تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

15 شهريور ماه 1396 ـ  6 سپتامبر 2017

ابراهیم یزدی و میراث شوم اسلامی اش!

محسن ابراهیمی

          مینا احدی در یادداشتی کوتاه در فیسبوک نوشته است: «نام ابراهیم یزدی در کنار دیگر معماران حکومتی که هزاران نفر را کشت و زندگی میلیونها را به گروگان گرفت ... با ننگ و خون آغشته است و حیف که نماند تا در یک دادگاه علنی در مقابل چشمان همه مردم دنیا، پرونده سیاه خوش خدمتی اش به ارتجاع اسلامی روشن تر شود».

          مطمئنم الان چشم ملی - اسلامی ها از این اظهار تاسف مینا احدی، از رهبران حزب کمونیست کارگری، از تعجب چهارتا شده است! آخر چگونه می توان آرزو کرد این «فرزند لایق و پرکار و قدیمی جنبش ملی - اسلامی»، که گویا بعد از رانده شدن از درگاه خمینی برای "دمکراسی و تعامل و اصلاحات" تلاش می کرده است،محاکمه شود؟

          جای دوری نرویم. همین الان در برنامه های بی.بی.سی و رسانه هایِ نان به نرخ روزِ فارسی زبان، مهمانان ملی- اسلامی در بارهء خدمات این شخصیت که با حکومت اسلامی زاویه پیدا کرده بود چه ها که نمی گویند. بی.بی.سی اولین برنامه اش در بارهء ابراهیم یزدی را با این سخنان شروع کرد:  «بیش از نیم قرن سیاست ورزی برای ریشه  کردن دمکراسی و فرهنگ تحزب»!

          به خاطر بیاورید که این حاتم بخشی بی.بی.سی در بارهء ریشه دار کردن "فرهنگ تحزب" در بارهء یکی از بنیانگذران حکومتی است که با شعار "حزب فقط حزب الله" یکی از خونین ترین تعرض ها را علیه احزاب و سازمان های سیاسی سازمان داد و ده ها هزاز انسان را فقط به جرم هواداری از سازمان های چپ و آزادیخواه کشتار کرد!

 

دلال سیاسی در یک ائتلاف شوم!

          اجازه بدهید کمی در "نیم قرن سیاست ورزی" ابراهیم یزدی برای بر پا ساختن عمارت خونین و چرکین اسلامی در ایران تامل کنیم:

          هم «انقلاب 57»، و هم «ضد انقلاب اسلامی» که آن انقلاب باشکوه را سلاخی کرد، برآمد روندها و دخالت فاکتورهای متعدد جهانی، منطقه ای و داخلی بود. این را همه می دانند و اینجا جای بحث اش نیست. اما در این میان، طیف ملی اسلامی ها و، در میان این طیف، شخصیت هایی در مقابله و به شکست کشاندن آرزوهای میلیون ها انسان بپاخاسته در انقلاب 57  نقش برجسته ای داشته اند و دقیقاً به خاطر آن نقش شان باید در مقابل کارگران، زنان و جوانان و مردمی پاسخگو باشند که سه نسل تمام زندگی شان به تباهی کشیده شده است.

          ابراهیم یزدی در مصاحبه ای با نشریه "نامه"در سال 1383 می گوید: «نظريهء برژينسكي اين بود كه در غياب شاه تنها نيرويي كه مي‌تواند جلوي خطر كمونيسم را در ايران بگيرد هماهنگي و ائتلاف ميان نظاميان و روحانيان است».

          این سخن برژینسکی همان منطق سیاسی است که بر اساس اش سران آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان در کنفرانس گوادولوپ جمع شدند تا علیه انقلاب 57 توطئه کنند.

          اگر ژنرال هایزر مأمور قانع کردن ارتش برای این ائتلاف کثیف بود، ابراهیم یزدی هم، به همراه خیل ملی- اسلامی هایی مثل بنی صدر و قطب زاده، نقش اصلی برای انسجام دادن به طرف دیگر این ائتلاف، یعنی روحانیون و در رأس اش خمینی را به عهده گرفتند. ابراهیم یزدی در این میان نقش کلیدی داشت. او بعداً در خاطراتش با افتخار از این حرف می زند که یکی از مهمترین محورهای ملاقات با غربی ها ترس از قدرت گرفتن "کمونیست‌ها" بود. 

          آری این ترس از کمونیسم و مضمون چپ گرایانه انقلاب 57 بود که زمینهء ائتلاف و توطئه علیه آن را فراهم کرده بود و برای ایفای این نقش شوم چه کسانی بهتراز مکلاهای اسلامی که در  غرب تحصیل کرده بودند؟ چه کسی بهتر از ابراهیم یزدی بود که، به قول خودش، "سال‌ها نمایندهء خمینی برای دریافت و هزینه‌ی وجوهات" بوده است؟ او یار غار چمران (قاتل فواد مطصفی سلطانی) در لبنان و مصر برای سر و سامان دادن به مرتجعین اسلامی بود؛ سال ها برای راه انداختن انجمن های اسلامی در آمریکا تلاش کرده بود؛ در آمریکا تحصیل کرده بود، کراوات می زد، انگلیسی صحبت می کرد، سیستم آمریکا و غرب را می شناخت و می توانست "امام" را به مردم جهان، به عنوان رهبری که مثل گاندی است و در فکر حکومت نیست و مشکلی هم با آمریکا و غرب ندارد، معرفی کند!

