تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

17 شهريور ماه 1396 ـ  8 سپتامبر 2017

ساختن آلترناتیو چپ قدرتمند، یک ضرورت تاریخی

دنیز ایشچی

          مقالهء "مهرزاد وطن آبادی" را تحت عنوان "توقف پروژه وحدت چپ، عاجل ترین اقدام حفظ سازمان" را می خواندم. این نوشته بیشتر سوال برانگیز است تا اینکه راهگشا باشد. مگر ادامهء «پروژهء وحدت چپ» سازمان را به ورطه فروپاشی کشانده است که، جهت حفظ آن از فروپاشی، عاجل ترین وظیفه توقف این پروژه باشد؟ این مقاله در مرحلهء اول به فرسایشی بودن و نتیجه ندادن این پروژه اشاره می کند و، در ادامه، بصورتی غیر مستقیم، به این بیماری ریشه دار بازی با کلمات در تفسیر های سیاسی دیگرِ متأثر از واقعیت های سیاسی روزمره پرداخته، و به تفاوت بین "پروژه" ی وحدت با "پروسه"ی وحدت اشاره کرده، و در این روند از نیروهای "واگرا" و "همگرا" صحبت به میان می آورد. در نهایت ایشان چنین نتیجه گیری تلخی را می کنند که باید قبول کرد که چنین پروژه ای شکست خورده و باید "واقع بینی" را جایگزین "اراده گرائی" کرد. نتیجهء نهائی را ایشان در تیتر نوشتهء خویش به اين صورت برجسته می کنند که "توقف پروژهء وحدت چپ عاجل ترین اقدام حفظ سازمان" می باشد.

          بدون اینکه قصد نقد نوشته ایشان را داشته باشم، خواستم نکاتی چند را در بارهء ریشه ها و ارزش های پایه ای «همگرائی» و وحدتی که می تواند پاسخگوئی به نیاز تاریخی زمان ما در زمینهء حضور چپ قدرتمند در صحنهء سیاسی باشد پرداخته باشم.

 

          یک- ارزش های پایه ای باورمندی های نیروهای چپ بر چه اصولی استوار می باشند؟

          در شرایطی که در مقیاس جهانی سرمایه داری کلان و نئولیبرالیسم به قهارترین شیوه ها با انگیزه های مصرف گرائی، سود جوئی، تقسیم نوین بازارهای معدنی، مصرفی، کار، تولید و خدماتی، از یک طرف محیط طبیعی کره زمین را با نابودی می کشانند و، از طرف دیگر، در مقیاس های غیرقابل تصوری به جنگ افروزی های منطقه ای می پردازد، و، به موازات آن، فاصله های طبقاتی را در چنان مقیاسی افزایش می دهند که امکانات ابتدائی کار، زندگی، رفاه، تحصیل و درمان اجتماعی برای اکثریت جامعه سخت تر و سخت تر می گردند، این بالنده ترین نیروهای جبههء صلح، آزادی، عدالت اجتماعی، بالندگی ارزش های علمی و انسانی می باشند که وظیفهء فرمولبندی و پیاده کردن آلترناتیو اجتماعی و سیاسی آینده ساز را بر دوش خویش حمل می کنند. «نیروهای چپ دموکرات» با به روز کردن اندیشه های خویش، در صف مقدم چنین جبهه ای قرار دارند. ایران، کشوری است که با داشتن میلیون ها تحصیل کرده دانشگاهی، سالانه هزاران هزار نفر از آنها راهی خارج از کشور می گردند. در نتيجه ايران از پایگاه ارزشی بالنده و اجتماعی قدرتمند و استواری در این زمینه ها برخوردار می باشد.

          دو - به روز کردن باورمندی های دستاوردهای ارزشی و علمی و مشکل نیروهائی که قادر نیستند خود را با این بالندگی همگام نمایند.

