تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
آقای روحانی، ما نگران عاقبت شما هستیم!
مسعود عبدالهی
ما را انیرانی میخوانند با آنکه ایرانی بودهایم پیش از آنکه انیران جنوب و شمال ایرانی شوند. ما را متهم به جدایی و تجزیه طلبی میکنند با آنکه از زمان بسیار دور تا «حکومت شیعی» کنونی از همه بیشتر مرزهای وطنمان را پاسداری نمودهایم. چهل سال است زیر درخت انقلابمان نشستهایم اما نه ثمر، حتی سایهای که دیگران را ارزانی داشته از ما دریغ نموده است و همچنان زیر آفتاب سوزان بیعدالتی سوزانیم. چهل سال است فریاد میزنیم ما هم ایرانی هستیم اما مرزهایی بلندتر از دیوار قدس دورمان چیدهاند و اجازه عبور از آن نداریم و داخل دیوارها نیز انگار علم اداره نمیدانیم.
ما را متهم به بیسیاستی میکنند، چون سالیانی است با حاکمانمان صادق بودهایم با آنکه صداقت ندیدهایم. نزدیک چهار دهه پیش همراه با تمام ایرانیان علیه استبداد و بیعدالتی بهپا خواستیم و ایران را برأی همه ایرانیان خواستیم اما درست پس از فروریختن آن استبداد و بیعدالتی، با بیعدالتی شدیدتر ما را در خانههایمان حصر کرده و اجازه حضور در فعالیتهای سیاسی-اجتماعی را چنان از ما ستاندند که برخی تا سالها گمان میکردند نبودن مان در تصمیم گیری های کشوری و حتی اداره یک بخش کوچک، امری عادی و ناشی از عدم کفایت ماست اما گذشت سالیان همگان را متوجه کفایت و شایستگی ما و دیدن منشاء اصلی مشکل کرد.
از همان ابتدا رو به فعالیتهای مسالمتآمیز مدنی و مشارکت در آبادانی کشورمان به قیمت ویرانی و عدم توسعه شهرهایمان آوردیم و در تمامی بحرانها و مشکلات در صف اول نشستیم و با آنکه «ما و شما» می شنیدیم، «ما و شما» نگفتیم.
میان دو طیف تمامیتخواه و ظاهراً دیگرخواه اصلاح طلب، جانب دوم را گرفتیم و در تمامی انتخابات رأیمان را در سبد آنان گذاشتیم؛ زمانی که سخنی از اصلاحات و اصلاحطلبی نبود، برأی اصلاح امور «توکلی» اصلاحخواه آن زمان را بر «هاشمی» تمامیتخواه همان زمان رجحان دادیم. رأی بالای ما در ماه عسل اصلاحطلبی خرداد ِ«خاتمی» همگان را در بهت فروبرد، آن زمان که تئوری پردازان اصلاحات، «هاشمی» را زیر مشت و لگدهای نقد خود گرفته بوند، برأی ممانعت از ویرانی ایرانمان و جلوگیری از ظهور پدیده هزاره، جانب «هاشمی» را گرفتیم، 88 و «شیخ شجاع» و «سید ادب» را همگان میدانیم پس بماند، پس از آن یک «حقوقدان» را بر «سرهنگی» ارجحیت دادیم و چهار سال دندان به جگر گرفتیم و به بهانه اصلاح گندهای گذشته دم نزدیم تا آنکه برأی انتخاب دوباره «روحانی حقوقدان» شروط و مطالباتمان را نوشتیم و برآن مهر تایید گرفتیم و با تمام قوا علیرغم تهدیدهای جانب دیگر، چنان کردیم که اگر رأی ما نبود اکنون بجای روزهای نخست ریاست دولت جدید روزهای آغازین حذف و حصر «روحانی» را شاهد بودیم.
نمیدانیم از خودمان گلایه کنیم که نیست آنچه لازم است را انجام نداده باشیم یا از طیفهای مثلا اصلاح و اعتدال که هنوز نمیدانیم منظورشان از اصلاح، اصلاحِ چیست و منظور از اعتدال، ممانعت از کدام افراط است که در حق خودمان جز کجی و افراط چیزی ندیدیم، یا بهتر آن است از حاکمیت و اشخاص اول مملکت گلایه کنیم؟ به گمانم آزمون های انتخاباتی و رفتارهای چهلساله حاکمیت تجاربی بس گران بها ما را و صد البته حاکمیت را ارمغان آورده لذا بهجای گلایه سخنی چند میگوییم طیف اعتدال را و حاکمیت را:
جناب «روحانی» دوست داشتیم «محبوب» ما میبودید اما بدانید از تجارب مان آموخته بودیم «محبوب ما نبودید بلکه مطلوب ما بودید» و گویا بنا به سخنان پیش از انتخابات اخیر و عمل پس از آن، به «مطلوب بودن تان» نیز امیدی نیست و چون با خط و صدا و تصویر، قول احقاق حقوقمان را داده بودید و شروط بزرگان مان را برای همراهی قبول کرده بودید، همراه تان گشتیم و با رأی مان شما را راهی پاستور نمودیم وگرنه «رئیسی» که «آزادی زبان و حقوقمان را از جانب خداوند اعلام نمود» اکنون رئیس بود - که البته آگاه بودیم به چرایی آن سخن؛ لذا غمگینیم از اینکه در چهار سال پیش رو و به هنگام سختیها و مصائبی که قطعاً گرفتار آن خواهید شد کنارتان نباشیم و نگرانیم چهار سال دیگر که از ما برأی دوستی از خودتان طلب رأی می کنید نتوانید.