 

کوچه های زیبا، افکار کثیف و دلالان اسلامی!

          خمینی، اگر به حال خود رها می شد، با توجه به موقعیت آخوندها در میان مردم ایران که بیشتر مایه مضحکه بودند، و با توجه به عقاید ارتجاعی اش که در خرداد 1342 از خود نشان داده بود، در مقطع یک انقلاب مدرن علیه نابرابری و استبداد هیچ نقشی نمی توانست ایفا کند و امواج انقلاب حتماً او را مثل خرد و ریزهای بعد از طوفان به ساحل انقلاب پرت می کرد.

          اما شارلاتان هایی مثل ابراهیم یزدی و همپالکی هایش دورش را گرفتند، به پاریس بردند اش، به قول خود یزدی، "برنامهء سیاسی امام" را نوشتند، نقشهء "چگونگی انتقال قدرت" را تهیه کردند، "تشکیل شورای انقلاب" (همان شورای ضد انقلاب اسلامی) و تشکیل دولت موقت و برگزاری رفراندم برای تغییر سلطنت به "حکومت جمهوری اسلامی" را به "امام خمینی" عرضه کردند، برایش پوشش خبری و رسانه ای سازمان دادند، شب و روز برای فروختن این آخوند مرتجع به عنوان رهبر انقلاب به مردم ایران و جهان به هر رذالتی و هر شیادی ای متوسل شدند و، بالاخره، با آن پرواز مشهور و شوم، مثل لاشخورهای اسلامی، همراه خمینی به ایران بازگشتند و در مقام وزیر و وکیل و طراح سپاه پاسداران و بازجو و شکنجه گر به نقش شان ادامه دادند و یک انقلاب شکوهمند را سلاخی کردند. می دانید که خود ابراهیم یزدی، که از مشاورین 24 ساعتهء خمینی در نوفل لوشاتو بود فوراً به شغل معاون نخست وزیر و وزیر خارجه خمینی ارتقا مقام یافت.

          یکی از افتخارات یزدی این است که امام را، بعد از اخراج از عراق، قانع کرده به پاریس برود که هم "مرکزیت سیاسی" دارد و هم دار و دسته خارج کشوری جبههء ملی و نهضت آزادی و انجمن های اسلامی به راحتی می‌توانند پیش امام رفت و آمد کنند. او در خاطرات اش می نویسد:

          «...در طول راه از ایشان پرسیدم برنامه چیست و کجا می‌روید؟ گفتند به کویت می‌روند و بعد از چند روز اقامت در کویت به سوریه می‌روند. گفتم رفتن به سوریه بی‌فایده است. بهتر است بروید به جایی از دنیا که بتوانید حرف تان را بزنید، ایشان نپذیرفت. ایشان تردید داشتند که آیا یک مرجع شیعه مناسب است که به ولایت کفر برود یا نه. راست هم می‌گفتند، خیلی عجیب بود، امروز برای ما عادی است،ولی در آن زمان خیلی عجیب بود که یک مرجع بزرگ از بلاد اسلامی به بلاد کفر برود».

          ابراهیم یزدی در جایی می‌گوید که «رفتن شاه از ایران نبود که به انقلاب (ضد انقلاب اسلامی) جان داد، بلکه 119 روزی که آیت اله خمینی در پاریس بود تعیین کننده بود و جنبش را به صورت یک انقلاب درآورد. هیچ روزنامه‌نگار و رسانه گروهی در غرب نبود که به پاریس نیامده و مصاحبه نکرده باشد». دقیقاً درست است. نوفل لوشاتو بازار اصلی فروش خمینی به مثابه یک شخصیت سیاسی و رهبر بود و امثال یزدی هم دلالان اصلی در این معامله کثیف تاریخی بودند.

          گری سیک، از اعضای شورای امنیت ملی دولت کار‌تر، دربارهء نقش فعال این نوچه‌های خارج کشوری خمینی این چنین صحبت کرده است که «یزدی به آمریکا آمد تا ما را قانع کند که نباید از خمینی واهمه داشت؛ و اینکه هدف حکومت اسلامی است که با ایده آل های آمریکا و دمکراسی و آزادی فردی و حقوق بشر تناقض ندارد! اینکه ایران به دامن کمونیست‌ها نخواهد افتاد و مانعی برای رابطه با آمریکا وجود ندارد!»

          جهت اطلاع تان، دیروز همین گری سیک مهمان محترم بی.بی.سی بود که به دلایل کاملاً قابل فهمی مرتب احترام خود را به ابراهیم یزدی از طریق این «بلند گوی خارج کشوری ملی - اسلامی ها» اعلام کرد.

