تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

8 شهريور ماه 1396 ـ  30 اگوست 2017

چرا از ایران خارج شده ام؟

نامهء تکان دهندهء شعلهء پاکروان، مادر ریحانه جباری

تولد 29 سالگی ریحانه

 

با سلام به همهء هم ميهنانم

          لحظاتى پيش، پس از چند ماه در به درى در يك كشور همسايه، از چنگ حكومت ديكتاتور رها شده و، با یاری یکی از بستگانم، وارد كشوری اروپايى شدم.

          در چند سال گذشته و بخصوص پس از اعدام ظالمانهء ریحانه، انواع آزارها از تهدیدات تلفنی و کتبی و احضار و بازجویی گرفته تا جلوگیری از خروجم و از دست دادن پرواز بر من رفت. در تهران و پس از احضار وقتی روبروی بازجو نشستم با سؤالاتی حیرت اور مواجه شدم:

          - چرا مى گويى اعدام نه؟ اعدام حكم خداست.

          - پرچم داری. پرچمت را پايين بياور، وگرنه ديگر ملايمتى در كار نخواهد بود.

          - ریحانه به گریه و دعاهای تو نیاز دارد. به قبرستان برو و برایش گریه کن

          - ديگر درباره ريحانه ننويس، اگر هم میخواهی بنویسی در دفترت و در خلوت بنويس

          - چكار دارى به اعدام هاى 67 اشاره مى كني؟

          - چرا فلانى و فلانى مى آيند ديدن تو؟

          - مرگ ریحانه در تقدیر او بوده! ممکن است تو هم در خیابان زیر ماشین بروی. اینهم تقدیر توست!

          - هر کاری که دلت میخواهد برای ریحانه بکنی برای دو دختر دیگرت بکن. چون ممکن است آنان را هم از دست بدهى!

          و هنگام خروج از فرودگاه وقتی پس از عبور از گیت پرواز، پاسپورتم را گرفته و در دفتر حراست بازجویی شدم به صراحت گفت:

          - مایل بودم در اوين بازجويى بشوی.

          و حیرت آورتر این که با اينكه می دانست مانند همه بازماندگان اعدام و مادران داغدار «مى خواهم سر به تن اين نظام نباشد» و اين را صريحاً از من شنيده بود، با بى شرمى گفت:

          - شما باید با ما همکاری کنید!

          او همدلی ام با برخى زندانيان سياسى را "آلت دست” مجاهدين شدن نامید. و اتهامات ناروایی به يك زن و شوهر زندانى مقاوم زد که دلم می لرزد از تکرار کردن اش.

          نیروهای امنیتی فوق همان ها هستند که در دومین سالگرد ریحان، راحلهء ذکایی، همبند سابق اش را، که با لوله هایی خارج شده از کلیه ها و پیچیده دور گردن، با سرطانى در مراحل پایانی دست و پنجه نرم می کرد، بازداشت كردند. هر چه فریاد زدم که «این زن در حال مرگ است، رهایش کنید»، شرم نکردند. چند ماهی ست که راحله نازنين از دنیا رفته و در کنار ریحان من است. دیگر دست هیچ بازجوی هتاکی به او نمی رسد؛ راحله، زنی که تمام زندگیش توسط این نظام به یغما رفت.

          مأموران امنيتى، بعد از دستگیری بعضی شرکت کنندگان، به مراسم حمله کرده و هر چه خواستند کردند.

          برای من اما دو راه بیشتر نمانده بود. یا باید سکوت می کردم و مظلومیت ریحانی که به تجاوز مامور اطلاعات تن نداده بود را فراموش می کردم، یا رو در روی دیوی که حامی متجاوزانی همچون سربندی است می ایستادم. یا باید تسلیم بی عدالتی می شدم یا مسئولیت خود را در قبال آنچه بازماندگان اعدام های متعدد بر دوشم گذاشته بودند انجام می دادم. یکی از دشوارترین انتخاب های زندگی ام همین بود. ماندن یا رفتن.

          اگر مى ماندم و ادامه مى دادم، بايد راهى اوين مى شدم. روزها و شب های بسیاری را در جدالی سخت با خود گذراندم. رها کردن هر چه داشتم، دل کندن از بهشت زهرا و باغچهء ریحان، دلتنگی برای پدر و مادر سالمندم، دوری از فرزند و همسر، جدایی از مادران داغدار و دوستانم و از همه سخت تر دور شدن از آن همه زن و مردی که با چشم های اشکبار و سینه های سوخته قصه های هول آور اعدام عزیزان شان را برایم گفته بودند. در نهایت عزم جزم كردم كه پيام رسان مظلوميت ريحان، و دیگر ستمديدگان و زندانيان و خانواده هاى اعدام شدگان باشم.

          پس تصميم به خروج گرفتم و طرحى با پیش بینی همه جوانب ریخته و از چنگ ماموران امنیتی جستم. اگر عمر و فرصتی باشد، جزئيات اين طرح را بیان خواهم کرد.