          این عوامل را می شود متاثر از رشد سرسام آور سرمایه داری کلان در مقیاس جهانی، بن بست راهکارهای نئولیبرالیستی، بحران های عظیم اجتماعی، زیست محیطی، اقتصادی و امنیتی، دانست که کل بشریت را در مقابل ضرورت یافتن راهکارهای فلسفی، اجتماعی و سیاسی نوینی قرار داده است. تأثیرات آگاهگرانه و سازمانگرانه دستاوردهای دنیای رسانه های اینترنتی از یک طرف، و شکاف عظیم میان اکثریت میلیاردی فقر، گرسنگی و بیکاری از طرف دیگر، و وجود اقلیت بی نهایت ثروتمند، نسل های نوین را برای تقابل با بی عدالتی خطرناک حاکم، و جهت یافتن راهکارهای نوین، به میدان های مبارزه می کشاند. آیا نیروهای چپ دموکرات که خود را نمایندگان سیاسی جبهه صلح، آزادی، عدالت، نواندیشی، تعالی ارزش های انسانی می دانند قادر بوده اند خود را با این تحولات همگام کرده و همچنان نقش پیشاهنگی و پیشگامی خویش را ایفا نمایند؟

          سه- ریشه های عوامل ترمز و واگرائی در جنبش چپ را در کجاها می شود نمایان کرد؟

          چرا در جنبش چپ ایران، به راحتی و در فاصله زمانی کوتاهی در سال های اول بعد از انقلاب، چندین انشعاب پشت سر هم روی داد و بعد از ده ها سال هنوز چپ ایران قادر نگردیده است تا، بر محور پایه ای ترین پندارهای ارزشی چپ، زیر یک چتر گرد آمده و بصورت کاروان واحدی در راستای دست یابی به و تحقق آرمان های انسانی خویش مشترکا گام بردارد؟ چرا قدرت واگرائی و گریز از همدیگر و دگماتیسم فکری "فقط من راست می گویم، بقیه همه اشتباه می کنند" در ما جای خود را به همگرائی، تحمل باورمندی های دیگری، تعیین محورهای استراتژیک و برنامه ای مشترک جهت کار سیاسی مشترک با همدیگر نمی دهد؟ شاید عوامل زیر بخش هائی از علت های مزبور باشند:

          الف – فرهنگ سیاسی عشیرتی و طایفه گرایی. بیشتر ماها، از هر کجای ایران که باشیم، چه از لرستان، کردستان و آذربایجان و چه از شمال و بلوچستان و جاهای دیگر، از مناطقی برخاسته ایم که در آن مناسبات عشیرتی، طایفه ای و تباری حاکم بوده و هر کسی در محدودهء کوچک مناسبات شجرهء خانوادگی خویش به دنبال وابستگی به یک قبیله و، در صورت امکان، سرکردگی یکی از این قبایل بوده است. در جریان های چپ ساختارهای شکسته شده و شقه شقه شده زمینه ای را فراهم می کنند تا افرادی بتوانند در اندرون آنها نيز حس تعلق یافتن به یک بافت سیاسی - اجتماعیِ "طایفه ای" را در خود زنده کرده باشند، و هم در صورت احتمال بروز این احساس سرمست کننده را نوش جان بکنند که سرکردهء یک عشیره کوچکی می باشند.

          ب – انجماد فکری و دگماتیسم سیاسی ایدئولوژیک پدیده ای است که با کهولت سن تا حدودی جلوی به روز کردن پندارهای علمی فلسفی، جامعه شناسانه، سیاسی، اقتصادی و غیره را می گیرد. شاید بهتر است گفته شود که سرعت تحولات اجتماعی، علمی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی و غیره به حدی زیاد است که خیلی ها نمی توانند راهکارهای خود را با همان سرعت به روز کنند. نتیجه آن می شود که خیلی ها در پارادایم باورمندی های کهن جا خوش کرده و همان آهنگ های قدیمی ایدئولوژیک سیاسی را تکرار نمایند. این انجماد فکری، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بصورت نیروی ترمز کنندهء قدرتمندی جلوی بالندگی پندارهای نوین را می گیرد و در درون جنبش چپ هم بصورت نیروی ترمز کننده ای عمل می کند.