          ابراهیم یزدی در مدت اقامت آقای خمینی در نوفل لوشاتو یکی از مهمترین مشاورین خمینی بود که به قول خودش در صبح‌های زود که در کوچه‌های "بسیار آرام، زیبا و خوش‌منظره" با بنیان‌گذار جمهوری اسلامی قدم می‌زد با خمینی در بارهء آیندء ایران حرف میزدند.

          در همان صبح ها و در همان کوچه های "بسیار آرام، زیبا، خوش منظره" بود که مرتجعینی مثل ابراهیم یزدی زیر عبای خمینی را گرفتند و  دنیای بسیار ناآرام، بسیار نازیبا و بسیار کریه المنظر اسلامی را بر مردم ایران حاکم کردند. در کوچه های نوفل لوشاتو و زیر درخت سیب بود که علیه طبقهء کارگر ایران، علیه میلیون ها انسانی توطئه کردند که بر ضد ظلم و ستم و نابرابری بپا خاسته بودند؛ علیه انقلاب مردمی توطئه کردند که بپا خاسته بودند تا زندگی شان را از دست سرمایه و طبقه سرمایه دار و سلطنت و شاه شان رها کنند.

 

آخرین تقلاها برای حفظ حکومت اسلامی!

          در پایان، چند کلمه در بارهء تلاش مذبوحانهء ملی - اسلامی ها بگویم که، با فرصت طلبی بی شرمانه، می خواهند نقش ابراهیم یزدی در برپا کردن عمارت خونین اسلامی را با توسل به رانده شدن او به "اپوزیسیون" ماست مالی کنند. ظاهراً بی.بی.سی برنامهء مفصلی برای جمع و جور کردن ملی - اسلامی ها از اقصی نقاط جهان دارد تا دستان خونین ابراهیم یزدی، و از این طریق دستان کل جریان ملی - اسلامی، را پاک کند. در پی مرگ یزدی، بی.بی.سی برنامهء مفصلی با ملی - اسلامی هایی مثل عبدالعلی بازرگان و محمد توسلی، دبیر سیاسی نهضت آزادی، گذاشت و کلی تلاش کرد نقش یزدی در علم کردن خمینی و راه انداختن لجنزار اسلامی را توجیه کند! 

          حکومت اسلامی از همان هنگام به قدرت رسیدن در معرض تنش های داخلی میان جناح های مختلف جریان اسلامی بوده است. جنگ قدرت و جنگ بر سر شیوهء حکومت داری اسلامی هیچوقت دست از سر حکومت اسلامی برنداشته است. اما خمینی، که اتفاقاً به کمک جانانهء دلالان نوفل لوشاتو مثل ابراهیم یزدی، به موقعیت رهبر بلامنازع جنبش اسلامی رسیده بود، در هر نقطهء عطف سیاسی تعدادی از پادوهای پاریس اش را در تهران با اردنگی از حکومت بیرون انداخت. ابراهیم یزدی هم، یکی از آنها بود.

          ابراهیم یزدی هرگز «اپوزیسیون جنبش اسلامی و حکومت اسلامی» نبود. او از مغضوبین آخوندی بود که خود در امام کردن اش عرق ریخته بود. «اپوزیسیون ارتجاع اسلامی» نبود که خودش در پروار کردن اش نقش داشت؛ بلکه، بر سر نحوهء تثبیت و تداوم عمر حکومت اسلامی اختلاف داشت. اگر در مقطع انقلاب 57 و برای به خون کشیدن این انقلاب توسط جنبش اسلامی جانانه کار کرده بود، در سراشیبی این جنبش ارتجاعی هم، تا لحظهء مرگ اش، این بار برای نجات این جنبش در مقابل جنبش وسیع مردم، تلاش می کرد.

          بی دلیل نیست که تا لحظهء مرگ اش، همهء تخم مرغ هایش را در سبد "اصلاح طلبان" مرتجع حکومتی گذاشت که در برابر جنبش سرنگونی انقلابی حکومت سد ایجاد کنند. اول تلاش کرد وکیل مجلس اسلامی شود؛ بعداً از خاتمی حمایت کرد؛ بعداً کاندید ریاست جمهوری شد و بالاخره دست در دست حسن روحانی گذاشت.

          ابراهیم یزدی هم در برپا داشتن حکومت اسلامی و هم در حفظ حکومت اسلامی نقش ایفا کرده است. در استقرار حکومت اسلامی به آرزویش رسید، اما زنده نماند تا به گور سپرده شدن قطعی حکومت اسلامی توسط جنبش سرنگونی مردم ایران را ببیند. زنده نماند تا هم به جرم نقش فعال اش برای سر کار آوردن جنبش اسلامی و خمینی، و هم به جرم تلاش برای تداوم حکومت اسلامی به نام و توجیه اصلاح طلبی پاسخگو باشد.

10 شهریور 1396- 1 سپتامبر 2017

منتشر شده در نشريهء «انترناسیونال» - شماره 727

بازگشت به خانه