جناب «روحانی» عدم پایبندی به سخن از جانب یک ایرانی ملبس به لباس روحانیت ما را متحیر نموده اما نه آنقدر که یک حقوق دان، حقوق اولیه و عادی ما را نداند و به منشوری که خود راهی بسوی پاسداشت حقوق شهروندی می داند عمل ننماید. اما مهمترین نکته این سخن با شما این است که: بودن یک نفر از ما در کابینهء جنابعالی حد اعلای آرزو و تمنای ما نیست بلکه وجود فرصتهای برابر در تمامی زمینه ها آرمان و هدف مان است که در شعار «ایران برای همهء ایرانیان» نمود پیدا میکند و آن حضور نمادی است از این برابری؛ لذا سوگندتان جهت «پشتیبانی از حق و عدالت و گسترش عدالت» را عملی نمایید تا پس از اتمام ماموریتتان، سخنتان حجتی باشد برأی مردم نه آنکه خدایی ناکرده در حصرتان ملاقاتکنندهای هم نداشته باشید. و سخنی مختصرتر بدون شرح: اگر جهت دچار نشدن به وضعیت اسلاف خود و ماندن در کانون قدرت یا مهمتر از آن به دلیل داشتن نیم نگاهی به مقام اولی اینگونه با ما میکنید بدانید که سخت در اشتباهید.
اما سخنی با حاکمیت، که از روی اخلاص است نه نفاق:
گویا «روحانی حقوقدان» ادعا می کند از ترس شما حقوقی که میداند را احقاق نمی کند، بدانید که بارها آمدیم اما پس زده شدیم، توهین ها نثارمان شد اما دم برنیاوردیم، ادارهء تمام یک شهر کوچک و تمام ادارهء یک شهر کوچک در این چهل سال همانند آرزویی محال گشته که قطعاً بغضی پس آن پنهان است. شما حتی سرداران پاسدارمان را که اجازه داشتن درجهء بالاتر از سرهنگی ندارند در برابر چشمان زیردستانشان از جلسات خود بیرون میکنید به عذر اینکه سخن محرمانه میگویید و پاسداران ما نامحرم. در خارج از شهرهایمان معاونت یک مدرسه را برای ما گران میدانید، در خانهمان ما را شایستهء صاحب خانگی نمیدانید و وزرایتان به سادگی این سخن دروغ را بهانهای میکنند برای نبودمان در تصمیم گیریهای کلان که هیچ حتی منطقهای، صداقت ما را با دروغ و ریا پاسخ میگویید، درخواست حقوق مان را به ضد انقلابی تفسیر میکنید و هزاران هزار مصداق دیگر که شما بهتر از ما میدانید. دلیل واقعی این همه بیلطفی و بیعدالتی را واقعاً نمیدانیم؟ مگر ما همان ایرانیان غیور محرم وطن پرست در زمان نیاز نیستیم؟ اگر نیستیم چرا نمیگویید؟ و اگر هستیم چرا چنین میکنید؟
شب و روز از ظلم سفید پوستان آمریکا علیه سیاهان میگویید و انگار در دهه 60 و 70 میلادی بوده و تاکنون سیاه چردهای به بالاترین مقام ایالات متحده نائل نگشته است و همه دشمنان را نژادپرست می خوانید، با آنکه از ظلم حاکمان سنی بحرین علیه شیعیان فریاد میکنید و برای اعراب فلسطین در برابر ظلم یهود صهیون خون میگریید اما انگار خود را از «مذهب پرستی» که دامان ما و تمام خاورمیانه شوم را گرفته است، مبرا میدانید در حالیکه سوگندنامه ریاست جمهوری منتخب بهترین سند است بر این مدعا که باید اولین اولویت رئیس جمهور پاسداری از مذهب رسمی کشور باشد و جالب آنکه نامی از «ایران» هم در آن نمیبینیم. به راستی اگر مهمترین اولویت رئیسجمهور پاسداری از مذهب رسمی کشور است و لاریجانی معمم وجود لوازمی را برای آن مؤکد میگرداند، چرا حضورمان را میطلبید با آن که تمامی یک طیف و بیشتر طیف نزدیک به ما مهمترین مصداق پاسداری از مذهب شیعه را عدم ورود غیرشیعیان به تصمیم گیری های کشوری، استانی، منطقه ای و حتی شهری میدانند که مائیم و کلیمیان و ارامنه و زرتشتیان و دیگر اقلیتها که حداقل بزرگان این عزیزان به هنگام سوگند پاسداری از مذهب شیعه حضور داشتند اما بزرگان ما از استماع این سوگند نیز محروم بودند.
به راستی گناه ما چیست که از ماوراءالنهر نیامده و از زمانی که تاریخ به یاد ندارد ساکن ایرانیم؟ تقصیر ما چیست که قمهء تیز قزلباش و آتش پدرسوزان صفوی نتوانست پدرانمان را بدرد و بسوزاند تا اکنون مانند شما باشیم؟ گناه ما چیست که ایرانی کرد اهل سنت یم؟
کاش سخن معقول و آرزوی مطلوب در جشن پیروزی رئیسجمهور منتخب را، که از جانب رئیس ستاد اقوام و مذاهب ایشان گفته میشد، خوب درک مینمودید که بهترین توصیه و امر به معروف است برای شما آنجا که گفتند: «امیدواریم هرگاه پرچم ایران برافراشته شود، حالتی و رعشهای بخاطر این پرچم در وجودمان رخ دهد»، ما نیز چنین آرزو کرده و چنینیم اگرچه «عالمان قم» و «سیاسان تهران» مانع شوند.