در حوزۀ سیاست و مطبوعات، مقداری هم آزادی های اجتماعی به جامعه نشت می کند، اما اینکه هر دو گروه فکر بسته ای دارند شکی نیست.

          شاید بدبینی بنظر آید اما گاهی فکر می کنم که هدف حکومت، گسترش و دامن زدن به شکاف ِ بیشتر تضادها بوده و علی الظاهر سیستم ِ پارادوکسی خوب جواب داده است. یعنی وابستگان نظام - از یکسو مثلاً - لوازم آرایشی و انواع لباس ِ مدل ِ فشن شوهای غربی را وارد کرده و یا مد ِ غربی- اسلامی تولید می نمايند و، از سوی ِ دیگر، خریدارانِ آنها را، به اسم امر به معروف و نهی از منکر یا ارشاد، تنبیه می کنند که هم درآمد فروش محصول را داشته باشند و هم درآمد جریمه کردن ِ «امت ِ آپدیت» را! مهمتر اینکه مردم را در  محدودیت نگاه می دارند تا خواسته هایشان همیشه برای رهایی از این گونه محدودیت ها خلاصه شده و از شطح نیازهای جنسی و ظاهریشان بالاتر نرود.

          برخی شاید گمان می برند که زنان ِ کنونی، خودشان به تنهایی توانسته اند به این مرحله از بدحجابی و ساختارشکنی برسند! برخی شاید فکر کنند که زنان با انتخاب بدحجابی در حال مبارزه با رژیم هستند! یا مثلا کمپین ِ "لچک بنداز بالای ِ یواشکی" سهم ِ بسزایی را در این مهم بدوش کشیده است. البته باید اذعان نمود که اینگونه حرکات گاهاً مثمرالثمر واقع شده اند، و آن زمانی بوده که بدعت هایی در عمل بصورت ِ مردم نهاد شکل گرفته است وگرنه، بنظر من، کٌنه عمل، فقط جهت و سمت ِ رو به جلو داشته و نه حرکت به جلو. یعنی تنها کاری که کرده نگهداشتن ِ زنان در ورای ِ یک دیوار سه متری نازک و کور کردن ِ زاویه دیدشان بوده که هیچ آسمانخراشی از مشکلات عدیده را نبینند و همواره در این مبارزات ِ سطحی گرفتار باشند.

          نکتهء دیگری که قابل ِ اغماض نیست آن است که، با بررسی فیلم ها و سریال های وطنی، حتی قبل از ورود ماهواره و اینترنت به مصرف عمومی و گسترده، می شود بوضوح حس کرد که بسیاری از مراحل تغییرات پوشش زنان، پیش از اینکه در جامعه به شکل ِ یک پوشش، ظاهر و مد مبدل شود و مردم بصورت گروهی آن را پذیرا گردند، این مدها از مدتها قبل از طریق فیلم و سریال ِ وطنی به خورد مردم داده می شد و می شود. خاطرم هست که سریال هایی چون «پدرسالار» و طنزهای مهران مدیری و غیره، و البته ویدیوهای مجاز خانگی، بنوعی در تغییر پوشش خصوصاً جوانان نقش داشتند و می دیدیم که مثلاً مدل ِ مانتوی ِ فلان بازیگر را باسم همان بازیگر در بازار می شد براحتی خرید. اما آيا مگر این سریال ها، آن هم در شبکهء سراسری با ریاست ِ هاشمی و لاریجانی و...، مجوز نداشتند و یواشکی از گوشه تمامِ قسمت هایِ سریال صد قسمتی در می رفتند؟ اما امروزه روز، با حضور ماهواره و مدیا و دنیای ِ مجازی، که شاید دیگر رشته از دست شان خارج شده باشد، مبارزه با بدحجابی را از حالت ایجابی ِ نسبی به سمتِ سلبی ِ مطلق می رانند.

