تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
رضا پرچیزاده
محسن رضایی، دبیرِ مجمعِ تشخیصِ مصلحتِ نظام، خبر(1) از انحلالِ «مرکزِ تحقیقاتِ استراتژیکِ»(2) مجمع داد. در میانِ انبوهِ اخبارِ حوادثِ سیاسی و جنگی و تروریستی در ایران و جهان، موضوعِ انحلالِ این مرکزِ مهجور شاید چندان مهم به نظر نرسد. با این وجود، واکاویِ ریشهها، اهداف و کارکردِ این مرکز از ضروریات سیاسیِ ایرانِ معاصر است، چرا که این مرکز و محصولات اش در طولِ بیش از دو دهه یکی از اصلیترین عواملِ امتدادِ حیاتِ رژیمِ حکومت اسلامی بوده است(3). ایدههای «اتاقِ فکر»، «مهندسیِ افکارِ عمومی»، و «لابیگری» در حکومت اسلامی از همین «مرکز تحقیقات استراتژیک» نشأت میگیرند؛ ایدههایی که بعدها به تدریج به بیبیسی فارسی، صدای آمریکا، رادیو فردا، و لابیهای رژیم در اروپا و آمریکای شمالی نیز تزریق شدند.
رفسنجانی جای خود را در قوه مجریه به خاتمی میدهد
چنانکه قبلا گفتهام(4)، پس از مرگِ خمینی، بخشی از جمهوری اسلامی که متوجه شده بود با آن شیوههای داعشیِ دههی شصت– یعنی خشونتِ آشکار علیه مردمِ ایران و دشمنیِ آشکار با آمریکا و اروپا و همسایگان– رژیم نمیتواند چندان دوام پیدا کند، به صرافت افتاد تا با کمکِ چپها و اسلامگرایانِ خارجنشین، از جمله ملی-مذهبیها – که با وجودِ درسخوانده بودن و کت و شلوار و کراواتی بودن کماکان دل در گروی «اسلامِ عزیز» دارند– دستی به سر و روی اسلامگرایی بکشند و به اصطلاح آن را «وجاهتِ» داخلی و بینالمللی بخشند. «مرکزِ تحقیقاتِ استراتژیکِ ریاستِ جمهوری» مولودِ دغدغهی مشترکِ اسلامگرایانِ داخل و خارج برای بزک کردنِ نظامِ داعشیِ جمهوری اسلامی به منظورِ جلوگیریِ از سقوطِ رژیم است.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی در اوج قدرت
مرکزِ تحقیقات به دستورِ مردِ قدرتمندِ دههی هفتاد، علیاکبر هاشمی رفسنجانی، کمی قبل از آغازِ دورهی اولِ ریاستِ جمهوریاش به عنوانِ مرکزی وابسته به نهادِ ریاستِ جمهوری تشکیل شد. مدیریتِ مرکز به سیدمحمد موسوی خوئینیها، پدرِ معنویِ «خطِ امام» و از اعضای با نفوذِ «مجمعِ روحانیونِ مبارز»، تفویض شد. این مرکز از چند «معاونتِ» مجزا تشکیل میشد که مهمتریناش «معاونتِ سیاسی» بود. شاخصترین اعضای معاونتِ سیاسی سعید حجاریان، عباس عبدی، و علیرضا علویتبار بودند. عطاالله مهاجرانی (که به هاشمی نزدیکتر بود تا به «خط امام»)، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، محسن کدیور، محسن سازگارا، محسن امینزاده، محسن آرمین و هاشم آغاجری هم با مرکز همکاری میکردند.
مردِ در سایهی این مرکز حسین بشیریه(5)، نظریهپرداز و استادِ علومِ سیاسیِ دانشکدهی حقوق و علومِ سیاسیِ دانشگاه تهران، بود که حجاریان و بسیاری از اعضای مرکز زیرِ دستِ او آموزش دیدند و پرورش یافتند. ظاهراً بعدها، در دورانِ احمدینژاد، بشیریه مشمولِ «انقلابِ فرهنگیِ دوم» گردیده از دانشگاه تهران اخراج شد. بسیاری از «روشنفکرانِ» و «نویسندگان» و «دانشگاهیانِ» آمریکانشین و کانادانشین و اروپانشین هم در برههای از زمان با این مرکز همکاری داشتهاند، و طبیعتاً از رانت و مزایای فراوانش بهره برده و بعضا هنوز هم میبرند– «تحقیقاتِ علمی» و «مقالاتِ ژورنالیستی» و «برنامههای فرهنگی» و غیره و ذلک در دفاع از رژیم در غرب عموما از همین آبشخور تغذیه میشوند.
