تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
مردم، مسجد یا روحانیون؛ اشکال از کجاست؟!
برگرفته از سايت داخل کشوری «عصر ایران»
اخیراً در سطح شهر تهران، بیلبوردهای تبلیغی زیادی با موضوع "مسجد" و شعار محوری "آینده را از مسجد بسازیم" نصب شده است: ادامه تلاش ها برای جذب مردم به مساجد.
اما چرا کار بدانجا رسیده که برای کشاندن مسلمانان به مسجد، تبلیغاتی همسنگ تبلیغات فروش کالاهای تجاری در سطح شهر انجام می شود؟!
مگر در طول تاریخ رفتن مردم ایران به مساجد، تابعی از اراده حکومت یا تبلیغات جارچیان بوده است؟!
واقعیت این است که حضور مردم در مساجد و ارتباط آنها را روحانیت بسیار کمتر از گذشته شده است. این در حالی است که در طول حدوداً 1400 سالی که اسلام وارد ایران شده است، هیچگاه روحانیت تا بدین اندازه امکان تبلیغ دین را نداشته است.
پس چه شده است که 40 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، که همه تریبون ها در اختیار مبلغان دینی بوده است، مساجد چنان خلوت شده که برای حضور مجدد مردم در آنها، دست به دامن بیلبوردهای و تابلوهای تبلیغی می شوند و البته نتیجه نیز مشخص است: آنان که به مسجد نمی روند، با بیلبورد از مسجد گسسته نشده اند که با بیلبورد به مسجد باز آیند.
مردم، مسجد یا روحانیون؛ اشکال از کجاست؟!
اگر بناست که "آینده را از مسجد بسازیم" ، باید قبل از هرکاری و حتی قبل از بیلبورد زدن، "مسجد را از نو بسازیم". البته در سال های اخیر، مساجد نوی زیادی در جای جای ایران ساخته شده اند و یکی زیباتر از دیگری؛ اما نوسازی مسجد، امری فراتر از بنا و محراب و گنبد و گلدسته است. مهم تر از همه این ها، نوسازی محوری ترین عنصر مسجد، یعنی "روحانی" مسجد است.
بی هیچ تعارفی باید گفت که اگر امروز مردم و به ویژه جوانان ، رغبت کمتری دارند که به مسجد بروند، به دلیل ضعف عملکرد و نیز خطاهای روحانیت است.
در تمام قرون گذشته، مردم و روحانیت در پیوندی نزدیک با هم بودند. همواره عده ای از مردم، با هزینه مردم به تحصیل علوم دینی می پرداختند و سپس به میان همان مردم باز می گشتند و به عنوان معلمان دینی که حقوق شان را نیز از مردم می گرفتند، شبانه روز و با اخلاص تمام به تبلیغ دین می پرداختند.
آنها معتمدان محل بودند و طرف مشورت مردمی که در اطراف مسجد زندگی می کردند؛ در جشن ها و عزاها با مردم بودند؛ از اذان در گوش نوزاد تا خطبه عقد و تدفین اموات و از اداره وجوهات شرعیه تا حل و فصل اختلافات اهالی، مورد مراجعه دائمی مردم بودند. در واقع، خواندن نمازهای جماعت و سخنرانی مذهبی، تنها بخش کوچکی از کارکردهای روحانیت در طول تاریخ بود.
اینک اما تمام آن کارکردها، در اغلب مساجد به حضور چند دقیقه ای و تکلیف گونه روحانیون برای خواندن نماز جماعت و بعضاً ذکر چند حکم شرعی تقلیل یافته است.
امروز روحانیون، بیش از آن که با مردم دمخور باشند، درگیر امور اداری و اجرایی اند. فلان روحانی به جای آن که مانند اسلاف خویش، در مسجد بنشیند و محل مراجعه مردم باشد، دل خوش کرده است که مدیر کل فلان اداره دولتی است و مدام در شورای اداری و کمیسیون فلان و جلسه بهمان اوقات سپری می کند.
نه! اشتباه نکنید؛ بحث ما نفی یا اثبات این جمله معروف نیست که می گوید "سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما" چرا که اساساً تبدیل یک روحانی به کارمندی ولو عالی رتبه در دستگاه های دولتی و عمومی، ارتباطی با سیاست و دیانت ندارد و اساساً حضور روحانیت و هر قشر دیگری مانند روشنفکران در سیاست، به معنای تصدی پست های ارشد اداری توسط آنها نیست.
مگر وقتی میرزای شیرازی حکم تحریم تنباکو را داد، پست و سمتی در حکومت داشت؟ نداشت، اما اثرگذارترین حرکت سیاسی دوران خودش را انجام داد.
تا زمانی که روحانیون ما، پست های اداری و مدیریتی را به مسجد و محراب ترجیح دهند و بخش مهمی از انرژی روزانه خود را صرف امور غیرمرتبط با تبلیغ دین کنند، آینده، از مساجد ساخته نخواهد شد.
به علاوه، وقتی روحانیت تا بدین اندازه خود را درگیر امور حکومتی می کند، حتی به فرض این که دامن خودش لکه دار آلودگی ها نشود - که گاه می شود - تاوان خطاهای اداری و حکومتی را دین می دهد.
از همه این ها مهم تر، آیه 122 سوره توبه* است. در این آیه خداوند دستور می دهد که از هر طایفه ای، عده ای به آموختن دین بپردازند و بعد از برگشت به طائفه خویش، مردم را هدایت دینی کنند.
اما عملاً شاهد هستیم که بسیاری از روحانیون، بخش اول آیه را به درستی انجام می دهند و برای آموختن دین، به قم و نجف و حوزه های دیگر هجرت می کنند ولی بعد از بازگشت به شهر خویش، به جای تبلیغ دین، عهده دار امور اداری می شوند! گو این که خداوند دستور داده است بروند درس دین بخوانند و رئیس اداره شوند! نتیجه نیز همین می شود که می بینیم.
موضوع دوم، بحث بروز بودن روحانیت است. اگر پیش از این، حداکثر پرسش مردم از یک روحانی این بود که "حکم شک بین دو و سه رکعت چیست؟" اما اکنون نسل تحصیلکرده، آگاه، متصل به جهان و در عین حال منتقد و جویای دلیل، درگیر سؤالات و نقدهای بنیادینی است که روحانیت باید بدان ها پاسخ دهد.
در واقع، اگر پیش از این، روحانیون حکم می دادند تا مردم اطاعت کنند، اکنون باید پاسخ دهند تا مردم قانع شوند.
دنیای امروز، دنیای "رقابت جذابیت ها" است؛ فرد معممی که از صبح تا شب، درگیر امور اداری است، مطالعه هم نمی کند و تنها از موقع اذان مغرب تا 45 دقیقه بعد از آن، در مسجد است تا نمازی بخواند و مسأله ای تکراری بگوید و حداکثر استخاره ای کند و بعد برود، برای جوان امروز در دنیای رقابت جذابیت ها، جذابیت چندانی نخواهد داشت.
تا روحانیت انرژی خود را صرف ارتقاء دانش و همراهی مستمر با مردم نکند، هزاران برابر بیلبوردهای حاضر نیز قادر نخواهد بود مردم و به ویژه جوانان را جذب مسجد کند.