          ج – تسلیم گرائی سیاسی و روی آوردن به نصیحت ورزی اصلاح طلبانه یکی از ویژگی های بخشی از بازماندگان نسل بنیانگزار جنبش فدائی می باشد. یکی از تجربیات تلخ زندگی فردی من این بوده است که شاهد آن بوده ام که بخش قابل توجهی از مبارزان اولیه جنبش فدائی، در روند ضربات تاریخیِ وارد شده بر این جنبش، از آن بریده و گاهاً کلاً از مبارزات سیاسی کنار کشیده شده اند، گاهاً فقط به دنبال کسب و پول درآوردن رفته اند، گاهاً به سازمان های افراطی ناسیونالیستی پیوسته اند، گاهاً حتی به همکاری با نیروهای ارتجاعی حکومتی پرداخته اند و، بالاخره، گاهاً تحت تاثیر ناامیدی ناشی از ناکامی های مبارزاتی، تنها راه تاثیر را در نصیحت ورزی بر حکومت گران برای تغییر شیوه های حکومت سالاری آنها یافته اند. نکتهء تاسف بار این بوده و هست که همیشه سازمان اکثریت پندار سیاسی این افراد سابقاً چپ زیتونی سبز امروز را بعنوان بخشی از طیف سیاسی حاکم بر سازمان معرفی کرده است، نه بخشی از اندیشهء موجود در سازمان. حاکمیت این پندارهای نصیحت ورزانه، اصلاح طلبانه و تسلیم گرانه که غیر از حفظ و اصلاح نظام سیاسی موجود هیچ آلترناتیو مستقلی ارائه نمی دهند تنها نیروهای چپ را به حد سیاهی لشکر پشتوانه جناح های مختلف حکومتی تنزل میدهند.

          چهار عامل فوق را شاید بتوان بعنوان عوامل مقدماتی در بازداری از تاثیرگذاری برجستهء چپ ایران در تحولات سیاسی معرفی کرد. یقینا عوامل متعدد دیگری را در این زمینه می شود معرفی کرد:

          چهار- نقش چپ اصلاح طلب در اضمحلال آلترناتیو چپ قدرتمند در کجاست؟ پردایم "اصلاح طلبی" یک حاشیه سازی سیاسی برای حفظ کلیت نظام سیاسی حاکم می باشد که از آن طریق میتواند مخالفین اجتماعی و سیاسی خویش را در چنان چهارچوبه ای مهار کرده و کنترل نمیاد. اصلاح طلبی چهارچوبه فضائی می باشد که در سخت ترین شرایط قدرت مطلقه حاکم آماده می باشد تا به اندازه تغییراتی که توسط اصلاح طلبان حکومتی مطرح میشود جهت حفظ کلیت نظام کوتاه آمده و حاضر به تغییرات سیاسی و اجتماعی بشود. مهم تر از همه چیز این می باشد که بخاطر اینکه استراتژی اصلاح طلبی از چهارچوبهM پذیرش نظام خارج نمی شود، همیشه بازگشت پذیر به نقطه اول و حتی بازگشت به نقاط زیر صفر می باشد. در شرایط هجوم متقابل بعدی ارتجاع حاکم بعلیه اصلاح گرایان، سرکوب ناشی از این هجوم می تواند شرایط را به موقعیت های بدتری از قبل از اصلاحات منتقل بکند که نتیجهء آن حفظ و استمرار خفقان، ارتجاع و دیکتاتوری اتوکراتیک سابق می باشد. استراتژی اصلاحاتی بازگشت پذیر می باشد.