مطابقِ اساسنامهی مرکز، وظیفهی «مرکز تحقیقات استراتژیک» ریاستِ جمهوری انجامِ پژوهشهای بنیادی و تدوینِ نظریاتِ کارشناسی و ارائهی راهبردهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی دربارهی مسائلِ روزِ کشور به رئیس جمهور بود. از آنجا که دسترسی به اسناد و مکاتباتِ داخلیِ این مرکز تقریبا غیرممکن است، نگاهی به محتویاتِ نشریهی عمومیِ مرکز به نام «راهبرد» میتواند شمهای از دغدغهها و شیوهی کارِ آن را به ما بنمایاند.
من سالها پیش– در آغاز دورهی اولِ ریاستِ جمهوریِ خاتمی– تعدادی از شمارههای این نشریه را خوانده بودم. چند سال پیش که سری به صفحهی راهبرد در وبسایتِ جدیدِ این مرکز زدم– که دیگر زیرمجموعهی مجمعِ تشخیصِ مصلحتِ نظام به مدیرمسئولیِ علی اکبر ولایتی شده بود– متوجه شدم که از شمارهی 1 (بهار 1371) تا شمارهی 17 (زمستان 1378) نشریه از دسترسِ عموم خارج شده است. با این وجود سرفصلهای مقالهها کماکان موجود بود، و همانها برای منظورِ ما کافی است. در اینجا سرفصلهای برخی مقالاتِ شمارههای 1 (بهار 1371) تا 6 (بهار 1374) را میآورم که حدودا دورهی سیادتِ «خطِ امام» بر مرکز بود.
سرفصلهایی چون «تلقیِ آکادمیک از توسعهی سیاسی»، «جامعهشناسیِ تحقیقاتِ اجتماعی در ایران»، و «خصوصیاتِ نظامِ آموزشیِ کشورهای در حالِ توسعه» (بدونِ ذکرِ نامِ نویسنده، شمارهی 1، بهار 1371۱)؛ «ناموزونیِ فرآیندِ توسعهی سیاسی در کشورهای پیرامونی» (سعید حجاریان) (شمارهی 2، زمستان 1372)؛ «مسالهی مشروعیتِ سیاسی» (سعید حجاریان)، «ملاحظاتِ اساسی در سیاستگذاریِ فرهنگی در ایران» (علیرضا علویتبار)، «دین و قشربندیِ اجتماعی» (عماد افروغ)، و «هزینههای دگرگونیِ اجتماعی» (استیون ویگو، ترجمهی عماد افروغ) (شمارهی 3، بهار 1373)؛ «نظریههای دولت در فقه شیعه» (محسن کدیور)، «احکامِ حکومتی و مصلحت» (سیفالله صرامی)، «تحلیلِ طبقاتی و دیالکتیکهای نوسازی در خاورمیانه» (جیمز بیل، نقد و ترجمهی عماد افروغ)، «فقر و سیاستهای تعدیلِ ساختاری در ایران» (علیرضا علویتبار)، «تاملی بر حقوقِ بشر» (امیرحسین رنجبریان)، و «ضمانتِ اجراهای قانونی در حقوقِ ایران در زمینهی رعایتِ حقوقِ بشر» (حسین مهرپور) (شمارهی 4، پاییز 1373)؛ «وضعیتِ حقوقِ بشر در ایران» (حسین مهرپور) (شمارهی 5، زمستان 1373)؛ «ساختارِ حکومتِ استبدادیِ حکومتِ پادشاهی و عدمِ رشدِ بورژوازی در ایران» (حمیرا مشیرزاده)، «چشماندازهای نظریِ نقشِ نخبگانِ دولت [باید «حکومت» باشد] در توسعهی آسیای جنوبِ شرقی» (سعید العطاس، ترجمهی عماد افروغ)، و «بازنگریِ حقوقِ بشر در قرنِ بیست و یکم» (محمدحسن ضیائیفر) (شماره 6، بهار 1374)، نشان میدهد که مقالات همه در قالبِ مطالعاتِ کارشناسی با اسلوب و دیسیپلینِ علمیِ حرفهای به نگارش درآمدهاند.