          دقیق که بشویم می بینیم که حکومت اسلامی خود لباس ها و مانتوهای آنچنانی و بقول ِ خودشان "بدحجاب" را وارد کرده یا در داخل کشور تولید می کند و آزادانه در بوتیک ها بفروش رسانده و سپس دختران و زنان ِ خریدار ِ همان محصولات را در سر خیابان ها تحقیر نموده و زیر پای ِ ماموران ِ ارشادگر له می کنند تا این زنان را به بزهکاران بالقوهء جامعه مبدل کنند. چه بسیار دختران شریفی که بدلیل بدحجابی گرفتار می شوند و، از سرباز بگیر تا قاضی، با تکرار دستگیری ها، تحقیر شدن و کشاندن آنها از این پاسگاه به آن دادگاه و دادن انواع پیشنهادات ِ بیشرمانهء روحِ بزهکاری را در جامعه بیشتر می دمند و وقتی این زنان از بگیر و ببند خلاص می شوند نه تنها حجاب شان را اصلاح نمی کنند بلکه لباسهایِ چسبان تر و مانتوهای کوتاه تر می پوشند تا این حس ِحقارتِ القا شده را تلافی کنند و شاید هم فکر کنند که این راه شیوه مبارزه منفی با حکومت است!

          از نظر من، احساس ِ امنیت بسیار مهمتر از خود امنیت است چرا که این احساس ِ امنیت است که شرایط جامعه را آرام می کند. با این حال در کدام زمان کدامين یک از ما با دیدن پلیس و گشت و... احساس امنیت کرده ايم یا می کنیم؟ از سوی ِ دیگر شاید حاکمان می خواهند زنان از اینکه حقوق شان تضییع شده آگاه باشند و در جامعه خود را طرد شده بیابند و دست به رفتارهای ضد اجتماعی زده و در نهایت نیز فسادهای اخلاقی و  مشکلات متعدد دیگر را بوجود بیاورند و لذا دائم در کشاکش ِ یک اصطکاک قرار گرفته و نیرویِ جوان ِ جامعه به هدر رود و دائم با پوشش نامناسب و غیر عرفی و غیر قانونی دست به گریبان باقی بمانند و محدودیت ِ حجاب را بیشتر حس نموده و خود را محبوس شده بیابند و تلاش کنند با زیرکی و پنهان کاریِ بیشتر، قانون ِ من درآوردی را دور بزنند و رابطه های پنهانی را به چشم دهان کجی به نظام یافته و حس ِ منفی ِ تحقیر و سرکوب شدنِ خویش را ارضا نمایند؛ که برای تحقق همين ها هم مجبورند بسی دروغ تحویل خانواده ها داده و یا راه انواع تظاهر و تمارض را در پیش گیرند. و این نکته ایست که امروز بوضوح با آن درگیریم. گواه حرفم نیز وضعیت امروزی ِ اجتماع ماست که آلوده است به انواع دروغ و ریا و...

          براستی هم که اگر هدفِ نظام «اصلاح» است چرا در بازه زمانی ِ چهل ساله نه تنها وضعیت بهتر نشده که خرابتر هم گردیده است؟

          خاطر نشان می کنم که زنان ایرانی برای مقاومت در برابر این آیین کهنه، بشیوه های مسالمت آمیز تلاش هایی نموده اند، اما هرگز پویش دلخواه میسر نشده است. ایستادگی بانوان از آن منظر که با وجود کاستی های فرهنگی متأثر از آموزه ها و کژاندیشی های مذهبی و خرافی همواره تداوم داشته، تحسین برانگیز است اما نمی توان مقولهء حجاب در ایران و شاید در خاورمیانه را با غرب مقایسه نمود و ریشه های حجاب را کاملاً قطع کرد.

          اگرچه گويا نهادینه شدن پوشش زنان در فرهنگ ما به ماقبل ِ اسلام هم بر می گردد و از طرفی هم شاید بعلت ِ وجود ایران در جوار کشورهای مسلمان عربی و خاورمیانه، از آنان نیز متاثر و مشدد شده باشد ولی، بزعم من، در جامعهء مدرن کنونی، برقرار شدن اختیاری بودن حجاب امری لازم و خطیر است که دیر یا زود باید محقق گردد تا بلکه در حل ِ عقده های ِ روانی ِ جامعه و شاید در بهبود شرایط اجتماعی نقش مثبت اش را به بوتهء آزمایش بگذارد.

          البته، با وجودِ حکومت امروزی، اين کار بسی دشوار و شايد محال باشد و باید در مد نظر داشت که علت تامۀ مشکلات کشور ورود مستقیم شریعت (شاید کثیف ترین ابزار ممکن در دست صاحبان ِ شیعه گری) به حکومت است و فقط با بیرون راندن ِ مذهب از حکومت (سکولاریسم) می توان انتظار پیشرفت و جامعۀ سالم و آرامی را در سر پروراند.

بازگشت به خانه