          از آنجائی که حضور نیروها و جریانات اصلاح طلب حکومتی در درون جنبش چپ از یک طرف بمثابه "اسب تروا" عمل کرده و استراتژی تحول گرائی و دگرگونی طلبی را در درون این سازمان ها از درون ناکارا کرده است، این نیروها نيز، از طرف دیگر، بی اعتمادی دیگر نیروهای چپ به سازمان اکثریت را به شدت قوت بیشتری بخشیده است، هم اینکه مانع بزرگی در راستای همگرائی تحول طلبی و دگرگون خواهی استراتزیک سیاسی چپ در پروژهء وحدت چپ گردیده است. اصرار سازمان اکثریت در حفظ چنین اندیشه ورزان سبز زیتونی را در سطح نمایندگی سمبلیک در بحث ها و مذاکرات و تاثیر گذاری سیاسی آنها در موضع گیری ها تاثیرات کارائی آن، نقش جدی در به بن بست رسیدن و جلوگیری از پیشرفت پروژه وحدت چپ می باشد.

          پنچ- پایه های اجتماعی و مردمی جنبش چپ امروز از کدام ریشه های مردمی نیرو میگیرند؟ نیروهای بالندهء اجتماعی به کدام طیف های اجتماعی تعلق دارند؟ باورمندی های پنداری و ارزشی امروز بر کدامین اصول علمی، فلسفی و جامعه شناسی استوار می باشند؟ استراتژی سیاسی تحول و دگرگونی بر پیوند های مرحله ای و بلند مدت کدامین نیروهای اجتماعی در مقابل کدامین نیروها استوار می باشد؟

          اگر بزرگترین دشمن ارزش های انسانی در کره زمین را سرمایه داری کلانی بدانیم که بر پایه های کنترل بر صندوق های مالی کلان که صنایع نفتی، نظامی و دخایر ارضی و انسانی را تحت کنترل خود در آورده و نه فقط امنیت ژئوپولیتیک جهانی را به نحو بی سابقه ای خطرناک کرده است، بلکه امکان زیست همه موجودات زنده بر کره زمین را به خطرات جدی مواجه کرده است، باید ارزش های هر حرکت بالنده ای بر محور حفظ محیط زیست، کاهش تنش های منطقه ای و ایجاد صلح، زندگی صلح آمیز و مسالمت آمیز ملت ها در کنار همدیگر و بخاطر بهزیستی کل بشریت در کنار همدیگر استوار باشد. این راهکار و این ارزش ها با انگیزه غیر قابل کنترل سود جوئی سیری ناپذیر، مصرف گرائی تسلسل وار پایان ناپذیر و تشنگی سیراب نشدنی جهت کنترل امنیتی سیاسی منطقه ای بازارها دخایر زیر زمینی و روی زمینی بصورتی استراتزیک و دائمی در تناقض کامل می باشد.

          در دنیای بمباران تبلیغاتی ضد اطلاعاتی و شستشوی مغزی، چگونه می توان واقعیت ها را تمیز داد؟ طبق تعریف "جینیالوژی" میشل فوکو، باید به آنچه که در اخبار و گزارش ها گفته نمی شود و از نظرها پنهان نگه داشته می شود توجه کرد، نه لزوما به آنچه در خبرهای مکرراً تکرار میگردد. در دنیائی که قدرتمداران سیاسی اقتصادی و امنیتی کلان، به موازات نهادهای مردمی با ارزش های انسانی نه فقط به تاسیس سازمان های شبه مدنی می پردازند، بلکه از طریق توان مالی امنیتی خویش در سازمان ها و تشکل های مردمی نفوذ کرده و آنها را از مسیر خود خارج می کنند، چگونه می توان با تاسیس ساختارهای مردمی، ارزش های انسانی و بالنده را پاسداری کرده و در راه حاکمیت قدرت های سیاسی بالنده به مبارزه پرداخته و موفق شد؟ در یک چنین شرایطی هر ساختار ایستائی از درون می گندد. تنها آن ساختارهای مدنی که دائما، در حالت پالایش درونی مستمر، به زیست اجتماعی سیاسی خود ادامه می دهند، قادر خواهند بود با حفظ ارزش های بالنده خویش به زیست تاثیر گذار خویش ادامه بدهند. در غیر این صورت عمدتاً به بازیچه قدرت های کلان در بازی های سیاسی امنیتی دچار خواهند شد.