الگوی این مقالات به نظرم مقالاتِ کارشناسی در اندیشکدهها و نشریههای مشهورِ آمریکایی همچون «سیاستِ خارجی» (Foreign Policy) باشد که قشرِ نخبهی سیاسی را هدف قرار میدهد، و بنابراین در ایجادِ خط و ربطِ سیاسی و سیاستگذاری بسیار موثر است. برخی از این مقولاتِ موردِ مطالعه در نشریاتِ رسمیِ «خطِ امام» همچون روزنامهی «سلام» (روزنامهی موسوی خوئینیها به سردبیریِ عباس عبدی) و هفتهنامهی «عصرِ ما» (ارگانِ رسمیِ سازمانِ مجاهدینِ انقلابِ اسلامی) هم منتشر میشد. بدین ترتیب میتوان چنین گفت که اگر «حلقهی کیان» به زعامتِ عبدالکریم سروش و سید محمد خاتمی در آن سالها بالِ فرهنگی- مذهبیِ «خطِ امام» بود، «مرکز تحقیقات استراتژیک» بالِ سیاسیاش محسوب میشد.
به هر روی، پس از آنکه هاشمی در دورِ بعدیِ انتخاباتِ ریاستِ جمهوری هم فاتحِ بلامنازع شد، با توجه به اینکه در آن انتخابات «مجمعِ روحانیونِ مبارز» از وی حمایت کرده بود، تمایلِ وی به «مجمعِ روحانیتِ مبارز»– به اصطلاح «جناحِ راستِ» نظام– بیشتر شد و در مقابل به «خطِ امام» کمتوجهی و بیمهری پیشه کرد. این امر باعث شد که موسوی خوئینیها و بسیاری از «خطِ امامی»ها از مرکزِ تحقیقات جدا شوند و به راه خود بروند. به گفتهی حجاریان، وی و بهزاد نبوی تا زمانی که خاتمی به ریاست جمهوری رسید در مرکز ماندند و به همکاری با هاشمی رفسنجانی ادامه دادند. در آن زمان هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی را به ریاستِ مرکز منصوب کرد؛ ریاستی طولانی که تا هنگامِ رئیسجمهور شدنِ روحانی ادامه داشت.
بالا: صادق خرازی - ناشناس - و محمد خاتمی
پایین: هوشنگ امیراحمدی و محمود احمدینژاد و محمد جواد ظریف
پس از کوچِ دستهجمعیِ ایدئولوگهای «خطِ امام» از «مرکز تحقیقات استراتژیک»، اکثرِ آنها به «حلقهی آیین» که محمد خاتمی اخیرا بنیان گذاشته بود پیوستند. این حلقه در زمستانِ 1374 شکل گرفت و کادرِ اصلیِ آن، علاوه بر خودِ خاتمی و برادرش، همان اعضا و همکارانِ اصلیِ معاونتِ سیاسیِ «مرکز تحقیقات استراتژیک» یعنی حجاریان، تاجزاده، عبدی، کدیور، و نبوی بودند. اکبر گنجی و عمادالدین باقی هم که قبلاً از اعضای حلقهی کیان بودند به حلقهی آیین پیوستند. این حلقه که در حقیقت از تلفیقِ تفکرات و اعضای حلقهی کیان با «مرکز تحقیقات استراتژیک» ایجاد شده بود، در نهایت به شکلگیریِ «جبههی مشارکت اسلامی» و جریانِ «اصلاحات» انجامید. برخی از شعارها و استراتژیهای محبوبِ اصلاح طلبانِ حکومتی در دورانِ ریاستِ جمهوریِ خاتمی همچون «جامعهی مدنی»، «مردمسالاری»، «حقوق بشر»، «تساهل و تسامح»، «پلورالیسمِ دینی»، «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» و… از دلِ همین حلقهی آیین درآمدند.
همین شعارها و رادیکالیسمِ ابتداییِ اصلاح طلبان حکومتی بود که باعث شد بسیاری از مردم و روشنفکران به جریانِ اصلاحات گرایش پیدا کنند؛ و در نهایت طیِ «انتخابات»ی که رژیم نیاز داشت توسطِ آن چهرهای «متمدن» و «معقول» از خود به نمایش بگذارد، با اعلامِ رایِ ظاهرا «بیست میلیونی» سیدِ خندان را از درون صندوق بیرون آوردند. پس از رئیس جمهور شدنِ خاتمی، روندی که ابتدا در «مرکز تحقیقات استراتژیک» و سپس در حلقهی آیین پیاده شده بود، در بیشمار روزنامهها و نشریاتِ اصلاحطلبان در قطعِ وسیع– گرچه شاید بیشتر با جنبهی هیجانی و نه با آن دقتِ علمی– به کار گرفته شد. مهمترینِ این نشریات «صبحِ امروز»، «آفتابِ امروز»، «عصرِ آزادگان»، «خرداد»، «نشاط»، «توس» و «جامعه» بودند که کادرِ همه تقریبا یکسان بود. چهرههای شاخصِ این جریانِ رسانهای اکبر گنجی و مسعود بهنود بودند که در اکثرِ این روزنامهها مینوشتند.