          تمام تهديدات و بازجويي هايی که توسط بازجویان ارشد اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات انجام شده را ثبت و ضبط کرده ام و در صورت لزوم منتشر خواهم کرد.

          آزار بستگانم حتی پس از خروجم ادامه یافت. ليكن با وجود عشق بی اندازه به آنان، نمی توانم از پیمانی که با مظلومین بسته ام بگذرم. خروجم برای همراهی با مبارزان علیه ظلم حكومت ظالمى است که آشیان های بسیاری را برباد داده است.

          اكنون خود را جزء كوچكى از مخالفان برانداز حکومتی می دانم که از متجاوزان حمایت می کند. دستگاهی که جوانان را اعدام می کند. بر سر کوی و برزن، بساط دار می چیند. در رسانه های مزدورش تبلیغ مرگ مى پراكند. نه تنها برای مردم ایران که برای ساکنان کشورهای دیگر هم جز تباهی و نیستی نمی خواهد؛ حکومتی که امتحان خود را با همه جناح بندى هاى بيرونى و درونى اش داده است و به جز دزدی و غارتگری و مرگ، هیچ ندارد.

          در برابر سیستم پلید چوبهء دار و غارت سرمایه های مردم، مردان و زنان بسیاری هستند که با مبارزه بی امان خود به دفاع از حقوق مردم ایران پرداخته اند. با سنگين ترين بها، كشته هاى بسيار، زندانيان بسيار و درد و رنج ها و دربه درى هاى بسيار. فارغ از هر گرایش سیاسی، اینها فرزندان مردم ایران هستند که در مقابل ظالم سر خم نکرده اند و زندگی شان در راه برقراری عدالت و آزادی فدا شده است.

          جمعی از مادران داغدار هم برای دادخواهی خون بر زمین ریخته ی فرزندان ایران، قد راست کردند. طى دو سال فعالیت این مادران، فشارهای زیادی از سوی نیروهای امنیتی بر خانواده های دادخواه وارد شد. اما آنان – همچنانكه من - شال های سفیدشان را تبدیل به پرچمی کردند تا نشان دهند که با وجود زخم مرگ تلخ فرزندان شان، اسیر گورستان نخواهند شد. آنان فرزندان خود را همچون بذر آزادی خواهی و عدالت طلبی به خاک سپرده بودند. این مادران با عزیزان شان عهد بسته اند که تا آخرین نفس دادخواهی کنند. بی شک قلب شان جایگاه همهء جوانان اسیر و از دست رفته است. با وجود غم عظیم شان، به جای هر فرزند، صدها و هزاران فرزند یافتند. فرزندانی که به دنبال آزادی و عدالتند. به عنوان قطره اى از درياى جنبش دادخواهى من نيز با دخترم عهدى بسته ام.

          وقتی گورکن، بلوک های سیمانی را روی تن ریحان می چید مُهری بر آن پیمان زدم که با جان از تنم بدر رود. همچون سایر دادخواهان کفش های آهنین پوشیده و به دنبال عدالتی هستم که از فرزندان ایران دریغ شده است. با مدافعین حقوق مردم، دوست و با ستمگران غارتگر، جنایتکار و متجاوز دشمنم. در مقابل چاه عمیق ستم و تباهی حکومت، قلهء رفیع آزادی و عدالت قرار دارد. بدون کشیدن خط بطلان بر آن چاه ظلمت و نیستی، نمی توان به قله آزادی و عدالت رسید. مبارزه ای بی امان که دهه هاست ادامه دارد، راهی ست که شهد شیرین پیروزی و عدالت را به همراه دارد.

          به عنوان عضوی از جنبش دادخواهی، دستم را در دستان همه مبارزان جدی ضد ظلم مى گذارم. برای برقراری عدالتی که از بیگناهان در خاک غلطیده دریغ شد. برای محاکمه و مجازات کسانی که خون فرزندان ایران را بر زمین ریختند. بی شک ظلم ظالمان دیری نخواهد پایید و خون بیگناهان، سیاوش وار، خواهد جوشید.

          پشتوانهء این مبارزه هزاران دختر و پسر جوان هستند که با خون خود مهر باطل بر حکومت مستبد زدند. ضمانت پیروزی نیز میلیون ها زن و مرد ایرانی هستند که از حکومت فاسد بیزارند و روزی با غرش هماهنگ خود پایه های لرزانش را فرو خواهند ریخت.

          شعله پاکروان

          شنبه 4 شهریور 1396. 26 اگوست

در فيس بوک

https://www.facebook.com/SaveReyhaneh/?hc_ref=ARTScYlOfvNJNlkL4Ak_bO_iTfEVq5jYSKF3A0TiOi_REEPHOx0n1vFGaq3YvTc3xUA

 

بازگشت به خانه