          شش- نقش استراتژی سیاسی در تعریف ماهیت یک حزب سیاسی چیست؟

          یک سازمان سیاسی در مرحله اول یک سازمان سیاسی است. هویت محوری یک سازمان سیاسی را استراتژی سیاسی آن تعریف کرده و تشکیل می دهد. ماهیت نیروهای سیاسی اصلاح گرا بر کارکرد در چهارچوبهء نظام سیاسی موجود مبتنی می باشد. اصلاح گرایان خواهان تقابل ارزشی با نظام موجود نمی باشند. آنها یا نیروهائی هستند که با تعبیرهای خود ساخته از باورمندی های ارزشی نظام موجود خود را فریب داده و به خیال خویش خواهان تاثیر گذاری بر توازن قدرت در حکومت اند، در صورتی که در واقع بازیچه قدرتمداران حاکم و ستون پنجم آنها در درون اپوزیسیون حکومتی می باشند. و یا اینکه آنها نیروهائی هستند که به حاشیه قدرت سیاسی حاکم موجود رانده شده اند و قدرت سیاسی حاکم نه تنها حاضر است حضور آنها را تحمل نماید، بلکه در بدترین شرایط حاضر است برای کوتاه مدت هم شده باشد آنها را در قدرت سیاسی اشتراک بدهد تا از این طریق دوران کوران های بحرانی سپری گردند.

          تحول گرایان از نظر ارزشی بنیان های اساسی و محوری ارزشی نظام موجود را در تقابل با ارزش ها و پندارها و کردارهای بالنده انسانی دانسته و استراتژی عبور از چنین نظامی را راهکار خویش قرار می دهند. به همین دلیل است که هیچ سازمان چپ دموکراتی نمی تواند هم اصلاح طلب باشد و هم تحول گرا. کسانی که چنین راهکارهایی را در پیش گرفته اند، یکی از ارکان اصلی شکست پروژه وحدت چپ می باشند. کسانی که امروز کارگران، روشتفکران و زحمتکشان را جهت رأی دادن به تیم "پور محمدی – روحانی" دعوت و بسیج می نمایند، و فردا مراسم بزرگداشت کشتار زندانیان سیاسی سال شصت و هفت را، که توسط جوخه های مرگ همان تیم، قتل عام شده اند را برگزار می کنند، باید جایگاه خویش را به روشنی تعریف بکنند. آنها یا در کنار جوخه های مرگ و دوشادوش آنها جای دارند، یا در مقابل آنها.

          پروژهء وحدت چپ، در وحله نخست، یک وحدت استراتژیک و سیاسی تحول گرایانه بر محور عبور از نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران می باشد، نه اصلاح آن. کسانی که تلاش دارند ملقمه ای از تحول طلبان و اصلاح گرایان را زیر یک چتر گرد هم بیاورند، اگر ده سال دیگر هم وقت همه را تلف نمایند، به همان نتیجه ای خواهند رسید که طی ده سال گذشته رسیده اند.

          در وحله دوم، پروژه وحدت چپ یک پروژه همگرائی ارزشی پنداری بر محور بسیط ترین باورمندی های نیروهای چپ مدرن و امروزین می باشد. این پندارها بر محور ارزش های انسانی، زیست محیطی، عدالت، آزادی، بالندگی علمی، هنری و فرهنگی و ارتقاء استاندارد زیستی انسان ها متکی میباشد. تحقق این ارزش ها در اکثر نقاط جهان با ارائه آلترناتیو مستقل تحول امکان پذیر می باشد، نه اصلاحات سیستم های قدرتی موجود. اصلاح طلبان درون نیروهای چپ تنها قادر خواهند بود رنگ های سبز زیتونی را در حواشی نظام های ضد انسانی خوش رنگ تر نموده و حاشیه جذاب تری به قانونیت نظام موجود ببخشند. آنها نه فقط در توازن قوای درون حکومتی هیچ تاثیری نخواهند گذاشت، بلکه فقط و فقط به نظام ارزشی "یا ضد ارزشی" حاکم رسمیت قانونی بیشتری خواهند بخشید.

03-09-2017

بازگشت به خانه