میراثِ راهبردیِ «مرکزِ تحقیقاتِ استراتژیک» بعدها در قالبِ انواع و اقسامِ لابیهای رژیم در آمریکا و کانادا از جمله «نایاک»، لابیِ هوشنگ امیراحمدی، لابیِ صادق خرازی و جواد ظریف و چند نفرِ دیگر موسوم به «نیویورک بویز» (New York Boys)، و «بنیادِ علوی» که اخیراً به حکمِ دادگاهِ فدرال به جرمِ پولشویی برای رژیمِ جمهوری اسلامی مصادره گردید به کار گرفته شد. این جنبهی کار هدف اش دولتها و افکارِ عمومیِ خارج از ایران بود. جنبهی دیگرِ میراثِ مرکز، یعنی مهندسیِ افکارِ عمومیِ مردمِ ایران هم توسطِ رسانههای فارسی زبانِ دولتهای انگلیس و آمریکا که تحت نفوذِ رژیمِ جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند پیش برده شده– و میشود. یعنی رسانههایی که قرار است به خرجِ جیبِ شهروندانِ غربی مبلّغِ ارزشهای دمکراتیک در ایران باشند، عملاً تبدیل شدهاند به بلندگوی ضدِ این ارزشها و عملا در خدمت سیاستهای اسلامگرایانه و تروریستیِ رژیمِ ولایتِ فقیه در لندن و واشنگتن.
بدین ترتیب، قصدِ «مرکزِ مطالعاتِ استراتژیک» از نگارشِ چنان مقالات و پیش انداختنِ چنان مقولاتی به نظر نمیرسد اجرایی کردنِ آن مطالعاتِ کارشناسی در سطحِ جامعه بوده باشد، چرا که اگر چنین میبود امروز حداقل ذرهای از نتایجِ مثبتاش را مشاهده میکردیم. به عوض، نتیجهی عملیِ چنین تلاشهایی این بود که از یک طرف درِ باغِ سبزی شد برای نخبگانِ ایرانی و ایرانیتبار– همان «فرارِ مغزها»– تا جذبِ گفتمانِ حکومتی شده و لزومِ «عبور از نظام» را فراموش کنند؛ و از طرفِ دیگر برای آمریکا و اروپا و به طور کلی جهانِ آزاد نیز این توهم را به وجود آورد که جمهوری اسلامی «اصلاحپذیر» است و بنابراین باید درِ مذاکره را باز گذاشت و مدام به «جناحِ معتدل» امتیاز داد تا رژیم راه «گلاسنوست» (شفافیت) و «پرسترویکا» (علنیت) در پیش بگیرد.
کاری که رژیم از طریقِ «مرکزِ تحقیقاتِ استراتژیک» کرد در حقیقت مهندسیِ افکارِ عمومی در دو سطحِ داخلی و بینالمللی بود؛ و بدین ترتیب بیمه کردنِ عمرِ «نظام» برای دو دهه بیش از آن چیزی که چوب خطِ داعشیاش اجازه میداد.
در بابِ اینکه چطور جمهوری اسلامی با استفاده از «مرکزِ تحقیقاتِ استراتژیک» توانست «پوزیسیون» را دور بزند و عملاً برای دو دهه آن را از دور خارج کند اینجا چیزی نمیگویم، که خودش مقالهای مفصل میطلبد.
اینک، ظهورِ ترامپ امکانِ هرگونه لابیگری برای رژیم و بهرهبرداری از مزایای لابیگری برای وابستگانِ رژیم را فعلاً از بین برده – و به همین دلیل است که میبینیم «روشنفکران» مدام به ترامپ فحش میدهند. انحلالِ «مرکزِ تحقیقاتِ استراتژیک» تنها یکی از تبعاتِ تغییرِ سیاستِ آمریکا نسبت به رژیمِ ولایتِ فقیه است. تغییرِ بنیادین هنوز در راه است و دور نیست که فرا رسد.
سهشنبه 31 مردادِ 1396
__________________________________
1. http://www.bbc.com/persian/iran-41010485
3. http://kayhan.london/fa/?p=83276
4. https://youtu.be/1_oD_k3sPfE
5. https://www.radiofarda.com/a/o2_logos_interview/1895378.html